RE: ناامیدم و به خودکشی فکر میکنم
هستی جان شما آروم باش و اجازه بده بچه ها کمک کنن به دوستمون
ببین این که شما رو حذف کرده واسه اینکه خودشو پیدا کنه و تکلیفشو با زندگیش مشخص کنه
بعد به مسائل دیگه فکر کنه پس شما مشکلتو تو بخش سوالات ارتباط دختر و پسر مطرح
کن و بذار این تاپیک به مشکل آقا جلال برسه و تو تاپیک شما هم جوابای مربوط به شما داده
بشه...
باشه خانمی؟
برادر گرامی آقا جلال
خدا رو شکر که بهش اعتقاد داری و دوستش داری...شما الان کاملا یه فرد معتقدی اما بعضی
آداب دینی رو به دلیل دین زدگی به جا نمیاری که ان شاالله باورت که درست بشه خودت حتما
راه درست رو انتخاب می کنی..بهترین کار اینه که دیگه به گذشته فکر نکنی!!!...دیگه تموم شده
و رفته و شاید خداوند به واسطه این بیماری می خواسته به تو خیری برسونه که خودت نمیدونی.
من بیماری کولیت روده داشتم خودم یه مدت و حدود 2 سال سختی کشیدم اما می دونی که
عامل اصلی بیماری های روده اعصاب خراب و متشنجه پس اگه می خوای بیماریت برنگرده باید
اعصابت رو آروم کنی چون میدونم آرامش و پرهیز غذایی بهترین راه حل درمان این قضیس و اصلا
هم بیماری حاد یا خاصی نیست و ایشالله با تلاش و آرامش شما دیگه بر نمی گرده به شرط
اینکه خودت بخوای....اگه بخوای تغییر کنی و با همه وجودت بخوای مطمئن باش خدا کمکت
می کنه البته اونجور که خودش صلاح ببینه نه دقیقا اونجور که شما بخوای...این که گفتی
سرنوشت انسان دست خودشه کاملا درسته و خوبه که میدونی خدا ما رو مخیر کرده واسه
انتخاب زندگیمون مثل الان که تو می تونی انتخاب کنی ولی اگه تو تدوین این سرنوشت ازش
کمک بخوای خودش یه جاهاییش رو بسیار زیباتر و بهتر از ما طراحی می کنه طوری که
انگشت به دهان می مونیم...
از جملاتی که اینجا نوشتید معلومه آقا جلال اولین قدم رو برداشته یعنی توکل به خدا و
سعی داره خودشو آروم کنه...گویا شما ساکن ایران نیستید...گوش دادن به تکنولوژی فکر
دکتر آزمندیان بسیار میتونه واسه شما مفید باشه نمیدونم میتونید تهیش کنید یا نه؟؟
خدا رو شکر که شما مادرتون رو دوست دارید و مهربونید و این نشون میده که دوست ندارید
مادر و برادرا و خواهرتون بعد شما حسابی افسرده بشن و این خیلی خوبه...
اگه شما سعی کنید خودتون رو دوست داشته باشید و به افکار منفی اجازه ندید که بیان
سراغتون و زندگی کنید به مادرتون و بقیه هم زندگی کنن و از وجود شما لذت ببرن...مطمئنا
اونا هم دوستتون دارن...دائم از نداشتن شیرازه خانواده صحبت می کنید ، بهتر نیست خود
شما سالم و قوی بشید و زمام امور خانوادتون رو به لطف خدا دست بگیرید و به همه اعضای
خانوادتون کمک کنید؟ ... به خصوص که شما تخصص بسیار خوبی هم دارین و ایشالله خدا
هم حتما کمکتون می کنه...پس باید :
- تمام افکار منفی رو دور بریزید و دیگه به گذشته فکر نکنید!!!
- عاشق خودتون باشید و به خدایی که خیلی دوستتون داره اعتماد کنید و توکل
- به عشق مادر و خانوادتون یک بار دیگه متفاوت با همیشه از نو شروع کنید و برنامه ها و
اهدافتون رو لیست کنید
- اگه می تونید اون CD رو هم که گفتم تهیه کنید تا مراحل راه رو بهتر نشونتون بده
- و در آخر اینکه هیچ کس به شما جز خودتون نمیتونه کمک کنه و اگه شروع کنید خدا
همیشه باهاتونه گویی اینکه پیدا کردن اینجا لبیک خدای مهربونه که بی صبرانه منتظر بری دم
خونش و باهاش حسابی حرف بزنی و کمک بگیری
این ذکر رو هم بگید ، به آرامشتون خیلی کمک می کنه :
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
معنی : چون بخواهد چيزی را بيافريند ، فرمانش اين است که می گويد : موجود شو، پس موجود می شود
برای همچین خدایی نجات بندش کاری نداره اما اون انقدر واسه بندش ارزش قائله که مخیر
کرده اونو تا خودش انتخاب کنه
موفق باشید
RE: ناامیدم و به خودکشی فکر میکنم
سلام
من متوجه نشدم اسم شما چیه اما صداتون کردن آقا جلال.
آقا جلال!
شما الان اصلا تو وضعیتی نیستید که به ادامه یا اتمام ارتباط تون با هستی خانم فکر کنید.
چیزی که الان مهمه و حتما هستی خانم هم قبول داره، فعلا آرامش خود شماست.
شما تو سن ازدواج هستید اما مشکلاتی دارید از جمله اینکه بیکارید-خانواده ای که پشتیبانتون باشند و برای ازدواجت اقدامی بکنند ندارید-دختری که دوست دارید با شما تفاوتهایی داره از جمله تو همین زمینه هایی که گفتم-بیماریتون و موارد دیگه که خودتون میدونید.
از همه مهمتر اینکه از خدا دور شدید برادر من!
همین دوری از خداوند بدترین درد برای انسان هست و نزدیکی بهش مایه آرامش.
شما حق دارید با تحقیق و جستجو خدای خودتون رو بشناسید و دینتون رو انتخاب کنید و شک مقدمه یقین هست اما توی این راه نباید از ابتدا زمانی که هنوز چیزی ثابت نکردید به همه چیز بدبین باشید!
چرا خدا رو از راهی که خودش خواسته پیدا نمیکنید؟
....قد تجلی فی کتابه...
خداوند توی کتابش خودش رو نشون داده، بخون ضرر نمیکنی!
گفتی به هستی خانم گفتی که براش دعا میکنی!دعا یعنی حرف زدن با خدا، همون خدایی که ...
بهش نزدیکتر شو
عاجزانه ازش کمک بخواه
همه مشکلاتت رو که اینجا گفتی و به قول خودت الباقی رو هم بهش بگو
نه وقت قبلی میخواد، نه ویزیت میخواد، نه منت میذاره، نه آبروتو میبره، نه بهت بد وبیراه میگه...
خدا همیشه و تحت هر شرایطی در دسترست هست برادر، برو به سمتش که مگه:
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین موجود دنیایم
شروع کن یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من!
موفق باشید
RE: ناامیدم و به خودکشی فکر میکنم
آقا جلال شما مگه نمی گید هزار و یک آرزو دارید؟ پس بسازید زندگیتونو. همین که هنوز آرزو دارید خیلی خوبه.
هستی جان خودتو کنترل کن و آروم باش. بهار راست میگه.الان مهمترین چیز اینه که آرامش و امید به ایشون برگرده.
RE: ناامیدم و به خودکشی فکر میکنم
باور نمیکند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمیکنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمیکنم
آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود ؟
آخر چگونه این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و خاک میشود ؟
در من چه وعدههاست
در من چه هجرهاست
در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
اینها چه میشود ؟
…
باور نمیکنم که عشق نهان میشود به گور
بی آنکه سر کشد گل عصیانیاش ز خاک
باور کنم که دل
روزی نمیتپد
نفرین بر این دروغ، دروغ هراسناک
پل میکشد به ساحل آینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لبها و دستها
پرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی
یک ره نظر کنند
در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید میشود
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند جایی و خورشید میشود
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی مرگ میتواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار ؟
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گلهای یاد کس را پرپر نمی کنم
...
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب، چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است
شاعر: سیاوش کسرایی
دلت را خانه ی مـا کن، مصفّـا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من
اگر گم کردهای ای دل، کلید استجــابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من
بیفشان قطره اشکی که من هستـم خریدارش
بیاور قطرهای اخــلاص، دریـا کردنش با من
اگر درها به رویت بسته شـد دل برمکن بازآ
درِ این خانه دقالبـاب کُـــن، وا کردنش با من
به من گو حاجت خود را، اجـابت میکنم آنی
طلب کن آنچه میخواهی، مهیّـــا کردنش با من
بیا قبل از وقـوع مرگ، روشـن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را، جمـع و منها کردنش با من
چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن
غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من
به قـرآن آیهی رحمت، فـراوان است ای انسان
بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت
تو توبه نامه را بنویس، امضـا کردنش با من
شاعر: ژولیده نیشابوری
هرگز گمان مبرید که به انتها رسیدهاید؛ حتی اگر در تیرهترین یا کسل کننده ترین دوران زندگیتان قرار گرفتهاید …
زندگی بسیار مهربانتر از آن چیزی است که گمان میکنید؛ به شرط آن که، آن مهربانی را باور کنید …
همیشه میتوان از دل سیاهترین و سوزانترین رخدادها، برترین احساسات انسانی را درک کرد و آفرید …
مزهی استثنایی حیات را نمیتوان و نباید با هیچ مزهی دیگری برابر دانست …
رویش دوبارهی عشق میتواند در هر سرزمین خاکستری و در پس هر آتش سوزانی شکل بگیرد …
فقط کافی است نگاهمان را عادت دهیم به خوب دیدن
و یادمان بماند که:
مردی که کوه را از میان برداشت، همان مردی بود که شروع به برداشتن سنگریزهها کرده بود!
(این آخری رو از یه وبلاگ دزدیدم!!)
RE: ناامیدم و به خودکشی فکر میکنم
آقا جلال و هستی خانم سلام،
خانم بهار صحبت های خوبی کردند.
همینطور که ایشون هم گفتند، به نظر من باید این موضوع علاقه ی شما به هم و موضوع مشکلات آقا جلال از هم جدا بشود.
بهتر است اول آقا جلال به خودش برسد و زندگیش رو سر و سامان بدهد و بعد به ازدواج فکر کند.
آقا جلال، شما مشکلاتی در زندگی داری.
ولی باور کن همین قدر که شما مشکلات داری، همه اعضای این تالار هم دارند. همه شما رو درک می کنند.
ولی شما به خودت نرسیدی، کمتر سعی کردی راه حل پیدا کنی. اگر تلاش کردی، کافی نبوده. راه هایی که رفتی درست نبوده.
این خیلی عالی هست که شما یک تخصص رو یاد گرفتی. اگر محل کارت خوب نیست، عوضش کن. دنبال یک کار بهتر باش.
رابطه ات رو با خدا خوب کن. خدا رو بشناس! تنها راه رسیدن به آرامش، رسیدن به خداست!
درسته که من و شما در این دنیا حق انتخاب داریم. خدا در خیلی از کارها دست ما رو باز گذاشته. ولی حتی ذره ای در اعماق زمین جا به جا نمی شود، بدون اینکه خدا بداند و بخواهد!
جبر و اختیار یک مسئله ای هست که باید راجع بهش مطالعه بکنی.
تو حق انتخاب داری. تو توانایی انجام خیلی از کارها رو داری. و برابر اعمالت مسئول هستی.
ما نمی توانیم به کسی ظلم کنیم، و بعد بگوییم خب خدایا، خودت خواستی! اگه نمی خواستی چرا جلویم رو نگرفتی؟
و در عین حال اگر خداوند به هر دلیلی که حکمت اوست، بخواهد مانع کاری شود، هیچ کس نمی تواند آن کار رو انجام بدهد.
و اگر هم بخواهد کاری انجام شود، باز هم کسی نمی تواند مانعش شود!
باید مرز "اختیار" رو درک کرد و به حکمت و رحمت خداوند ایمان آورد.
وقت بگذار برای خودت. برای زندگیت. برای باورهایت. برای ایمانت.
تلاش کن برای زندگی دنیویت و برای آخرتت.
حیف توست که از جوانیت استفاده نکنی.
متاسفم که به خاطر بیماریت دردهای زیادی کشیدی. ولی از صحبت های خودت و خانم بهار اینطور متوجه شدم که این بیماری اگر تحت معالجه قرار بگیرد، کنترل شدنی هست.
پس نباید به این مسئله کم توجهی کنی. به فکر باش! در اولین فرصت دکتر برو و خودت رو درمان کن.
تمام این مشکلاتت حل شدنی هستند.
فقط باید بخواهی، از خدا کمک بگیری، و تلاش کنی.
هدف گذاری و برنامه ریزی صحیح!
ان شا الله که موفق می شوی آقا جلال!
RE: ناامیدم و به خودکشی فکر میکنم
راستی ببخشید آقا جلال. من توی پست اولتون متوجه نشده بودم که ایران زندگی نمیکنید و توی پست اولم یکم بی ربط در مورد استخدامی گفتم. ببخشید.
RE: ناامیدم و به خودکشی فکر میکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط 123
من از خدا میترسم و شاید یکی از اساسی ترین دلایل خودکشی نکردنم مادرم بوده است.چیزی که همیشه به ان فکر میکنم این است که با مرگ مادرم من هم میتوانم خودم را بکشم.
در موردم دوستم بسیار زیبا گفتید. من واقعا نه راضی به اینم که ضرری به اون برسه و نه راضی به اینکه ضرری به خودم برسه و اعتقاد دارم بهترین کار ممکن را انجام دادم.
سلام
میبنی که هنوز برای زندگی دلیل داری،اینکه تا کنون خودکشی نکردی،و اینکه اگر قصد خودکشی داشتی بدون اینکه بیای اینجا بی سروصدا کارتموم،اما تو هنوز امید داری،منتها راهت رو گم کردی،خودت رو گم کردی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط 123
بله کیوان جان من هدف مشخصی ندارم. بیشتر احساس شکست میکنم... و به قول شما انگیزه ام را از دست داده ام. تلاش من برای در آمدن از این وضعیت بسیار ناچیز است.چند سال بعد از دیپلمم به جز یکی دو سال به خاطر مریضی ام از دست دادم و به پوچی گذشت.
بنظرت خودت ؛واقعا" اینها دلیل درستیه برای ختم زندگی؟ خوب فکر کن،دلیل درستی هست؟
دوست من شما بیشتر از همه کس و همه چیز مقصر هستی،هدف ندارم، احساس شکست میکنم،انگیزه ندارم
بذر رو کجا پاشیدی؟ بذر زندگیت رو کجا پاشیدی که الان تلاشت ناچیز است؟برو خوب بگرد ،اول خودت روپیدا کن بعد بذری رو که پاشیدی،تا ثمره رو ببینی،اگر خوب نبود،اشکال نداره از اول بذر بپاش اما نه مثل قبل
RE: ناامیدم و به خودکشی فکر میکنم
[align=justify]ما مسئول کاریکه دیگران میکنن نیستیم! ... ما فقط مسئول کرده ها و ناکرده های خودمون هستیم. (درمورد خانواده ت و مسئله سیگار کشیدن اینو میگم چون همه بالاخص خود بنده کرده ها و ناکرده هایی داشتیم توی گذشته که وقتی خوب بشینی فکرکنی میبینی بیشتر از هرکسی خودت مسئولش بودی. کمااینکه اگه الان همه مون به آرزوها و اهدافمون رسیده بودیم یا به همین چیزایی که الان داریم و رسیدیم هیچوقت آیا میگیم خانوادم منو به اینجا رسوند؟ آیا از خانواده تشکر میکنیم؟ اما تا یه جا خلاء و کمبودی پیدا میشه سریع همه چیزو به دیگران نسبت میدیم و همه رو تنها مسئول اصلی میدونیم)
ما گاهی اوقات حتی به جسم خودمون صدمه میزنیم فقط برای اینکه از طرف دیگران مورد پذیرش باشیم. شما از سنین خیلی پایین شروع به کشیدن سیگار کردی و اینکارو خیلیا میکنن توی اون سن و سال، کسانیکه زندگیاشون خیلی هم خوب و مرفه بوده و هیچ کمبودی هم نداشتن یا حتی هیچ عضو سیگاری هم تو خانواده نداشتن، میخوام بگم این مسئله به خانواده ت مربوط نمیشه.
نوجونای زیادی رو میبینی این روزا که تو سنین پایین سیگار یا چیزای دیگه مصرف میکنن فقط به این خاطر که نوجوونای دیگه که دور و برشون هستن اونارو طرد نکنن! اما مشکل اصلی اینجاست که این نوجوونا خودشون خودشونو نمی پذیرن! اونا خودشونو طرد میکنن چون اونچه که ادعا میکنن نیستن! اونا میخوان جور خاصی باشن اما نیستن و به همین خاطر احساس شرم و گناه میکنن چون فکر میکنن اونچه که باید باشن نیستن به همین خاطر هم از خودشون سوء استفاده میکنن و با تقلید از دیگری سعی میکنن مورد تایید بقیه هم سناشون باشن.
تو خانواده ت مشکلاتی هست و شاید خیلی از رفتاراشون برات سخت باشه اما کیه که با خانواده ش مشکل نداشته باشه؟ کیه که خانوادشو خودش انتخاب کرده باشه؟ کیه که کامل باشه و بی عیب و نقص؟ همین خانواده حتی همون پدر اگه یه لحظه فکر کنی که نباشه جاشو هیچکس نمیتونه پرکنه. ما خانوادمونو فقط بخاطر منافع مادی محسوسی که میتونن بهمون برسونن که دوست نداریم، ما به هم تعلق خاطر داریم.
وقتی کاری رو با نیت و عقیده شروع کردی و تو مسیر درست حرکت کردی حتی اگه اون کار به نتیجه مادی ِ محسوس ِ کمی ِ مشت پر کن ِ پرسروصدای ِ چشم پرکن ِ خارجی هم نرسه اما به نتیجه ی اصلی رسیده، چون نتیجه اصلی انسان بودن و انجام وظیفه ست. این معنیش این نیست که شما فکرنکنی برنامه ریزی نکنی یا برای رسیدن به نتیجه مادی تلاش نکنی بلکه معنیش اینه که اون نتیجه مادی هدف نهایی ما نیست که اگه بهش رسیدیم مغرور میشیم یا اگه نرسیدیم مایوس میشیم. وظیفه ما حداقل درقبال زندگی خودمون اینه که باید یه کارایی بکنیم و مهمترین نتیجه ش همینه که اون کارو کردی بعنوان یه انسان. اما نتیجه مادیش، نتیجه اجتماعیش، نتیجه اقتصادیش و ... همه اینا یه امر ثانویه که اگه شد چه بهتر و اگه نشد مهم نیست مهم اون هدف اصلیه که بهش رسیدی. ما عملگرا هستیم اما عمل زده نیستیم.
برای درس خوندن هیچوقت دیر نیست والا ماهام که درس خوندیم هیچ جای دنیا رو نگرفتیم! ... نمیدونم کدوم کشور زندگی میکنی اما اینجا که ما هستیم به همون اندازه که آدم تحصیل کرده بیکار هست، همینقدرم آدم دیپلمه و شاغل هست.
نکته 1:
وقتی راجع به فــــردا و امیـــــد صحبت میشه حتما باید به یه طرح برای فردا فکر کنی
بدون داشتن یه طرح برای فردا، امید بستن به فردا کار بیهوده ایه!
یعنی امید بدون طراحی...
امید بدون فکر...
امید بدون تلاش...
یک توهم بیشتر نیست و به یأس کوتاه مدت یا دراز مدت منجر میشه...!
پس اگه میخوای به فردای موفق فکر کنی یه طرح درست برای خودت بریز.
نکته 2:
به هر طراحی برای فردا بخوای فکر کنی و موفق باشه باید مبتنی به امروز و باتوجه به دیروز باشه. به هیچ وجه نمیشه دیروزو از یاد برد و امروزو کلا ندیده گرفت و به یه طرح موفق برای فردا هم فکر کرد ...!
این نه معنیش گذشته گرائیه (یعنی هر امر دیروزی رو نباید مقدس و مرکز توجه بکنی) و نه معنیش توقف در امروز هست که عین تحجره. ببین نداشته های گذشته و کم کاریهات کجاها بوده تجربه هات چی بوده، ببین امروز چه توانایی هایی داری و میتونی داشته باشی، و ببین چه برنامه یی برای فردا تورو به اونا میرسونه. فرداگرائی بدون دونستن دیروز و بدون جدی گرفتن امروز امکان پذیر نیست. تمام فرداها از همین امروز ساخته شده
امید تعریف نشده یه امید کاذبه و به تشدید یأس منجر میشه....در طول تاریخ خیلی ها از امید حرف زدن و خیلی حرف زدن ... نمونه ش تمام مکاتب و ایدئولوژی های بوجود اومده تمام وعده ها و جنگ ها و .... همه اینا امید به فردا بوده... خیلیها پشت حرفهای قشنگ کارهای کثیف کردن، همه شون مدعی طرحی برای فردا بودن که قرار بود تا بحال تحقق پیدا کنه امـــــا الان زیرآبشون زده شده!
منتها اگه اون موقع میگفتی اینا امید کاذبه هیچکس باور نمیکرد برای همین امیدها چه خونها ریخته شد، چه جنگ ها کردن، فاشیزم، لیبرالیزم، مارکسیزم، نازیسم، همه و همه پروژه ای بودن برای فردا که جز یه تجربه خونین و سنگین چیز دیگه یی نداشت. اون فردا شد امروز و داره میشه دیروز و الان میگن اگه بشه طرحی برای فردا ریخت فقط میشه به طرحی برای زندگی مادی فکر کرد! همه اینا از دوره پایان دین حرف زدن، از دوره پایان فلسفه حرف زدن، از دوره پایان ایدئولوژی حرف زدن، و حالام دارن از دوره پایان علم میگن...!
از اصالت اقتصاد گرفته تا اصالت علم، اصالت قدرت، اصالت شهوت، اصالت سرمایه، اصالت غریزه، اصالت تجربه، اصالت عقل ابزاری و .... همه اینا مطرح شده و همه هم علیه هم مطرح شد! همشون در رد دیگری پاسخ نظری و عملی دادن به هم و هیچکدوم همدیگه رو قبول ندارن! هرکدوم که میومدن روی کار میگفتن اینا دیگه قطعی ترین حرفها هستن، همه چی در مقابل اینا باید معنا بشه و اگه مخالف اینا باشه باید نفی بشه یا بندازیش توی زباله دونیه تاریخ و یا خودش بطور محتوم به زباله دونی میره...
همه اینا مطلق گوئی های آدم درطول زندگی بود ... فقط خداست که مطلقه و فقط اونه که میتونه حکم قطعی و مطلق صادر کنه. فرضا که ما یه عملی به اسم خودکشی هم روی خودمون انجام دادیم، چه تضمینی هست که حتما میمیریم! از کجا معلوم که یه بلای بدتر سرمون نیاد؟ اینهمه آدم اقدام به خودکشی کردن همه شون مردن؟ حتی اگه از ساختمون 100 طبقه هم خودتو پرت کنی اگه خدا نخواد بمیری نمیمیری حتی اگه خدا نخواد ممکنه هیچ بلایی هم سرت نیاد!
یه عده توی جوامعی مثل ما هیچوقت به فردا اصلا فکر نکردن! همیشه توی امروز متوقف بودن حتی امروزشونم جدی نگرفتن و دم رو غنیمت دونستن فقط از لحاظ التزاز، نه از لحاظ ابتکار و فکر و برنامه ریزی...و همیشه به دیروز فکر کردن و گاهی هم روی این دیروز اسم مذهب گذاشتن و گاهی هم براش قداست تراشی کردن! درحالیکه هیچ ربطی به مذهب یا حداقل به مذهب ما نداشته...
یه عده ای هیچوقت به فردا فکر نمیکنن و نکردن، اساسا ضد هرنوع پیشرفت و تحول بودن. یه عده ای هم به فردا فکر میکنن اما هیچ برنامه و طرح درستی برای فردا ندارن. فقط از روی بقیه لب خونی میکنن و تقلید.
یه عده ای منکر ضرورت طرح برای فردا و فرداگرائی هستن یا بنام مذهب، یا بنام سنت، یا بنام ملیت یا بنام قبیله گرائی، یا بنام تاریخ یا حتی بنام اصالت ! و اگه بخوای به حرف اینا رفتار کنی میگندی! چون اینا نفی حرکته، نفی تفکر، نفی نقد ِ (اگر خدا مخالف تفکر و حرکت بود چرا اینهمه گفته تعقل کنید؟ چرا اصلا عقل داده؟) ... یه عده دیگه هم از اون طرف بعنوان طرح جدید امید به فردا، دروغای بزرگ به خورد ما میدن و امیدای کاذب که حرفای خودشونم نیست. فقط اومدن همه جا شنودگذاری کردن، استراق سمع کردن، کارشون ترجمه کردن و کپی برداری کارهای دیگری بوده حداکثر خدمتی که کردن به خودشون بازیافت زباله بوده...!
یه سری از این عقاید و این حس پوچی که بعضیا بهش میرسن از جایی میاد به اسم مذهب تقدس پیشرفت به هر قیمتی! یعنی گفتن نپرسید چرا زندگی میکنیم؟ فقط بپرسید چطور زندگی کنیم؟ تا بیشتر خوش بگذره! تئوری تقدیس رفاه و اینکه برای ما دیگه هیچی مهم نیست نه انسانیت نه حقوق نه اخلاق نه عدل نه کمال نه مبدا نه غایت نه ارزش، گفتن هیچی برای ما اصالت نداره هیچی قداست نداره هیچی ارزش نداره، حتی خــــدا ...! گفتن خدا مارو خلق نکرد ما خدارو خلق کرده بودیم و فکر میکردیم به خداپرستی احتیاج داریم و حالا فهمیدیم به هیچی احتیاجی نیست! همه چیز عبثه و چرا چیزیکه عبثه به زور معنادارش کنیم! میسازیم با همین بی معنایی... با لذت بیشتر، مذهب اصالت لذت و سود، فقط به پیشرفت مادی محسوس فکر کن، فقط فکرکن چیکار کنی که بتونی بیشتر مصرف کنی، بیشتر لذت ببری و فقط و فقط اینه که مهمه و همه چیزای دیگه بی معنیه.... اینا از کجا اومد؟؟؟!
تقدیس مفهوم پیشرفت و رفاه بدون هیچ پرسشی از مفهوم سعادت! بدون هیچ پرسشی از مفهوم تکامل و تعالی انسان! روح مدرنیته امیـــد ِ به آینده ی خوش مادی بود، همیــــن! که گفت همه چیزو از سر راه بردارید همه چیز مزاحمه ، اخلاق، مذهب، کمال ، انسانیت، عدالت، مبدا، معاد، معنویت، آخرت... فقط یه چیز مهمه اونم اینکه چکار کنیم که بیشتر سودببریم؟ نکنه از بقیه عقب بیفتیم تو دنیا؟ زیرپای همه رو خالی کردن و گفتن تنها چیزیکه میشه بعنوان یه جایگاه سفت و محکم روش وایساد غریزه ست... مدرنیته امید به آینده بود و امروز براش روز قطع امید از آینده ست! همه اینا انسان رو بعنوان یه ماشین جلو برد اما بعنوان یه انسان جلو نبرده! هنوزم همون احساسات و غرایز وحشیانه که در مورد آدمای غارنشین شنیدیم همونا برما هنوز حاکمه فقط ابزارمون مدرن شده! اگر ما تو انسان بودنمون پیشرفتی کرده بودیم اینهمه جنگ و خونریزی برای چیه؟ اینهمه جنایت و قتل برای چیه؟ اینهمه شهوت گرائی و خشونت برای چیه؟
ماهیت امید باید روشن بشه. از همین امروز باید تلاش شروع بشه و درست طراحی بشه و روشن بشه که فردای ما کپی ِ امروز ِ غیرقابل دفاع دیگران نباشه! حتی کپی برداری از دیروز خودمون و دیگرانم نباید باشه!
عقل، دین، علم، هیچکدوم برای نقض دیگری نیومده که بگیم یا این یا اون...! هرکدوم توی شأن و مقام منطقی و معرفتی خودش قرار داره.
دین نه به معنی نفی علم ِ، نه نفی عقل، نه نفی پیشرفت، نه نفی نوگرائی و نه نفی تجربه ست ... خدا هم گفت هیچکدوم از اینا پروردگار تو نیست، اینا همه خدمتگذار تو هستن ، و فقط من پروردگار توام مگه نگفت؟
همون پیامبری که خودش میگفت من آخرین کسی هستم که از طرف خدا با شما صحبت میکنم و همه اونچه که باید خدا به شما میگفت از طریق من به شما گفته و خواهد گفت؛ همون پیامبر میگه عقل شما حجت الهی ست. مگه همون پیامبر نگفت شما علم و حکمت رو یاد بگیرید حتی از کفار و منافقین؟
مگه قرآن نگفت حتی اگه با کسیکه خصومتی هم دارین براتون استدلالی آورد به واسطه خصومتتون به اون شخص حمله نکنین، به استدلالش دقت کنید شاید درست بگه. وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد(مائده/8)
مگر هین قرآن نگفت : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كردهايد پشيمان شويد(حجرات/6) توی چند کلمه اولا آزادی بیانو مطرح کرده چون اومده انزل درجاتو گرفته وقتی فاسق میتونه خبر بیاره یعنی همه میتونن خبر بیارن...و دوم اینکه میگه وقتی فاسقی هم خبر آورد نمیتوننین بدلیل فاسق بودنش بگین آقا تو داری دروغ میگی! یا تکذیبش کنن، گفت برید تحقیق کنید ممکنه راست بگه! یعنی میگه بجای اینکه علیه شخص بحث کنید علیه اون موضوع واستدلال باید بحث کرد.
همه گفتن دیدتو به زندگی عوض کن من میخوام یکم بیام عقب تر بگم قبلش دیدتو نسبت به مرگ عوض کن، مرگ فقط یه انتقال از این دنیا به دنیای دیگه ست. مرگ طول نمیکشه، اصلا مرگ طول زمان نیست، مرگ فقط یه لحظه ست، یه نقطه که همه ازش میگذرن، راه های خودکشی زیاده،خیلیاشونم با کمترین امکانات فراهم میشه، نهایتش یه تیغ میخواد و یه حمام... اینو هرکسی میتونه بهت بده و هرموقع هم که بخوای هست. اما زندگی اینجارو دیگه هیچکس نمیتونه بهت برگردونه.
خدا مارو برای هستی خلق کرد نه برای نیستی، این دنیا اسمش جهان هستی ِ ، جهان ِ نیستی نیست! چیزی از بین نمیره حتی با مرگ، و بعد از مرگ چیزی در انتظارته که همینجا ساختیش.
