از راهنمایی های خوبتون واقعا ممنونم...:72::104:
اما مسئله اینجاست که من با همسرش شدیدا رودربایستی دارم و اخلاقش جوریه که اگه بخوام بگم درک کن و این حرفها بهش بر می خوره.. تنها کاری که می تونم انجام بدم دلداری دختر خاله م هست.:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
از راهنمایی های خوبتون واقعا ممنونم...:72::104:
اما مسئله اینجاست که من با همسرش شدیدا رودربایستی دارم و اخلاقش جوریه که اگه بخوام بگم درک کن و این حرفها بهش بر می خوره.. تنها کاری که می تونم انجام بدم دلداری دختر خاله م هست.:72:
سلام متین جون:72:
به نظر من یکی باید با همسر دختر خالتون صحبت کنه یا مشاور یا یکی از اطرافیان و شرایط همسرش رو براش توضیح بده , عجیب نیست که این شرایط برای مرد قابل درک نباشه ولی با صحبت کردن و توضیح و تفسیر میشه براش قابل درکش کرد . در ضمن دختر خاله شما درسته دچار افسردگی بعد از زایمان شده ولی باید یه چیزی رو بدونه اونم اینه که : ما هیچکدوم برای پدر و مادرمون نموندیم و تنهاشون گذاشتیم و دیدنمون شده هفتگی یا ماهی یک بار یه سری بهشون بزنیم . بچه های ما هم ما رو تنها میذارن و میرن دنبال زندگیشون و ما نمیتونیم جلوی زندگی اونها رو بگیریم اونوقته که اگه زن و مرد در کنار هم نباشند و عاطفه و احساس در بینشون وجود نداشته باشه احساس تنهایی میکنن و تازه میفهمن که چطور تنها یادگاری که از فرزندانشون براشون مونده تنهاییه .
ترگل جون مرسی از راهنمایی هات:72::46::43:
راستش به همه جبهه داره... هیچ کی جرات نداره راجع به بچه ش صحبت کنه, مادرشوهرش گفته بود بچه نمی مونه و این همه زحمت می کشی بی وفایی می کنه و می ره...
با من درد و دل می کرد می گفت یه ذره فکر نداره همش داره بهم منفی می ده تو این شرایط...
یه جورایی بچش رو به دندون کشیده و با دنیا عوضش نمی کنه.
متین جون شما با دختر خالت در این رابطه صحبت کن . ما آدما ممکنه یک حرف رو از صد نفر بشنویم ولی به هیچکدوم گوش نکنیم اما همون حرف رو از یه دوست یا کسی مه بهش ایمان داریم یا به هر شکلی برامون عزیزه یک بار بشنویم و بهش گوش کنیم . میدونین چرا ؟ چون برداشت ما از حرف طرف مقابلمون بر میگرده به احساسی که به اون شخص داریم .
البته این فقط نظر منه و نمیدونم چقدر میتونه صحیح باشه ولی برای مثال میگم :
مادر من موقع حرف زدن منو که دخترشم تو صدا میزنه بهم بر نمیخوره حتی کوچکترین تفکر منفی هم ممکنه به ذهنم خطور نکنه چون مادرمه و رابطه راحتی باهام داره . اما همین مادر من به عروسش همون لفظ رو به کار میبره اونوقت قضیه فرق میکنه اون ممکنه هر ذهنیت منفی نسبت به این قضیه پیدا کنه . از طرفی مادرم با دوست صمیمی خودش هم ممکنه همین لفظ رو به کار ببره ولی اونم نارحت نشه چون همه چیز رو به پای رابطه و صمیمیتشون میذاره.
اگه با دختر خالت صمیمی هستی سعی کن اول همدرد خوبی براش باشی ولی خیلی آروم بدون اینکه متوجه بشه داری در مقابلش جبهه میگیری با اشتباهاتی که داره مرتکب میشه و میتونه نه فقط روی زندگی حالش بلکه توی زندگی آیندشم اثر بذاره آشنا کنی.
این که بچه نمیمونه و میره ذهنیت منفی نیست همه ما میدونیم که واقعیته , ما نمیتونیم به بچه هامون بگیم به خاطر اینکه همه ی زندگیمون رو به پاشون ریختیم و همه ی پلای پشت سرمون رو به خاطرشون خراب کردیم اونها حق ندارن برای خودشون و طبق میل خودشون زندگی کنن, اونوقته که میبینیم در واقع میخوایم خودمون را به فرزندمون تحمیل کنیم . این مشکل اون فرزند نیست مشکل پدر یا مادره چون اون فرزند هیچ وقت خودش نخواسته که پدر و مادر زندگیشون رو به خاطرش فنا کنن یا بهش وابسته بشن پس بعدها هم نسبت به این وابستگی احساس مسئولیتی ندارن. این مشکل پدر مادره و کسی که این وسط همه چیز رو از دست میده هم فرزندش و هم همسرش و دچار تنهایی میشه پدر یا مادر هستند.
