RE: حمايت شوهرم از خانواده اش در برابر من
ممنون که بهم گوش میدین
راستش اوایل من اصلا کوتاه نمیومدم و از توجه های بیش از حد به خواهرش عصبانی می شدم و اعتراض می کردم اما اینکار باعث شد بیشتر روی خونوادش حساس بشه بهتر که نشد هیچ توجهش به اونا بیشتر هم شد کلا شوهرم از مظلوما بیشتر خوشش میاد فکر کنم باید مظلوم نمایی کنم چون میگه ما بابا نداریم و خونوادم مظلوم هستند.
یه چیز دیگه اینکه هر وقت از خواهرش ناراحت می شدم به همسرم اعتراض می کردم و اون همیشه از خواهرش طرفداری می کرد حالا میخوام خودم شخصا مقابل خواهرش بایستم و اصلا به همسرم کاری نداشته باشم
نمونه های از مشکلات من با همسرم و خواهرش
خواهرش اخلاق بدی داره مثلا من برم خونشون خیلی سرسری با من سلام علیک می کنه اگه من اعتراض کنم همسرم ازش دفاع میکنه اما اگه من یه روز بی حوصله باشم و جواب خواهرش رو سرسری بدم شوهرم به من اعتراض میکنه که چرا خواهرم رو تحویل نگرفتی
خواهرش خیلی ولخرجه اما همسرم اصلا اهمیتی نمیده منم که اعتراض میکنم از من خیلی عصبانی میشه
بعضی وقتا هم که میبینه من رو خواهرش حساسم از اون استفاده می کنه تا لج منو در بیاره بعضی وقتا هم دلش میخواد منو پیش خواهرش کوچیک کنه تا خواهرش رو بزرگ کنه چون از همه نظر از خونواده ما پایینترن
RE: حمايت شوهرم از خانواده اش در برابر من
نه خواهرم اشتباه نکنید...
قرار بود هیجانات خودتون رو کنترل کنید و دقیقا مساله خودتون رو بررسی کنید وسوالاتی که کردم رو جواب بدید تا بتونم کمکتون کنم
مساله رو محدود کنید و بطور کلی مطرح نکنید..
فقط با خواهر ایشون مشکل دارید؟
من پیشنهاد می کنم قبل از هر گونه رفتار هیجانی و هیجان مدار حتما روی خودت کار کنی...
می تونی مهارت ها رو شروع کنی و در وهله اول اروم باشی...
راستش بسیار از مشکلات شما ناشی از عدم داشتن رفتار جرات مندانه است... باید یاد بگیریش! اماده ای شروع کنی؟ تصمیم گرفتی؟
شما به هیچ وجه نمی تونی خانواده ایشون و حتی خواهرش رو اصلاح کنی...
قرار هم نیست همه همونطوری رفتار کنند که ما دوست داریم...
تصمیم بگیر... کمکت می کنیم
RE: حمايت شوهرم از خانواده اش در برابر من
80 درصد مشکل من با خواهرش هست مثل یه مزاحم توی زندگی منه و با اینکه 24 سالشه اصلا نمیفهمه که ما تازه عروس دامادیم و این روزای اول زندگی واسمون تکرار نشدنیه بعضی وقتا احساس میکنم وقتی من و شوهرم با هم صمیمی میشیم اخلاقش بدتر میشه .
20 درصد دیگه هم اینه که من میخوام از نظر اقتصادی جدا شیم خانواده شوهرم خودشون درآمد دارند شوهرم هم همینطور اما همش دست شوهرمه ومن اصلا سر در نمیارم چی به چیه البته در این رابطه اقدامی نکردم میترسم بازم حساس بشه اول باید راهشو پیدا کنم
RE: حمايت شوهرم از خانواده اش در برابر من
مشکلت، مساله خاصی نیست...حل می شه
تصمیم بگیر برای شروع
چون اصل بر ان خواهد بود که حرف گوش کن باشی...صبور و شکیبا باشی... پشتکار داشته باشی
RE: حمايت شوهرم از خانواده اش در برابر من
من آمادم ، هر چیزی رو هم که بهم کمک کنه با جون و دل گوش میکنم
لطفا بگید چکار کنم
RE: حمايت شوهرم از خانواده اش در برابر من
چند تا سوال
۱. چند سال دارید؟ شما و شوهرتون
۲. ایا مشکلات دیگری که موجب بحث بشه بین شما و همسرتون هست؟
۳. در مورد مسائل اقتصادی خانواده همسرتون و ارتباطش با شما بیشتر توضیح بدین
۴. شما درامد مشخصی دارید؟
۵. دلائل ازدواجتون چی بود؟
۶. چگونه با هم اشنا شدید؟
۷. رفتارهای خواهر شوهرتون از کی شروع شده؟ می خوام یه توضیح کوتاهی در رابطه با ایشون بدید...مجردند؟ کار می کنند؟ تحصیلات... و و و
RE: حمايت شوهرم از خانواده اش در برابر من
1- من 26 سال و همسرم 32 سال داره
2- همسرم یه مقدار ایرادگیر هست و از کارهای من بعضی وقتا ایراد میگیره مثلا میگه زرنگتر باش و فعالیتت رو بیشتر کن بعضی وقتا هم از غذاهای من ایراد میگیره در صورتی که همه تعریف میکنند کلا دوست نداره از من تعریف کنه
3- پدر شوهرم فوت کرده و مادرشوهرم و خواهرشوهرم جداگانه حقوق پدرشوهرم رو میگیرن اما شوهرم از طرف مادرش وکالت داره که حقوقشو بگیره چون خرید خونه و کارهای دیگه رو شوهرم انجام میده
4- من خانه دار هستم و درآمدی ندارم
5- همه از خودش و خونوادش تعریف میکردن و تیپ و رفتار شوهرم نشون دهنده یه آدم متشخص هست تحصیل کردست و شغل هم تو یه اداره دولتی معتبر استخدام رسمی هست
6- از طریق یکی از اقوام
7- خواهر شوهرم حالت آدمایی رو داره که کمبود دارند از اولش همینطور بود همیشه طلبکاره انگار شوهر من باباشه
، و چون بابا نداره فکر میکنه هر کاری که دلش میخواد باید انجام بده البته شوهرم هم بی تقصیر نیست جوری بهش ترحم میکنه که دیگه رفتارش مثل آدمای عادی نیست
مجرد هست و کار میکنه انواع کلاس رو هم میره کلا خیلی فعاله پیش بقیه خیلی شلوغ اما تو خمنه مثل افسرده هست ( به پدرش خیلی وابسته بوده) مدرک کارشناسی داره
RE: حمايت شوهرم از خانواده اش در برابر من
پس چي شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لطفا كمكم كنيد:302:
RE: حمايت شوهرم از خانواده اش در برابر من
سلام خواهرم،
از اینکه دیر نوشتم عذر خواهی می کنم... گاهی روزگار سخت گیر می شود و ما هم دل به دلش می دهیم...
از اینکه پاسخ دادید سپاسگزارم
چند نکته :
-- از نوع کلام شما روشن است که شوهرت رو دوست داری و این شایسته تقدیره!
-- درگیر شدن در مسائل مالی به صلاح خانواده دو نفره شما نیست لذا حتما به درگیری های شما با خانواده همسرتون در مسائل مالی به عنوان یک مساله نگاه می کنیم که باید براش راه حلی پیدا کنیم
-- برام بنویس چند خواهر و بردارند... به نظر می رسه که همین دو نفر باشند! باید بگم در این شرایط که خواهر کوچکتری در خانه هست اون هم با اختلاف سنی حدود 8 سال با برادر بزرگتر و اختلاف سنی کم با شما، و نبودن پدر این مشکلات بوجود می آید که البته با ازدواج ایشون بمراتب کمتر خواهد شد. اما چرا؟
خواهر ایشون در روابط شوهر شما با مادرش نقش سیاهه لشکری را دارد که اصلا در بازی نیست... چرا که مرد خود رو از دست داده و تنها مرد او، متاسفانه، شوهر شماست! شوهر شما تنها تکیه گاه این خانواده است و خود رو در برابر اونها مسئول می داند و این شایسته تقدیر است... در شرایطی که خواهرش به هیچ وجه این جایگاه رو نداره... چون اختلاف سنی کمی با شما داره، عملا با حسادت زنانه با شما برخورد می کنه و شما در صورتیکه رفتار جرات مندانه نداشته باشید و سبک رفتاری شما پرخشاگر یا منفعل باشه عملا نمی توانید این ارتباط رو کنترل کنید و روز به روز صمیمت رو از دست خواهید داد. شوهر شما هم احساس می کنه که شما در مقابل خانواده اش ایستاده اید و از انجائیکه نمی تونه طرفداری هیچ کدوم از دو طرف رو کنه، یا پرخاشگری می کنه و یا اجتناب و فرار!
-- عدم جرات مندی شما موجب می شود شما برنجید، در روابط احساس ناکامی داشته باشید، در مواقعی با انفجار خشم مواجه شوید، اضطراب و به دنبال ان اجتناب داشته باشید، در روابط با شوهر و یا خواهر ایشون ضعیف عمل کنید. عملا عروس ها که مهارت لازم رو ندارند در خانواده شوهر با دو نفر در تضاد و کشمکش قرار می گیرند... یکی مادر شوهر و یکی خواهر شوهر! فکر کردید چرا؟ دلیل واضح اون اینه که عروس ها از سبکهای ارتباطی، به چند دلیل رفتار جرات مندانه رو انتخاب نمی کنند و منفعل عمل می کنند:
1. ترس از اختلال در ارتباط با خانواده همسر در شروع زندگی
2. ترس از رنجیدن دیگران
3. سعی در راضی نگه داشتن دیگران بطوریکه احساس کنند شما انسان خوبی هستید!
4. اعتقاد به اینکه خواسته های ما به خواسته های دیگران خوب نیست ارجحیت داشته باشد
5. اگر کسی چیزی گفت و موجب شد ناراحت بشیم.. چیزی نمی گوییم! ازش فاصله می گیریم!
-- می خواهیم به شما یاد بدهیم:
1. احساسات خودتون رو ابراز کنید
2. درخواست کنید
3. به دیگران و نظرات آنها احترام بگذارید
4. حقوق خود را در نظر بگیرید
5. نه بگویید
6. نظرات خود را بیان کنید
7. روابطتون رو بهبود ببخشید
-- شما سه آسیب شناختی قوی دارید که باید به اونها توقف بدید:
1. ذهن خوانی و قضاوت 2. فیلتر کردن و تفاسیر منفی 3. ذهن سطحی فعال
اما چه کنید:
چند توصیه به شما می کنم، سوالی بود بپرسید، اما به منظور اینکه همراه باشیم شما به مدت یک هفته این تمرینات رو انجام دهید و توصیه ها رو عملی کنید، در پایان هفته گزارش کارهای انجام شده رو بنویسید! از شما انتظار می ره که این تمرینات رو برای اینکه نتیجه بگیرید دقیق انجام دهید.
-- با تمرین تنفس بشیوه زیر هر روز 10 بار ذهن سطحی خود را آرام کنید
در واقع تمرین تنفس به روشی که به شما خواهم گفت کمک خواهد کرد تا این ذهن خاموش بشه... به شدت قدرتمنده !
برای این تمرین در اتاقی ساده و تمیز موسیقی بدون هدفون در حدی که خودت بشنوی پخش کن. بدون کلام... بدون خاطره.
بخواب... آرام و کاملا آزاد... با لباسی کاملا راحت.. مثل نوازدی که روی تخت خوابیده...
سعی کن تمام عضلاتت شل باشن و هیچ کدوم تنش نداشته باشند... از سر شروع کن و بعد گردن، بعد دستها، و بعد پاها.. همه رو گام به گام منقبض و رها کن... خیلی آرام! هیچ عجله ای نداریم
چشمانت رو ببند و با 2 شماره هوا را از طریق بینی به داخل ریه ها جاری کن.... تصور کن نوری رنگی به رنگی که دوست داری و مقدس می دانی وارد ریه ها می کنی... هوا را تا چهار شماره نگاه دار... بگذار نوری که وارد بدن تو شده تمام بدنت را فرا بگیرد و به سر تو راه یابد... هم بدنت را رنگین و نورانی تصور کن... با یک شماره هوا را از طریق دهان به خارج بران! مثل حالت سوت... به تنفس فکر کن و نگذار افکار ذهن سطحی تو را درگیر کنند.. این تنفس را تا 10 بار انجام بده! یک بار در روز...
اگر در طول روز دوباره افکار به تو هجوم آوردند، تمرین تنفس به شیوه بالا را در هر حالتی که هستی انجام بده...
طی این تمرین ذهن سطحی تو خاموش خواهد شد...
--هنگامیکه احساس می کنید ذهن خوانی و یا قضاوت می کنید فورا دستور استپ به ذهنتون بدهید. شاید در شروع لازم باشه بلند بگید STOP!
-- هنگامیکه در موقعیت مبهمی قرار می گیرد سعی کنید نقاط روشن و مثبت رو هم ببینید! برای این کار تمرین شما این است که از صبح یک صفحه کاغذ دم دست خود داشته باشید... فکر استرس زا رو روی اون بنویسید و سعی کنید افکار مثبتی که پیرامون آن فکر دارید رو جلوی آن درج کنید.. اگر نتوانستید افکار مثبت رو جذب کنید، راه حلی رو بنویسید که هیجان شما در اون بی تاثیر باشه... و برای برخورد راه حل پیدا کنید...
-- اما چگون رفتار جرات مندانه داشته باشید!؟
**ببینید رفتار جرات مندانه به این معنی نیست که اگر خواهر شوهرتان چیزی گفت و شما می خواستید مخالفت کنید بگید : "نه، من باهات مخالفم!" ما به این رفتار میگیم پرخاشگرانه! بلکه:
1. زمان و مکان مناسبی رو انتخاب کنید : ببینید دقیقا لازم نیست تا چیزی گفت همونجا بزنید تو روش! گاهی لازمه صبر کنید... و سکوت! تا به خلوت برسید... بهترین مکان، مکان خلوته! جاییکه کسی نباشه... و زمان مناسب: مثلا فکر کنید می خواهید موضوعی رو به شوهرتون بگید... شوهرتون از بیرون اومده! خسته! گرسنه! تشنه... حالا شما چیزی بگید! شدنی نیست... باید زمانی بگید که سر حال باشه !
2. پل ذهنی بزنید... با فرد مقابل همدلی کنید و احساساتش رو درک کنید! مثال: می دونم که خیلی دوست داری این کار رو بکنی... من هم همیشه انجام این کارها رو دوست داشتم! اصلا یه حس خوبی به آدم می ده... من خیلی احساس آرامش می کنم! مثلا یادمه ( یه مثال می زنید)
3. احساس و نظر خود را به طور واضح بیان کنید... از شیوه X Y Z استفاده کنید... از جملات "من " استفاده کنید
الگوی xyz میگه: وقتی در موقعت X، عمل Y رو انجام دادی ، احساس Z رو داشتم...
مثال: اما می دونی وقتی میام خونه شما، و تو توی اتاق خودت موسیقی گوش می کنی، احساس خوبی ندارم!
از جملات " من " استفاده می کنید، نه از جملات "تو":
مثلا در مورد شوهرتون: بد جوری دلم رو شکستی!!! ( استفاده از جملات "تو") شما دارید طرف مقابلتون رو متهم می کنید که دل شما رو شکسته و عملا در رابطه با احساستون حرفی نمی زنید!
استفاده از جملات "من" : وقتی موقع شام، به من بی توجه بودی، دلم شکست! در این جمله شما برچسب نزدید! متهم نکردید.. خبر دادید!!! از جملات " من " استفاده کردید و احساستون روبیان کردید..
4. گاهی می تونید پیامد رفتار غلط رو هم گوشزد کنید
** باید بدونید که شما اگر بخواهید رفتار جرات مندانه رو اجرا کنید... : شما مسئول شادمانی دیگران نیستید!!!
** برای نه گفتن خود به هیچ وجه دلیل و توضیح طولانی نیاورید،
** برای بیان نظرات خود، توجیه نکنید، کوتاه بگویید!
** هرگز نگویید " فکر نمی کنم بتوانم... " خیلی ساده بگویید "نه"
** مطمئن باشید که رفتار جرات مندانه به محض اینکه از طرف شما شروع بشه، با ناراحتی دیگران همراه نیست! اونها تعجب می کنند... اما بعد از مدتی با شما صمیمی تر از پیش هستند و شما رو دوست دارند
** اگر می خواهید در مقابل اصرار دیگران دلیلی بیاورید، فکر کنید و قاطعانه یک دلیل رو بگویید و در مقابل اصرار آنها دلائل خود رو عوض نکنید... مثلا از شما درخواست می شود یک مهمانی بروید: یک بار می گویید " نه، ما مهمون داریم" یه بار دیگه می گید" آخه شوهرم هم نیست" یه بار دیگه" فرداش باید زود بریم جایی" این خوب نیست... یک دلیل را تکرار کنید! فقط یک دلیل!!! به این تکنیک می گیم : صفحه خط خورده!
** هرگز تظاهر به موافقت نکنید...
** احساس گناه از ناراحتی دیگران ممنوع! اول اینکه عادت می کنند! دوم اینکه شما عضوی از گروه شادمانی نیستید که مسئولیت خوشحالی آنها با شما باشد
-- تکلیف : در 50 درصد موارد ارتباطی، با قواعدی که گفته شد، رفتار جرات مندانه داشته باشید
-- حتما در یک کلاس ورزشی هوازی ثبت نام کنید. (نتیجه این ثبت نام رو بگید)
-- روابط زناشویی شما اهمیت زیادی دارد...از شما می خواهم در هفته جاری خلاقیت داشته باشید! (شمع روشن کنید، خوشبو کننده بزنید، لباسهای معمول رو عوض کنید و ... )
-- به هیچ وجه، در مورد خواهر همسرتون در خونه موضع گیری نکنید و هر شب به مدت 10 دقیقه با ایشون در این روابط همدلی کنید... ایشون می گه خواهرم اینطور و ... بهش بگید می دونم احساس خوبی داری که بهش کمک کردی.. این کار رو بکن! وقتی می بینم اینقدر به خواهرت اهمیت می دی بهت افتخار می کنم!!!! (نتیجه این حرف به طور باور نکردنی به نفع شماست)
سرزنش نکنید... برچسب نزنید! قضاوت نکنید
-- برای جدا کردن حساب زندگیتون از حساب خانواده شوهرتون، بهترین راه حل چیست؟ فکر کنید! ( هر راه حلی به ذهن شما رسید بیان کنید... می خواهیم شیوه حل مسئله رو هم تمرین کنیم!)
سوالی بود در طول هفته بپرسید... می خوانم!
درد دل آزاد...
موفق باشید عروس خانوم!
RE: حمايت شوهرم از خانواده اش در برابر من
متشكرم به خاطر راهنماييتون
1 مسئله اي هست فراموش كردم بپرسم
در حال حاضر وضع مالي شوهرم به خاطر ساخت خونه زياد خوب نيست به همين خاطر من سعي ميكنم خيلي صرفه جويي كنم و از اول از خريدن خيلي چيزها صرفنظر كردم جوري كه بعضي وقتا شوهرم خودش منو مجبور به خريد ميكنه
يك سري از اطرافيانم معتقدند من اينجوري ارزش خودمو پايين آوردم ، ميخواستم بدونم آيا نظرشون درسته؟