نقل قول:
نوشته اصلی توسط 100maah
الان از جدائیت راضی هستی؟
اگه برگردی عقب سعی می کنی زندگیتو بسازی یا باز جدا میشدی؟
نمایش نسخه قابل چاپ
نقل قول:
نوشته اصلی توسط 100maah
الان از جدائیت راضی هستی؟
اگه برگردی عقب سعی می کنی زندگیتو بسازی یا باز جدا میشدی؟
سارای عزیز
در خصوص اینکه بدون اجازه شوهرت ،شماره تلفنت رو به فامیل بدی و یا با پنهان کاری از همسرت اون آزادی که ازت سلب شده را بخواهی احیا کنی ، به نظرم بازی کردن با آتش هست
اگه شوهرت از این سایت نیز با خبر شد و تو رو شناخت ، جوری بیان کن که برای بهتر شدن رابطه خودت و همسرت به دنبال مقاله و راهکار هستی
همون جور که خودت گفتی قبلا همسرت اصلا این محدودیت ها را اعمال نکرده بود اما با گفتن حرف برادرشوهرت این رفتارها رو داره نشون میده
هر معلولی علتی داره
و مطمئن باش که شوهرت صرف فقط گفتن برادرش یک شبه از این رو به اون رو نمیشه
دوما اینکه بهت گفته آژانس بگیر از نظر من نشانه ی خوبی است چرا که اگر شک داشت و اصلا به تو اعتماد نداشت در خونه رو قفل می کرد و کلید رو هم با خودش می برد و اصلا اجازه ارتباط گرفتن با محیط بیرون رو بهت نمی داد
مسلما شما وقت های زیادی در خانه داری که به نوعی باید پر کنی
حالا با ایجاد وبلاگ و یا تلفن با آشنایان و یا بیرون رفتن و وقت گذراندن با دوستان خودت
که این حق مسلم شماست ... هرچند راههای دیگری هم میتونه باشه
همون طور که خودت گفتی این حق ازت گرفته شده لذا با صبری که از خودت نشون دادی (در همون قضیه دست بزن داشتن) این بار هم میتونی با صبر و مرور زمان در صدد اصلاح رفتار شوهرت بربیایی
=====
روی رفتار خودت و حرف هایی که زدی خوب دقت کن ببین آیا ناخواسته حرفی نزدی و یا کاری نکردی که باعث این مسئله شده باشه؟
بیین از فامیل و دوست آشنا بدون منظور تاثیر نپذیرفتی که توی زندگیت مطرح کرده باشی که شوهرت خوشش نیومده باشه ؟
بررسی کن ببین حرفهایی که به فامیل زده ای آیا به گوش شوهرت نرسیده؟اگه رسیدی ایا دقیقا همون منظور خودت بوده یا نه ؟ شاید برداشت نادرستی به گوش شوهرت رسیده باشه؟
با برادر شوهرت حرفی و یا سخنی نداشته ای که با او بحث کرده باشی؟ برادر شوهرت ازت ناراحتی نداره؟
از خواستگارهای قبلی ات به شوهرت با آب و تاب نگفتی؟ اظهار نکردی که هنوز هم خواستگار داری؟ حتی توی دعواهاتون به همسرت نگفتی که کسی هست که تو رو بخواد؟
قبلا با همسرت دوست نبودی؟
همه اینها عللی بود که به ذهن من رسید
خودت بیشتر کنکاش کن منتها جوری که توی خونه درهم و برهم و ساکت و گوشه گیر نباشی .. روال عادی رو داشته باش ولی روی رفتار خودت و حرف هایت بیشتر دقت کن
به نظر من اگه علت یابی بشه سریع تر راه حل رو پیدا میشه کرد
و یه نکته : زندگی که با همسرت شروع کردی و الان به اینجا رسیده ، ارزش تلاش برای حفظ کردنش رو داره یا نه؟
راستش ما تقریبا 7ماه با هم دوست بودیم و بعد نامزدش شدم..توی این رابطه خونواده شوهرم درجریان بودن ولی خونواده من نه...نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
برادرشوهرم خیلی باهام خوب بود ولی وقتی زن گرفت کلی عوض شد و اونم همین سخت گیری ها رو روی زنش داره..
دلم می خواد بهم این اجازه رو بده ..من خودم حد و مرز رو می فهمم و می دونم چطور برخورد کنم که اونم قبول کنه اما منع که می کنه ذهنم به هم میریزه..
وقتی نامزد شدیم فهمید یکی از پسرعمه ها خواستگار سرسختمه..من به خاطر شوهرم قیو اون خونواده عمه مو زدم و دیگه باهاشون رفت و امد نمی کنم...
به نظر شما باید الان چکار کنم؟
دوستان و مشاورین عزیز چرا دیگه راهنمائیم نمی کنید...؟؟
سارا جاننقل قول:
نوشته اصلی توسط sara 838
فرض کن پاسخ هر دو سوال شما مثبت باشه !! میخوای مقایسه کنید ؟
اگه صدماه بعد از جدائی احساس آرامش داره ... معنیش این نیست که طلاق راه حل خوبی برا مساله شما باشه.
قدم اول و مهم برا یافتن راه حلها اینه که محکم و قوی باشی و اصلا اجازه ندی فکر جدائی تو ذهنتون جائی برا جولان داشته باشه.
بسیار دیده ام که زوجهای جوان به محض بروز مشکل (از دید من مشکلات بسیار کوچک) شناسنامه در دست به سمت دادگاه می روند. شاید قصدشون تهدید باشه اما اثر تخریبی این رفتار - و یا گفتار نسنجیده در خصوص طلاق و جدائی - تا مدتها باقی می مونه.
خانم ساراي عزيز سلام
اينقدر بيتابي نكن به تاپيك بچه ها سر بزن ببين هر كسي يه مشكلاتي داره . خيلي چيزها ازشون ياد ميگيري اينقدر هم زود حرف جدايي رو نيار كه جدايي واقعي از حرف شروع ميشه به عمل ميرسه...
وای عزیزم درکت میکنم نگران نباش خدا بزرگه سعی کن جدی برخورد کنی زیاد رو نده بهش!!!
و این رو بدون یکی اینجاست که همهٔ این مشکلات تورو داره با ۱۰۰۱ مشکله بیشتر
خوشحال میشم به لینک من سر بزنید و راجع به مشکلم کمکم کنیدhttp://www.hamdardi.net/thread-17477.html
سلام سارا جان
من 10 ساله که زندگی مشترک دارم، ابتدای ازدواج هم همین مشکلات رو من داشتم و همسرم خیلی مراقب من بود علتش هم این بود که فکر می کرد ممکنه کسی از روی دشمنی و سادگی من بخواد مشکلی برای من و زندگی مشترکمون ایجاد کنه و دوم اینکه همسرم احساس مسئولیت زیادی رو دوشش بود که فکر می کرد باید اینجوری و با این کنترل ها این مسئله رو پوشش بده ولی بعد از 2 - 3 سال به مرور این مشکلات برطرف شد. شما هم کمی تامل و صبر پیشه کن.
سارا جان سلام
دوستان راهنمایی های خوبی بهت دادن من فقط یه نکته میخاستم یاداوری کنم
مردها گاهی فکر میکنن که زنشون خیلی ادم پاک و ساده ای هست و امکان داره یه ادم زرنگ بتونه به راحتی گولشون بزنه
روی همین فکر کمی همسرشون رو محدود میکنن و پیش خودشون پیشگیری انجام دادن
با مرور زمان اغلب این مشکلات حل میشه شما میتونی بهش اطمینان بدی ادم عاقلی هستی و مشکلی برات پیش نمیاد
این یه فرضه که به ذهنم رسید شاید درست هم نباشه
در هر حال امیدوارم مشکلت حل بشه عزیزم:310:
:72:سلام
دوست عزیز
من کاملا درکت میکنم و نمی دونم این حرفی که الان می خوام بزنم درسته یا نه.
اما ادم شکاک و بدل که حتما نباید در و قفل کنه و ... این دیگه مال مرحله آخره
نمی دونم با اختلال شخصیت پارانوئید اشنا هستی یا نه . و امیدوارم که در مورد همسر شما صدق نکنه.اما بد نیست برای اگاهی خودت این مقاله رو بخونی و اگه همسرت دارای برخی از این خصوصیات هست دلیلش رو متوجه شی . و بتونی بهتر فکر کنی و تصمیم بگیری . البته درمان هم داره به شرطی که همسرت هم بخواد.
همچنین شاید حرفام نگرانت کرده باشه اما چون اومدی اینجا که مشکلت رو ریشه یابی کنی منم اطلاعاتی که داشتم رو در اختیارت گذاشتم که فقط کمکی باشه.
شاید هم نظر من درست نباشه . بهتره این مطلبی که گذاشتم رو بخونی و با رفتارهایی که همسرت داره مقایسه کنید و بعد نتیحه گیری کنی.
http://www.niazemarkazi.com/article/pdf/10001220.html
موفق باشی گلم.