شما در همین تاپیک عنوان جدید را ارسال کنید ما تغییر میدهیم
نمایش نسخه قابل چاپ
شما در همین تاپیک عنوان جدید را ارسال کنید ما تغییر میدهیم
صمیمی عزیزم اینکه همه ازش تعریف میکنن خیلی خوبه و نشون میده حداقل در اجتماع مشکلی نداره و میتونه با مردم رابطه خوبی داشته باشه ولی تو حالا باید ببینی با روحیات خودت هم سازگاره یا نه، باید ببینی با معیارات تطابق داره یا نه.فرصت بیشتری به هم بدید و با چند جلسه صحبت کردن بهتر هم رو بشناسید.کتاب ایا تو ان نیمه گمشده ام هستی از باربارا انجلیس هم میتونه کمکت کنه.موفق باشی عزیزم. بازم بیا و بگو چیکار کردی:43::227:
سلام کیوان عزیزم :43:مرسی که کمک کردی تاپیکم حذف نشه اولش اومدم ناراحت شدم فکر کردم حذف شده.
خدارو شکر خانواده ام بااین مساله که گلنوش جون گفت بیشتر باهم توی جلسات گفت وگو کنید موافقند. اما مشکل من اینه که تموم فکرم درگیر این مساله شده که چون توی رشت خونه داره و من درحال حاضر تهران زندگی میکنم مجبور میشم با ازدواج باهاش برم اونجا و من اصلا اینو دوست ندارم. توی اولین جلسه ی دیدارمون هم سوال کردم گفت من رشت رو دوست دارم و قصد دارم اونجا زندگی کنم.:302: واسم سخته نمیتونم کنار بیام با این مساله نمیدونم چکارکنم؟
ا دوست گلم!این چه حرفیه؟رشت شهر خیلی قشنگ و خوبیه بزرگم هست...من که از خدام شمال زندگی کنم:):43:
خب منم عاشق شمالم اما برای تفریح نه زندگی. اخه موضوع بعد از اونه که شمال برم چندتا قضیه پیش میاد که بعدا براتون میگم که باعث میشه دلم نخواد اونجا زندگی کنم.:302:
من تجربه دارم، این مسئله میتونه تو زندگیت تأثیر بدی داشته باشه، مهم بگیرش.
اصلاً معلوم نیست که بعداً جابجا بشید به مکان بهتر. شما باید فرض بذاری رو عدم جابجایی (چون خودشم چیزی نگفته).
یک خانمی عاشق تهران بود، رفت شهرستان از خونوادشم دور شد، بعداً سر هر ناراحتی اینو کوفت تو سر شوهرش.
خودشم که معلومه سر هرچیزی این نارضایتی بهش فشار میاورد و راضی نبود.
با نظراتی که داشتی به نظرم توام اینطوری میشی!
سلام عزیزانم. من میگم دوست ندارم تو شمال زندگی کنم نه اینکه نمیتونم کنار بیام، نه. من فقط به چیزای دیگه فکرمیکنم مثلا من دوست دارم عروسیم جایی باشه که خودم دوست دارم اما مطمعنم اونا میخوان عروسی رو توی فضای بازی که جلوی خونشونه بگیرن(اخه توی شمال جلوی بیشتر خونه ها یه زمین بزرگه که جزو حیاطشون حساب میشه و اکثرا اونجا عروسیشونو میگیرن) و من از این موضوع خوشم نمیاد.:158:
بعد از اونم به این فکر میکنم که وقتی رفتیم شمال سال اول زندگی شاید بیشتر از هر موقعی به کمک مادرم احتیاج داشته باشم و وقتی این اتفاق افتاد مادرم ازم کیلومترها دور باشه:302:
این فکرا داره دیوونم میکنه و باعث شده نتونم با این فکرا کنار بیام!:325:
بازم سلام به صمیمی جان...
نمیتونی با خانوادش صحبت کنی عروسی تو شهر شما باشه؟!
عزیزم خوب میتونی بای و سر یزنی...
سلام گلم اخه بیشتر فامیلامون اونجا هستن نمیشه اینجا عروسی بگیریم!
پس خودتم شمالی هستی؟راستی دلایلتو نگفتی که نمیخوای رشت زندگی کنی!:33::33:
عزیزم دیگه تصمیم با شماست ارزو میکنم بهترین تصمیم بگیری با مشورت خانوادت:43::73: