متاسفانه آقایون زود فراموش می کنند که چه کار کردند و خیلی راحت از کنار این قضیه می گذرند. نهایتش هم می گن خودش خواست. به زور که نبود.نقل قول:
نوشته اصلی توسط arastou_edu
نمایش نسخه قابل چاپ
متاسفانه آقایون زود فراموش می کنند که چه کار کردند و خیلی راحت از کنار این قضیه می گذرند. نهایتش هم می گن خودش خواست. به زور که نبود.نقل قول:
نوشته اصلی توسط arastou_edu
شب نم جان این بنده خدا آدمه
توی خانواده شرایط بدی پیدا کرده ... وگرنه آدم لاقید و بی مسئولیتی نیست...خیلی هم به اصول پایبنده...فقط من باید یکم صبر داشته باشم...از طریق دوست مشترکمون که باهاش در ارتباطه میدونم حالش خیلی بده و ناراحته از اس ام اسی که داده...فقط میترسه یه وقت خدای نکرده مامانش دور از جون سکته کنه از غصه 2تا پسراش...وگرنه ازون آدمایی نست که زود بره ازدواج کنه...دلیل سکته خفیف اول مادرشم مخالفت برای ازدواج با افراد دیگه و مجرد موندن بوده....میدونم برمیگرده
دوست عزيز سلام
من مثل بقيه دوستان فكر مي كنم شما بايد به دوستتون و خودتون فرصت بدين . الان زمان مناسبي براي تصميم گيري نيست
مطمئنا اونم داره به شما فكر مي كنه اما هنوز نتونسته با خودش كنار بياد و تصميم نهايي رو بگيره بهش زمان بدين
و خودتون هم تو اين فرصت بدست آمده خوب فكر كنيد و درست تصميم بگيريد چون حتي اگه مادردوستتون ين وصلت راضي بشه اما احتمالش هست كه توي زندگي آينده دچار مشكل بشيد و اختلاف پيش بياد
دوستای خوبم سلام
بالاخره صبری که شما بهش منو توصیه کرده بودید نتیجه داد و من نه تماس باهاش گرفتم نه بهش اس ام اس دادم...طوری که خودش از شدت دلتنگی و ناراحتی امروز 2 بار تماس گرفت ولی غرورش اجازه نداد دلتنگیشو ابراز کنه و گفت واسه احوالپرسی زنگ زدم و دفعه دومم کار شرکت رو بهونه کرد که در هر دو مورد خواست یه چیزی بگه اما نگفت...من هم خیلی سرد و معمولی باهاش برخورد کردم...می خوام بفهمه کارش بد بوده ... میخوام بهش فرصت بدم به دور از هرگونه احساس یا فشاری تصمیم نهاییش رو بگیره...پدرش هم جدیدا با مادرش جر و بحث می کنه که تو چرا انقدر به این بچه گیر میدی و حالا هم خودش هم پدرش با مادر خانواده قهر کردن تا انقدر زورگویی نکنه...
- آیا کار درستی می کنم که نه اس ام اس میدم نه زنگ میزنم تا خودش مسئلشو حل کنه؟
- اگه بازم باهام تماس گرفت چجور برخوردی درسته؟
- خیلی دوستش دارم ولی باید خودمو کنترل کنم...آیا کمکی از دست من برمیاد که براش انجام بدم جز صبر و سکوت و فرصت دادن؟
باز هم سپاس از راهنمایی های خوبتون
:72:
سلام عزیزم
ببین مادر من همیشه به من یه نصیحت میکرد که زن کسی بشو که مادرش دوستت داشته باشه وگرنه نمی زاره زندگی کنی بنظر من یه دوری تو تالار بزن و ببین بعضی ها چه مشکلاتی بخاطر مادر شوهرشون دارند اگر یه مادر شوهر از اول عروس رو نخواد تا اخر هم نمی خواد اینکه بعدا روابط انشااله خوب میشه مال توی فیلمهاست اگه اون اقا بخاطر مادرش تورو یک بار پس زده و نتونسته این قضیه رو خوب مدیریت کنه مطمئن باش بعدها هم تو زندگی این اتفاق بار ها و بارها می یفته فقط با این تفاوت که تو شانست رو برای زندگی بهتر باختی بختت رو به خدا بسپار و روی این قضیه اصرار نکن مگر اینکه مگر انکه اون اقا بتونه خوب این قضیه رو مدیریت کنه و کاملا نظر مادرش رو عوض کنه:72:
سلام عزیزم
ببین مادر من همیشه به من یه نصیحت میکرد که زن کسی بشو که مادرش دوستت داشته باشه وگرنه نمی زاره زندگی کنی بنظر من یه دوری تو تالار بزن و ببین بعضی ها چه مشکلاتی بخاطر مادر شوهرشون دارند اگر یه مادر شوهر از اول عروس رو نخواد تا اخر هم نمی خواد اینکه بعدا روابط انشااله خوب میشه مال توی فیلمهاست اگه اون اقا بخاطر مادرش تورو یک بار پس زده و نتونسته این قضیه رو خوب مدیریت کنه مطمئن باش بعدها هم تو زندگی این اتفاق بار ها و بارها می یفته فقط با این تفاوت که تو شانست رو برای زندگی بهتر باختی بختت رو به خدا بسپار و روی این قضیه اصرار نکن مگر اینکه مگر انکه اون اقا بتونه خوب این قضیه رو مدیریت کنه و کاملا نظر مادرش رو عوض کنه:72:
آریاناز چرا همه ارسالات دوبله ست؟
آریاناز عزیز این توصیه رو مادر منم می کرد...
اما موضوع ما یه داستان ساده نیست...وقتی روحت چند سال پیش یکی گره بخوره و با تمام ضعفاش بخوایش دیگه نمیتونی به کس دیگه فکر کنی... اینی که میگم اصلا شوخی نیست..
تازه مادرشم که از اول مخالف نبود منو خیلی دوست داشت...بعد نزدیک به 1 سال تغییر موضع داد بدون اینکه من کاری کرده باشم...من جدا اگه با کس دیگه ای ازدواج کنم بهش جفا کردم..
چون روحم درگیر یه عشق پاک و دلم پیش یکی دیگس...این خانوم فقط با من مشکل نداره ، با شوهرشم مشکل پیدا کرده اما آخه زور گویی تا کی؟
یه روز باید به اراده ایشون عاشق بشیم یه روز فارغ ؟؟؟؟؟؟ منم ازدواجمون رو منوط به رضایت مادرش کردم...برای اینکه با مادرش هم زیاد چشم تو چشم نشم شاید شهر یا حتی کشور محل سکونتمو عوض کنم...البته یه سری اهداف و برنامه های دیگه هم واسه اینکار دارم...
میخوام بدونی راحت نمیشه قضاوت کرد چون من نمیتونم همه چیزو بگم.
اما سوال منو جواب ندادین هنوزا :
(( بالاخره صبری که شما بهش منو توصیه کرده بودید نتیجه داد و من نه تماس باهاش گرفتم نه بهش اس ام اس دادم...طوری که خودش از شدت دلتنگی و ناراحتی امروز 2 بار تماس گرفت ولی غرورش اجازه نداد دلتنگیشو ابراز کنه و گفت واسه احوالپرسی زنگ زدم و دفعه دومم کار شرکت رو بهونه کرد که در هر دو مورد خواست یه چیزی بگه اما نگفت...من هم خیلی سرد و معمولی باهاش برخورد کردم...می خوام بفهمه کارش بد بوده ... میخوام بهش فرصت بدم به دور از هرگونه احساس یا فشاری تصمیم نهاییش رو بگیره...پدرش هم جدیدا با مادرش جر و بحث می کنه که تو چرا انقدر به این بچه گیر میدی و حالا هم خودش هم پدرش با مادر خانواده قهر کردن تا انقدر زورگویی نکنه...
- آیا کار درستی می کنم که نه اس ام اس میدم نه زنگ میزنم تا خودش مسئلشو حل کنه؟
- اگه بازم باهام تماس گرفت چجور برخوردی درسته؟
- خیلی دوستش دارم ولی باید خودمو کنترل کنم...آیا کمکی از دست من برمیاد که براش انجام بدم جز صبر و سکوت و فرصت دادن؟ ))
دوستان سوال منو جواب ندادین هنوزا :
(( بالاخره صبری که شما بهش منو توصیه کرده بودید نتیجه داد و من نه تماس باهاش گرفتم نه بهش اس ام اس دادم...طوری که خودش از شدت دلتنگی و ناراحتی امروز 2 بار تماس گرفت ولی غرورش اجازه نداد دلتنگیشو ابراز کنه و گفت واسه احوالپرسی زنگ زدم و دفعه دومم کار شرکت رو بهونه کرد که در هر دو مورد خواست یه چیزی بگه اما نگفت...من هم خیلی سرد و معمولی باهاش برخورد کردم...می خوام بفهمه کارش بد بوده ... میخوام بهش فرصت بدم به دور از هرگونه احساس یا فشاری تصمیم نهاییش رو بگیره...پدرش هم جدیدا با مادرش جر و بحث می کنه که تو چرا انقدر به این بچه گیر میدی و حالا هم خودش هم پدرش با مادر خانواده قهر کردن تا انقدر زورگویی نکنه...
- آیا کار درستی می کنم که نه اس ام اس میدم نه زنگ میزنم تا خودش مسئلشو حل کنه؟
- اگه بازم باهام تماس گرفت چجور برخوردی درسته؟
- خیلی دوستش دارم ولی باید خودمو کنترل کنم...آیا کمکی از دست من برمیاد که براش انجام بدم جز صبر و سکوت و فرصت دادن؟ ))
من فکر می کنم اینکه زنگ نزنید یا اس ام اس ندید ؛ کار درستیه! و عاقلانه ست!
اینکه وقتی زنگ می زنند شما چه برخوردی داشته باشید؛ من فکر می کنم توی برخوردهاتون نباید نه خیلی سرد برخورد کنید نه خیلی گرم؛ یه برخورد عادی! اما وقتی ایشون شروع کرد به برخوردهای احساسی شما خیلی عاقلانه بهشون میگید که هر دوی ما حق انتخاب داریم و اینکه باید بتونیم با مسئولیت و با نگاه باز همدیگر رو انتخاب کنیم؛ من هم به هر دومون فرصت دادم که به دور از هر گونه احساسی تصمیم بگیریم!
و البته بعد از چند وقت که دیدید ایشون دارن عاقلانه تر رفتار می کنند؛ می تونید یه کوچولو اظهار نگرانی در مورد احوالات ایشون با احترام داشته باشید! نه ابراز دلتنگی و احساسات عاشقانه!
ابراز نگرانی و توصیه به مراقبت از روح و جسمشون؛ تا نشون بدید که براشون ارزش و احترام قائل هستید!