RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب خواهر عزيزم،
چقدر اين روزها هوا گرم شده.... مراقب دختر كوچولوت باش! از كرمهاي ضد آفتاب مخصوص كودكان استفاده كن... با SPF بيشتر از 15! هم خودت و هم خانوم كوچولو مايعات بخوريد... شير بيرون نخوريد!
دروغ گويي يك عارضه است... خيلي هم بده! اما به نظرم مي رسه كه اين براي شوهر شما يك واكنش محسوب مي شه نه عارضه! يعني ايشون عادت به دروغ گفتن نداره... آدم خوبيه! نكات مثبت زيادي داره اما نسبت به مسائلي واقعيت رو يا به شما اصلا نمي گه! يا دروغ مي گه! كه به نظر مي رسه اصلا نمي گه.. مثل جريان اجاره خونه!
و اين موضوع طبيعتا شما رو رنجونده!
خب بياييد يه سري به زندگيتون بزنيم و ببينيم برخورد شما دو نفر با هم چگونه است؟ به نظرم صميمت بين شما كمي خدشه دار شده...
- آيا شما در هنگام گفتگو پرخاشگر هستيد؟ پرخاشگري به معني فحش و ناسزا گفتن نيست ها! يعني او را سرزنش و متهم مي كنيد؟ از عباتي مثل " تو هميشه... " يا " تو هرگز ... " استفاده مي كنيد؟ او رو مسئول احساسات نا مطلوب خودتون مي دونيد؟
- يا بطور غير متقيم خشمتون رو ابراز مي كنيد تا او با استفاده از قوه دركش، منظور شما رو بفهمه؟
- آيا فكر مي كنيد تنها مشكل شما همين عدم صميمت است؟
درد دل كردن آزاد...
سوالهاتون رو بپرسيد...
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
توی آخرین ارسال می بینم زده آقای SCI با خوشحالی خیلی زیاد وارد شدم ولی چرا پست ایشون رو نمی بینم
خداااااااااا
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب عزیز تو صحبتهات نوشته بودی اینکه فکر می کنه تهدید های شما الکی هست
شاید بهتره جذبه و جدیت بیشتری به خرج بدید البته اصلا منظورم طلاق نیست اما می تونید چند روزی ازش دور شید اما بازم می گم همه ی این کارها فرار از مشکلاته و در نهایت اگه تغییر نکرد این کارا شاید تاثیر گذار باشه می گم شاید چون با روحیات و روابط بینتون دقیقا آشنا نیستم
از نظر من بهترین راه مشاوره ی حضوریه
اون آدم باید از اول بچگی ش تا به امروزش برسی بشه تا متوجه بشید ریشه ی مشکل کجاست و از بین ببریدش
باز هم می گم که کنارش باش... همسرش باش
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
جناب SCi اول که یه دنیا ممنونم که به خواستم توجه کردید و زحمت کشیدید اینجا رو دیدید واقعا دوست دارم زندگیمو نجات بدم
ببخشید طولانی می نویسم
سوال آخرتون رو با اجازه اول جواب بدم – مشکل اصلی و سخت من عدم اطمینانی هست که از ایشون در من بوجود اومده که داره باعث کمرنگ شدن صمیمت بینمون میشه
شاید بشه گفت هزارتا خصوصیت مثبت خوب داره و شاید بدترین و بزرگترین مورد منفی اش همین دروغگویی یا پنهون کاریش باشه که البته این یک مورد تمام موارد خوب دیگه رو هم زیر سوال می بره و آدم رو در موارد مثبت دیگه اش هم دچار شک و تردید میکنه....
