RE: درباره افسردگی حرف بزنید
بنده هم همین الآن فی البداهه ، انگشتان را سر به فرمان حاکم لوح و قلم می سپارم ، و خود نیز به نظاره می نشینم تا چه می گوید به جوابی ، نمی دانم درخور یا به دردخور .
و اما....
افسرده دلی از بی دلیست . وقتی دل را در پستوی هزار توی شبان و روزان کسان و قیل و قال و قال و مقال به فراموشی نشاندیم ، این دل در انتظار مانده خود را به غربت گم گشتگی ماسپرده ، آوای غم سر می دهد تا تلنگری به ما بخورد و بشنویم و ببینیم و بیابیم و دریابیمش .
از این رو به زعم این حقیر مهم نیست که افسرده دل شده ایم ، مهم آن است که این یعنی ندای دلی که در پس بی مهری مای سرگرم وادی سرگشتگی مانده را شنیدن . و گر نه هوشیاری چگونه به سراغ آید ؟؟
و حکیم یکتا
چو درد در تو نبیند که را دوا کند ؟
هر چه هست بهتر است درد بخوانیش تا به جادوی کلام علم از روان ناشناسان دور خود نچرخی و به دوای رسم نسخه ها نسپاریش .
"درد " بدانش ، دلت دردمند است درد بی دردی دارد ، و دلی دردمند می شود ، که از غفلت به در آمده باشد و در روشنی نور حقایق واقعیت های نامساعد بر بیدل گذشته را دیده باشد . و این دل در این درد باید بسوزد تا درمان شود ، تا آرام گیرد . بگذار بسوزد و خاکستر شود که به قول پیر عارفان قرن :
دل چو سوزد محفل دلبر شود
( نشنو از نی نی نوای بی نواییست
بشنو از دل دل حـریـم کبریاییست
نی چو سوزد تل خاکستر شود
دل چو سوزد محفل دلبر شود )
و بر این درد مبارک باد گویید و گرامیش بدارید و رنج آن را به تحمل بنشینید ، اما باز هم بدانید که علاجش آتش است .
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست
مر تورا زین سوختن مطلوب چیست
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زان که می گفتی نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
با چنین دعوی چرا ای کم عیار
برگ خود می ساختی هر نو بهار
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
RE: درباره افسردگی حرف بزنید
صبح به ورزش برويد در پارك كمي ورزش كنيدسفر هاي بلند كوتاه برنامه ريزي كنيددرونگرا نباشيد با گفتن لطيفه و خاطرهاي خوش با دوستانتان ارتباط برقرار كنيدتحصيل كنيد كتاب بخوانيد با دوست خود به سينما برويد
ورزش کنید و فعا لیت بدنی منظم داشته باشید
افکار مثبت را جایگزین افکار منفی گردانید
به سرگرمیهایی که علاقه دارید پیردازید
RE: درباره افسردگی حرف بزنید
حا لت غمگینی با افسردگی چه تفاوتی دارد
در حقیقت بین زمانی که انسان با یک مشکل خانوادگی شغلی و حرفه ای مواجه شده و احساس نا خوشانیدی از یک ضربه عاطفی و روانی را تجربه می نماید و یا هنگامی که از یک ضربه عاطفی و روانی را تجربه می نماید و یا هنگامی که از یک شرا یط غمناک و تا ثر انگیزی متا ثر می گردد و با احساس پاک با ان همدلی می نماید غمگین شده و احساس تا لم و غمزدگی برای مدتی و جودش را فرا می گیرد
حا لت غمگینی با افسردگی چه تفاوتی دارد
در حقیقت بین زمانی که انسان با یک مشکل خانوادگی شغلی و حرفه ای مواجه شده و احساس نا خوشانیدی از یک ضربه عاطفی و روانی را تجربه می نماید و یا هنگامی که از یک ضربه عاطفی و روانی را تجربه می نماید و یا هنگامی که از یک شرا یط غمناک و تا ثر انگیزی متا ثر می گردد و با احساس پاک با ان همدلی می نماید غمگین شده و احساس تا لم و غمزدگی برای مدتی و جودش را فرا می گیرد
RE: درباره افسردگی حرف بزنید
یک تک پا تشریف بیارید به تاپیک های بنده تا از نزدیک لمس کنید افسردگی چیه:82:
RE: درباره افسردگی حرف بزنید
به نظر خودم منم افسردم
چون هیچ چیز/ هیچ چیز منوخوشحال نمیکنه با اینکه خیلی چیزا دارم که همه در حسرتش هستند و بهم غبطه میخورند ولی خودم اصلا احساس شادی ندارم یجورایی دلمرده شدم اگر منو ببرند در یک کاخ برای زندگی بازم برام مهم نیست اصلا به خودکشی هم فکر نمیکنم ولی نمیدونم چرا اینجوریم.دلم همیشه هوای گریه داره همیشه غمگینم...:302::302::302: