-
RE: نمی تونم فراموشش کنم
سلام مجدد
من یه چیزی رو نمی فهمم
چرا من باید فراموشش کنم؟؟ فقط به جرم اینکه من یه دخترم و باید انتخاب بشم؟؟
مگه وقتی یه پسری عاشق یه دختری میشه ،سعی نمیکنه اون رو به هر قیمتی که هست به دست بیاره؟؟
پس چرا من نمی تونم کسی رو که واقعا دوستش دارم رو داشته باشم؟؟
چرا؟
راستی تا فراموش نکردم بگم که من تازه در این تالار عضو شدم اما یکی از دوستان خوبم که اینجا عضو فعال هستن ، مقالات مربوط به ازدواج اینترنتی رو تماما برام پرینت گرفته بودن و من از روی اون مقالات ایشون رو مورد سنجش و امتحان قرار دادم.مقاله خانم اینترنتی ، شوهر اینترنتی /تفاوت عشق و هوس در ارتباط دختر و پسر و ...
من خیلی جلو رفتم ، خیلی!
امروز هم کمابیش تاپیکهای مشابه با خودم رو مطالعه کردم ،درسته در یه جاهایی شبیه به هم هستن ، اما عمق مطلب من ، فکر میکنم بیشتر باشه،یعنی اینکه رابطه ما مثل خیلی از رابطه ها سطحی نیست....
-
RE: نمی تونم فراموشش کنم
درود بر شما مژگان ارجمند؛
»مزگان خانم وابسته و نه عاشق!همانطور که می دانید:جهان امروزه با وجود پدیده ای بنام اینترنت در همه ابعاد دچار دگرگونی های بسیاری شده است.
این دستاورد دانش و خرد آدمی احساس و روابط ما را هم دستخوش فرآیندهای ویژه ای کرده است.آسانی رابطه با دیگران به منظور برآوردن اهدافی چون:تفریح،سوء استفاده،معامله،خرید و نیز پر کردن تنهایی ها و جبران کمبودهای شخصیتی از خلال این کانال ارتباطی سهل الوصول گشته و برخی را معتاد به آن؛
این البته آفاتی هم دارد و ان هم حالت مصنوعی گرفتن روابط بین انسانی است و نیز گمراهی احساسات و کمی شناخت مخاطبان آن طرف خط.من نمی خواهم به مشکلاتی که برای برخی در همین راستا بوجود آمده اشاره نمایم،اما مورد شما اندکی تفاوت می کند و ناشی از وجود فقط این فناوری ارتباطی نمی باشد.
ریشه آن را باید نخست در خویشتن خویش بکاوید.شما همانطور که اذعان نمودید برای سرگرمی و فراموش کردن درس و کنکور به چت کردن رو آوردید.در گام نخست بیایید همین اول کار را بررسی کنیم:
1-شما از مشکلی بنام تنهایی و مشکل دیگری به اسم سنگینی دروس به چت پناه برده اید.یعنی در عوض *حل* مشکلات خود از آنها با دستاویزی مانند:اینترنت فرار کرده اید.و از سویی راههای بسیار دیگری برای حل خردمندانه مشکلاتتان داشته اید.(برنامه ریزی درست،هدفمندی،ورزش،ارتباطا تفامیلی و دوستی با همجنسهای خود و غیره و غیره)
2-پس از مدتی به چت وابسته و به زبان اثرگذارتر *معتاد* شده اید.اشتباه بعدی اینجا بوده است که نباید همه احساس و مهمتر وقت گرانبهایتان را در یک چیز صرف می کردید.(درست همانند ورق بازی که نباید تمام کارتهایتان را همان اول کار رو کنید.)
خوب با این اوصاف شما ضمن وابستگی در بین مخاطبان گوناگون به پسری دانشجو که در خارج است و بیوگرافی خود را هم خودش گفته است،برخورد کرده اید و سخنان او را درباره پژوهش دانشجویی خود و دیگر موارد عالی و عالمانه پنداشته اید.بیایید در گام دوم شتایزدگی های دیگر شما را بررسی نماییم:
1-شما ساده انگارانه و با حکم صادر کردن بدون هیچ مدرک و سند خردمندانه و منطقی سخنان او را راست انگاشته و به همین سیاق در رابطه با اظهار نظر او در مقولات گوناگون،حالتی انفعالی و شیفته گرفته اید.
2- اشتباه ویرانگر آخرتان همان است که خطایی انسانی است وآنهم تسری دادن جز به کل است و در باب شما گسترش احساس خوب و انفعالی مذکور نسبت به تمام شخصیت ناآشکار آن پسر ندیده و نشناخته بوده است.
3-در این میان خودانگیختگی شما نیز مشهود است و این البته به سبب تلقینات شما و داوری شما از آن پسر دانشجوی خارج نشین،از یک سو و به احتمال زیاد تنهایی و شکنندگی و عدم اعتماد به نفس شما(که همگی نابهنجاریهایی پیشینی بوده اند) از سوی دیگر است.
همین است که خود می برید و خود می دوزید و تازه می گویید که:از پاسخ منفی ایشان در خود شکسته اید!!!
4-شما در میان سخنان خود گفتید که ایشان آن *احساس نابی* را که شما به او دارید ندارد و تازه مانند دیگران با شما برخورد می کند و در پاسخ خواستگاری شما شگفت زده شده و با دلایلی آن را به زمانهای دور موکول کرده است.اگر حسن نیت داشته باشد که آفرین بر او و اگر سوء نیت که تنها و تنها قصدش وابسته کردن بیشتر شماست و در شق اول باید به احساس و رای و نظر وی احترام بگذارید.
و دیگر در این مرحله عنان کار از دست شما خارج شده و کاملاً سوار بر توسن چموش احساسات یک دختر تنهای ساده لوح بیست ساله،ناگهان دیده اید که وابسته به آن آقا شده اید.گفتم وابسته و نه عاشق که عاشق شدن لوازم و ضروریات دیگری می طلبد که آنها در این رابطه وجود ندارند.
اکنون که معتاد به آن پسر ندیده ای خود تعریف کن خارج نشین دور از شمای ناشناخته شده اید،این را به عاشقی تعبیر و حق به جانب داد از خواستگاری مؤنث از مذکر هم می کنید.(البته من این مورد را صددرصد می پذیرم.)
خوب اما چاره چیست؟؟من چشم براه آرای شما درباره رای خودم درباره این جریان هستم تا با تعامل با خودتان راهکاری بیندیشیم.
-
RE: نمی تونم فراموشش کنم
سلام عزيزم خوش اومدي
نمي دونم ولي شايد هر كدوم از ما الان هر چيزي بگيم براي شما دلنشين نباشه و بر وفق مراد شما نباشه .
ازولي از نظر من از اولش اشتباه كردي كه از ايشون خواستگاري كردي به خاطر اينكه توي پسرهاي ايراني كم پيش مي ياد كه دختري ازشون اين درخواست و بكنه و جو گير نشند . ولي حالا كاريه كه انجام شده سعي كن ديگه اينكارو نكني . به نظر من هر چي بي اهميت تر باشي و در صحبت هات خشكتر باشي بيشتر سمتت كشيده مي شه سعي كني اگه باهاش صحبت مي كني خيلي راحت و بدون احساس صحبت كني بزار فكر كنه كه ديگه بهش توجه نداري .
اون توي دو تا شرايط قرار گرفته بود يكي از شرايط شما بوديد كه بهش ابراز علاقه مي كرديد و ديگري همان دختري بوده كه گفتيد مجبوره تركش كنه به خاطر اينكه ان دختر مي خواد با كسي ديگر ازدواج كنه . بعضي اوقات بعضي افراد وقتي توي اين شرايط قرار مي گيرند بيشتر سمت كسي كشيده مي شوند كه داره تركشون مي كنه نه سمت كسي كه دوستشون داره . نمي دونم متوجه حرفم مي شي يا نه . يعني ممكنه اون چشمش دنبال اون دختر باشه چون تركش كرده و به خاطر همين هميشه مي گن كه خانومها بايد ناز كنند تا اقايون خريدارش باشند ولي شما به طور غير منتظرانه ايي ايشون رو تا عمق مطلب بردين . شايد اگر كمي صبر مي كرديد خود ايشون بيان مي كردند .
حالا از بعد منطقي و عقلاني به اين مسئله نگاه مي كنيم . ببين دوست من شما 19 سالته و اين سن سن خيلي قشنگيه در عين حال حساس . من مي گم چرا ما دخترها بايد خودمون و اينقدر كوچيك كنيم كه بخواهيم گداي عشق باشيم ؟ من نمي گم چرا ازش خواستگاري كردي يا ابراز عشق كردي . بهرحال كاري بوده كه دلت بهت مي گفته انجام بده وانجام دادي . ولي من مي گم حالا كه بهت اينجوري جواب داده و روابطش سرد شده بيشتر از اين خودتو بازيچه نكن . فكر مي كني اگر بهش چند بار ديگه تكرار كني كه دوسش داري و مي خواي باهاش ازدواج كني همه چيز درست مي شه ؟ من كه اينجوري فكر نمي كنم و به نظرم دوباره جوابتون و محكمتر از قبل بهتون مي گه و حتي شايد تماسهاشو كمرنگ ترو كمرنگ تر كنه چرا كه احساس خطر مي كنه . حالا گيريم كه ايشون هم احساسي بشه و ببينه شما بهش علاقه داري تصميم بگيره باهاتون ازدواج كنه . و فرض كنيم كه ايشون دقيقا باهمان مشخصاتي كه خودش و به شما معرفي كرده و همه چيز همونطوري ايده اله كه تعريف كرده ولي فكر نمي كني دختر خوب بعدها كه مي خواي باهاش زندگي كني مشكلات جديد و جدي تري به وجود مي ياد كه پشيمونت مي كنه ؟ رنج نمي كشي اگر ببيني همين علي اقاي شما هنوز توي چت روم وجود داره و داره براي سرگرمي با دخترهاي ديگه چت مي كنه ؟ رنج نمي كشي اگر بشنوي كه همين علي اقاي شما در جواب ناراحتي هاي شما بگه كه خودت خواستي و تو منو با همين شرايط پذيرفتي ؟ غصه نمي خوري اگه بهت بگه تو خودت منو خواستي من كه نيومدم دنبالت ؟ خوب به اين چيزها فكر كن به زمان حال نگاه نكن به اينده فكر كن . فكر مي كني واقعا ادمها وقتي مي رند اونجا تغيير نمي كنند ؟ ما ها خودمون توي كشور خودمون وقتي از پشت ميزهاي مدرسه مي ريم دانشگاه و وقتي از دانشگاه مي اييم سر كار كلي تغيير مي كنيم و دگرگون مي شيم پس چطور ممكنه يكي بره اون سر دنيا با يك فرهنگ و روش ديگه زندگي كنه و تغيير نكنه ؟ اصلا امكان نداره . اگر كسي هم مي گه كه رفته وتغيير نكرده دروغ مي گه چون اگر تغيير نكنه نمي تونه اونجارو تحمل كنه . شايد اينهارو خودت بدوني و بگي كه علي من با همه فرق مي كنه و اون تمام خصوصياتي كه من مي خواستم داشته . اين خصلت ما ادمهاست وقتي نمي خواهيم برخلاف حرفمون چيزي بشنويم يا باور كنيم ميگيم شرايط من فرق مي كنه . باورت مي شه براي خود من كلي پيش اومده كه بخواهم از اين حرفها بزنم ولي بعد متوجه شدم كه نه اونجوريام كه فكر مي كردم نبوده .
اگر نظر منو ميخواي سعي كن نقد و ول نكني كه نسيه رو بچسبي :228: :227:
تو كه مي گي خواستگارهاي خوبي هم داري پس عاقلانه تصميم بگير و به اونها فكر كن و اونها رو سبك و سنگين كن همون 50 تا سوالي كه از علي پرسيدي و امتحانش كردي روي اينها انجام بده واينهارو ارزيابي كن چرا كه اينها خودشون خواهان تو بودند و تا اخر عمر خودشون ناز تو رو مي كشند نه تو ناز كسي رو . و در ضمن داري به عينه مي بينيشون و اين خيلي امتياز بزرگي نسبت به علي . نمي گم علي اوني كه گفته نيست يا فرق داره ولي بهرحال به عينه و زنده ديدن خيلي بهتر از عكس و صدا شنيدنه ديگه مگه نه ؟ فرصتهاتو به خاطر يك بحران كه معمولا هم در سنين جواني پيش مي ياد و اخرش هم نتيجه نداره از دست نده
خودت بشين عاقلانه فكر كن يا به علي مي رسي يا دوباره تقاضاتو رد مي كنه اگه دوباره رد كنه كه اونوقت خيلي اذيت مي شي و اگر هم قبول كنه كه تا اخر عمرت گوشه و كنايه و سختي و ناراحتي و ........ داره و شايد هم مجبور شي خدايي نكرده شاهد دختر بازي شوهرت و خيانت اون بشي فقط هم به خاطر اينكه تو گداي عشق بودي نه اون و اين براي پسرهاي ايراني جا نيافتاده . پس به فكر اين نباش كه دوباره ابراز علاقه كني و بخواهي باهاش صحبت كني باهاش سرد رفتار كن و خيلي خشك و بدون احساس اون اگه واقعا تورو دوست داشته باشه و تورو بخواهد از اين تغيير رفتار تو احساس نگراني مي كنه و سريع پيش قدم مي شه در غير اينصورت اگر پيش قدم نشد و او هم همينطور سرد و خشك شد طوري كه رابطه داشت به جدايي كشيده مي شد بزار بشه بهتر چون بدون كه او همانگونه كه تو او را دوست داري دوستت ندارد و فقط براي سرگرمي مشغولت كرده
ببخشيد طولاني شد :160:
-
RE: نمی تونم فراموشش کنم
در ضمن مژگان جان يادم رفت كه بگم الان فكر مي كني كه اگه به علي برسي همه چيز تموم شده و حتي حاضري براش ده سال صبر كني ولي بعدا كه بهش رسيده اينجوري فكر نمي كني و حتي طاقت انتظار يك سالشم نداري و بي طاقت و كلافه مي شي و زود از كوره در مي ري . عصبي مي شي و حتي ممكنه گوشه گير هم بشي چرا ؟ چون همش فكر مي كني علي داره چي كار مي كنه ؟ چي مي خوره ؟ با كي مي گرده ؟ چرا اين هفته به من زنگ نزد ؟ چرا سرد رفتار كرد ؟ چرا سر من داد كشيد ؟ و هزار تا چراي ديگه كه وقتي بهش فكر مي كني عصبي و افسرده مي شي . الان فكر مي كني كه سختترين شرايط و حاضري قبول كني چرا ؟ چون در اوج احساسات و علاقه جواب منفي شنيدي اگر يك كم مي گذشت و كم كم خودت به نتيجه نه مي رسيد و يا كم كم جواب نه رو مي گرفتي اينجوري فكر نمي كردي ولي چون در اوج تمايلاتت دچار اين بحران شدي
-
RE: نمی تونم فراموشش کنم
سلام مژگان جان ،:72:
می تونی مطمئن باشی ما به عنوان دوستان تو در این تالار به خاطر اتفاقی که برات افتاده ناراحتیم هرچند هم که نتونیم اونطور که تو دلت می خواد باهات همدردی کنیم ...
و بهتره بدونی توصیه هایی که دوستان بهت می کنن به معنی زیر سوال بردن تو و انتخابی که کردی نیست بلکه همه دارن سعی می کنن بهت کمک کنند تا بتونی منطقی تر به موضوع نگاه کنی ...
قبول کن که درگیر احساسات شدیدی هستی که مانع تفکر منطقی و عقلانی از سوی تو شده ...
به نظر من با صبر و تمرکز زدایی بهترین کمک رو به خودت خواهی کرد ...
سعی کن ذهنت رو به چیزهای دیگری جلب کنی. به ورزش ، موسیقی ، نقاشی و ... و هر چیزی که برات دوست داشتنیه بپرداز . ذهنت رو آزاد کن و به خودت بیشتر اهمیت بده ...
می تونی در این تالار حضور بیشتری داشته باشی و به کسانی که دردها و مشکلات مختلفی دارن و مثل خودت برای رفع گرفتاریشون اینجا مراجعه می کنن کمک کنی ، باهاشون همدردی کنی و کمکشون کنی که از بحرانهایی که گرفتارشن خلاصی پیدا کنن ...
و در نهایت ،
به خودت اعتماد کن ...
دوستت دارم و برای موفقیتت دعا می کنم .
:203:
-
RE: نمی تونم فراموشش کنم
سلام به همه دوستان گرامی مخصوصا گرد آفرید به خاطر پاسخ فوق العاده منطقی و موشکافانش و همچنین هنرمند به خاطر پاسخ دلسوزانه و صمیمی که داده بودند،و همین طور طاهره به خاطر دلگرمی که برای ادامه به من دادند.:72:
گردآفرید شما به من گفتید وابسته نه عاشق....
با کمال ناراحتی و تاسف باید بگم که حرف شما رو قبول دارم و می پذیرم که من به علی وابسته شده ،اون هم از نوع فوق العاده شدید
و اسم این احساس رو نباید عشق گذاشت، اما این رو بپذیرید که من در شرایطی نیستم که بخوام روی ین کششی که بهش دارم اسم بذارم، چه عشق باشه چه نباشه ، چه وابستگی باشه و یا هر چیز دیگه ای ، من الان فقط علی رو می خوام و این مشکل منه!!! من حیفم میاد که علی رو از دست بدم ، چون اون خصوصیاتی رو داره که قبلا هم گفتم وخیلی به نظرم ایده آله.ولی خب!تجدید نظر ی باید بکنم رو ی شناختم.
من با کمال صراحت و بدون هیچ گونه حفظ ظاهر حرفام رو می زنم ، چون مهم حل شدن این مساله است نه اینکه کی در مورد من چی فکر کنه! ....راستی این کشش جنبه ی عاطفی و روانی داره نه جسمی ، یعنی من هنوز از اون لحاظ احساس کمبود و خلا نمی کنم که بخوام با حرف زدن با علی جبرانش کنم.اگه اشتباه نکرده باشم ، اکثر دخترا این طوری هستن.
در مورد کنکور و فرار کردن از درس باید بگم که ، خیلی ها هستند که در سال کنکور با این بحرانها دست و پنجه نرم می کنند و طبیعتا شما هم این دوران رو گذروندید، اما اگر به نوشته ی بنده دقت کنید می بینید که من مهر 85 رو زمان چت کردن و پناه بردن به اینترنت ذکر کردم و تاریخ بعدی چت کردنم رو آبان یا آذر 86 ...
من هم برنامه ریزی درست و صحیح کردم و هم بکوب برای کنکور درس خوندم ، نمی گم اصلا به اینترنت نمی اومدم ، اما لطمه ای به درس خوندن من وارد نمی شد و صرفا یک تفریح بود که فکر کنم یکی از کاربردهای این دهکده جهانی همین باشه...اگه من مثل زمانی که با علی حرف می زدم ، توی سال کنکورم از نت استفاده می کردم که رتبم 5 رقمی یا حتی 6 رقمی می شد!!اما خب من درسم رو خوب خوندم و الان هم دانشگاه سراسری در تهران درس می خونم....
بگذریم
در هر حال من قبول دارم که در اون مقطع زمانی چت کردن راه حل درستی نبود
اعتیاد من به چت به زمان دانشجویی بر می گرده و زمان آشنا شدن بیشتر با علی ، اون هم نه به قصد تحقیق و پژوهش و ...بلکه همینجوری و بدون هیچ دلیل خاصی .
من به هیچ وجه رفتار خودم رو مبنی بر ارتباط بی مورد گرفتن با علی توجیه نمی کنم ،اما یه نکته ای که هست اینه که تفاوتهاست که تفاوت ایجاد می کنه.
اگه علی مثل خیلی از پسرای دیگه بود که توی محل کار یا دانشگاه یا فامیل یا حتی چت ، دیدم...مطمئنا این جوری قبولش نداشتم ، اون یه جور خاصی و به طور خیلی عجیبی دست کم 10 سال از سنش بزرگتره!
من فکر می کردم به سن پایین علی هم اشاره بکنید ، اون هم سن منه دقیقا ، سال و ماه تولدمون یکیه!( اینجاش احساساتی شد!!)
ولی به قدری پخته و عاقله که آدم باورش نمی شه ...
**شما ساده انگارانه و با حکم صادر کردن بدون هیچ مدرک و سند خردمندانه و منطقی سخنان او را راست انگاشته و به همین سیاق در رابطه با اظهار نظر او در مقولات گوناگون،حالتی انفعالی و شیفته گرفته اید**
من منظور شما رو از سند و مدرک متوجه نمی شم. برای اثبات صحبت های اون راجع به خودش که من کا ری نمی تونم انجام بدم، همونقدری که احتمال داره من دروغ بگم ، برای اون هم این امکان هست ، ولی موشکافی حرفاش در بازه های زمانی مختلف و تطبیق دادن اونها با هم به من نشون داد که دروغ نمی گه ، کم می گفت ولی دروغ نمی گفت ، هر بار که صمیمی تر می شدیم ، بیشتر راجع به خودش حرف می زد و گفته های تیتر وار قبلیش رو باز می کرد .
من هیچ ضد و نقیضی در حرفاش ندیدم.
این رو هم می پذیرم که تعمیم دادم و خیلی دیدم نسبت بهش مثبته ، اما خب ، واقعا اینجوری هست . چه جوری بهتون بگم که من خیلی خوب می شناسمش و اثری از رنگ و ریا نداره ، یا تلاش برای خوب نشون دادن خودش نمی کنه . کاری که خیلی ها می کنند و برای تایید گرفتن از دیگران به هر رنگی در میان.
مخصوصا پسرها که برای جلب نظر دخترا از هیچ کاری فروگذار نمی کنند و انواع و اقسام حرفا رو می زنند و هر گونه حرکات اکروباسی رو انجام می دن.
در مورد تنهایی و عدم اعتماد به نفس من ، باید بگم که من نه تنهام و نه اعتماد به نفسم پایینه ، اتفاقا دوستان فوق العاده خوب و با وفایی همجنس خودم دارم و صفتی که همه برای من عنوان می کنند ( البته به حساب تعریف از خود نذارید ، گفتنش لازمه ) همین اعتماد به نفسه ، اگه من اعتماد به نفس نداشتم ، ازش خواستگاری نمی کردم و بعد از شنیدن جواب نه ، با گریه و شیون ، مراسم عزا برای عشق از دست رفتم به پا می کردم .
ولی هیچ کس ، تاکید می کنم هیچ کس به جز خودم صدای خرد شدن من رو نشنید .
حتی من حرفی به علی زدم که نشونش دادم برام اصلا مهم نیستی ، ولی خب ، دوباره احساست چموش من به جوش آمد و نا خودآگاه باز هم در آخرین گفتگومون بهش ابراز علاقه کردم .
نه اینکه بگم دوستت دارم ، نه
من این عبارت رو فقط یه بار به علی گفتم و اون هم روزی بود که می خواستم ازش خواستگاری کنم .
دیگه هیچ وقت بهش نگفتم ...مثلا بهش می گم ، مواظب خودت باش ،یا اینکه از این جمله های ادبی که یه نکته های ظریف عاشقانه داره براش می فرستم ...در این حد!
بریدن و دوختن هم فقط کار من نبوده ، اون شبی که من به علی پیشنهاد دادم ، اون هم متقابلا به من گفت ، دوستت دارم ، پس من سر خود وبا تخیلاتم پیش نرفتم ، تنها فرق من با علی ، در حال حاضر اینه که اون ، چیزی رو که با هم بریدیم رو پاره کرد و ریخت دور ، اما من هنوز نتونستم و در ذهنم نمی تونم کلا بریزمش دور!
این هم ناشی از تفاوت جنسیت و نوع احساساته که در دخترا و پسرا ، از زمین تا اسمون فرق می کنه.
البته فکر می کنم
در مورد احترام گذاشتن به نظر علی در مورد نداشتن آمادگی برای ازدواج، من کاملا به حرفش احترام گذاشتم و دیگه حرفی از این موضوع نزدم ، به هیچ وجه . و مطمئنم که حسن نیت داشته ....قبلا هم گفتم ، می گفت به خاطر من 2 ماه رابطشو قطع کرده بود ..چون می دونه
هر قدر پیغام نومیدی زمعشوقان رسد
عاشقان را می شود امیدواری بیشتر
**اکنون که معتاد به آن پسر ندیده ای خود تعریف کن خارج نشین دور از شمای ناشناخته شده اید،این را به عاشقی تعبیر و حق به جانب داد از خواستگاری مؤنث از مذکر هم می کنید**
بله ، من بهش علاقه مندم ، اما معتاد رو واژه خوبی برای این رفتار نمی بینم .
من در 2 ماهی که ازش بی خبر بودم ، نه افسرده شدم ونه از شب تا صبح گریه می کردم و نه از این کارایی که خودتون می دونید....
اتفاقا همه از اینکه من چه قدر خویشتن دار هستم و اصلا ناراحتی در رفتارهام مشاهده نمی شه ، تعجب کرده بودند
من توی دلم به یادش بودم، دلم هم براش تنگ شده بود ، اما نه به اون صورت که بگم واقعا داغون شدم و از این حرفا...
من فقط نگران سلامتیش بودم ، چون هیچ تعهدی نداشت و مجبور هم نبود که از خودش به من خبری بده .
به خودش هم گفتم که بودن و خوب بودنت برام مهمه ، حالا می خوای با من باش ، می خوای با کس دیگه...
( البته مشخصه که من دوست دارم اون با من باشه ، اما زورکی که نمی شه ، میشه؟؟)
در پاسخ به دوست گرامی هنرمند
خیلی ممنونم که اینقدر ساده و راحت باهام حرف زدی ، حرفات رو می پذیرم و کاملا قبول دارم که پسرا به کسی که ترکشون می کنه و بی اعتنا ست ، متمایل تر هستند تا کسی که فکر می کنند دوستشون داره ...
واین همیشه برام سوال بوده ، که چرا اینجوریه ؟؟ مگه ما حق نداریم از کسی خوشمون بیاد ؟؟حالا اگه این حق رو داریم ، پس چرا تقریبا در 90 درصد مواقع با وا کنشی یکسان به اسم بی تفاوتی رو به رو می شیم؟؟
نمی دونم!
در مورد گدایی عشق ، من اینجوری فکر نمی کنم هنر مند،مگه اظهار عشق و علاقه گدایی کردنه اونه؟؟مگه نمی گن باید عشق رو جاری و رها کنی تا به سوی تو برگرده !!
مگه عشق برای مخفی کردنه ؟ خب چه اشکالی داره که من به کسی که برام قابل احترامه بگم ؟ دختر یا پسر بودن فرقی نمی کنه !!
البته نمی دونم این حرفا فقط برای قشنگی زده شده یا واقعا حقیقت داره!! این طور که ما دیدیم به هر کی بگی دوستت دارم ، اگه طرف پسر باشه ، اعتنایی نمی کنه و می ره!
در مورد مشکلاتی هم که ممکنه پیش بیاد ، میدونم و قبول دارم که همه این مسائل هست و ما چه بخوایم و چه نخوایم باید باهاشون دست و پنجه نرم کنیم ، توی همه زندگیا وجود داره ، فقط نوعش متفاوته .
شما درست می گی، من ناراحت می شم اگه علی باز هم با دخترای دیگه چت کنه . یا به من بگه کارت دعوت برات نفرستاده بود م ، خودت اومدی ...اما چرا قصاص قبل از جنایت بکنیم؟؟
ببینید من الان نمیگم علی بیاد بشه شوهر من! من اگه از علی تایید رو بگیرم و بفهمم که اون هم اگه بخواد یه روزی ازدواج بکنه ، به من هم فکر می کنه، ...تازه اون موقع اوله اینه که بشینم و فکر کنم و مسائل رو بالا پایین کنم. خانوادش رو بشناسم ، با خودش از نزدیک آشنابشم وخیلی چیزهای دیگه ...
حتی شاید خود من به این نتیجه برسم که علی به درد زندگی مشتر ک نمی خوره.
اما چون من به این نرسیدم ، الان اصلا نمی تونم بپذیرمش و برام قبول کردن واقعیت خیلی سخته.
در مورد عوض شدن علی هم باید بگم که بله ، خیلی خیلی عوض شده ، ولی تغیراتش به گفته خودش مثبت بوده و به قول معروف توی این 2 سالی که اونور زندگی می کنه پخته شده....خیلی اخلاقهای بد داشته قبل از این.
مثلا از 12 سالگی چت می کرده!!!!! یا زیاد اهل مراعات و ...نمی دونم این جور مسائل نبوده .
اما همه تغییر می کنند ! غیر از اینه؟؟
این رو همه میدونن و میگن که علی از این رو به اون رو شده ...حالا صحت و سقمش رو خدا عالمه .
من جدا نمی دونم علی اونور داره چی کار می کنه!!! فقط حرفایی که خودش می زنه رو می دونم.
اما این رو می تونم بفهمم که اگه اون هم مثل خیلی ها که رفتند خارج و جنبه ی آزادی اونجا رو نداشتن و بی بند و باری روبه حد اعلی رسوندند ، بود ، هیچ وقت توی رابطش با من اینجوری برخورد نمی کرد.
ما خیلی خیلی با هم صحبت کردیم...خیلی زیاد و اون توی این مدت حتی یک کلمه حرف نا مربوط از دهنش بیرون نیومد ...اگه این کاراش فیلمه و برای خوش آمد منه،،.مگه امکان داره کسی اینقدر بتونه توی نقش خودش باقی بمونه
.
بالاخره که سوتی می ده!!! اما علی هیچ وقت کاری نکرد که من بتونم بگم ، اهان ! بالاخره خودش رو لو داد...این یعنی چی ؟؟ یعنی نقشی در کار نبوده...
طاهره عزیز
من نمی خوام قضیه اون طوری که دلم می خواد پیش بره ، من می خوام درست و منطقی جلو برم و تصمیم بگیرم....و از شما و سایر دوستان هم برای همین کمک می خوام
خدا رو شکر الان شدیدا مشغول درس و کار و ورزشم و مجالی برای فکر و خیال پردازی ندارم ...اما این مورد الان جزئی از زندگی من شده که باید عاقلانه باهاش بر خورد کنم.
باز هم ممنونم و منتظر راهنمایی های بعدی تون:72::72::72:
-
RE: نمی تونم فراموشش کنم
اينطور كه معلومه شما خيلي منطقي رفتار مي كنيد و خيلي هم پخته و سنجيده
ولي من نگفتم كه علي ممكنه اونجا بي بندو بار شده باشه من گفتم با خلق و خو ادمهاي اينجا ممكنه سازگاري نداشته باشه يا تضاد داشته باشه
در مورد اينكه مي گي بايد عشق رو صادقانه بيان كني و ابراز كني بايد بگم حق با توست ولي مي گم خيلي ها اين ارزش نمي دونند و به حساب ديگه ايي مي زارند من مي گم 90 درصد پسرها به يه حساب ديگه مي زارن و اون ده درصد مابقي هستند كه ممكنه خيلي معقولانه به اين قضيه نگاه كنند و منطقي رفتار كنند
ما نميخواهيم قصاص قبل از جنايت كنيم ولي مي گيم شايد اينجوري بشه بهر حال ادم بايد قبل از هر چيز همه راهها رو پيش روش ببينه و بالاخره اينده رو تا اونجايي كه مي تونه بد و خوب كنه حالا اينكه بخواهي تصور كني كه اينجوري ممكنه بشه يا نشه دليل بر اين نمي شه كه حتما علي اينجوريه يا خواهد شد . من مي دونم كه ايشون پسر منطقي هست و با بقيه فرق مي كنه چون در غير اينصورت براش تو مهم نبودي و براي لذت خودش هم كه شده صحبت كردن با تو رو ادامه مي داد ولي اون اين كار و نكرد ولي مسئله اينه كه نگاه زن و مرد به عشق و ازدواج با هم فرق مي كنه
-
RE: نمی تونم فراموشش کنم
سلام
پرفسور ريك روانشناس آمريكايي ( داراي نظريه ، دنيا براي مرد و زن يكجور نيست ) مي گويد :
خوشبختي براي يك زن يعني به دست آوردن قلب يك مرد و نگهداري او براي تمام عمر .
خانم مژگان ، در مورد اينترنت ، چت ، ياهو مسنجر و .... دوستي اينترنتي و .... حرف براي گفتن هميشه هست.
اما موضوع از اين بخش مهم جلوه ميكنه عشق شما فقط با حرف و امتحان كردن علي آقا شروع شده؟؟
يعني ميشه ؟؟؟
دوست داشتن را به براي خودتون معني كنيد !
بايد با خودتون رو راست باشيد . من در عشق شما ( البته عشق به سبك خودتون ) هيچ شكي ندارم .
