RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
من حدود شش ماهه كه جدا شدم. فرزندي ندارم. در نتيجه در رابطه با مشكلات تربيتي فرزندتون و مسايل مربوط به اون نمي تونم نظري بدم. راستش در مورد كساني كه خودشون از همسراشون جدا مي شن شرايط نسبت به كساني كه طرف مقابل درخواست طلاق ميده كمي فرق مي كنه كه از نوشته شما برمياد كه خودتون مايل به طلاق بوديد. من مدت هاي پاياني زندگي ام با شوهرم خيلي احساس تنهايي روحي مي كردم و شايد به اين علت بعد از طلاق زياد تغييري رو متوجه نشدم. ولي الان هم چند ساعتي تو شب مثلا از ساعت 9 شب به بعد تا زمان خواب رو كلافه مي شم و دوست ندارم تنها باشم. البته اين حالت در چند ماه اول شديد بود و الان خيلي كمتر شده ولي خب چون شما پسرتون در كنارتون هست اين مساله به احتمال زياد كمتر نمود پيدا مي كنه.
من مشكلي كه داشتم و به تازگي (اميدوارم) كه حل شده. سماجت شوهرم براي برگردوندن من بود. كه من واقعا اوايل سردرگم مي شدم و بدحال ولي بعدا به صورت قاطع گفتم كه برنمي گردم و اونم بعدش تهديد كرد كه اجاره من رو نخواهد داد.
به طور طبيعي مشكل مالي هم يكي ديگه از مشكلات بعد از طلاق هست ولي با تمام اين اوصاف من باز هم اينكار رو انجام مي دادم.
به نظر من هركس چه مجرد و چه متاهل تو زندگي اش از لحاظ روحي بالا و پايين داره و بهترين روش اين هست كه انسان به صورت مستقل از هر چيزي رو خودش كار كنه تا تعادل روحي داشته باشه و شاد باشه. يعني داشتن زندگي مشترك شرط لازم و كافي براي خوشبختي كسي نيست.
من كارهايي كه براي آرامشم مفيد بوده رو براتون مي گم. مهمترين عامل براي من ورزش هست يعني من به صورت ميانگين هر روز ورزش مي كنم. روزهايي كه باشگاه نميرم هم تو خونه ورزش مي كنم. اواخر كه به صورت حضوري پيش مشاور رفته بودم تاكيد كرد كه يكي از عللي كه با تمام مشكلات موجود سرخم نكردم همين ورزش كردنه. يا مثلا من شب ها و موقع خواب خيلي از اين كتاب هاي آرامش دهنده رو مي خونم و سعي مي كنم با افكار منفي مبارزه كنم. رفت و آمد با كساني كه روحيه مثبت انديشي دارند هم خيلي موثره. البته كار هم كه جاي خودش رو داره و شما هم شاغل هستيد.
در نهايت اين كه من با تمام احترامي كه به كانون خانواده قايلم. ولي به اين مساله معتقدم كه در نهايت انسان به صورت فردي به دنيا مياد و از دنيا ميره . پس بايد سعي كنه به هيچ كس و هيچ چيز وابسته نباشه و زندگي مستقلي رو براي خودش بسازه.
البته هيچ وقت هم خوش بيني اتون رو از دست نديد. و نسبت به مردها و زندگي زناشويي بدبين نباشيد . چون قرار نيست كه همه اولين ازدواجشون خوب باشه. زندگي بازي هاي زيادي داره و براي پيروزي بايد سوار موج اون حركت كنيد.
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
ممنونم المیرای عزیز خدا رو شکر که راضی هستی.چه مدت با شوهرت زندگی کردی و کی خواهان طلاق بود؟؟و سوال مهمم این هست که چه مدت گذشت زندگیت به روال عادی برگشت .من الان خیلی بی کشش شدم .برای هیچ کاری حوصله ندارم لحظه شماری می کنم برگردم خونه فقط بخوابم!! همش دوست دارم بخوابم ..توی دفترم در اتاقمو می بندم روی مبل می خوابم! کارمندام براشون شده سوال که من چرا اینجوری شدم .دیر می رم دفتر زود میام اونجا می خوابم میام خونه هم فقط دلم می خواد بخوابم .هر کاری هست هی میگم ولش کن فردا انجامش می دم..نمی دونم این حالتم خوب میشه یا بدتر میشم..شما هم چنین حالتایی رو تجربه کردی؟
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
سلام
من هم در آستانه جدایی هستم دلایل من برای جدایی خیلی زیاده و اختلافاتمون بالا گرفته من خیلی دلم می خواد بدونم آیا بعد از طلاق زندگی بهتری خواهم داشت ؟ من یازده ساله که زندگی می کنم ولی چون هم خودم و هم شوهرم مشکل داشتیم بچه دار نشدیم و تنها هستم
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
سلام انیسه عزیز
لطفا تاپیکی در انجمن مشاوره خانواده باز کنید تا مشکلتون مفصل تر و دقیق تر بررسی بشه
موفق باشین:72:
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط f_z
ممنونم المیرای عزیز خدا رو شکر که راضی هستی.چه مدت با شوهرت زندگی کردی و کی خواهان طلاق بود؟؟و سوال مهمم این هست که چه مدت گذشت زندگیت به روال عادی برگشت .من الان خیلی بی کشش شدم .برای هیچ کاری حوصله ندارم لحظه شماری می کنم برگردم خونه فقط بخوابم!! همش دوست دارم بخوابم ..توی دفترم در اتاقمو می بندم روی مبل می خوابم! کارمندام براشون شده سوال که من چرا اینجوری شدم .دیر می رم دفتر زود میام اونجا می خوابم میام خونه هم فقط دلم می خواد بخوابم .هر کاری هست هی میگم ولش کن فردا انجامش می دم..نمی دونم این حالتم خوب میشه یا بدتر میشم..شما هم چنین حالتایی رو تجربه کردی؟
سلام...من حدود 5 سال زندگي كردم و من خواهان جدايي بودم. ببين من خودم جزو كساني هستم كه تازه جدا شدم ولي طبق نظر كارشناسان حدود 6 ماه تا يكسال طول مي كشه كه اون اثرات از ذهنت پاك بشه و يه زندگي نرمالي داشته باشي. من قبل از جدايي و تا مدتي بعد از اون ناخودآگاه همش گريه مي كردم. من ناراحت زندگي خودم بودم نه دلتنگ شوهرم بودم نه چيزي. دلم مي خواست زندگي ام طور ديگه ايي رقم مي خورد. ولي بعد از يكي دو ماه كم كم خوب شدم و اتفاقا ديشب داشتم فكر مي كردم كه من مدت هاست كه ديگه ناراحتي خاصي ندارم و از تنهايي خودم لذت هم مي برم.
اين حس هايي كه داري مي گي طبيعي ايه. ولي بايد سعي كني براي خودت انگيزه ايجاد كني. به چه چيزي علاقه داري؟ مثلا ورزش خاصي يوگا موسيقي زبان هاي جديد آشپزي...به نظرم اومد خارج از كشور زندگي مي كني خب عضو يه كلوبي چيزي بشو. ببين بايد حركت كني ..آب راكد غالبا تبديل به گنداب ميشه. بايد جاري بشي تو زندگي. اولش سخته ولي بعدا از اين جريان لذت هم مي بري. زندگي هر كسي قرار نيست شبيه زندگي ديگران بشه. ممكنه تو توي اين نحوه زندگي كردن خيلي موفق تر و خوشبخت تر از قبل هم باشي.
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
من ناراحت زندگي خودم بودم نه دلتنگ شوهرم بودم نه چيزي.
