RE: آیا به یه خاین حق میدین؟؟
سلام:72:
یه کم سخت صحبت می کنید. شما زنی بودی که به همسرت خیانت کردی و بعد چون نتونستی به روال عادی برگردی از همسرت جدا شدی و حالا می خوای ببینی کارت درست بوده یا نه؟؟؟؟
من این طوری فهمیدم. اگه همین طوره کمی باز تر و ملموس تر بنویس تا بتونیم با هم ارتباط برقرار کنیم و راهنمایی خوب دوستان رو بخونی.
موفق باشی:72:
RE: آیا به یه خاین حق میدین؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sogand
آقای نیما سلام
من لینکی رو که فرستادین توی همون تاپیک قبلی که منتقل شد خوندم و جوابش رو هم همون جا براتون نوشتم ...راستش برای من که خوندن این مطالب خیلی ثقیل بود من با اینکه خودم به شوهرم خیانت کردم ولی به نظرم این مطالب خیلی غیر حقیقی رسیدن اما کاملا واقعی هستن چون خودم به عینه یه نمونه خانم اینطوری رو دیدم که با هر کسی دوست داشت باشه و لذت می برد الا شوهر خودش .ولی اینو با اطمینان صد در صد بهتون میگم که اینجور موارد خیلی نادر هستن .عین مردانی هستن که با زنهای هرزه خیلی بیشتر خوش می گذرونن .اونام توی مردا نادر هستن .نمی تونیم بگیم هر مردی خیانت کرد جزو هموناست ...دلایل خیانت خیلی متفاوت هست اصلا نمیشه برای این موضوع یه نسخه واحد پیچید .من خودم تا زمانی که این مساله برام پیش نیومده بود اصلا روش کار نکرده بودم اما از اون زمان خیلی برای مطالعه روی این موضوع وقت گذاشتم .هم عملی و هم تیوری ..در مورد این موضوع اصلا سعی کنین نظر ندین چون دلیل ایجادش بسیار بسیار متغیر هستش ..بررسی شرایط خانوادگی و تربیتی یه نفر حتما لازم هستش.
انی عزیز من نمی دونم چطور باید این تاپیک رو مدیریت کنم .اسم تاپیک رو هم نمی دونم چطور باید ادیت کنم اما این تاپیک رو باز کردم چون می خواستم اونایی که همچین مساله ای رو توی زندگی مشترکشون تجربه کردن و هنوز هم توی اون زندگی هستن زندگیشون به روال عادی برگشته یا هیچوقت نتونستن با این موضوع کنار بیان ...دلیلم اینه که گاهی خودمو سرزنش می کنم که اگه توی اون زندگی می موندم شاید اوضاع به روال عادی برمیگشت اما هیچوقت کسی رو پیدا نکردم که برام از زندگی بعدش صحبت کنه ..
می خوام مطمین شم کار درستی انجام دادم.
سلام
به نظر من شما اون کتابی رو که آقا نیما معرفی کردند رو به طور کامل مطالعه نکردید چون مطلبی رو که شما میگید در اوایل کتاب بهش اشاره شده و بعدها توی کتاب اشکال مختلف خیانت و موارد متفاوت بررسی شده و به خصوص در کتاب به چهار مرحله ای که زنان از زندگی راحت تا فکر خیانت و خیانت وبعدش طی می کنند بررسی شده البته این کتاب بیشتر در مورد زنانی است که با وجود اینکه زندگی خوبی داشته اند دست به خیانت می زنند ولی احساسات و افکار شخص خیانتکار به طور دقیقی شرح داده شده ( چون نویسنده خودش یک خانومه که با این مشکل مواجه بوده ) و به نظر من خیلی واقعی تر به این مشکل پرداخته شده . نام اصلی کتاب Women’s Infidelity : LIVING IN LIMBO نوشته Michelle Langley است . توصیه می کنم متن انگلیسی شو مطالعه کنید ( فکر کنم به زبان انگلیسی تسلط دارید ) و به طور مثال یک موردی که توی کتاب بهش اشاره شده و من در پست های شما مشاهده کردم در مورد احساس تنفریه که در صورت اصرار شوهر خیانت دیده به ادامه زندگی ( با وجود اطلاع از خیانت همسر ) در زن نسبت به شوهرش پیش میاد توضیح داده و گفته شده اکثر زنان خیانتکار به طور ناخودآگاه برای اینکه در وجدان خودشون رو تبرئه کنند علت رفتارشون رو به عدم رفتار صحیح از سوی شوهرشون ( کم گذاشتن در زندگی مشترک ) و یا رفتار های گذشته همسرشون نسبت می دهند و وقتی با اصرارها و شاید عذر خواهی شوهر ( به علت وضعیت بسیار متزلزل مردان در چنین موقعیت هایی ) مواجه می شوند گویی در این خصوص مطمئن می شوند و از فردی متنفر می شوند که آنان را از جایگاه یک زن پاک پایین آورده است و دلیلی برای خشم نسبت به شوهرشان پیدا می کنند . فکر کنم مطالعه این کتاب کمک زیادی در تحلیل موقعیت تان به شما بدهد .
RE: آیا به یه خاین حق میدین؟؟
sisili عزیز
درست حدس زدین .من به شوهرم خیانت کردم تا زمانیکه مساله پنهان بود برای من زندگی بسیار زجرآور شده بود .با اینکه شوهرم رو چند ماه یکبار در حد یک هفته می دیدم اما همان زمان کوتاه هم برام لحظه لحظه اش زجر اور بود .تا قبل از خیانتم اصلا به این شدت از زندگیم بیزار نبودم .وقتی که مساله رو شد احساس کردم دیگه بازی بسه و باید با خودم اقلا رو راست باشم .برای همین اولین کاری که کردم این بود که شوهرم رو از زندگیم حذف کردم .گاهی احساس می کنم من اینکار رو باید با شخص سوم این رابطه می کردم نه با شوهر خودم چون اونم با وجودیکه این مساله رو فهمیده بود بازهم به زندگی با من اصرار داشت!! تازه ابراز می کرد که سعی می کنه جبران کنه!! اما تصمیم گرفتم اجازه بدم احساسم برام تصمیم بگیره .وقتی حتی تحمل نداشتم نوک انگشت شوهرم بهم بخوره و چندشم میشد چطوری می تونستم بازم باش ادامه بدم! سعی کردم با خودم صادق باشم و عواقب کاری رو که کردم بپذیرم .برای همین جدا شدم .اما گاهی الان احساس می کنم اشتباه کردم .هنوز هم همون حس تنفر رو دارم اما با خودم میگم شاید اگه ادامه می دادم زندگی به روال عادی بر میگشت و خودمم به حالت عادی بر می گشتم ..این یه کم وجدانمو ناراحت میکنه ..با زم میگم از زندگیم و شوهرم تنفر داشتم و دارم ولی خودمو سرزنش می کنم که شاید بهتر بود تصمیم دیگری می گرفتم .این گیجم می کنه.
هر چند که از اینکه جدا شدم خیلی خوشحالم ولی توی دلم میگم شاید منم که مشکل دارم!
برادر خوبم امیر شریفی
زن نسبت به شوهرش پیش میاد توضیح داده و گفته شده اکثر زنان خیانتکار به طور ناخودآگاه برای اینکه در وجدان خودشون رو تبرئه کنند علت رفتارشون رو به عدم رفتار صحیح از سوی شوهرشون ( کم گذاشتن در زندگی مشترک ) و یا رفتار های گذشته همسرشون نسبت می دهند و وقتی با اصرارها و شاید عذر خواهی شوهر ( به علت وضعیت بسیار متزلزل مردان در چنین موقعیت هایی ) مواجه می شوند گویی در این خصوص مطمئن می شوند و از فردی متنفر می شوند که آنان را از جایگاه یک زن پاک پایین آورده است و دلیلی برای خشم نسبت به شوهرشان پیدا می کنند
راستش من این قسمت رو ندیدم و حتما برام جالب شد که این مطلب رو ادامه شو بخونم .اما این قسمت حرفاتون صد در صد درسته .من وقتی شوهرم مچم رو گرفت تنفرم ازش بیشتر شد .احساس می کردم منو خرد کرده و غرورمو شکسته .احساس می کردم تمام حرمت های بین ما رو شکسته ..هر چی بیشتر التماسم می کرد هم بدتر میشد ..این قسمتش خیلی قشنگ بود ولی در مورد اینکه من شوهرم رو مقصر می دونم باید بگم که دقیقا همینطوره ولی من در مورد سایر زنانی که خیانت می کنن خیلی اطلاعات درستی ندارم اما در مورد خودم اینو با صد در صد اطمینان بهتون میگم که اگه شرایط زندگی خاصی نداشتم هیچوقت وارد این مقوله نمی شدم .من یه چیزی حدود 10 سال تنها زندگی کردم .شوهرم چند ماه یه بار ما رو میدید .و خودش هم مدام درگیر فرار از قانون و دادگاه بازی و زندگی توی سوراخ موش از این شهر به اون شهر و از این کشور به اون کشور بود .زندگی ما هم همیشه درگیر مشکلاتی بود که اون برامون درست کرده بود ..من اگه دنبال این مقوله بودم دوران دانشجوییم داخل ایران و خارج از ایران و همینطور دوران مجردیم بودم .متاسفانه همه منو به پاکی می شناختن .الان هم همه اطرافیانم منو اینطوری می شناسن و با اینکه همیشه تنها بودم اما بارها شده که بهم گفتن که تو دیگه زیادی سالم زندگی می کنی ..نمی خوام بگم شوهرم مقصره چون خودم مقصر بودم که توی این شرایط موندم و جدا نشدم اما اونم شرایط خیلی بدی برام فراهم کرده بود .تنهایی منو خیلی ازار می داد ..سالها با این تنهایی کنار اومدم .اما در نهایت بعد از 7 یا هشت سال نتونستم مقاومت کنم ..واقعا بعید می دونم اگه زندگیم حتی یه کم نرمال بود کار به اینجا می رسید ..برای همینه که میگم اصلا توی این مورد نسخه نمی شه پیچید ..واقعا موردی هستش که خودش یه رشته تحصیلی جداگانه می خواد .
من اون لینک رو جتما توی یه فرصت مناسب می خونم ..ممنون که معرفی کردین.