ولي يك چيزي رو بهتون بگم : دوستان تو يادداشت هاشون گفتند : مردها اين جوري اون جوري ..... اما واقيعيت اين چيزها نيست .
واقعيت چيز ديگريست .
علي جان ما ترسيده ، اما نه ترسي كه فكرشو ميكنيد .
اون از شما فرار ميكنه ولي خودش هم نميدونه چون ذاتش اين رو ازش ميخواد . اگر هم ازش بپرسيد جواب به شما : نه خير !
با پيشنهاد شما رشته افكار از هم پاره شده . از قول حرف هاي شما ايشون خواهان گفتند : دوستت دارم و ... بوده اما پرده حجاب نمي گذاشته اين حرف ها گفته بشه .
شايد شده باشه بعضي وقت ها سكوت سنگيني رو حس مي كنيد در حالي كه داريد با هم صحبت ميكنيد .
از اين كه شما ابراز علاقه كرديد شما را نفي نميكنم اما بايد براي او ميدان رو باز بگذاريد اصلا دوستي و احساس خودتون و بروز نديد بسيار خونسرد و راحت ( در حالي كه ميدونم واقعا سخته اما واجبه ) باشيد .
ابراز احساسات در اين بازه زماني باعث بسته شدن افكار و محدود شدن فرد در مقابل شماست. آلان او نياز به فكر و مصلحت انديشي داره .
و در عين حال شما نياز به يه سيكل آرام براي زندگي داريد . بايد يك زندگي با خدا در كنار خانواده داشته باشيد به چند دليل :
وابستگي كمتر خواهد شد كه اين خودش كمك بسيار بسيار بزرگي به شما در تصميم هردوي شما بزرگواران داره.
چون همين طور كه عرض كردم هر چه فضا براي علي آقاي گل بازتر باشه افكار بيشتر سو و هدف پيدا ميكنند. چون اگر همش به ابراز علاقه شما فكر كنه 99% افكارش از بين ميره و فقط براي گريز از اين احساس به دنبال راه فرار ميگرده .
پس سعي در كم كردن رابطه و محكم كردن رابطه با خدا شويد . هست كه ميفرمايند ( با ذكر خدا قلب ها آرام ميگيرد )
با اين آرامش راه پر پيچ خم شما هموارتر ميشود و هم عقل كه آلان ابري بزرگ به نام احساسات اون رو پوشانده كنار ميره و هم باعث مثبت پيش رفتن اين رابطه ميشود.
هم اين دوست گلمون فرصت پيدا ميكنه كه خودشو رو پيدا كنه و اون وقته كه متوجه ميشيد كه بلي يا خير .
اگر بلي كه پس با عقل اين رابط كمرنگ تر شده و در آخر با عقل پيوند خورده.
اگر هم خير پس با عقل كمرنگ تر شده و با عقل به هم خورده .
در آخر هم هيچ عادت و وابستگي كاذب از اين رابطه در افكار باقي نميمونه.
( اگر خلاصه گويي كردم شرمنده چون هر چي به ذهنم رسيد نوشتم ولي حتما دوباره خواهم آمد و نظرات و حرفاي شما و دوستان عزيز رو خواهم خواند و روده درازي خواهيم كرد .)
موفق و منصور باشيد.
-
RE: نمی تونم فراموشش کنم
سلام خانم عاشق
من هم موقعیتی شبیه به علی شما برام پیش اومده و کاملا داستان زندگیتون برام آشناست.
حدود 2 سال با دختری دوست بودم که همدیگرو دوست داشتیم هر روز همدیگرو میدیدیم رابطه ما تا جایی صمیمانه بود که اون به من پیشنهاد ازدواج داد از اون روز به بعد از نظرم افتاد مطمئنم اگه این کارو نمی کرد من این کارو می کردم
شما این حرف رو از یک پسر می شنوید خواهش میکنم بهش منطقی فکر کنید بدور از هرگونه احساسی.
همی پسرا دوست دارن پیشنهاد بدن نه پیشنهاد بگیرن شاید این یه غرور مزخرف مردونه باشه اما واقعیت داره
شما باید صبر میکردین تا اون این کارو بکنه مطمئن باشین اگر دوستتون داشت این کارو می کرد اما پیشنهاد شما باعث شده اون حتی اگه این تصمیمو داشته منصرف بشه. این مثل روز روشنه که هر دختر و پسری که مدتی با هم همکلام بشن به هم علاقه مند میشن اما اگر نشدن یعنی با یک نفر هم کلام نیستن و این چیزیه که شما ازش با خبرین اما چشمتون رو به روش بستین که خود این هم طبیعیه . در حالی که میتونه خیلی براتون مشکل ساز باشه شما از رابطه علی با چند دختر دیگه خبر دارین اما نوع اون روابط رو از کجا میدونین . وقتی آدم عاشق میشه تمام نکات منفی طرفش رو به نوعی توجیه میکنه. اون به شما فقط عادت کرده بود و زمانیکه ترکش کردین خلا وجودی شمارو با کسه دیگه ای پر می کرده حالا شما هم باید اینکارو بکنین با کس دیگه ای شروع به صحبت کنین تا اونو آروم آروم از ذهنتون فراموش کنین هرچند آثارشو رو تا سالها در گوشه های ذهنتون خواهید دید . به نظر من تنها راه فراموش کردن جایگزین کردنه .
امیدوارم روزهای تلخی که دارین سپری میکنین به زودی به پایان برسه.
-
RE: نمی تونم فراموشش کنم
سلام lord.hdmed و ممنونم از اینکه نظرتون رو گفتید
کاملا درسته ، دنیای زن ها و مردها خیلی با هم تفاوت داره و همین تفاوتها هم هست که باعث ایجاد رابطه بین زن و مرد میشه.اگه شباهت خیلی زیادی به هم داشتن ، جذابیتی و جود نداشت و در نتیجه ارتباطی شکل نمی گرفت .چون انسان در پی ابهاماتی که براش وجود داره و برای کشف ناشناخته هاست که زندگی می کنه و با دیگران از جمله جنس مخالف ارتباط برقرار می کنه.
در مورد شروع عشق من به علی باید بهتون بگم که هیچ وقت نمیشه دقیقا گفت که من کی احساس کردم عاشق علی شدم.
این احساس اونقدر آرام آرام در دل من جا باز کرد که من هیچ وقت دقیق نمی تونم زمانی رو براش تعیین کنم.
پس در پی اتفاق خاص یا حرف خاصی نبوده...
مگه باید اتفاق خارق العاده ای بیفته که من از یه نفر خوشم بیاد؟
من همیشه در ارتباطهام زیرک بودم و سعی می کردم طرفم رو خوب ارزیابی کنم.علی هم از این قاعده مستثنی نبود ، اما به علت علاقه ای که بهش داشتم و این علاقه در طول زمان و در پی تعاملاتی که با هم داشتیم ، شکل گرفته بود ، من اون رو بیشتر زیر ذره بین بردم و امتحانش کردم...کاری که برای کسای دیگه نمی کردم ، چون اهمیتی برام نداشتن
و با سربلند در آمدن علی از تمامی آزمایشها ( البته تا اونجایی که مقدور بود ) علاقه من به ایشون بیشتر شد و به این علاقه اعتماد کردم.چون الکی نبود.از سر چشم و ابرو اومدن و زبون بازی و ابراز علاقه طرف مقابل و عرض اندام و ...این چیزها نبود!
به نظر شما نمیشه این جوری کسی رو دوست داشت؟؟
اگه نمیشه پس چه جوری میشه؟
یعنی دوست داشتن مثل برنامه نویسی کامپیوتر می مونه و یه فلوچارت ثابت داره و باید از اون تبعیت کرد تا بشه اسمش رو دوست داشتن گذاشت؟؟
من نمی دونم حرفایی که دوستان در مورد مردها زدند تا چه حد درسته ولی این رو می دونم که نباید تعمیم داد و به خاطر عده ای ( هرچند تعدادشون هم کم نباشه ) به کل بر چسب زد.
در مورد ترس علی هم ...واقعا نمی دونم!!
** پيشنهاد شما رشته افكار از هم پاره شده . از قول حرف هاي شما ايشون خواهان گفتند : دوستت دارم و ... بوده اما پرده حجاب نمي گذاشته اين حرف ها گفته بشه .
شايد شده باشه بعضي وقت ها سكوت سنگيني رو حس مي كنيد در حالي كه داريد با هم صحبت ميكنيد**
کاملا درسته، خیلی وقتها پیش اومده ، اما آقای حامد ، من اصلا احساس خجالت یا چیز دیگه ای رو هیچ وقت در اون ندیدم . به جز همون شب که همه چیز رو بهش گفتم و واقعا از ته دلم این حس رو کردم که اون من رو دوست داره !
در باقی موارد و صحبتهایی که با هم داشتیم همیشه اون خیلی خیلی با اعتماد به نفس و بدور از هر گونه رو دربایسی حرف می زنه.
اما خب....شاید حق با شما باشه
اگه منظورتون از اینکه من بهش وقت بدم اینه که مدتی باهاش ارتباط نداشته باشم...باید خدمتتون عرض کنم که متاسفانه بود و نبود من برای ایشون علی السویه است.
یعنی اونقدر سرش گرم کار و زندگیشه که من باشم یا نباشم ، فرقی به حالش نداره.
البته خودش این رو انکار می کنه و من اگه به طور غیر مستقیم اشاره ای به این مطلب بکنم ، سریعا می گه ، نه برای من خیلی باارزشی و ...از این جور حرفا! اما همیشه آخر جمله هاش می گه ، به عنوان یه دوست!
اگه من رابطم رو باهاش قطع کنم ، همه چیز به سادگی خوردن یه لیوان آب ، حل میشه.
چون اون هیچ وقت نیومده بگه مژگان وقت داری با هم گپ بزنیم؟ یا مثلا کجایی؟نیستی؟
البته چرا ، دروغ نگم ، چند باری پیش اومد که از قصد به پی ام هاش جواب نمی دادم تا ببینم چی کار می کنه
هر شب می اومد و پیغام می ذاشت که کجا رفتی و نیستی و ....از این حرفا ، ولی خب بعد از تقریبا چهار پنج روز متاسفانه بهش جواب دادم و نتونستم بفهمم که اگه جواب نمی دادم چی کار می کرد
اما با پیشنهادتون در مورد کم تر کردن رابطه موافقم و عملیش خواهم کرد.البته بماند که الان هم رابطه ای در کار نیست . چون فصل امتحاناست و علی کلا ناپدیده!
من هم سعی می کنم براش آف نذارم ...اما آخه من یه جوری باهاش برخورد کردم و از بی معرفتیش و پیغام نذاشتنش گله کردم که اگه خودم همین کار رو بکنم ، در واقع خودم رو مسخره کردم.یعنی حرفی که خودم بهش عمل نمی کنم رو از اون خواستم و این خیلی بد میشه!!
چیزی که خیلی برام مهمه اینه که بفهمم چی تو سر علی می گذره!! خیلی مرموزه ! همیشه هم مرموز بوده و توی هر حرفش کلی علامت سوال برای من باقی می گذاشته...
باز هم ممنون:72: