دوستان خوب!
از همه شما متشکرم که برایم نوشتید!
خانم سبکتکین،
حقیقتش جدا از اینکه نظر فرشته مهربان در همان تاپیک قبلی این بود که ما به هیچ وجه دخالتی نکنیم،
خودم هم فعلاً راهی نمی بینم.
به این خاطر که یکی از دلایل جدایی پدر مادر من تفاوتهایی در طرز تفکرشون بود. این مسئله هنوز هم تغییر نکرده. یعنی اینطور نبوده که دو طرف به این نتیجه برسند که فلان افکارشون یا رفتارشون غلط بوده. چه برسه به اینکه بخواهند اصلاح کنند.
حالا که با این سایت و حرفهای کارشناسان اینجا آشناتر شدم، دارم به این نتیجه می رسم که جدایی پدر مادرم به خاطر کوهی از مشکلات و اختلافات ریز و درشت بود. ولی اکثر این اختلافات به این خاطر به وجود آمده بودند که پدر مادرم مهارتهای ارتباطی رو بلد نبودند. اصلاً پدر مادرم بلد نبودند همدیگر رو درک کنند! بلد نبودند همدیگر رو بفهمند.
اونها با 2 فرزند در سن ازدواج و بعد از 24 سال زندگی مشترک از هم جدا شدند، بدون اینکه پدرم حاضر بشه یکبار با هم پیش یک مشاور بروند! افسوس!
--------------------
ای بابا!
من از دست این مادرم نمی تونم با خیال راحت در همدردی درد دل کنم!
رفتم دیدم چشمهاش یکی اشکه، یکی خون!
نشسته بود تاپیک من رو خونده بود...
------------------
خانم srr72، کاش مشکلات به همین سادگی حل می شدند که شما می گویی.
---------------
با نوشتن این مطلب در اینجا، فهمیدم که متاسفانه و خوشبختانه در همین جمع کوچک هم تعداد کسانی که با من همدرد هستند، کم نیست. خوشبختانه اش به این خاطر بود که حداقل همدیگر رو درک می کنیم!
یوسف گمگشته بازآید به کنعان، غم مخور *** کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت *** دایماً یک سان نباشد حال دوران، غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب *** باشد اندر پرده بازیهای پنهان، غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند *** چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب *** جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار *** تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور