سبكتكين عزيزم
خيلي ناراحت مشكلت هستم كاري ازم برنمياد غير دعا . غير عموت هيچ كس ديگه اي نيست كه باهاش حرف بزنه؟؟ يكي ديگه كه همسرت يكم ازش رودربايستي داشته باشه كه نپيچونتش ؟؟؟
اقاي sci بيا يه راه جادويي بگو تورو خدا :324:
نمایش نسخه قابل چاپ
سبكتكين عزيزم
خيلي ناراحت مشكلت هستم كاري ازم برنمياد غير دعا . غير عموت هيچ كس ديگه اي نيست كه باهاش حرف بزنه؟؟ يكي ديگه كه همسرت يكم ازش رودربايستي داشته باشه كه نپيچونتش ؟؟؟
اقاي sci بيا يه راه جادويي بگو تورو خدا :324:
عزیزم شوهرت توی همه مقاطع زندگیش اینقدر قاطع و انعطاف ناپذیره یا فقط توی این مورد اینطوری شده؟؟ منظورم اینه که کلا از لحاظ شخصیتی تابع منطق کور خودشه یا توی این مساله برخوردش اینطوریه؟؟
توي اين 5 سال يادم نمي ياد كسي رو بالاتر از خودش قبول داشته باشه . چيزي رو كه خودش فكر كنه درسته انجام مي ده و هيچوقت حرف كسي رو قبول نمي كنه .
عموم تنها كسي بود تو خانواده ما كه هميشه قبولش داشت و باهاش رودروايسي داشت و مي گفت اگه يه روز با همه فاميلتونم قطع رابطه كنم با اون نمي كنم ولي اصلا اين مدلي هم نيست كه به خاطر رودروايسي با كسي حرف خودشو زير پا بذاره .
متاسفانه بزرگترين مشكل من تو زندگي باهاش همين عدم انعطاف پذيريشه وقتي چيزي رو دوست نداشته باشه هر چقدرم كه منطقي باهاش صحبت مي كردو و آخرشم قبول مي كرد كه از نظر منطقي حرفش درست نيست ولي آخر اخرش مي گفت اصلا من همينم كه هستم نمي خواي نخا .
خوب عزیزم آدم به این خودخواهی و مغروری که جز خودش و اعتقاداتش کسی رو قبول نداره چرا باید اینقدر بتونه تو رو به خودش وابسته کنه؟؟؟ تا حالا از این دریچه بهش فکر کردی که به چه چیزش اینقدر وابستگی داری؟ چه جنبه هایی برات اینقدر مهم هستن که نبودشون اینقدر آزارت می ده؟ اینکه منطقی نیست که کسی رو که داره آزارت میده دوست داشته باشی.هیچوقت خودت می تونی شوهرت رو اینقدر آزار بدی ؟ چرا چون دوستش داری و عاشقشی.ولی اونم واقعا اینجوری هست ؟؟
سلام سبکتکین جون. چطوری؟ چه خبر؟ بهتری؟
هيچي مينا جان . خبري نيست نه از شوهرم نه از دادگاه . امروز رفتم دادگاه و ديدم جلسه داوريمون تشكيل شده بود و تو نامه داورها به قاضي نوشته بودن كه اين دو تا نمي تونن با هم زندگي كنن و من درخواست مهريمو دارم . قاضي هم بهم گفت بايد برم پزشك قانونيي واسه آزمايش . هنوز نرفتم نامشو بگيرم .
شوهرم مثل اينكه هنوز نيومده تهران . هيچ خبري هم ازش ندارم .
خودمم همونجوريم . دارم ميرم پيش مشاوره حضوري تا شايد كمكي بهم بكنه . پدر و مادرم ديگه خسته شدن و اصرار دارن زودتر تكليفمو مشخص كنم . بيشتر هم نظرشون رو جداشدنه .
خودمم ديگه دارم كم ميارم . شوهرم حتي يه اپسيلون هم نمي خواد كوتاه بياد .
سکتکین عزیز مشاوره که میری نظرش چیه؟؟خانوادت نظرشون در مورد شوهرت چیه؟؟ باهاش رابطه خوی دارن یا نه؟؟
سبکتکین عزیزم کاملا درکت میکنم عزیزم به این فکر کن که همه مشکل دارن یکیش خودمن ... سعی کن منطقی فکر کنی و عمل کنی..
خواهر خوبم به خدا توکل کن:323:
سوگند جان .خب هيچكس دلش نمي خواد كارمون به طلاق برسه ولي ديگه هر راهي رو كه بگي امتحان كردم و كسي ديگه نمي دونه چه نظري بده . رابطه ام با خوانوادم بد نيست ولي از لحاظ عاطفي خيلي باهم سرديم و تو خونه اونا هم هميشه دعوا و جنگه .
همين چند روز پيش تو تعطيلات كه خونشون بودم نزديك بود كشت و كشتار بشه ولي به خير گذشت . من بدبخت از اول هميشه مشكل داشتم . ديگه خسته شدم .
شاپرك جون ممنونم . ايشالله كه شوهرت يه روزي قدر تو رو بدونه ولي خوشحالم كه حداقل انقدر منطقي هستي و نمي خواي بيشتر از اين به خودت آسيب برسوني . اميدت به خدا باشه .
عزیزم شوهرت قرار نیست بهت زنگ بزنه؟کی قراره برید دادگاه؟