RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
بنظرم باید به سابینا فرصت بدیم خودشو پیدا کنه. اون خسته است و واقعا فشار روشه. این جور موقعها آدم حالت کسی رو داره که از یک دیوار راست با چنگ و دندون بالا می ره و همه تشویقش می کنن بالاتر برو اما خود اون آدمی که به دیواره داره از حال می ره!(این مثال باربارا دی آنجلیسه!) ... حالا سابینا نیاز به استراحت فکری داره. سابینا! حال تورو درک می کنم. خیلی خسته شدی...منم اینجوری شده ام... آدم یه موقعهایی دلش می خواد هیچ کاری نکنه. به خودت برس حتما بهتر میشی و اونوقت می تونی تصمیمهای بهتری بگیری...
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
عزیزم می دونم خسته ای ( فشار زیادی رو تجمل کردی ) اما فکر می کنم نیاز داری بپذیری که شما هم حق داری زمانی خسته بشی . زمانی به خودت فکر کنی و به خودت استراحت بدی. سعی کن راههایی رو برای استراحت دادن به روج و روانت در پیش بگیری تا بتونی دوباره تلاش و صبرتو شروع کنی. راستی یک حدیث هست که من خیلی دوستش دارم گفتم برات بنویسم:
ِان لَم تَکُن حَلیماً فَتَحلَّم، فَاِنَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ اِلاّ اَوشَکَ اَن یَکُونَ مِنهُم.
علی علیه السلام فرمود :
اگر حلیم و بردبار نیستی، خود را به بردباری و حلیمی بزن، چرا که هیچکس خود را شبیه کسی نمیسازد، مگر اینکه امید است از آنان باشد
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
در هر وضعیتی که هستی، خسته، عصبانی، دل شکسته و.... سعی کن هدف ات رو فراموش نکنی. پیش خودت فکر کن چه هدفی داری و می خوای به چی برسی بعد سعی کن برای رسیدن به اون هدف تلاش کنی.
تعصب و لجبازی رو از کارهات حذف کن و اتفاقا منطق رو هم بذار کنار. سعی کن اون کاری که دلت، یک دل پاک و صادق می خواد انجام بده رو انجام بدی.
مگه این طور نیست که هر عملی عکس العملی داره؟ تو هم سعی کن عکس العمل کارهای همسرت رو بدون لجبازی و با آرامش بهش نشون بدی. :305:
مثلا اگه همسر من بهم کادو نده من ناراحت و افسرده و بی حوصله می شم، پیش بقیه خجالت می کشم، به کسی زنگ نمی زنم و جواب کسی رو نمی دم مبادا ازام از کادوی تولدام بپرسه و من خجالت زده بشم. اگه دقیقا همین احساسات رو به همسرم و اطرافیان منعکس کنم همسرم هم خیلی شرمنده و ناراحت می شه و عذاب وجدان می گیره. حالا اگه این احساسات رو توی خودم بریزم و نخوام اینها رو بروز بدم و بخوام به اصطلاح با سیلی صورتم رو سرخ کنم اول اش عصبانی می شم و داد و بیداد راه میندازم:324:، بعد یه پرس گریه می کنم بعد صورتم جوش می زنه، بعد هم متهم و مقصر شناخته می شم.
تازه اگه بخوام با حرص و عصبانیت عمل کنم، تولد همسرم رو هم محل نمی ذارم و اصلا مخصوصا اون روز میرم بیرون که تنها بمونه. اگه بخوام با سیلی صورت ام رو سرخ کنم براش یه تولد بزرگ می گیرم و خودم رو خوشحال نشون می دم. ولی اگه بخوام صادقانه رفتار کنم چون خودم آدم مهربون و دل رحمی هستم براش یه هدیه کوچیک می گیرم و وقتی می خوام هدیه رو بهش بدم، حسرتی که خودم از تولدام داشتم رو منعکس می کنم و با دلی شکسته براش آرزوی موفقیت می کنم:72:
پس سعی کن اول ببینی هدف ات چیه بعد سعی کن خیلی صادقانه و بدون لجبازی و تعصب برای رسیدن به اون هدف ات عمل کنی:82:.
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
سابینای عزیز سلام
من باهات موافقم. منم دلم برای خودم تنگ شده . برای اون دختری که همیشه شاد بود و می خندید. برای اونی که همیشه جلوی آئینه بود. من باهات موافقم. این زندگی مگر چند ساله؟ چرا باید کمک کسی کنیم که کمک نمیخواد. من فکر می کنم شوهرم اصلا مشکلی نداره همه گوش به فرمانشن. من هم باید باشم. اما تو می تونی واقعا کاری به کارش نداشته باشی وقتی با هم یکجا زندگی می کنید. من اگر به کار شوهرم کاری نداشته باشم اون حتما به کار من کار دارد تازه اخه مگر زندگی بدون عشق میشه؟ اگه بری خونه بابات می دونی تعهدی نداری می تونی خلاص باشی ولی اینطوری شادی ولی ته دلت همیشه ناراحت؟ نظرت چیه؟ ولی من فکر می کنم آدمی که له میکنه تو رو باید لهش کرد.
سابینای عزیز سلام
من باهات موافقم. منم دلم برای خودم تنگ شده . برای اون دختری که همیشه شاد بود و می خندید. برای اونی که همیشه جلوی آئینه بود. من باهات موافقم. این زندگی مگر چند ساله؟ چرا باید کمک کسی کنیم که کمک نمیخواد. من فکر می کنم شوهرم اصلا مشکلی نداره همه گوش به فرمانشن. من هم باید باشم. اما تو می تونی واقعا کاری به کارش نداشته باشی وقتی با هم یکجا زندگی می کنید. من اگر به کار شوهرم کاری نداشته باشم اون حتما به کار من کار دارد تازه اخه مگر زندگی بدون عشق میشه؟ اگه بری خونه بابات می دونی تعهدی نداری می تونی خلاص باشی ولی اینطوری شادی ولی ته دلت همیشه ناراحت؟ نظرت چیه؟ ولی من فکر می کنم آدمی که له میکنه تو رو باید لهش کرد.
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
دوستای گلم:
سه روزه دارم فکر می کنم، به حرفهای تک تکتون، به کسانی که تشویقم می کنن باز عملکرد مثبت داشته باشم و به کسانی که تشویق می کنند بعد ازدوسال مبارزه یه آنتراک بدم . نظرات هر دو دسته نکات مثبتی را داره که من باید ازشون استفاده کنم... از طرفی همین که دوستای خوبی داری که باهات صحبت می کنند خودش یه انرژی هست.
فعلا دارم فکر می کنم، انگار یک روند بازپروری دارم طی می کنم، باز پروری اعتماد به نفس، عزت نفس و ... وقتی خودم خالی از انرژی هستم، خالی از امید و روحیه هستم نمیتونم به کسی انرژی بدم، و یه چیز درگوشی بهتون بگم ، اگر بازهم انرژیم پر شد بازم یه قطره ش هم روی کسی سرمایه گذاری نمی کنم ، چون واقعا دیدم که وقتی تو حساب انرژیت هیچی نداری کسی نیست که بیاد بهت انرژی بده، برعکس بیشتر به عنوان یه آدم عصبی پرخاشگر می بیننت. یادمه یه روز آنی عزیز تو یه پستی نوشته بود که محتواش این بود سعی نکن مثل یه نجات غریق باشی برای کسی که داره غرق میشه، چرا که وقتی اونو رسوندی به ساحل خودت دیگه نا نداری ...
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
سلام
فقط و فقط به فکر خودت باش
نه توقع تو اصلا زیاد نیست
داشتم فکر می کردم چرا خدا ما زنا رو اینقدر با احساس آفرید تا تو زندگیمون به خاطر احساسمون به ما بگن که عصبی و ..... هستیم
آیا این عدالته؟
آیا این عدالته که برای یه کادوی تولدی که شاید با یه شاخه گل قضیه اش حل بشه ماها اینقدر از نظر عاطفی ضربه بخوریم؟
هیچ وقت نفهمیدم حکمت خدا چی بوده؟!
دو روزه فقط دارم به خدا میگم چرا؟
ولی هیچ جوابی نشنیدم..............
دل من از تو بیشتر گرفته و از تو خسته ترم و دیگه حتی دلم نمی خواد با کسی درد و دل کنم
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
اقلیما جان
اگه خداوند رو با صفت عدالتش شناختیم ، اگه می دونیم به اندازه تار درون هسته خرما به کسی ظلم نمی کنه ،نباید او را در دادگاه ذهنی خودمون محاکمه ش کنیم. نتیجه پرسش شما چی می تونه باشه؟
یادمون باشه در همین دنیائی که داریم زندگی می کنیم خیلی از خانمها هستند که دغدغه شون نه تنها گرفتن یه شاخه گل از همسرشون نیست ، بلکه دارند گلهائی رو که به یادگار از همسرشون دراند رو بزرگ می کنن ، جور نبود همسر رو هم در جوانی می کشند و ذره ای هم ضعف به خودشون راه نمیدن ، از بخشیدن لذت می برن. این احساس لطیف رو بجا مصزف می کنن. به خدای خودشون توکل می کنن، خودشون رو در مقام گله گذاری از خالقشون قرار نمی دن.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
من نمیخوام کمکش کنم،
اگر جرات نداره باید چوب رفتارش رو بخوره همین طور که داره می خوره ،
سابینا جان
در زندگی گاهی مناسبترین و بهترین واکنش و رفتار، همینه که شما میخوای انجام بدی. این واکنش گاهی کمک می کنه که طرفتون از خواب پاشه و به فکر اصلاح زندگیش بربیاد.
باید سهم مسئولیت حرکت منظم زندگی مشترک رو احساس کنه ، اگه این بار رو به تنهائی بدوش بکشیم همسرمون اصلا حسش نمی کنه.
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
در مورد اینکه زن دریای احساس شکایتی نکردم منم همینو میگم چرا با احساس زنی که به قول شما دغدغه اش نه تنها گرفتن یه شاخه گل از همسرش نیست ، بلکه داره گلهائی رو که به یادگار از همسرش دار رو بزرگ میکنه بدون اینکه شکایتی کنه بازی میشه
واقعا توقع یه زن از زندگیش چیزی جز محبت و عاطفه است که برای مردا اینقدر سنگین می آد؟!
چرا درباره چیزی که اینقدر راحته ولی ضربه اش به ما خیلی سنگینه نباید سوال کرد
من از خدا گله نکرذم فقط گفتم چرا؟
و اینم حکمت خدا دونستم که من نمی دونم و ازش پرسیدم؟
و می خوام بدون حکمتش چیه که من نمی دونم
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
حکمتش اینه که زن و مرد با هم متفاوتند. در عین اینکه هر دو انسانند.
ببخشید ، اما اغلب این چراها معنیش متهم کردن خداس.
RE: هیچ احساسی نسبت به این زندگی ندارم، آیا پرتوقعم؟
ولی بعضی از مردها این طوری نیستن
یعنی این چرا تو دین اسلام یعنی متهم کردن خدا؟!!!!!!!!!!!!!!
این خیلی بی منطقییه
اینکه من حکمت خدا رو نمی دونم و می پرسم چرا یعنی زبونم لال خدا رو متهم کردم
چه طور ممکنه که من خدایی که بهش ایمان دارمو بدون ایمان اون الان هفت کقن پوسنده بودمو متهم کنم!!!!!!!!!!