ترگل جونم مرسی .... حرفهات رو کاملا قبول دارم عزیزم, مرسی از راهنمایی ت...:72::104:
ترگل جونم مرسی .... حرفهات رو کاملا قبول دارم عزیزم, مرسی از راهنمایی ت...:72::104:
نمی دونم ترگل عزیز شما فرزند دارید یا نه ولی برای زنی که دچار افسردگی بعد از زایمان شده گفتن این حرفها بدترین چیزه. با این حرفها شما حس اون رو تکذیب و یا انکارمی کنید و عملا نه تنها باهاش همدلی نکردید بلکه بیشتر اونو دچار ترس و و اهمه کردید. چون زنی که دچار افسردگی بعد از جاملگی میشه دائما ترس از دست دادن کودکشو با خودش بی دلیل به همراه داره. و همین حس با یک حس دلسوزی و اینکه یم نوزاد تا 6 ماهگی به طور مطلق به مراقبت مادر نیاز داره چیز بدی هم نیست.
بر می گردم....
:72:من بهش گفتم که همسرت رو هم باید دوست داشته باشی... گفتم تعادل ایجاد کن, ولی کم حرف زدم هم عجله داشتم و نشد هم خواستم از شما کمک بگیرم که چی بهش بگم بهتره؟ خیلی نگرانش هستم... اون هم بدتر از من سختی کشیده و دلم نمی خواد زندگی زناشویی ش خراب بشه.
چرا ترغیبش نمی کنید به مشاور حضوری مراجعه کنه؟
sci عزیز می خواد بره اما در حال حاضر از لحاظ جسمی نمی تونه زیاد بره اینور اونور... یکی دو هفته دیگه خودم می برمش, تو این یکی دو هفته می خوام سعی کنم آرومش کنم چون خیلی اذیت شده, تو خانواده ی همسرش دعوا داشتند و همش بهش منفی می دادند.
خواهرم
پس پیشنهاد می کنم چند تا کار انجام بدید و به شوهرشون نیز توصیه کنید
- موقعیت ایشون رو درک کنید و بدونید که در موقعیت طبیعی نیستند و باید با ظرافت خاصی با ایشون رفتار بشه
- تا زمانیکه مشاور حضوری داشته باشند :
. با ایشون همدلی کنید
. همسرشون در انجام فعالیتهای زیر مشوق ایشون باشه حتما
. تمرین تنفس انجام دهند هر روز الزاما... روزانه ۱۰ نفس
. از ورزشهای مخصوص همراه با موسیقی استفاده کنند... حتی ورزشهای ساده به مدت ۱۰ دقیقه هر روز
. با فرزندشون صحبت کنند
. شوهرشون هر شب، به مدت ۱۰ الی ۱۵ دقیقه شنونده حرفهای ایشون باشه با شرایطی که می گم
. در موقعیتهای استرس زا و پر اضطراب قرار نگیرند
. روزانه به مدت ۱۰ تا ۱۵ دقیقه موسیقی گوش کنند
. در گفتگوهای مهم به هیچ وجه با همسر وارد نشوند و درگیر روابط عاطفی مهم نشوند
. کمترین رابطه پر تنش رو داشته باشند
. روابط زناشویی خود را با تنوع بیشتری شروع کنند.
. همسر ایشون با ایشون در محبت به کودک همراه شوند و توجه ویژه ای به ایشون داشته باشند
. به نکات مثبت خصوصیات ظاهری ایشون توجه کنند و بهشون بطور واضح بگویند : چقدر زیبا هستی...و ...
. رژیم غذایی مقوی/ نوشیدن مایعات فراموش نشود
توجه داشته باشید بخصوص همسرشون
- وقتی حرف می زنند شنونده خوبی باشید... ایشون فقط حرف بزنند لطفا
- فعلا به ایشون راهکاری ندهید و به هیچ وجه سرزنشش نکنید
- احساساتش رو انکار نکنید...: از کلمات اینطور نیست.. اینگونه که می گی نیست
- مثال نزنید و مقایسه نکنید
- احساساتش رو درک کنید : می دونم احساس خوبی نداری... خیلی احساس بدیه...می فهممت
مشاوره حضوری توصیه می شه