RE: نمیدونم چیکار کنم ...
خانم هلیا،
اگر باعث ناراحتی شما شدم، از شما عذر می خواهم.
قصدم کمک بود.
شما در اولین پست از ما پرسیدی که در این موقعیت چی کار کنی.
من هم گفتم وقتی ایشون قصد ازدواج ندارد، پس ترکش کنید.
شما گفتی که:
نقل قول:
واقعا خودم میدونم باید تموم کنم ولی دلم راضی نمیشه
دوسش دارم
نمیخوام تنها بشم
من هم گفتم انتخاب با شماست. می توانید با او بمانید. ولی حتماً قبلش به او مسائلی که مطرح کردم هم فکر کنید.
و حالا که پست آخرتون رو خواندم، از خودم پرسیدم که شما دقیقاً از ما در چه مورد راهنمایی می خواهید؟
اگر دنبال تایید برای ادامه ی رابطه ی دوستی هستید، بارها گفته شده که تالار همدردی در خصوص روابط دوستی پسر و دختر مشاوره نمی دهد.
به خصوص این رابطه ی شما که آخرش فقط ضرر برای شماست.
ببینید برای اینکه حاضر نیستید که او رو ترک کنید، چه بهایی رو باید بپردازید.
و ببینید که اون روز که او شما رو ترک کرد، چه احساسی خواهید داشت.
به نظر من ارزش شما خیلی بیشتر از این حرفهاست...
برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت می کنم.
RE: نمیدونم چیکار کنم ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط l0yal
ایرادی داره ؟ مگه پسرا این کارو نمیکنن با یه دختر میمونن تا وقتی که کیس مورد نظرشون رو واسه زندگی تعیین کنن برن با اون ؟ همین پسر مگه همین کارو نمیکنه ؟
من زندگیمو نمیخوام واسه این پسر از دست بدم
اره
من اگر کیس خوبی واسم اومد حتما میرم ازدواج میکنم
پسرها معمولا کمتر از نظر عاطفی درگیر رابطه می شن. به سادگی عاشق نمی شن. کما اینکه الان کسی که گرفتاره شمایید. ایشون ریلکس می گه حالا دوست باشیم ببینیم چی می شه و شما با این که می دونی داره با احساست و روح و روانت بازی می شه، نمی تونی بکشی کنار.
همینه فرق تو و یک پسر.
تویی که ضربه این ماجرا را خواهی خورد. ایشون که تکلیفش را هم با خودش و هم با شما مشخص کرده. شمایی که الان نمی تونی دل بکنی، فکر می کنی وقتی زمان بگذره و بیشتر عادت کنی و وابسته بشی، می تونی راحت بکشی کنار و به قول خودت ازدواج کنی.
در ضمن کیس خوب زمانی پیش می آد که شما تنها باشید. به هر حال کسی که بخواد خواستگاری یا ارتباطی جدی را باشما شروع کنه حتما کمی در موردتون تحقیق می کنه و وقتی بدونه شما دوست پسر دارید جلو نمی آد. مگر اینکه پسری شبیه همین آقا که بخواد جهت خوش گذرونی و موقت باشه!
در ضمن همه پسرها این کاری که شما گفتید را نمی کنند.
هر چی زمان بگذره جداییتون سخت تر می شه و ضربه ای که از این ماجرا می خوری بدتر.
ضمن اینکه این دوستی در همین حد نمی تونه بمونه. کم کم به رابطه فیزیکی کشیده می شه و عواقبش بدتر می شه.
RE: دوستم دارد ولی قصد ازدواج ندارد
loya ی عزیز،سلام. یادش بخیر. میدونی وقتی مطلبتو خوندم یاد چی افتادم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وقتی 25 سالم بود. دقیقا اشتباه تو رو انجام دادم. اون زمان برام مشکلی پیش اومده بود و مثل شما احساس تنهایی میکردم. هنوز یادم هست که چطور باعث شدم یه تصمیم اشتباه مسیر زندگیمو عوض کنه و برسم به جایی که الان هستم.
برات مختصر مینویسم. با پسری اشنا شدم که مطمئن بودم (میگم مطمئن بودم ، چون احتمال 1% هم نمیدادم چنین اتفاقی بیفته) که عاشقش بشم و با خودم میگفتم من مثل دخترای دیگه نیستم که تا یکی بهم بگه عاشقمه بهش علاقمند بشم. دقیقا برای اینکه بهش اعتماد کنم و باهاش ارتباط برقرار کنم،مدت یک سال امتحانش کردم. و اون هم در نهایت صبوری تحمل کرد. هنوزم تعجب میکنم که چرا این کارو کرد. خلاصه این شد که شد برادرم که من از تنهایی در بیام و هم صحبت داشته باشم و اینکه اگر خواستار مناسبی برام اومد ازدواج کنم(یعنی دقیقا تفکر الان تو) . اون هم قبول کرد. یه مدت که گذشت برام خواستگار که میومد میشستم گریه میکردم تو اتاقم. چون عاشق شده بودم. (فکر نکنم تو میتونی جلوی خودتو بگیری، چون تو هم نهایتش قوی باشی میشی مثل 1000 تا دختر پسری که اینجان و منم یکیشونم). فکر میکنی بعدش چی شد؟ وقتی فهمید دوسش دارم و بهش گفتم چی کار کرد؟ کلی ذوق کرد. خوشحال شد. ولـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــی........ .
نمیدونم والا. واقعا نمیدونم . یه مشکل ما اینه که وقتی تو خانواده هستیم ،همش به ما میگن محدوده رو رعایت کن. بعد که میریم تو جامعه ،دانشگاه،محل کار و ............ یاد نمیدن که رفتار درست چیه. و این خیلی بدتر میشه وقتی مشکل تو محیط خونه و خانواده و با دوست و اشنا و غیره داشته باشیم. و پسری سر راهمون قرار بگیره که ادعا میکنه عاشقه،اما حاضر نیست به خاطر علاقه اش به ما کاری برامون بکنه. حاضر نیست حتی پای احساسش به ما وایسه. پای دوست داشتن خودش. پای چیزی که خودش ادعا کرده.
پیشنهاد میکنم البته دوستانه که فکر نکنی متفاوتی از بقیه. این مسیر آخرش به جایی میرسه که الان من هستم. تو مرز 29 سالگی مجبورم به آخر آینده زندگیم ،به خاطر اینکه دلم میخواد خانواده ای از خودم داشته باشم ، به خاطر اینکه ناراحتم از فرصتهای از دست رفته ام ، از کسی که با تمام وجودم دوسش دارم دوری کنم.
نمیتونی درک کنی که احساسی که تو الان داری و من 4 سال پیش داشتم،تحملش راحت تر از احساسی که من 29 ساله دارم. هم مجبورم احساسم رو کتمان کنم. هم جواب خانواده ام رو بدم. هم با کسی که ادعا میکنه دوسم داره و واقعا دوسش دارم بایستم و ........ میدونی چقدر این چیزا زجر دهنده است و دردناک.
البته زندگی آدما به خودشون مربوطه . همونطور که من میگفتم زندگی من به خودم مربوطه. پیشنهاد میکنم بیشتر و بیشتر فکر کنی. اگه یه سرچ بزنی میتونی تاپیک منو ببینی. اکثر بچه هایی که برات پیام گذاشتن،تاپیک زدن، اینکه و گفتی یعنی کسی اینجا دوست پسر نداشته، بگرد و ببین که بچه ها تجربه خودشونو بهت گفتن. باز هم بیشتر و بیشتر وب یشتر فکر کن. آرزو میکنم که حداقل از من عاقلتر باشی:72: