درسته با عشق به دیگری با کسی ازدواج کنم؟

سلام بهار عزيز
خوشحالم كه تونستيم نظرت رو متمركز كنيم تا بتوني راحت تر تصميم عاقلانه بگيري
آپارتماني كه ساخته شدهو پايان كار گرفته كارش تمومه و ديگه نياز به مرمت و بازسازي نداره و هر كي كه بخواد همچين كارهايي رو بكنه در واقع داره سليقه هاي شخصيه خودش رو به درست يا نادرسن اعمال ميكنه
كيس اولت رو بسته شده بدون و حالا با اقتدار به خودت توجه كن كه تونستي يه فكر مزاحم رو از سرت بيرون كني
اگه برات مقدوره راجع به اين شخص خوشبختي كه براي خواستگاريت اومده ، نوع و محل خواستگاريش(محل كار يا منزلتون و يا ...) بيشتر بنويس تا راحت تر بشه قضاوت كرد
باز هم موفق باشي

[/quote]
digitalman :
هم اشتباه و هم گناه و هم نامردي هست . و عاقبتي جز پشيموني نداره . خودت دوست داري كسي با تو همچين كاري بكنه ؟ از همون هفته اول زندگيت جهنم ميشه . اول مشكلت رو حل كن و بعد به ازدواج فكر كن .
[/quote]

digitalman عزیز من هم چون می دونم هم گناهه هم نامردی اومدم از بچه ها راهنمایی بگیرم

چون خودمم نمیخوام و دوست ندارم با عشق به دیگری با کسی ازدواج کنم یا کسی باهام

همچین رفتاری داشته باشه...از خدا خواستم کمکم کنه و صلاح رو بهم نشون بده و تا اون روز و

تا به یقین نرسم ازدواج نمی کنم.

آفرین بهار جان
کار خوبی می کنی.سعی کن فراموش کنی .مطمئن باش خدا بهت کمک می کنه عزیزم

derek عزیز

می دونی میخوام اول تکلیف دلمو کامل روشن کنم و دوست ندارم با فکر عشق دیگری با کسی

ازدواج کنم...به خصوص که دیشب شنیدم از دوستش که همکارمه که هنوز هم من رو میخواد

ولی من حرفی نزدم و بحث رو عوض کردم...میخوام اول تکلیفم مشخص شه...امروز با خودم قرار

گذاشتم 10 روز دم اذان صبح مخلصانه برم دم خونه خدا و ازش خواستم آنچه که به صلاحمه

واسم رقم بزنه و اگه ازدواج با عشق قبلیم درسته نشونم بده و اگه به صلاحم نیست

عشقشو از دلم بیرون کنه

به قول natalie دلم نمیخواد پس فردا مادر شوهرم موی دماغم شه و دوست دارم با مردی که

واسه زندگی انتخاب میکنم حتی تا آخرت هم نشین باشم و ازدواج رو اینجوری میبینم

نوشته های M.Moud رو که راجع به مرگ مادرش بود خوندم تصمیم گرفتم به راضی بودن و

مصلحت خدا احترام بذارم...من اجازه خواستگاری رسمی که بیاد خونمون به همکارم ندادم

چون اول باید با خودم کنار بیام بعد به کسی امیدواری بدم

باید تکلیفمو با خودم مشخص کنم...

کار درستی می کنم؟

سلام بهار جون من قبلا توی اون یکی تاپیکت گفته بودم که مشکل تو رو داشتم ! برای من ۲ سال طول کشید که بتونم ایشون رو فراموش کنم ! من سعی کردم ذهنمو به چیز دیگه ای معطوف کنم هر چند اوایل خیلی سخت بود ! اون موقع چون دوستش داشتم نا خود آگاه ازش بت ساختم اما بعدها عیب ها شو هم دیدم و حالا خدا رو شکر می کنم که مثل همیشه در کنارم بود و کمکم کرد . آدما وقتی یکی رو دوست دارن اصلا عیباشو نمی بینن ! اصلا دوست ندارن منطقی باشن بعد می رن تو زندگی و ....
من هنوز ازدواج نکردم و فعلا درس می خونم . به ایشون هم نه اصلا فکر نمی کنم ، شاید یه جورایی اولاش خاطره گذشته برام عزیز بود اما الان نه !
بنظر من عشق وجود نداره ! البته من آدم منطقی تری شدم و همه چیزو بیشتر با منطقم می سنجم ! اون چیزی که همه فکر می کنن عشقه بنظر من در واقع عادته ! و ما زنها بخصوص دوست داریم خودمونو گول بزنیم!

بهار به خودت رجوع کن و ببین انقدر با این موضوع کنار اومدی که بتونی به ازدواج با شخص دیگه ای فکر کنی و تصمیم درست بگیری؟ بنظر من باید به خودت زمان بدی تا این موضوع واست هضم بشه . اصلا هم فکر نکن که جز این آقا از کسی خوشت نخواهد اومد ! فقط زمان لازمه

سلام بهار جان

عزیزم خوشحالم که خودت انقدر منطقی هستی که بهتر از ما می دونی چی درسته و چی غلطه
در مورد قضیه نامزدتون باید عرض کرد که به این خاطرشما ایشون رو فراموش نمی کنی ،که هنوز پرونده رو بسته شده نمی دونین و هنوز یه امیدواری هایی تو دلتون هست ، تا وقتی این امیدواری ها رو از دلت پاک نکردین ، امکان نداره که بتونین یاد ایشون رو از فکر و ذهنتون پاک کنین ، باید این پرونده رو کاملا بسته شده بدونین ، و به این باور برسین که این جدایی هیچ راه برگشتی نداره( می دونم شاید بی رحمانه دارم حرف می زنم ولی باور کنین تنها راه منظقی همینه)

بعد از این باور یه مدت زمانی (که زمان معمولش 6ماه است،بستگی به تلاش وجدیت شما در این زمینه دارد) طول خواهد کشید که دیگه به ایشون فکر نکنید و بتونید برای آینده تون در این زمینه تصمیمی بگیرید ، تا زمانی که با احساساتتون کنار نیومدین ، بهتره با هیچ کسی وارد مرحله شناخت نشین ، می تونید از این آقا وقت بگیرید و بعد که مشکلتون حل شد ، فرایند شناخت رو طی کنید (البته بدون ایجاد رابطه احساسی)

ضمنا شما نمی تونید بر اساس شرایط فعلیتون برای همه عمر تصمیم بگیرید ، این احساس الان شماست که فکر می کنید دیگه نیازی به ازدواج ندارید ، مطمئن باشید چند سال دیگه ، نیازهاتون تغییر خواهد کرد

موفق باشید:72:

سلام بهار جان

به نظر من ازدواج با کس دیگه وقتی هنوز عشق نسبت به هم تو دل شما و نامزد سابقتون وجود داره کار غلطی است.

باید یه کاری کنی: از دوست مشترکتون کمک بخواه. بهش بگو به گوش نامزد سابقت برسونه که یه خواستگار خوب داری ببین اگه اون عشقی که تو فکر می کنی اون نسبت بهت داره واقعی باشه هر طوری باشه مادرش رو راضی می کنه که دوباره بیان به خواستگاری، چون این بار خطر جدی است و برای همیشه داره از دستت میده...

یا نمی دونم خودت باید به یه شکلی با نامزد سابقت حرف آخر رو بزنی و با هم اتمام حجت کنین که داستان عشق قبلی پرونده اش کاملا بسته شه بعد یه عشق جدید رو شروع کنی...

به نامزد سابقت بگو خانواده ات تو رو تحت فشار گذاشتن و میگن باید با این پسری که هیچ عیب و ایرادی نداره ازدواج کنی، بهش بگو مجبورم، نمی تونم مقاومت کنم دل پدر و مادرم میشکنه و از این صحبتا... اگه بخوادت باید بیاد جلو اگه نیومد هم دیگه دلت نمی سوزه خیالت راحته که پرونده عشق قدیمی کاملا بسته شده و یه زندگی جدید رو شروع می کنی.

امیدوارم موفق باشی
از کامنتی هم که تو تاپیک من نوشتی ممنونم

سلام الهام جان

این تاپیک خیلی قدیمیه و من به نتیجه رسیدم عزیزم :)

تو ارسالهات به تاریخ آخرین تاپیک دقت کن که قدیمی تر از 2 هفته نباشه گلم

خواستگار سابق من داره ازدواج می کنه و زمان به من نشون داد که ایشون فقط یک مدعی بود! پای اثبات خودش که

رسید اجازه داد دیگران واسش تصمیم بگیرن و گرفتن!

من هم یاد گرفتم عاقلانه انتخاب کردن بهترین راهه و اینو مرهون همدردی هستم :)

اون خواستگارم رو همون موقع رد کردم و ایشون همون موقع بعد نه شنیدن من رفتن آمریکا!

من اگرچه هنوز ازدواج نکردم اما خوشبختم و ایمان دارم اینکه ازدواج من با این آقا جور نشد لطف خدا بوده!

از اون به بعد همه امورم رو به خدا سپردم و یاد گرفتم که در دنیای واقعیت ها زندگی کنم

اون پرونده برای همیشه بسته شد گلم :)

:72: