RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
اقا محسن
ببینید شما تحقیق هم کردید و جز خوبی نشنیدید
از اول ملاکتون نجابت و حیا و عفت بود و اینکه ایشون بسیار خوش برخورد و اجتماعی بوده اند >>> الان ملاکتون تغییر کرده؟
نه ملاک هام عوض نشده. اما این اختلاف سن که واسم مهم نبود شده یه کابوس. باور کن خیلی وقتا فکر می کنم کاش جلو نمی اومدم. حتی خانمم هم میگه من فکر نمی کردم سن اینقد واست مهم باشه و گرنه بهم می زدم. من احساس می کنم دوستش دارم چون روزی یکبار حتماً باید بهش زنگ بزنم و باهاش حرف بزنم اما از ازدواجم احساس پشیمونی می کنم. همش خودمو فحش میدم که چرا تو که اینقد سن واست مهم بود عقد کردی.
البته خیلی وقتا هم که می بینم محبت ها و احترامشو ، این یادم میره اما باز میاد سراغم.
گفتید بخش بسیار مهمش این بوده که همسرتون شما رو دوست داشت >> ایا الان این بخش از مهمترین علت تغییر کرده؟
به نظر شما اگر دخترخانومی باشه که از نظر سنی از شما کوچکتر باشه و زیبایش هم زبانزد خاص و عام باشه و از نظر تحصیلات و موقعیت و ... عالی باشه اما شما رو دوست نداشته باشه گزینه ی مناسبی برای ازدواج هست؟
نه الان هم هست. اما الان یه فرقی کرد. هم متوجه شدم که خانم ها بعد عقد خیلی هاشون عاشق شوهرشون می شن و هرکاری واسش می کنن . که اینو تو اکثر پست های این سایت هم دیدم. و هم اینکه من می تونستم موردی بگیرم که این دغدغه ها رو نداشته باشه و ضمناً دوسم هم داشته باشه. می دونم آدم متاهل متعهد هم هست ولی فکر من که دست من نیست. ذهن من میره و به این جور چیزا فکر می کنه. حتی یه بار که یکی از شاگردام که خیلی دختر خوبیه بهم تبریک گفت و گفت خیلی خانم خوشبختی دارید. به شوخی ازش پرسیدم که "نه بابا منو کسی قبول نمی کرد و اینم مجبور بوده. بعد اون گفت نه بابا دلشم بخواد. خیلیها بودن که آرزوی شما رو داشتن . من خودم خیلی دوست داشتم ولی شما ایشون رو انتخاب کردید. " این هم باعث شد که بیشتر به این مساله فکر کنم که چرا بیشتر فکر نکردم.
حال چنانچه ازدواجی هم صورت بگیره با توجه به اینکه اون خانم علاقه ای به شما ندارد آیا حاضر خواهد بود که برای زندگی زناشویی اش فداکاری و از خودگذشتگی کند؟
با عشق میشه همه کار کرد اما بی عشق ؟ نظر خودت در این خصوص چی هست؟
همسرتون به خاطر بدست آوردن شما غرورش رو گذاشته زیر پا و اکنون شایسته هست که شما بهش یادآوری کنید که غرور به جای یک زن خیلی ارزشمند هست و برای مرد خیلی گرانبها و در این خصوص بهش کمک کنید تا هم اعتماد به نفس همسرتون تقویت بشه و هم زندگیتون زیباتر بشه
خودش هم میگه که من 3 سال از جوونیمو واسه تو تلف کردم. منم واسه همین بود که قبل عقد نتونستم جدی بشم و جدی وایستم و بگم من رو سن و ظاهر مشکل دارم. زود کنار اومدم. چون دیدم واقعاً خیلی اذیت شده واسه من. فکر می کردم که بعد عقد یه محبت عمیقی ایجاد میشه که باعث مشه دیگه از این فکرا نکنم. ولی نشد.
و در خصوص اختلاف سن
نوشتید همه جا می گن
یعنی اگه الان مد بشه همه جا مشروب بخورند شما هم می خوری؟
اگه بری اروپا و آمریکا ، اونجا که روابط بین زن و مرد باز و آزاد هست خیلی راحت برای خودت و همسرت این حق رو قائل میشی که با زن و مرد دیگری هردوتون رابطه داشته باشید؟ چون اونجا اکثریت اینجوری هستند؟
خوب همه در خصوص اختلاف سن بپرسن
مگه مهمه؟
اگر این مشکل را پیش خودت یکبار و برای همیشه حل کنی دیگه نباید احساس ناخوشایندی داشته باشی
وقتی می خواهی پاسخ بدهی
خیلی قاطعانه و بدون اینکه اجازه بدهی دیگران اظهار نظری بکنند راستش رو بگو
داشتن صداقت با درایت هیچ وقت باعث سرافکندگی نمیشه ، شک نکن!
:305: یادت باشه که این ما هستیم که برای دیگران مشخص می کنیم چگونه رفتاری با ما داشته باشند
به نظر فرد با اصولی اومدید ایا اینکه زن از شوهر بزرگتر باشه گناه هست؟
نه گناه نیست اما من نمی خوام ملت پشت سرم حرف بزنند. یکی از دوستان هست که خانمش ازش چند ماه بزرگتره. خیلی پیش میاد که دوستان میگن فلانی خانمش برگتره. هرکی هم می فهمه متاهل شدم اول ازم می پرسه خانمت چند سالشه. هرجا بحث ازدواج میشه می شنوم که خانم باید چند سال کوچک تر باشه.
من چندین بار به این فکر کردم و سعی کردم واسه خودم حلش کنم. ولی باز بعد یه مدت این فکر دوباره میاد سراغم.
من می ترسم این افکار باعث بشه بعداً مرتکب خیابنت بشم یا یه زن دیگه بگیرم.
ببین گفتید که در حالت عادی نمی خواهید همسرتون رو برنجونید ولی نمی دونید یهو چتون میشه
بهت می گم
یهو تحت تاثیر محیط و حرف های دیگران قرار می گیری
یکی از ویژگی های افراد موفق اینه که دارای ثبات شخصیت هستند و به قولی با هر بادی نمی لرزن
اگر در حالت عادی مشکلی در این خصوص ندارید پس سعی کنید در موقعیت های تنش زا و تاثیرگذار که باعث برانگیخته شدن احساساتتون میشه مهارت کنترل بر خود و خویشتن داری را فرا بگیرید
من می تونم خوب کنترل کنم. مخصوصاً جدیداً دیگه بهش بروز نمیدم. اما خوب این افکار تو ذهن من می چرخه و بعضاً منو ناراحت می کنه و دچار سردرد میشم. الان هم کم کم میگم به این افکار بی توجه بشم. ایشالله بعد عروسی یادم میره و کم کم می فهمم که بهترین انتخاب ممکن رو کردم.
ولی خوب میرم تو این پست ها می خونم که خیلی مردها که با عشق خفن شروع کردن بعد یه مدت از خانمشون زده شدن و کلی دعوا و اینا و حتی به جدایی هم کشیده شده. خوب اون موقع میگم من که از الان اینجوریم خوب معلومه که به یه سال هم نخواهد کشید.
از اینکه همسرتون زود شکسته بشه ابراز ناراحتی کرده بودید
این نگرانی رو می تونید با همسرتون به شکل صحیح درمیون بگذارید
چگونه؟
اینکه بهش بگید : عزیزم برای من نشاط و شادابی و سرزنده بودن همسرم خیلی مهم هست ، دوست دارم هر چقدر که از ازدواجمون بگذره باز تو برای من جذابیت اوایل آشنایی مون رو داشته باشی به همین خاطر از نظر ظاهری و جسمی خیلی مراقب باش و به خودت برس
بابا من خیلی بدم ! اون تو این زمینه تلاش می کنه. قبلاً ها می گفت من متوجه هستم که این اختلاف سنی واسه تو رنجش آوره و واسه همین همه تلاشم رو می کنم و یه خودم میرسم که پوستم شاداب بمونه. تو هم یک کم تلاش کن که از این افکار دیگه سراغت نیاد.
ولی من نمی تونم جلوی این افکار رو بگیرم. کافیه تو عکس هاش یه چین یا چروک ببینم. ناراحت میشم. یا یه عکسش به دلم نشینه دیگه دپ میشم .
و ببین این دوتا مسئله که عنوان کردید اگر کوچک بود اینقدر باعث آزار شما نمی شد
پس براتون مهم و ارزشمند هست
خوب حالا که مهم و با ارزش هستند می بایست راهکارهای درست و اصولی بکار ببری تا این دو مسئله کاملا برایت حل بشود
باز هم تاکید می کنم در خصوص مهارت تصمیم گیری و جراتمندی و کنترل احساسات و نحوه مواجه شدن با احساسات و مدیریتشون به مشاوره حضوری مراجعه کنید
واسه همین هم اومدم دنبال راهکار. مراجعه حضوری کردم اما فایده ای نداره. در حضور یه مشاور نمی تونم حرف دلمو اون طور که هست بزنم.
واسه جدایی هم حتی اگه اون بخواد سخته واسه من. چون همه از اخلاق و شخصیت خانمم تعریف می کنند و مطمئناً همه منو سرزنش خواهند کرد اگه از دستش بدم.
البته بعضی وقتا می گم که اگه بخوام بعداً تو زندگی از این فکر ها بکنم که بهتره تا عروسی نشده جدا بشیم. ولی اینم فکره مثل بقیه افکارم.
آخه من نمی دونم چرا همش احساس می کنم که تصمیمم اشتباه بوده ! یا اینکه کاش به این دو مساله بیشتر فکر می کردم. همش ذهنم شده کاش کاش کاش !
اگه جدا نشم باید دعا کنم که این افکار تو زندگی باهام نباشه چون می دونم نخواهد گذاشت طعم خوشبختی رو بچشم.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
[quote
حتی یه بار که یکی از شاگردام که خیلی دختر خوبیه بهم تبریک گفت و گفت خیلی خانم خوشبختی دارید. به شوخی ازش پرسیدم که "نه بابا منو کسی قبول نمی کرد و اینم مجبور بوده. بعد اون گفت نه بابا دلشم بخواد. خیلیها بودن که آرزوی شما رو داشتن . من خودم خیلی دوست داشتم ولی شما ایشون رو انتخاب کردید. " این هم باعث شد که بیشتر به این مساله فکر کنم که چرا بیشتر فکر نکردم.
یعنی این دختر به نظر شما ارزش فکر کردن داره؟
با این حرف باید بیشتر قدر نجابت خانومت را بدونی. نه اینکه فکر کنی چه گزینه خوبی را از دست دادم!! واقعن که!!
.
.
.
من می ترسم این افکار باعث بشه بعداً مرتکب خیانت بشم یا یه زن دیگه بگیرم.
:316:
.
.
.
واسه جدایی هم حتی اگه اون بخواد سخته واسه من. چون همه از اخلاق و شخصیت خانمم تعریف می کنند و مطمئناً همه منو سرزنش خواهند کرد اگه از دستش بدم.
حتا واسه جدائی نظر خودت مهم نیست باز هم حرف و فکر مردم !!!
شاید الان خانومتون تحمل کنه یا چیزی نگه ولی شنیدن این حرفا واسه ی زن کشنده است. اثرش تا همیشه روی روح و روانش میمونه. حتا یک بار گفتنش چه برسه به تکرارش
شما نیاز به مشاوره حضوری و جدی دارید. دیگه هم در این مورد با خانومتون صحبت نکنید و عذابش ندید و اعتماد به نفسش را ازش نگیرید.
برید مشاوره و سعی کنید مشکلتون را حال کنید. تصمیم نهائی را که گرفتید به همسرتون هم بگید. با این شل کن سفت کن ها هم از خودتون دورش میکنید و هم تاثیر روحی بدی روش میزاره.
[/color]
لزومی هم نداره به ایشون لطف کند و دل بسوزونید و طلاق ندهید و عذاب بدهید.
درد این رفتار شما از طلاق بدتر است. هیچ کس از زندگی در سایه ترحم و دلسوزی لذت نمیبره.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلامم
خووبی؟
آدرس اینجا رو لیلا موفق بهم داد
آخه شرایط من و تو خیلی مشابه هم هست
و من کاملا تموم حرفهات رو درک میکنم
اینهم آدرس تاپیک منه,بخونی تعجب میکنی
http://www.hamdardi.net/thread-17955.html
خوشحال میشم بیشتر باهم آشنا بشیم تا بلکه برا این درد مشترکمون یه راهی پیدا کردیم
شاید اصلیترین مشکل من و تو از اونجایی شروع شد که من و تو اصلا قصد ازدواج جدی نداشتیم
روزی که رابطه رو شروع کردیم برا ازدواج نبود
همینجوری
یعنی بجا اینکه اول برا خودمون معیار تعیین کنیم و بعدش بریم دنبال فرد مناسب
تاره بعد از اینکه کار از کار گذشته یادمون افتاده معیارهامون چی هست!!!
شاید اصلیترین مشکل من و تو از اونجایی شروع شد که من و تو اصلا قصد ازدواج جدی نداشتیم
روزی که رابطه رو شروع کردیم برا ازدواج نبود
همینجوری
یعنی بجا اینکه اول برا خودمون معیار تعیین کنیم و بعدش بریم دنبال فرد مناسب
تاره بعد از اینکه کار از کار گذشته یادمون افتاده معیارهامون چی هست!!!
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
ببینید من فکر می کنم بزرگترین مشکل شما عدم مسولیت پذیری است. یعنی شما تصمیمی را در زمانی گرفته اید و حالا به جای انکه عواقب و مسولیت تصمیمتان را بپذیرید مدام به دنبای کسی هستید تا این مسولیت را به او واگذار کنید. کمی شجاع باشید. اینکه مدام بگویید دوستم به من گفت او دختر خوبی است. فلان دختر گفت به تو زن می دانند. مردم چه می گویند و ..... همه نشان از ترس از مسولیت پذیری دارد و شاید ریشه این مشکل شما در کودکی شما باشد. اگر شما در بقیه مسائل زندگی هم این مشکل رو دارید لطفا بیان کنید تا کارشناسان بهتر بتونند راهنماییتون کنند.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
بابا من چند صفحه نوشتم که !! چرا هیچی نیومده !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب نم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
[quote
حتی یه بار که یکی از شاگردام که خیلی دختر خوبیه بهم تبریک گفت و گفت خیلی خانم خوشبختی دارید. به شوخی ازش پرسیدم که "نه بابا منو کسی قبول نمی کرد و اینم مجبور بوده. بعد اون گفت نه بابا دلشم بخواد. خیلیها بودن که آرزوی شما رو داشتن . من خودم خیلی دوست داشتم ولی شما ایشون رو انتخاب کردید. " این هم باعث شد که بیشتر به این مساله فکر کنم که چرا بیشتر فکر نکردم.
یعنی این دختر به نظر شما ارزش فکر کردن داره؟
با این حرف باید بیشتر قدر نجابت خانومت را بدونی. نه اینکه فکر کنی چه گزینه خوبی را از دست دادم!! واقعن که!!
.
.
.
اینطوری هم که نه دیگه. طوری گفت که منظورش این بود که اتفاقاً من پسر خوبی هستم و خواشتگاری هر کی از بچه ها می رفتم جواب رد نمی دادن بهم.
من می ترسم این افکار باعث بشه بعداً مرتکب خیانت بشم یا یه زن دیگه بگیرم.
:316:
.
.
.
واسه جدایی هم حتی اگه اون بخواد سخته واسه من. چون همه از اخلاق و شخصیت خانمم تعریف می کنند و مطمئناً همه منو سرزنش خواهند کرد اگه از دستش بدم.
حتا واسه جدائی نظر خودت مهم نیست باز هم حرف و فکر مردم !!!
بابا من تو همین سایت یه جا خوندم که گفته بودن اگه دیگران از زیبایی خانمتون تعرف کنن شما هم به مرور مطمئن میشید که اون زیباست. پس حرف های دیگران تاثیر داره. من منظورم این بود که حتی اگه به جدایی فکر کنم فردا باز ممکنه پشیمون بشم که وای چه خانمی رو از دست دادم. همه ازش تعریف می کردن.
شاید الان خانومتون تحمل کنه یا چیزی نگه ولی شنیدن این حرفا واسه ی زن کشنده است. اثرش تا همیشه روی روح و روانش میمونه. حتا یک بار گفتنش چه برسه به تکرارش
شما نیاز به مشاوره حضوری و جدی دارید. دیگه هم در این مورد با خانومتون صحبت نکنید و عذابش ندید و اعتماد به نفسش را ازش نگیرید.
برید مشاوره و سعی کنید مشکلتون را حال کنید. تصمیم نهائی را که گرفتید به همسرتون هم بگید. با این شل کن سفت کن ها هم از خودتون دورش میکنید و هم تاثیر روحی بدی روش میزاره.
[/color]
لزومی هم نداره به ایشون لطف کند و دل بسوزونید و طلاق ندهید و عذاب بدهید.
درد این رفتار شما از طلاق بدتر است. هیچ کس از زندگی در سایه ترحم و دلسوزی لذت نمیبره.
آره خودم می دونم که سختشه. البته من اینطوری هم نبستم که . کلاً همیشه قربون صدقه اش میرم اما بعضی وقتا تظاهر می کنم. چون تو دلم مثلاً اون لحظه فکر نمی کنم خوشبختم اما بهش میگم خوشبخترینم ! فقط بعضی وقتا که خیلی فکر می کنم بعد یهو ممکنه بهش یه اشاره هایی بکنم که سریع می گیره و ناراحت میشه.
مشاوره حضوری هم نکته جدیدی نداره. من رفتم. میگن صبر کن درست مشه بعد عروسی.
حالا گیرم درست نشد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ببینید من فکر می کنم بزرگترین مشکل شما عدم مسولیت پذیری است. یعنی شما تصمیمی را در زمانی گرفته اید و حالا به جای انکه عواقب و مسولیت تصمیمتان را بپذیرید مدام به دنبای کسی هستید تا این مسولیت را به او واگذار کنید. کمی شجاع باشید. اینکه مدام بگویید دوستم به من گفت او دختر خوبی است. فلان دختر گفت به تو زن می دانند. مردم چه می گویند و ..... همه نشان از ترس از مسولیت پذیری دارد و شاید ریشه این مشکل شما در کودکی شما باشد. اگر شما در بقیه مسائل زندگی هم این مشکل رو دارید لطفا بیان کنید تا کارشناسان بهتر بتونند راهنماییتون کنند.
آخه من اون موقع عقد هم دو دل بودم. از یه طرف می ترسیدم اگه بی خیالش بشم بعداً پشیمون بشم که چه دختر خوبی رو از دست دادم از طرف دیگه خوب اون باب میلم نبود. سنش که بیشتر بود و ظاهرش هم خیلی پسندم نمیشد. اما در عوض اخلاق و شخصیتش خیلی عالی بود. تو این دودلی ها مشاور هم که رفتم و منو تشویق به ازدواج کرد.
البته الان رو قسمت ظاهر حساسیت هام کم شده. دغدغه اصلی من الان سنه. چون نگاه می کنم می بینم بعضا دوستام خانماشون چند سال کوچکترن ولی خوب ظاهراً مسن به نظر میرسن !
البته بعضی وقتا خودمو دلداری میدم که بابا خیلی ها خانمشون یک سال ازشون کوچکتره. بعد می گم اصلاً یک سال بزرگتر با یه سال کوچکتر که فرقی نداره. اصلاً نمیشه یه دختر 24و 26 ساله رو به راحتی سنشون رو فهمید . معمولا هم میگن 25-26 سالشه. البته فکر کنم اینا هم اشتباهه و فقط واسه دلداری خودمه. چون احساس می کنم نه واقعاً بین یه سال بزرگتر با یه سال کوچکتر فرقه!
من شخصیت کلاً دهن بینی دارم . خیلی واسم مهمه که بقیه راجع بهم چی فکر می کنن.
از نظر شخصیتی من یه شخصیت وسواسی دارم. هروقت میرم خرید ، با یکی از دوستام میرم که اون واسم انتخاب کنه چون خودم نمی خوام انتخاب کنم. بعضی وقتا که مجبورم خرید کنم تازه کلی بررسی می کنم که هیچ بعد خرید هم کلی می پرسم که نکنه اشتباه خریده باشم !
یا وقتی دانشگاه رفتم تا یکی دو ترم داشتم به تغییر رشته فکر می کردم و تحقیق راجع به رشته م که اگه خوب نیست عوضش کنم.
[quote=farhad20886]
سلامم
خووبی؟
آدرس اینجا رو لیلا موفق بهم داد
آخه شرایط من و تو خیلی مشابه هم هست
و من کاملا تموم حرفهات رو درک میکنم
اینهم آدرس تاپیک منه,بخونی تعجب میکنی
http://www.hamdardi.net/thread-17955.html
خوشحال میشم بیشتر باهم آشنا بشیم تا بلکه برا این درد مشترکمون یه راهی پیدا کردیم
سلام
راستش مشکل من خیلی هم شبیه نیست. شما اختلاف سنی خیلی خوبی داری. من اگه مرودم این قدر اختلاف سنی داشت اصلاً مشکلی نداشتم.
رو ظاهر تجربه من که می گه کم کم عادت می کنی و تازه یه چیزه دیگه هم هست. خانم ها بعد عقد خیلی عوض میشن. خانم من از اونایی بود که تا قبل عقد اصلاً دست به خودش نزده بود. اما الان به قول خودش دوست های هفت خطشم تعجب میکنن که این چقد دنبال کرم های خفن و ... هست که مواظب پوستش باشه و ....
ظاهرش هم واقعاً با قبل عقد فرق کرده حتی نمیشه به راحتی تشخیصش داد. ! اما خوب مشکلی که من تو ظاهر داشتم بیشتر این بود که من همیشه دوست داشتم خانمم اندام های برجسته ای داشته باشه که مثل اینکه قسمت نبود ! الان هم دیگه ذهنم به همونی که دارم عادت کرده !
و واقعاً هم یه چیزی رو بگم طرف اگه واقعاً عاشقتون باشه مطمئن باش هر کاری واست می کنه. الان خانمم می دونم که می دونه من دلم بابت اینکه ازم بزرگتره چرکینه. واسه همین واقعاً تلاش می کنه که به خودش برسه . هرچند من باهاش نیستم الان اما بهم میگه که چقد دنبال این چیزا هست که بتونه ظاهرشو خوب نگه داره که همیشه جوان تر از من دیده بشه !
من اینهمه فداکاری رو می بینم اما باز نمی دونم چرا یهو بعضی وقتا از این کاش های مسخره میاد تو ذهنم. کاش به فلانی هم فکر می کردم. کاش نمی شد. آخه همه خانم هاشون چند سال کوچکتره چرا واسه من این طوری شد ! و .....
باور کن مورد تو بزرگترین مشکل منو نداره !
یه چیز دیگه هم می گم از همین هایی که به خود من گفته شده . شاید به دردت بخوره
1) ما عادت کردیم همیشه نیمه خالی لیوان رو نگاه کنیم. واسه همین همیشه شاکی هستیم. کافیه به نیمه پر لیوان نگاه کنیم !! خودمو مثال می زنم. خوب خانمم این دغدغه ها رو داره اما عوضش محاسن زیادی هم داره که معمولاً چون من به اون دغدغه ها فکر می کنم اینا رو نمی بینم. اینکه من اولین پسر زندگیشم . اینکه اینقدر نجیبه که تو مجلس عقد حتی جلو برادرهاش هم چادر سر می کرد ، اینکه اینقد ازم حرف شنوی داره، اینکه داره فوق لیسانس می خونه تویکی از بهترین دانشگاه ها ، اصلاً همین بزرگتر بودن باعث شده که حساس بشه و وحشتناک تلاش کنه که به خودش برسه و ... شاید اگه دختره کوچکتر بود فکر می کرد مشکلی نیست و بعد یه مدت دیگه به خودش رسیدگی نمی کرد. اما خوب ایشون چون این ترس همیشه باهاشه خیلی سعی می کنه به خودش برسه. و چندین و چند حسن دیگه.
خوب من وقتی به نیمه پر لیوان نگاه می کنم خیلی احساس رضایت می کنم مادامی که فکرم به سمت نیمه خالی نره !
2) ما عادت کردیم فقط از طرف مقابل ایراد بگیریم ! مثلا من دوست دارم خانمم آنجلینا جولی باشه اما فکر می کنم که آِا من هم برد پیت هستم یا نه !!! تا حالا شده که به عیب های خودت هم فکر کنی؟؟ من فکر کردم !! حتی عکس خودمه با خانمم خیلی مقایسه کردم. انصافاً از من که خوشگل تره ! حتی نمره دادم ! اگه اون 100 بود من شدم 80 !
تازه من کلی عیب و ایراد دیگره هم دارم !
یادمه یه بار بهش گفتم که صورتت چقد خال داره ، اونم رفت دکتر و اونا رو برداشت. اما تا حالا نشده که یه ایراد منو بهم بگه و بگه برو دکتر درستش کن !
مثلا خوب من موهام داره می ریزه . هیچ وقت نشده به روم بیاره. ولی من کافیه کوچکترین چیزی دلم رو آزار بده تا به روش میارم ! البته بعدش کلی عذر خواهی می کنم ! ولی چه فایده !
آره اگه ما خودمون رو هم نگاه کنیم بد نیست ! مادر من اوایل همش می گت این دختر که شکل و قیافه خوبی نداره. واسه تو بهتر از این خیلی هست. یه بار رفتم جلوش نشستم و گفتم واقعاً ببین من خوشگلم که تو اینجوری میگی؟ فکر نمی کنی اون از من که خیلی خوشگلتره !!
( من جلو همه ملتمون وایستادم و گفتم که خانمم اتفاقاً خیلی هم خوشگله . ولی خودم از داخل دچار این تردید و دو ودلی ها شدم)
الان هم می گم ظاهر ایشون دیگه به دلم نشسته. فقط کاش ایشون چند سالی ازم کوچکتر بود دیگه واسم ایده ال میشد. ( البته یه مشاوری می گفت شخصیت تو اینطوری هست که تو همیشه ناراضی هستی از وضعیت موجود. واسه همین می گفت حتی اگه این هم می بود بلفرض، باز تو واسه یه چیز دیگه ناراضی بودی.
منم خوشحال میشم که بتونیم به هم کمک کنیم
بابا چی شده !!!!!!!!!
من دوباره دارم می فرستم پاک میشه. لطفاً مدیرهای سایت کمک کنند !
میشه این پست هام رو بذارین؟ آخه من دوباره دارم پست می کنمشون ولی انگار گم میشدن بعد فرستادن !!
[/size]
آقا کمک کنید !! چرا همه چی گم شد !
من 3 تا پست الان دادم . دیشب هم همین طور شد. هر دو دفعه بعد پست سومی همه غیب شدن !!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ببینید من فکر می کنم بزرگترین مشکل شما عدم مسولیت پذیری است. یعنی شما تصمیمی را در زمانی گرفته اید و حالا به جای انکه عواقب و مسولیت تصمیمتان را بپذیرید مدام به دنبای کسی هستید تا این مسولیت را به او واگذار کنید. کمی شجاع باشید. اینکه مدام بگویید دوستم به من گفت او دختر خوبی است. فلان دختر گفت به تو زن می دانند. مردم چه می گویند و ..... همه نشان از ترس از مسولیت پذیری دارد و شاید ریشه این مشکل شما در کودکی شما باشد. اگر شما در بقیه مسائل زندگی هم این مشکل رو دارید لطفا بیان کنید تا کارشناسان بهتر بتونند راهنماییتون کنند.
من دو بار چواب دادم. سه تا پست طولانی فرستادم ولی نمی دونم چرا ناپدید میشن !!!
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
می دونم. فقط می گم خوب شاید کمتر می شد. مثلاً اگه از نظر سنی مشکلی نبود، دیگه حداقل یه بهونه کم میشد واسه بهونه گرفتن ! واقعاً موقع عقد فکر نمی کردم این مسئله سن اینقد ذهنم رو درگیر کنه.
راستی شوهر شما که ایراد می گیره ، عکس العمل شما چیه؟
راستی چرا بقیه دوستان دیگه نظر نمیدن؟ حداقل همون هایی که نظر دادن چرا دیگه موضوع رو رها کردن و بحث هاشون رو تکمیل نمی کنن؟ ممنون میشم .....
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
راستی چرا بقیه دوستان دیگه نظر نمیدن؟
حداقل همون هایی که نظر دادن چرا دیگه موضوع رو رها کردن و بحث هاشون رو تکمیل نمی کنن؟ ممنون میشم .....
گمان نمی کنم اینجا مکانی باشه واسه بحث و تبادل نظر !!!!!
مشکلی عنوان میشه و اعضا در جهت خل اون مشکل آنچه را درست می دانند عنوان می کنند
اگر مراجع فرد زیرک و باهوشی باشه ، گره مشکلش رو پیدا می کنه و با توجه به راهکارهایی که گرفته سعی در باز کردن اون گره می کنه
اگر هم نه که ... تا ابد بیاد و بره ، هیچکس نمی تونه تفکر و ذهنیات مراجع رو تغییر بده و مشکلش رو حل کنه
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
ببینید آقا محسن!
من خودم جزو خانوم های ایرادگیر بودم! یعنی چی؟
یعنی فکر کنید من دائم از همسرم ایراد میگرفتم و کلی فکرهای مختلف میکردم که ؟! البته برای شما مساله سنه! برای من مساله تحصیلات همسرم بود!
دائم ازش ایراد میگرفتم و همه چیز رو ربط میدادم به تحصیلات ایشون! اینکه اگه تحصیل کرده بود این جوری فکر نمی کرد؟ این جوری حرف نمی زد؟ این جوری برخورد نمی کرد؟ و البته ایشون به قول شما اون قدر عاشق بود که توی تمام 20 ماه دوران نامزدی بهانه گیریهای منو تحمل کرد تا با یه دنیا تردید ازدواج کردیم؟!
اما!
اما مگه بعد از ازدواج این تردیدها دست از سرم برمی داشت!
دیوونه شده بودم؛ گریه می کردم، حوصله نداشتم! خودم رو مشغول می کردم که بها ندم؛ اما نمی شد!
تا اینکه صبر ایشون هم تموم شد و دیگه در مقابلم صبر و فداکاریهای گذشته رو انجام نمی داد! دیگه وقتی ایراد می گرفتم؛ شروع می کرد به دفاع از خودش و البته این چرخ گردون ادامه داشت و روزبه روز اون محبت و احترامی که بین مون وجود داشت؛ از بین می رفت؛ و البته باز این رفتارها به افکار سمی من دامن می زد که دیدی! این آدم اونی نیست که می گفتی؟
دیدی اشتباه نمی کردی؟
دیدی حرفهای دیگران درست بود؟
غافل از اینکه مشکل از جای دیگه ست! و من نمی تونستم تصمیم درستی بگیرم! چون محبت و عشق همسرم ذره ای کم نشده بود!
در مقابلم می ایستاد و از خودش دفاع می کرد!
حتی دعوای شدیدی بین مون در میگرفت! اما ذره ای از عشقش نسبت به من کم نمی شد و این تصمیم گیری رو برام سخت تر می کرد!
تا اینکه چند وقتی توی این سایت رفتم و اومدم و خوندم و به این نتیجه رسیدم که من باید تغییر کنم!
خیلی سخت بود که قبول کنم این موضوع رو!
آخه! من زیادی خودم و افکار و اعمالم رو قبول دارم؛ اما باید به اندازه ای که توانایی های خودم رو قبول داشتم؛ پس برای این مشکلم هم باید راه حلی پیدا می کردم!
من با راهنمایی های بچه های عزیز و بخصوص آنی مهربون و بزرگوار؛ موفق شدم و به ریشه و درون خودم مراجعه کردم!
ترس! ترس از قضاوت و برچسب زدن های مردم! ترس از داوری های اونها! ترس از آینده ای که هنوز نیومده!
باید با این ترس ها مقابله می کردم و من موفق شدم!
من همسرم رو عاشقانه دوسش دارم و نهایت تلاشم رو میکنم که زندگیم روز به روز پرشکوه تر و بهتر از قبل بشه!:43:
امیدوارم که تونسته باشم کمکی هر چند کوچیک بهتون بکنم!
موفق باشید!
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
راستی چرا بقیه دوستان دیگه نظر نمیدن؟
حداقل همون هایی که نظر دادن چرا دیگه موضوع رو رها کردن و بحث هاشون رو تکمیل نمی کنن؟ ممنون میشم .....
گمان نمی کنم اینجا مکانی باشه واسه بحث و تبادل نظر !!!!!
مشکلی عنوان میشه و اعضا در جهت خل اون مشکل آنچه را درست می دانند عنوان می کنند
اگر مراجع فرد زیرک و باهوشی باشه ، گره مشکلش رو پیدا می کنه و با توجه به راهکارهایی که گرفته سعی در باز کردن اون گره می کنه
اگر هم نه که ... تا ابد بیاد و بره ، هیچکس نمی تونه تفکر و ذهنیات مراجع رو تغییر بده و مشکلش رو حل کنه
ببخشید منظور من این نبود . منظورم این بود که یه سری از دوستان یه نظری دادن و من هم جواب دادم که توش سوال پرسیده بودم . اما نیومدن دوباره. گفتم شاید یادشون رفته.
مخصوصاً اون آقایی که می گفتن مشکل منو دارم .....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
ببینید آقا محسن!
من خودم جزو خانوم های ایرادگیر بودم! یعنی چی؟
یعنی فکر کنید من دائم از همسرم ایراد میگرفتم و کلی فکرهای مختلف میکردم که ؟! البته برای شما مساله سنه! برای من مساله تحصیلات همسرم بود!
دائم ازش ایراد میگرفتم و همه چیز رو ربط میدادم به تحصیلات ایشون! اینکه اگه تحصیل کرده بود این جوری فکر نمی کرد؟ این جوری حرف نمی زد؟ این جوری برخورد نمی کرد؟ و البته ایشون به قول شما اون قدر عاشق بود که توی تمام 20 ماه دوران نامزدی بهانه گیریهای منو تحمل کرد تا با یه دنیا تردید ازدواج کردیم؟!
آخه! من زیادی خودم و افکار و اعمالم رو قبول دارم؛ اما باید به اندازه ای که توانایی های خودم رو قبول داشتم؛ پس برای این مشکلم هم باید راه حلی پیدا می کردم!
من با راهنمایی های بچه های عزیز و بخصوص آنی مهربون و بزرگوار؛ موفق شدم و به ریشه و درون خودم مراجعه کردم!
ترس! ترس از قضاوت و برچسب زدن های مردم! ترس از داوری های اونها! ترس از آینده ای که هنوز نیومده!
باید با این ترس ها مقابله می کردم و من موفق شدم!
من همسرم رو عاشقانه دوسش دارم و نهایت تلاشم رو میکنم که زندگیم روز به روز پرشکوه تر و بهتر از قبل بشه!:43:
امیدوارم که تونسته باشم کمکی هر چند کوچیک بهتون بکنم!
موفق باشید!
ممنونم از توصیه های شما.
آره من هم از وقتی با این سایت آشنا شدم معتاد شدم !! همش میام و ساعت ها میرم پست های مختلف رو می خونم. انصافاً خیلی مفیده که آدم جایی باشه که بتونه صادقانه حرف بزنه و بقیه هم این تجربه ها رو بخونن.
دیروز داشتم فکر می کردم شاید مشکل من اینه که خانمم عشقش رو به من خیلی ابراز می کرد قبل ازدواج. یکی از دوستام قبلاً ها بهم می گفت یکی از دلایل اینکه می گن زن خوشگل بگیر واسه اینه که بعداً همش پیش خودت فکر می کنی که یه کسی رو داری که از سرت هم زیادی بوده و بیشتر از اونیه که حقت بوده و به سختی به دست آوردیش . واسه همین احساس خوشبختی می کنی.
حالا من هم دیروز فکر می کردم که شاید واقعاً چون من واسه خانمم زحمتی نکشیدم و همیشه ایشون بود که سر همه چی کوتاه می اومد و .. الان نمی تونم قدرشو بدونم.
خانم ها خیلی تیز هستند با وجودی که من چیزی نمی گم اما اون خیلی وقتا میگه من که می دونم منو دوست نداری ( من همش تکذیب می کنم) ولی من دوست دارم.
اینقد این دوس داشتنش زیاده که من یه بار بعد عقد خواستم تستش کنم. بعد بهش زنگ زدم و گفتم که دکتر رفتم گفت یه مشکلی واسه چشمت پیدا شده و ... و تو نهایتاً دو سال دیگه چشم هاتو از دست میدی. خیلی جدی و با لحن ناراحت گفتم تا باور کرد (من مطمئن هستم که باور کرده بود). باورت میشه یه ذره هم ناراحت نشده بود !! تازه بهم می گفت خدا داره بهت لطف می کنه چون زمینه خیلی گناه ها رو داره ازت می گیره. اونقد بهش گفتم بیا از من جدا شو . زندگی با یکی مثل من با این مشکل بزرگ سختت میشه و .. اما اون می گفت نه تازه این واسه من خوبه که بتونم واسه اون دنیام هم اجر کسب کنم. خیلی ترسوندمش از حرفای خانواده و .... ولی اون محکم وایستاده بود که نه مشکلی نداره من پای همه چی هستم. البته بعد یه مدت بهش گفتم که باهاش شوخی کردم و اونم یه کم ناراحت شد که مگه تو عشق من شک داری که از این شوخیا می کنی ولی زود یادش رفت. این ماجرا خیلی بهم کمک کرد. همین ماجرا باعث شد که دیگه هیچ وقت به روش هیچی رو نیارم و همش باهاش خوب حرف بزنم اما نمی دونم از کجا متوجه میشه که من هنوز این تردید ها تو وجودم هست و گاهاً میگه من که می دونم هنوز نسبت به من تردید داری.
من این مدت فکر کنم بیشتر تاپیک های سایت رو خوندم و هنوزم دارم می خونم . خیلی چیزا یاد گرفتم. و خیلی کمکم کرد. حسم خیلی بهتر شده و امیدوار شدم.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
[quote=محسن1986]
می دونم. فقط می گم خوب شاید کمتر می شد. مثلاً اگه از نظر سنی مشکلی نبود، دیگه حداقل یه بهونه کم میشد واسه بهونه گرفتن ! واقعاً موقع عقد فکر نمی کردم این مسئله سن اینقد ذهنم رو درگیر کنه.
راستی شوهر شما که ایراد می گیره ، عکس العمل شما چیه؟
[/quote[
اوایل ازدواجمون به خاطر این رفتار همسرم دچار افسردگی شدم. اما بعد از یکسالی به رفتارهاش کم کم عادت کردم. ولی به مقدار زیادی اعتماد به نفسم رو از دست دادم. بعد از اومدن فرزندمون خوب خیلی کمتر ایراد می گیره اما همیشه خاطرات اون روزها تو ذهنمه و منم الان خیلی زود از کوره در میرم