دقیقا این همون حسی هستش که من دارم .منم دلتنگ کسی یا چیزی نیستم فقط ناراحتم از این چیزی که توی 13 سال برام رقم خورد .بعد از اینهمه تلاش و بالا و پایین رفتن آخرش شد جدایی .از اینکه موفق نبودم دلم می سوزه.
المیرای عزیزم کار من برعکس شده .من تا الان نزدیک 10 سالی هست تنها زندگی کردم .از تنهاییمم همیشه حسابی کیف کردم .خوب هم عادت کرده بودم .باشگاه و این چیزا رو دیگه من کهنه کردم ولی الان که جدا شدم همه رو گذاشتم کنار .یعنی اصلا انگیزشو ندارم .البته الان تازه ده بیست روزیه جدا شدم .انگار تازه دارم می فهمم چی برام پیش اومده .
خدا رو شکر کن عزیزم که توی این مدت بچه دار نشدی .البته اگه بچه داشتی الان کلی عشق می کردی ولی خود بچه طفلی این وسط اذیت می شد.
من پسرم امتحاناش که تموم شد رفت ایران خونه مادرم .تا وقتی مدرسشون باز نشه معمولا نمیاد .عشقش اینه که امتحاناش تموم بشه بره ایران پیش مامانم و دایی هاش ..این کار هر سالشه .البته خدا رو شکر می کنم که توی جریان طلاق ما نبود .طلاق ما توی تهران بود و کسی هم خبر دار نشد .برای همین بچه هیچی نفهمید .خانوادمم همین طور اونام از چیزی خبر ندارن .تصمیمم ندارم بگم .اقلا تا زمانی که پسرم توی اون خونه هست .نمی خوام با دلسوزی های مسخره و گریه زاری های چندش آور مامانم روحیه بچه خراب بشه ..و تا زمانی که مامانم بره مکه و بیاد ...
یه چیزی برام شده سوال بزرگ .شوهر من اصلا به روی خودش نیاورده که این اتفاق افتاده .هنوز توی فیس بوک من هست .برای عکسامون یه جوری کامنت می ذاره انگار توی خونه پیشمه .البته خیلی از اقوامش توی فیس بوک من هستن و من رابطه خیلی خوبی باشون دارم .من که چیزی نگفتم ولی اونم اصلا حرفی نزده ..امروز زن داییش از ایران به من زنگ زد حالمو بپرسه و کلی ابراز دلتنگی کرد .چند روز پیشم زن پسر داییش زنگ زد و کلی حال و احوال کردن ..از چیزی هم خبر ندارن ولی فکر کنم براشون سوال شده که من چرا امسال اصلا تهران تو خونه خودم نرفتم ..ازم که پرسیدن من گفتم امسال کار دفتر خیلی زیاد بود نرسیدم زیاد ایران بمونم ..شاید شک کردن ولی با اون شمالی که ما رفتیم گیج شدن.
نمی دونم چرا در این مورد به هیچ کس حرفی نزده ..چه فکری می کنه که اینکار رو نمیکنه..من فکر فربدم و نمی خوام کسی بچه رو سوال پیش کنه اما اون به چی فکر می کنه!؟
این مدت حتی یه بارم با من تماس نگرفته .البته خدا رو شکر چون این اواخر اینقدر فحاشی می کرد که اذیت می شدم .فقط من یه بار بش ایمیل زدم که بره فربد رو یه چند روزی ببره پیش خودش تهران و جواب داد که فربد اونجا راحت تره تا بیاد اینجا پیش من حوصلش سر میره اینجا!!!!!!!!! حس پدری هم نداره این آدم..
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
خب بيست روز خيلي زوده براي آداپته شدن با مساله. من مشاور كه رفته بودم ازم پرسيد احساس شكست مي كني؟ وقتي عميق فكر كردم ديدم نه احساس شكست نمي كنم ولي فقط تنها و تنها ناراحتم كه الان البته اين ناراحتي كم شده و در حال حاضر فقط مشكل مالي و اين جنگيدن براي مستقل بودن و به كسي وابسته نبودن كمي اذيتم مي كنه. تو هم بشين فكر كن ببين چه احساسي داري؟ 13 سال زندگي به تو چيزاي زيادي ياد داده كه مطمئنا براي بعد از اين به كارت مياد.
من خودم بعد از اين مدت به خيلي از فاميل نگفتم كه جدا شدم. شوهر من كلا جايي نميومد زياد و به جز فاميل درجه يك به كسي نگفتم. شما هم كار خوبي مي كنيد كه فعلا نمي گيد. اگر هم گفتيد نذاريد ديگران با حرفاي دلسوزانه ولي از روي احساس شما رو ناراحت كنند.
ببين منم تو فيس بوكم خيلي از اقوام و دوستاي و شوهرم بودن. يواش يواش همه رو حذف كردم و تنها الان خواهر شوهرم مونده كه اونم كاري كردم كه نه مي تونه عكس هاي منو ببينه يا ليست دوستام رو. هرچه قدر بيشتر با گذشته در ارتباط باشي ديرتر به خودت مياي. يواش يواش بايد جدا بشي. شوهرت هم لابد تشخيص داده كه زوده كه ديگران بفهمند. ولي درسته كه شما فرزند مشترك داريد ولي بهتره به جز اون حرف ديگه ايي با شوهرت نزني. اشتباه من رو تكرار نكن. من و خانواده ام با خانواده شوهرم خيلي ارتباط خوبي داشتيم كه بعد از طلاق ادامه داشت. ولي هر دفعه كه مادر شوهرم به من زنگ مي زد تا مدت ها تو فكر بودم و ناراحت بدون دليل خاصي. الان ديگه هيچ رابطه ايي ندارم. چون ديگه تموم شده.
تو هم به خودت فرصت بده. به مرور زمان همه چيز برات خيلي خيلي بهتر مي شه. مطمئن باش. :72:
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
ممنون خانمی که جوابمو دادی حرفات خیلی روی من اثر گذاشت ..لحظه شماری می کنم فربد از ایران برگرده .از این تنهایی اصلا خوشم نمیاد..برام توی این شبای عزیز دعا کن که خدا بهم کمک کنه مشکلاتمو به خوی پشت سر بذارم ..خدا رو شکر می کنم که خیلی از مشکلات رو ندارم .خیلی از مشکلات طلاق رو ندارم ..ولی با همه اینا طلاق اسمش هم سنگینه .الان چون هنوز هیچکس نمی دونه فعلا آبم از آب تکون نخورده ولی می دونم که اینجوری نمی مونه اوضاع.
بازم ممنون که کمک کردی:46:
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
این لینکم بخونید شاید کمکتون کنه :
http://www.ofc.ir/fa/article/psychology/Life_After_Devorce_20090518113.html
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
عزیزم خیلی حس هات شبیه منه...اینکه به این فکر می کنی که شوهرت یه چی فکر می کنه نشون می ده تو دوسش داری...ازش ناامید شدی می دونی به درد هم نمی خوردید اما عادت و حس دوست داشتن هم هست تو وجودت...من فکر می کنم تا واسه شوهرت ی جایگزین پیدا نشه گرچه هم به جدایی فکر کنی اما بازم کاراش و زندگبش واست مهمه...امیدوارم مردی بیاد تو زندگیت که ی روز هر کی هم واست از شوهر سابقت بگه بی تفاوت باشی...نمی شه زمان دقیق گفت که کی فراموش می کنی...هر آدمی ی جوره...شوهرت الان آرومه چون مشکل مالی نداره مردای پولدار خیلی مغرورن! هر شکستیو با پول جبران می کنن...چون مردا هم زیر فشار اسم مطلقه و حرف مردم نیستند راحتترن...تو الان حکایت آدمیو داری که ی عزیزیو از دست داده ...باید بزاری دوره ی سو گواری تموم بشه و کم کم عادی شه همه چی...