RE: رفتار پدرم باعث شده مامانم افسرده بشه
سلام خواهر عزیزم
چقدر اشفته و نگران هستید...
می دونید اعتیاد پدر شما موجب شده که صمیمیت تو خانوادتون از بین بره
مصرف متادون که احتمالا پدر شما به همراه تریاک استفاده می کنه بصورت خودسرانه و بی رویه بسیار خطرناکه
حتما باید ایشون رو به مراکز مختص ترک ببرید چرا که بعد از مصرف متادون، باید مصرف این دارو زیر نظر متخصص تا قطع وابستگی کاهش پیدا کنه
یکی از دلائل اصلی افسردگی حاد مادر شما ( که البته بیشتر تصور می کنم ایشون غمگین هستند تا افسرده) همین اعتیاد همسرشون هست و طبیعی است
سوالی بود بپرسید
RE: رفتار پدرم باعث شده مامانم افسرده بشه
سلام رایحه عزیز عشق
خوبی خانومی؟
آخه چرا اینقدر خودتونو باختید؟
چرا اینهمه ترسیدین؟ لااقل تو همین همدردی ببینین مردم چه مشکلاتی که دارن و سعی میکنن حل کنن نه اینکه روحیه شونو ببازن.
شما باید اونقدر قوی باشین که تازه بتونید به مادر و پدرتون کمک کنید. اگه این باشه روحیه شما، چطور میخوای به اونا کمک کنی؟
من هم یه معتاد تو فامیل خیلی خیلی نزدیکمون داشتم. خوب خوب میفهمم چی میگی. شما نیاز به چندتا کار دارین.
1- اول اول خودتو آرووم کن. به زندگیت برس و سعی کن آرامش تو وجودت عمیق بشه. فکر طلاقو از سرت بیرون کن خانومی. اینم شد راه حل؟؟؟؟؟؟؟؟؟
2-مشکل پدرتونو بپذیر نه اینکه مدام نسبت بهش بدبین باشی و در موردش فکرای بد داشته باشی. پذیرش به این معنی که باور کنی اعتیاد یه بزه کاری نیست و یه بیماریه. آیا به یه بیمار میشه بد رفتار کرد؟ پس باید باباتو خیلی خیلی دوست داشته باشی، همین جوری که هست بهش علاقه داشته باشی و یه یا علی بگی و بخوای حالا کمکش کنی.
3- وقتی پدرتو دوست داشته باشی و به خاطرش خجالت نکشی و اجازه توهین وبدبینی به کسی ندی، میبینی که چقدر راحت میشه کمکش کرد.
4- در اولین فرصت خودت به یه متخصص در زمینه اعتیاد مراجعه کنی، همه مسائل رو باهاش درمیون بذاری و نظرشو بپرسی. میتونی حتی اگر بخوای با همسرت بری ( البته این بستگی به روحیه و صمیمیت شما و شوهرت داره)
5- باید اول خونه رو برای ترک کردن بابا، مناسب و آماده کنی. به خدا اینکار شدنی و امکانپذیره. بابات باید بدونه که متادون حتی خیلی خطرناک تر از تریاکه و کبد رو بیچاره میکنه.
6- دقت کردی تو این دوسال که بابات مثلا تریاکو ترک کرده، همش خمار بوده، فکر نکن این ترک واقعیه. به خاطر علاقه به شما و مادرتون حاضر شده ترک کنه اما دوساله که تو خماریش مونده .
ببین باید پشتکار داشته باشی. نباید وسط راه خسته بشی. شاید بابات این پروسه رو با دعوا و ناراحتی طی کنه. مهم اینه که شما در هر شرایطی دوسش داشته باشین و حمایت و پشتکار داشته باشین. باید پزشک حتما کمک کنه. خودسرانه کاری نکنید. بابات باید خودشم بخواد که خوب بشه. اگر نخواد همه تلاش ها بی فایده است. باید رو ذهنیتش طوری اثر بذارین که تمایل به ترک کردن واقعی داشته باشه. نه اینک بهش بگین به خاطرش شرمنده این و خجالت میکشین.
شماهام باهاش به باغ برین . ساعتی کنارش باشین. بذارین حضورتونو حس کنه.
دو پزشک لازم دارین: متخصص ترک اعتیاد - متخصص روانشناسی و مشاوره
RE: رفتار پدرم باعث شده مامانم افسرده بشه
منم به مامانم میگم روشتو عوض کن باهاش برو باغ.در کنارش باش.گوش نمی ده
نمی دونم چه طور با پدر درمیون بذارم.می ترسم غرورشو بشکونم.بیشترین مشکله ما خماری بیش از اندازه پدرم تو مهمونیاست خیلی خجالت آوره
sci عزیز یعنی می گی پدر هنوز تریاک مصرف می کنه؟.اگه توصیه ای به مادر دارید بگید.حرفای منو که قبول نمی کنه شاید با پرینت حرفاتون حالش بهتر شه
RE: رفتار پدرم باعث شده مامانم افسرده بشه
سلام خواهرم،
-- احتمال اینکه هنوز پدر شما تریاک مصرف کنند، هست! هرچند متادون موجب عدم وابستگی ایشون می شه اما گاهی حس روانی شیوه مصرف بسیار غالبه و فرد از اون لذت می بره... بخصوص که اگر تصمیم به ترک نداشته باشه/ این نوع مصرف به دلیل اثرات فیزیولوژیک بخصوص روی ضربان، بسیار خطرناکه/ پس در وهله اول بصورت اروژانس وضعیت جسمی ایشون رو با پزشک و یا مراکز ترک در میون بگذارید/ شیوه برخورد شما باید بسیار صریح باشه/ وقتی در حالت خوبی نیستند چند بار نبض ایشون رو بگیرید.. و تعداد ضربانشون رو کنترل کنید! حتی فشار خونشون رو بگیرید و بگید که چقدر ضربانشون پایینه... و این موضوع رو حتما باید با پزشک در میون بگذارید! فورا ببریدشون دکتر.. اما قبلش موضوعات رو با دکتر در میون بگذارید/ اینطوری مشکلی برای غرورشون پیش نمی اد! اما در حال حاضر، سلامتی ایشون از غرورشون مهمتره!
-- خطاب من به مادر شماست:
خواهر گرامی،
فرض کنیم شوهر شما معتاد! آیا زندگی یعنی این؟ یعنی اینکه شما به همه ابعاد اون پایان بدهید؟ خب اگر اینطوره این کار رو بکنید... اگر این کار رو کنید مشکل حل خواهد شد؟ نه به هیچ وجه!!! شما فقط دارید سعی می کنید هر طور که شده صورت مسئله رو پاک کنید!
با مسئله خودتون روبرو بشید! می دونم بسیار دردناکه و خیلی حس بدیه! واقعا احساس بدی به آدم دست می ده وقتی شوهرش با این مشکل دست به گریبانه... هم از طرفی تو دوست و آشنا! و هم از طرفی جسم و جون خودش، هم جون شوهرش... من هم دوستی داشتم که مثل شما بانوی جوانی بود و همسرش دقیقا با مشکل شما مواجه بود... خیلی طاقت فرساست! درک می کنم... اما باید پذیرفت! نمی شه فرار کرد ازش! باید پذیرفت و سعی کرد حلش کرد! اون خانوم هم تمام تلاش خودش رو کرد و امروز به همراه همسرش زندگی جدیدی رو آغاز کرده اند... و خدا رو شکر همه چیز خوبه براشون! شما هم می تونید! چیزی نیست که نتونید! فکر می کنید که این فقط مشکل شماست؟؟ این همه آدم شوهراشون به این بیماری شدید وابستگی دچار شده اند... اونها چی کار می کنند؟
پس اول بیاید یه کاری کنیم..یه برنامه بذاریم:
- آرامش خودتون رو بدست بیارید! زندگی داره روند طبیعی خودش رو طی می کنه و شما هم.. شما که پیر نیستید! خدا رو شکر جوانید و با قدرت می تونید مشکل رو کنترل کنید! خیلی سخت تر از این رو کنترل کردید! این که چیزی نیست! پس اول آرامش شما!
- افکار منفی رو با یک استپ محکم متوقف کنید! بهشون بگید ایست! می خوام مشکلم رو خودم حل کنم!
- وقتی افکار منفی و گفتگوی ذهنی شما آغاز می شه... تمرین تنفس کنید!
برای این تمرین در اتاقی ساده و تمیز موسیقی بدون هدفون در حدی که خودتون بشنوید پخش کنید. بدون کلام... بدون خاطره.
بخوابید... آرام و کاملا آزاد... با لباسی کاملا راحت.. مثل نوازدی که روی تخت خوابیده...
سعی کنید تمام عضلاتتون شل و آزاد باشند و هیچ کدوم تنش نداشته باشند... از سر شروع کنید و بعد گردن، بعد دستها، و بعد پاها.. همه رو گام به گام منقبض و رها کن... خیلی آرام! هیچ عجله ای نداریم
چشمانت رو ببند و با 2 شماره هوا را از طریق بینی به داخل ریه ها جاری کن.... تصور کن نوری رنگی به رنگی که دوست داری و مقدس می دانی وارد ریه ها می کنی... هوا را تا چهار شماره نگاه دار... بگذار نوری که وارد بدن تو شده تمام بدنت را فرا بگیرد و به سر تو راه یابد... هم بدنت را رنگین و نورانی تصور کن... با یک شماره هوا را از طریق دهان به خارج بران! مثل حالت سوت... به تنفس فکر کن و نگذار افکار ذهن سطحی تو را درگیر کنند.. این تنفس را تا 10 بار انجام بده! یک بار در روز...
- بعد می خوام شما با مشکل مواجه بشید! ازش فرار نکنید! تقریبا هیچ راه فراری نیست!
- مشکل خودتون رو دقیقا با خودتون مطرح کنید! شفاف.. واضح! صریح! اصلا چیزی رو از خودتون پنهان نکنید
- در مورد آینده قضاوت نکنید! کار ما پیش بینی آینده نیست! چیزی که در اختیار ما هست کنترل زمان حاله!
- راه حل مشکل رو بررسی می کنیم! بدون سرزنش! بدون دعوای ذهنی! بسه اینقدر خودت رو خوردی خواهرم! یکم برس به حل مشکل! راه حل ها ساده اند... روشون تمرکز کنید...باید مشکل رو حل کنیم! این تنها راه ماست...
- فعلا از هر گونه بحث و گفتگو که قبل از ترک هیچ تاثیری نخواهد داشت پرهیز کنید
- شوهر شما بیمار است! یک وابستگی شدید روانی به مواد مخدر دارد... / رهاش نکنید! مگه قبل از این وقتی سرما می خورد و یا حالش بد بود... ولش می کردید می گفتید خوب شو!!! میشه؟؟ اصلا ممکن نیست!! حالا که هم از نظر روانی بیمار شده و هم از نظر جسمی! این شرایط رو درک کنید.. اعلام وضع فوق العاده کنید! این به آن معنی نیست که حالا بشینید به زمین و آسمون فحش بدید و خودتون رو سرزنش کنید! یا برید تو پناهگاه! این یعنی باید تمام توانتون رو بکار ببندید مشکل شوهرتون رو با کمک به ایشون، با همراهی ایشون، مثل یک بیمار، حتی به مراتب حساس تر از یک بیمار قلبی، حل کنید! ظریف زندگی کنید خواهرم!
- مشکل شما چیزی نیست که حل نشه... توکل به خدا کنید! از خدا که قادر متعاله برای قدرت گرفتن و حرکت کمک بخواهید... با نشستن و دست روی دست گذاشتن هیچ توکلی کارساز نخواهد بود
آرام و سربلند باشید
RE: رفتار پدرم باعث شده مامانم افسرده بشه
مثله همیشه حرفات آرامبخشه sci
اما مشکل اینجاست که باید پدر خودش بخواد وگرنه چه فایده.من بارها از متخصصین شنیدم گفتن بیمار باید خودش از وضع موجود خسته بشه و بخواد ترک کنه اون موقع ما باید کمکش کنیم.ما تا کی منتظر بمونیم تا شاید بخواد تر کنه؟
یه سوال دیگه می گید موقع غیر عادی نبضشو بگیرم منظورتون موقعی که دارن چرت می زنن؟
RE: رفتار پدرم باعث شده مامانم افسرده بشه
معمولا در مواقع غير عادي،شما با كمي دقت متوجه خواهي شد.. نفسهاي شمرده! حالت بي حالي! خواب آلودگي هم گاهي، از علائم اين وضعيت هستند..
