نمایش نسخه قابل چاپ
سلام.من نظر خاصی در این مورد نمیتونم بدم فقط خواستم بگم تحمل خیانت همسرتون کار درستی نیست جدایی هم کار درستی نیست همیشه یک راه سومی وجود داره.کاش یک گشتی توی موضوعات تالار بزنین موارد زیادی راجع به خیانت هست که نتایج متفاوتی هم داشته این جوری موضوع برای خودتونم بازتر میشه.
امیدوارم مشکلتون هر چه زودتر حل بشه:323:
خواهشا کمکم کنید جوابهای که بهم میدید به ایمیلم هم میاد.نمی دونم چیکار کنیم شوهرم ایمیلم رو چک می کنه .نمی خوام دیگه به ایمیلم بیاد می خوام خودم هروز به تالار سر بزنم ونتایج ببینم :323:[php][code][u][i][b][color=#FF0000]
واییییییییی خدا سر درد می گیرم وقتی می شنوم ی مردی خیانت کرده و همه می گن بهش بیشتر محیت کن! عزیز من علت خیانت کمبود محبت نیستتتتتتتتت.....تنوع طلبی ئ هرزگی و بی ارادگی هستتتتتت...شما بچت کار بد کنه ماچش می کتی یا می زنی رو دسنش؟؟!!! کار زشت تنبیه داره نه تشویق و محبت و شما هم تا جایی که شوهرتو به سادگی ببخشی و خودتو بندازی وسط رابطه ی شوهرت و خانومای دیگه و التماس که همدیگرو ول کنید تا آخر عمرت و به تعداد موهای سرت خیانت خواهی دید...مگه خیانت ی تنه زدن سادس که با ی ببخشید و خواهش می کنم تموم شه؟ شما باید قاطع برخورد کنی و به شوهرت بگی انتخابت بین هرزگی و زندگی کدومه؟ اگه زندگیتو نمی خوای از دست بدی خیانت همین جا stop، شما هم سر شوهرت با خانومای دیگه بکش بکش نکن چون اینجوری غرورت زیر سوال می ره عزیزم ... و یادت باشه:
نیکی چو از حد بگذرد نادان گمان بد برد
سلام نه عزیزانم اگه یه باردیگه اشتباه کنه .ازش جدا میشم .چرا باید با خفت زندگی کنم .الان که می دونه چقد دوران سختی می گذرونم سعی نمی کنه بیشتر وقتش با من باشه دوست داره بیشتر بیرون باشه فوتبال بره باشگاه بره حتی جمعه ها که روز دلگیریه واسم .میره فوتبال ومن تنها می مونم.اخلاقش تنده وزود از کوره در میره منم زیاد بهش گیر نمیدم می ترسم عصبانی بشه بهم چرت وپرت بگه وازش متنفرتربشم/چون خیلی سعی میکنم که ازش متنفر نشم بعد واسه خودم سخته که بخوام بامردی زندگی کنم که هیچ علاقه ای بهش ندارم .الان ازتمام اخلاقهای بدش حالم بهم می خوره .دلیلش اینه قبلا خیلی دوستش داشتم زیاد واسم مهم نبود ولی الان خیلی حساس شدم کوچکترین حرکتش عذابم میده حرص میخورم.تازه ازم انتظار داره که بعد این ماجرا باهاش خیلی خوب رفتار کنم بهش گیر بدم بگم اونجا نره بهش بر می خوره میگه:فکر میکنی با این گیر دادنت داری کار خوبی می کنی.منم بهش گفتم تو هم منو درک کن وقتی میدونی هنوز بهت شک دارم زود بیا بعد یه مدت همه چیز درست میشه.ولی گوش نمیکنه.خدایش کی منو درک کنه بعضی اوقات به خودم میگم کاش هرزه بودم وازش انتقام می گرفتم.با خیانت شاید حالش جا میومد حیف که اهل این کارها نیستم
سلام s.p عزیز شرایطمون تقربیا شبیه همه. مطالب زیر رو ستاره عزیز برای من نوشتن فکر کردم شاید کمکت کنه.
یه دسته خانما هستند که توانایش رو دارن و خودشون عمدا رو معذرت می خوام می زن به ببویی وقضایا خود به خود می گذره و زندگیشون هم به خطر نمی افته .یه فیلمی تو تلویزیون نشون می داد .تو یه ماشین یه مار بود و سرنشینان از همه جا بی خبر بودند و خوش و خندون می رفتن اتفاقا به مقصد هم رسیدند و از خوش شانسیشون بود یا هرچی بود مار بهشون هیچ کاری نداشت . قضیه یه خانم دیگه برای اینا مثل همون مار می مونه می گن ما نفهمیم هرکه هرکار می خوادبکنه!
یه دسته هستن که یه سرنخ پیدا می کنن وهی به این ور می رن و می بافن و می شکافن که آخر کت و کول خودشون رو می بندند وگاهی با همون نخا خودشون رو خفه می کنن..نمی دونم شما هم این کلیپ رو دیدید یانه ؟یه بنده خدایی یه دم مار پیدا می کنه تجسس و جست و جو و کنجکاوی باعث میشه رد مار رو بگیره و درهمین حین هم سند برداری و فیلم که یه دفعه توسط افعی بلعید میشه و فقط دوربین و سند باقی می مونه (امان از این تجسس های ناشیانه302 )
یه دسته از خانما هم همون اول می شینن و مواضع و حدو مرزها و خطوط قرمز رو مشخص می کنن . اعتماد رو بنا به صددرصدی می ذارن و می گن من تجسس و جست و جو نمی کنم و به تو اعتماد کامل می کنم و در عوض شما هم به این اعتماد من احترام بگذار و وفا دار بمون و هیچ وقت خیانت نکن . در غیر این صورت یک روز و حتی لحظه در این زندگی نمی مونم . و چون صراتحت و قاطعیت دارند کفایت می کنه .
خانمی یه بار بشین و سنگا تو با خودت وا بچین .ببین جز کدوم شخصیتا هستی . ببین با این قضیه تو چه جور برخورد و واکنش داری؟توانایی هات در چه حده؟
چون نه دراین زندگی بلکه در هیچ زندگیی تضمینی که صددرصد خطا و لغزش وجود نداشته باشه نیست و احتمال خطا همیشه هست
روزی آقای جناب سرهنگی آمار می دادند که بر حسب تجربه ای که به دست آوردم فهمیدم 50%آقایون دنبال خلاف هستند 40%دنبال این موارددر قالب شرعی هستند و فقط10% هستند که فقط برای خانواده هستند و به فقط خانوادتمرکز و توجه دارند .
گفتم :واقعااااا!
و جالب این که وقتی این آمار رو خدمت یه روانشناس ارائه دادم فرمودند :خیالت رو راحت کنم که هیچ تضمینی برای هممون 10%هم نیست و احتمال خطای آنها هم هست .
گاهی سایه یه ترس زندگی روی زندگی ما می افته .اینکه یه عمر با این ترس زندگی کنیم و در حالت آماده باش باشیم که مبادا یه خانم زندگی من رو خراب کنه آسیبش خیلی بیشتر از اون هستش که این زندگی به یکباره و امروز خراب بشه .احتمال لغزش و خطا برا آقایونی که قبل از ازدواج با خانمی ارتباط نداشتن هم هست .چه برسه به اینکه یه خانمی با این پیش فرض که این آقا با یه خانم در ارتباط هست و هر لحظه این خانم دنبال مدرک و سند برای اثبات اون باشه .
مثالی بزنم :
4 نفر در زندان بودند که روزی ماموران آمدند و گفتند شما 4نفر فردا اعدام خواهید شد .اولی همون موقع 4چرخش هوا رفت و فاتحه . دومی داد و فریاد و این درو اون در . این قدر خودش رو به میله ها زد و زخمی کرد که از حال رفت . سومی اضطراب و دعا و ثنا و...چهارمی رفت وگرفت خوابید .بهش گفتند تو چرا این قدر راحتی ؟گفت :اگر بنا باشه بمیرم خب فردا می میرم برای چی امروز خودم رو هلاک کنم ؟
به هر حال ترس, تجسس و جست و جو هیچ زندگی رو نجات نداده .مهم مواضع و اقدامات و تصمیم گیری هایی هست که به وقت و به موقع برای یکبار و همیشه گرفته می شه
امیدوارم با صبر و درایت مشکلت حل بشه.
عزیزم من آدم رکی هستم الهی قربونت برم...اگه شوهر شما رفت یا همه ی زتای این شهر خوابید شما هم می خوای خدای ناکرده بری عین همون کارو بکنی؟ مطمئن باش اگه اینکارو بکنی از خودت انتقام گرفتی نه اون...اون که اگه غیرت و ناموس هالیش بود وضعش این نبود...اون کارو هم کنی هیچیش نمی شه...بهترین درس عبرت به این ادما اینه که باهاشون نمونی...اینجوری نمی تونه ی زندگی و زن و اعتبار داشته باشه و پشت این اعتبار هرکاری بکنه...شما اصلاااااااا به اون و کاراش فکر نکن فقططططط به خودت فکر کن که چی به نفعته...موضع منفعل نداشته باش که خیالش از خونه و شما راحت باشه.فعالیت اجتماعیتو اونقدر زیاد کن که اصلا وقت نداشته باشی فکر کنی که اون الان کجاست و با کی...از چی می ترسی؟ ایشون دیگه دستمالی شده رفته...حالا چه با یکی جه 100 تا...آدم تا ی نفر براش پاک و دست نخورده و عزیز هست نگرانشه...ایشون دیگه از دست رفته...شما دیگه گیر هم بهش نده...فقط ببین چه راهکارایی واسه تو هست که دفن نشی تو این زندگی... تو به عنوان ی فرد باید موفق و خوشحال باشی نه اینکه خوشحالیت در گرو شوهرت و رفتاراش باشه...استخون رو نباید لای زخم نگه داشت...یا اینوری یا اونوری ...اگه می بینی تلاشت دست و پا زدن بیهودس بندازش دور از زندگیت...
عزیز دلم اگه صلاح خودتو در ادامه ی این زندگی می دونی و پشتوانه ی خوبی نداری لاقل بهتره تو خیلی چیزا تجسس نکنی...از نظد من ی زنی که خودشو می زنه به اون در که نمی فهمه خیلی با غرور بیشتری زندگی می کنه تا اینکه هر روز ی دعوا و قشنگ بفهمونی که می دونی خبانت می بینی و باز هم ادامه می دی باهاش ...تهدید و جر و بحثم فایده نداره...اشون اگه از شما حساب می برد اصلا این راهو نمی رفت...سعی کن مغرور و محکم یاشی و بی خیال...طوری که اصلا شک کنه که چت شده...انگار که دیگه واست مهم نیست...گاهی بد نیست که ادم کمی مرموز و غیر قابل پیش بینی یاشه...بهش نچسب ...اونقدر آزادی بده و رهاش کن که بی خیالی و سردی تو آزارش بده و خودش تلاش کنه که لاقل ی بار اصلا ببینیش چه برسه بهش گیر بدی...
واقعا ممنون تاپیکم دنبال می کنید .یعنی شما می گید ازادش بزارم اگه دوباره اشتباه کرد بازم بهم بگه زیاد ازادم گذاشتی حوصله پدر مادرش ندارم بعد منو مقصر میدونن که زیاد پسرشو ازاد گذاشتم چون اولین باری که فهمیده بودم پدر و مادرشو در جریان گذاشتم وچند روزی اونجا موندم وبعد پدرش واسطه شد رفتم سر خونه وزندگیم.بار دوم فهمیده ام تصمیم جدایی گرفتم ورفتم خونه مامانم.پدر شوهر ومادر شوهرم به جای اینکه بیان ارومم کنن بامن دعوا داشتن چرا قهر کردی رفتی خونه مادرت میومدی خونه ما حلش میکردیم وبهم گفتن تو زیاد قضیه رو کش میدی به جهنم طلاق می گیری ماهم واسه پسرمون میریم خواستگاری.روزهای خیلی سختی پشت سر گذاشتم وباتموم این حرفها خونشون رفت وامد می کنم وتا حالا بهشون نگفتم چرا این حرفهارو زدن وبیشتر پسرشون تشویق میکردن.هرگز فکر نمی کردم بدبخت بشم چون شوهرم رو خیلی دوست داشتم فکر می کردم اونم خیلی دوستم داره
سلام عزیرم
اگه فکر میکنی که دوست داره قبلا هم بت گفتم دنبال علتش برو .ببین برا چی اینکارو میکنه . یه روز که حوصله داره و اعصابش راحته بش بگو میخوام بات حرف بزنم . و بشین و باش صحبت کن .ببین چرا اینکارو رو کرده و میکنه ؟ شاید یه علت خاصی داره و اون بیچاره هم مقصر نیست ؟ ( مشکلات روحی و... ) به هر حال یه مرد به هیچ دلیلی نمیتونه این کارو رو انجام بده .
اگه میتونی با یه مشاور صحبت کن . اصلاً با هم برید پیش یه مشاور تا مشکلاتتو حل کنه ( البته اگر تصمیم به ادامه زندگی داری .)
موفق باشی .
نه عزیز دلم الهی قربونت برم...ایشون شما رو دوست نداره...شمایی که ایشون رو دوست داری...می دونی چرا؟
چون شما تنها گزینه ی روبروت شوهرته و جز اون کسیو نداری اما اون داره...و احتمالا می دونه شما راه برگشت و طلاق نداری پس ی کم دست و پا می زنی و بعد مجبوری کنار بیای...
عزیز دلم شما از خانواده ی شوهرت چه انتظاری داری؟ که بزنن تو سر پسرشون بگن بشین سالم زندگیتو بکن؟ نه عزیز دل...اونا می خوان تو سر دختر مردم بزنن...چرا تو سر پسرشون؟ اگه فکر می کنی اونا حمایتت می کنن خیلی ساده ای ...اون پسرشونه تازه از خداشونم هست پسرشون همه جوره حالشو بکنه ...هم زن هم دوست دختر...چرا که نه؟
عزیزم لحظه ای که کسی بفهمه جز اون کسیو نداری...یا در مقابلش قدرت نداری همه چی تمومه...حالا یا باید زرنگی زنونه داشته باشی و بکشیش طرف خودت و سبک رفاقت باهاش بزاری که اونم بعید می دونم از لذت تنوع طلبیش بگذزه یا طلاق که شما شرایطشو نداری...یا بزنی به طبل بی عاری و نقش هویج رو بازی کنی که سخته چون آدم حساسی هستی و نمی تونی ...پس بهترین کار اینه حواست جمع باشه بچه دار نشی به هیچ عنوان...کار پیدا کن و شروع کن به پس انداز کردن...اگه استقلال مالی داشته باشی دیگه از موضع ضعف حرف نمی زنی...عزیزم خیلی ها مشکل شمارو دارن و شما باید دنبال ی راه باشی که فقط خودت می دونی چیه چون شوهر تو ی انسان منحصر به فرد هست...با شوهر من و دیگران فرق داره و شاید اون راهی که ما پیشنهاد بدیم به درد شما نخوره...در اکثر موارد اگه خیانت رو بخشیدی باز هم تکرار می شه ...شاید 99 درصد!
سلام عزیزانم خیلی خیلی ازتون ممنونم.باورکنیدهروقت میام توسایت میبینم همراهیم می کنیدخیلی خوشحال میشم .الان که دارم می نویسم یه دل سیر گریه کردم شوهرم رفته فوتبال که یک ساعت با خونمون فاصله داره وساعت 6رفته وهنوز برنگشته ومن هزار جور فکر اومد تو ذهنم به خودم گفتم حتما باهم بیرون هستن وواسه خر بودنم دارن می خندن واین شروع این بود که همه چیز رو بیاد بیارم وبزنم زیر گریه .اشتباه بزرگم این بود که با دختره صحبت کردم والان حرفاش یادم میاد داغون میشم خواهشا کمکم کنید چطور میتونم کاری کنم یه ذره این قضیه رو فراموش کنم ؟چون هرروز تموم قضیه یادم میاد وباعث داغون شدنم میشه.خیلی احساس تنهایی میکنم خیلی...