خدا نخواسته ما گرسنه باشیم اما همه چیز برامون معنادار باشه اسلام هم یه جامعه گرسنه معنوی نمیخواد، و همینطور نخواسته ما سیر باشیم اما همه چیز برامون بی معنی باشه و بازهم اسلام یه جامعه مرفه فاقد معنارو هم نمیخواد! خــدا یه جامعه مرفه و پیشرفته میخواد اما همه چیز درجهت معنا و معناداری، همه چیز برای انسان و با حفظ و رعایت انسانیت. بدون معنا انسان نمیتونه سرجاش محفوظ باشه ، وقتیکه معناداری به خطر افتاد انسان به خطر افتاده! چون انسان به انسانیتشه، آدم به انسانیتش انسانه نه به غریزه و جسمش. بعضیا میگن عقیده و اخلاق دخالتی توی انسانیت نداره! شاید توی حقوق اجتماعی و شهروندی انسانها دخالتی نداشته باشه اما توی ارزش انسان که دخالت داره. همونطور که حضرت علی حتی حقوق شهروندی کثیف ترین آدما رو میداد، هیچوقت کسی رو بخاطر نداشتن ارزش انسانی از حقوق شهروندیش محروم نمیکرد اما ارزش انسانی آدمارو در جای دیگه میسنجید.
انسانیت به چیه پس؟ به بدن و قبافه و قالبمون که نیست، انسانیت انسان به عقایدشه! این حرفی بود که انبیا اومدن گفتن، که هرکی روی دوتاپاش راه میره انسان نیست، فقط انسان بالقوه ست اما بالفعل نیست. فقط با عقاید و اعمال بالفعل میشه انسان تر شد. اصلا قرآن اومد که بگه کرامت شما نه به پول ِ ، نه به نژاد، نه به زبانه، نه به جنسیتتونه، نه به طبقه اقتصادی، فقط و فقط به انسانیتتونه.
اینکه امروز معناداری به خطر افتاده فقط معنا به مفهموم معنویت در برابر مادیت نیست. که حتی مفاهیم انسانی و حتی معنای کلمات و ارزششونم به خطر افتاده. و هرکس میخواد به فـــردا فکر کنه باید به فرق بین آب و سراب حتما فکر کنه. یه فردای واقعی برای خودت بساز که فاصله هولناکی با واقعیت نداشته باشه.
بودن ِ هیچ کس هم تو این دنیا بی دلیل و اتفاقی نیست. نه بودن یکی مثل پدر شما بیهوده ست نه بودن شما نه بودن هیچکس از خلایق تو این دنیا. هرکی یه نقشی داره.
یه خانومی هشت تا بچه داشته و بچه نهمشم باردار بوده، اونقدر فقیر و بیچاره بوده که شکم هیچکدوم از بچه هاشو نمیتونسته سیرکنه میره پیش یه دکتری و ازش کمک میخواد. اون دکتر وقتی وضعشو میبینه میگه تو که شکم این هشت تا بچه رو نمیتونی سیر کنی دیگه این بچه نهمی رو میخوای چکار؟ و اتفاقا بچه نهم این خانوم بتهوون بوده!
اون کسیکه خدا میخواد بیاد میاد و گاهی وقتا درست همونجایی میاد که همه دنیا بهش میگن نه! ... حالا که هستی زندگی کن چون هیچکس نمیدونه که چند سال، چند ماه، چند روز، چند ساعت، و یا چند لحظه دیگه فرصت زندگی داره!
با آرزوی موفقیت به امید خدا[/align]
RE: ناامیدم و به خودکشی فکر میکنم
یه سوال داشتم می بخشید توی این تاپیک مطرحش می کنم این طبیعی هستش که یه نفر توی یه فصل خاص حال و هوای خودکشی به سرش بزنه؟یعنی مثلا یه فصل خاص که برسه اون فرد قویا بخواد که خودکشی کنه یا دیگه زنده نمونه؟؟؟باید به روانپزشک مراجعه کنه یا نه؟
RE: ناامیدم و به خودکشی فکر میکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط nazanin1366
یه سوال داشتم می بخشید توی این تاپیک مطرحش می کنم این طبیعی هستش که یه نفر توی یه فصل خاص حال و هوای خودکشی به سرش بزنه؟یعنی مثلا یه فصل خاص که برسه اون فرد قویا بخواد که خودکشی کنه یا دیگه زنده نمونه؟؟؟باید به روانپزشک مراجعه کنه یا نه؟
با سلام
لطفا" خارج از محتوای تاپیک پست ارسال نکنید
این دو ارسال حذف خواهند شد