تو گرفتن اين تصميم و ايجاد انگيزه به ايشون كمك كنيد. ايشون در حال حاضر بيمار هستند و تقريبا هيچ چيزي در مقابلشون نيست جز يك ديوار بلند كه خانواده آرو دارند بلند تر مي كنند... براي ايشون اين دويار به قدري بلند هست كه فكر كنند نمي تونند از روي اون رد شوند و لذا مايوسند... كمكشون كنيد! ايشون بيمار هستند
RE: رفتار پدرم باعث شده مامانم افسرده بشه
ضمنا گرفتن نبض توسط شما صرفا، بهانه اي است براي رفتن پيش دكتر! عملا براي انكه به ايشون و غرورشون بر نخوره و با شما همراه شوند...منتظر تشخيص موقعيت غير عادي هم زياد نباشيد! بگيد اي واي بابا چرا رنگتتون پريده... بذار يه فشار ازت بگيرم! بذار نبضت رو بگيرم... برايد بريم دكتر!
RE: رفتار پدرم باعث شده مامانم افسرده بشه
سلام دوستان به خصوص sci
الان خونه مادرم بودم متن حرفاتو دادم بهش بعد اومدم خونه تا تنها باشه و به حرفات فکر کنه
نمی دونم چی میشه باید مادر بخواد تا به پدر کمک کنیم
sci عزیز اگه راجع به اینکه مادر غدغن کرده بره باغ و همش می گه من قسم خوردم نرم حرفی پیشنهادی داری بهش تا یه جور قانع شه تا پدرو تنها نذاره بگو.البته اگه نظرت اینه که باید باهاش بره
بقیه دوستان هم راهنمایی کنن چون sci قبلا کمک کرده بود اونو مخاطب قرار دادم.
باو کنید سر در گم شدم نمی دونم اول باید به فکره ترک اعتیاد پدر باشم یا به فکره باغ رفتناش که مادر تنها میشه چون هردوش مادرو ناراحت میکنه.
یه چیز دیگه sci من به مادر نگفتم که شما احتمال دادی پدرم داره باز تریاک مصرف می کنه چون ترسیدم وضع روحیش بدتر بشه.همین جوری وضعش بده
RE: رفتار پدرم باعث شده مامانم افسرده بشه
کار خوبی کردی بهشون نگفتی خواهرم
جاهایی که باید بگید رو حتما می نویسم خطاب به مادر شما...
واقعیت وضعیت روحی مادرت به گونه ای نیست که بشه مجبورش کرد کاری رو انجام بده.. اما توصیه های قبلی موجب می شه که تنهاش نذاره...
یه خورده شکیبایی کن با مادرت...
برای پدرت یه کاری کن...مادرت خوب می شه
RE: رفتار پدرم باعث شده مامانم افسرده بشه
ما تو شهرستان زندگی می کنیم.باید برای مراجعه به مرکز ترک اعتیاد بریم مرکز استان.منم تنها نمی تونم برم می خوام با مادر برم.برای همین دس دس می کنم.اینو گفتم که با خودتون نگید اگه نگران پدرتی چرا اقدام نمی کنی.
sci عزیز ممنون از راهنمائیت.یه نکته دیگه خواستم بگم مادره من خیلی به مشاوره اعتقاد داره و این چند وقته که همش با خودش تکرار می کنه افسرده ام میگه مشکلم فقط با قرصو دارو و حرفای روانشناس حل می شه اینو گفتم بدونید حرفاتون خیلی رو مادرم تاثیر خواهد گذاشت.راجع به همه چی باهاش حرف بزن اینکه می خواد بچه دار شه و اگه نشد بهم نریزه.راجع به فعالیتاش که قطع کرده.حتی قران خوندنشو قطع کرده.بگید که اعتقاد دارید افسرده نیست بلکه ناراحته.