-
RE: یک مشکل جدی
من بهش گفتم بریم دکتر یا روانپزشک از نظر سلامتی معاینه بشم. اگه سالم بودم ادامه می دم و اگه نبودم بدون مهریه ازش جدا بشم. ولی قبول نکرد. گفتم بریم پیش مشاور ازمون تست بگیرن اگه تفاوت هامون در حدی بود که می تونستیم با هم زندگی کنیم که هیچ ولی اگه تفاوت هامون خیلی زیاد بود و نمی تونستیم با هم زندگی کنیم باز من مهریه نمی خوام و از هم جدا میشیم ولی قبول نکرد. حتی پیش همه رفتم دستشو گرفتم و گفتم بیا تنهایی با هم حرف بزنیم دستشو کشید و نیومد.
-
RE: یک مشکل جدی
large 62 نوشته
بهشون بگین و ازشون بخوایین و فضا و محیط رو فراهم کنین تا کاملا صادقانه و رک حرف دلش و علت این خواسته شو بیان کنن.
نه large 62 اين الان راه درستي نيست. تو اين شرايط عصبانيت هرچه ايشون از همسرشون بخواهند رك باشند و بيشتر بگند پرده ها بيشتر دريده مي شند و اوضاع خراب تر مي شه.:305:
ايشون بايد صبر كنند تا همسرشون خودش قدم پيش بذاره.:305:
تو اين مدت هم بايد حسابي رو خودشون كار كنند تا بتونند موقع روبرو شدن با همسرشون آرامش شون را حفظ كنند و اشتباهات گذشته را تكرار نكنند.:305:
-
RE: یک مشکل جدی
من قبول دارم که اوایل خیلی روش حساس بودم 30 دقیقه دیر میومد پیشم گریه می کردم و باهاش قهر می کردم تا کلی منت کشی می کرد تا دوباره اشتی کنم. این اولین رابطه منه و کاملا ناپخته و ناشی. فکر می کنم زیادی براش ناز می کردم . هی بهش می گفتم که منو دوست نداره. اخه زیاد بهم ابراز علاقه نمی کرد. فکر می کنم خیلی ازش انتقاد کردم . الان که فکر می کنم می بینم که واقعا تو این مدت اذیتش کردم. بعد یه دفعه گفت که تغییر رویه داده اصلا سراغم نمیومد می گفت می خواد من عوض شم. بعد خانواده ام رفتن باهاش صحبت کنن که کار بیخ پیدا کرد. ذهنیت خوبی به مادرم نداره میگه مامانم تهدیدش کرده که ببین چی کارت می کنم در حالیکه مادرم این حرفو نزده.احتمال می دم مهریه رو به این خاطر مطرح می کنه که مثلاحال مامانو بگیره. من تو این جریانات چند بار عصبانی شدم بهش گفتم که ازش متنفرم. حلقمو پرت کردم روش و .... الان فکر می کنم خیلی جاها مقصر بودم به خاطر همین می خوام تا جایی که بتونم زندگیمو حفظ کنم. خواهش می کنم نظراتتونو بگین.
-
RE: یک مشکل جدی
سلام دوستاي عزيزم من امروز عضو اين سايت شدم براي همين زياد با محيط اينجا آشنايي ندارم بخش راهنمايي و آموزشو خوندم اما چيز زيادي دسگيرم نشد نميدونم اينكه اينجا دارم اينارو مي گم درسته يا اما ميشه راهنماييم كنين؟من حتي نميدونم مشكلمو كجا بايد مطرح كنم.:162:
-
RE: یک مشکل جدی
خانم پروانه گرامی نمی خوام نصیحت کنم و آمرانه بگم ولی:
اگه زندگی تونو دوس دارین و می خوایین زندگی تونو حفظ کنین، اولین و اساسی ترین کارتون و وظیفتون اینه که حرمتها و احترام متقابل بین زن و شوهر حفظ بشه و طرفین با احترام کامل برخورد کنن با هم تا خونواده ها و والدین به هیچ وجه به خودشون اجازه توهین و دخالت احتمالی ندن.
سعی کنین آرامشتونو حفظ کنین و به هنگام عصبانیت هیچ حرف یا عکس العمل ناجوری نشون ندین.
اگرم با نامزدتون الان در حالت قهر هستین ، نظر دوستمون ليلا موفق کاملا متینه .
-
RE: یک مشکل جدی
الان با اس ام اس با هم ارتباط داریم.قراره اخره هفته من بهش بگم که شرایطشو قبول می کنم یا نه. اون روزی که با خانواده رفتیم خونشون خیلی از حرمت ها بین اون و پدر و مادر شکست. هر چی می گفتن یه چیزی می گفت و قبول نمی کرد و لجبازی می کرد.حتی حاضر نشد 10 دقیقه با من تنهایی صحبت کنه. واقعا ناراحتم. حس می کنم قصدش جداییه اما نمی خواد مستقیم بگه می خواد شرایطی بذاره که من بگم نمی خوامش.
-
RE: یک مشکل جدی
پروانه جان
دوستان هر چه شما را راهنمايي مي كنند شما باز هم حرف خودتان را مي زنيد؟!؟!؟!؟!؟!؟!
يعني سرنوشت شمت اينقدر بي ارزشه كه مي خواهيد با اس ام اس معلوم اش كنيد؟؟!؟!؟!؟!؟!؟!
-
RE: یک مشکل جدی
به من حق بدین من شرایط روحی خوبی ندارم . من 1 ساله که زندگیمو با اون تو ذهنم تصور کردم . یه زندگی خوب و توام با ارامش. اما الان می بینم اون هیچ احساسی بهم نداره .حتی نمی دونم توی این مدت 1 سال هم داشته یه نه. احساس می کنم باهام بازی شده.
-
RE: یک مشکل جدی
باشه ما هم دركتون مي كنيم
ولي شما بالاخره مي خواي به خودت كمك كني يا نه؟؟؟
-
RE: یک مشکل جدی
البته که می خوام . من سعی میکنم به خودم مسلط باشم و تمام راه ها را قبل از جدایی امتحان کنم تا بعدا پشیمون نشم که برای حفظ زندگیم تلاشی نکردم. نظر اکثر دوستان اینه که بگم شرط مهریه رو نمی پذیرم درسته/ علامت سوال کیبردم خرابه