دقیقا همینطوره که یه سری چیزایی رو کاملا مخفی میکنه مثلا اقدام برای گرفتن یه وام غیر ضروری که فقط زندگیمون رو این وسط دچار کلی ضرر و زیان مالی میکنه و بادر نظر گرفتن اینکه وقتی قراره پرداخت این وامه از حقوق من باشه از خرجی زندگیمون باشه چرا نباید حتی یه مشورت کوچولو با من داشته باشه یا نظرمو حداقل بدونه بعد از گذشت یه مدت که البته میدونه پوله الکی رفته بدون اینکه به زخمی از زندگی برسه و حالا که تو بازپرداختش درمونده شده و حمابت مالی منو میخاد به من میگه خوب این موضوع واقعا برام خیلی خیلی سنگینه (( درواقع موقع تصمیم من هیچم موقع ببخشید حمالیش من هستم ))
*
*
و یه جاهایی بی دلیل دروغ میگه ..... مثلا یه سوال رو با مسیج ازش می پرسم جوابشم خیل یکوتاه در حد یک بله یا نه میتونه بهم بده .. جواب نمیده ظهر که می بینمش میگم خیلی منتظر جواب مسیجم بودم میگه چیزی بدستم نرسیده ...... درحالیکه مطمئنم که رسیده .... بعد یه دفعه وقتی خودش سوتی می ده در مورد همون مطلب مسیج صحبت میکنه بهش میگم خوب چرا گفتی بهت نرسیده ؟ خیلی راحت میتونستی بگی وقت نشد جوابت رو بدم یا خواستم حضوری بهت بگم چرامیگی اصلا نرسیده ؟؟؟؟؟؟ این یه مورد خیلی خیلی خیلی کوچیک بود
یا مثلا رفتیم عابر بانک پول بگیریم می بینم کارت پول تو کیفم نیست اون اظهار میکنه که خیلی مضطربه و به من اخم و برخورد که حتما حواست نبوده کارت رو گم کردی فرداش می بینمش که کارت رو یواشکی داره میزاره تو کیفم وقتی دلیلش و میپرسم میگه من یه مقدار پول میخواستم به همین خاطر برداشتم میگم خوب اون فیلم جلو عابر بانک چی بود و این پولو رو برای چی میخواستی بدون هیچ توضیحی فقط میگه ببخشید همین ........
ار نظر صمیمت میتونم دقیق و با جرات بگم تا قبل از عید امسال باهمه دروغ و مخفی کاریهای ریز و درشتش باهم خیلی صمیمی بودیم یا حداقل من یکی اینطوری فکر میکردم و میکنم...... همیشه از اول آشنایی ازش خواستم برای هم دوست باشیم رفیق باشیم تا یه زن شوهر سنتی و تنها در حد زن و شوهر .... واقعا دوست واقعا شریک خودمم همه سعیمو میکنم خیلی مطالعه میکنم که بتونم این موضوع رو محقق کنم اما متاسفانه به نظرم چیزی که تا الان دیدم نارو بوده ----------- به خدا اما همیشه باهاش صادق بودم یه نقطه من پنهان و یا دروغی هم تا حالا باهاش نداشتم خودشم اینو خوب میدونه
*
از نظر پرخاشگری خودم اوایل نه اما وقتی دو سه مورد بزرگ که لطمه های زیادی به زندگیمون میزد ازش دیدم که مخصوصا تو زمان بارداریم بود و در آستانه راهی که مسئولیتومون دوچندان میشد آره آستانه تحملم خیلی کم شده و قبول دارم که گاهی منم باهاش بد حرف میزنم و این یکی از چیزایی که شدید در موردش ازتون کمک میخوام
tell me عزیز ممنون از همراهی و کمکت یه مشکل اولیه من اینه که فعلا حاضر نمیشه بیاد مشاوره اینه که گفتم اگر بشه من مشاوره رو ازاینجا از خودم شروع کنم
سر آخرین دروغ و مخفی کاریش یک هفته ایی رو باهاش تقریبا قهر بودم البته فقط من اون با یه ببخشید فکر میکنه همه چیز حل شده و خیلی عادی برخورد میکنه انگار هیچ مورد بدی پیش نیومده -- من به خاطر بچه ام که پیش مادرم میزارم هر روز میرم خونه مامانم اینا تا بچه رو بردارم . دیروز بابام دیده بودن من چند روزیه درهم هستم باهاش یه مقدار صحبت کرده بودن البته به طور کلی که دوست ندارم دخترم رو ناراحت و افسرده و اینا ببینم فقط در این حد----- البته شوهرم نمیدونه که من در جریان صحبت پدرم باهاش هستم ...... اونم شب با یه دسته گل اومد خونه و مجدد کلی عذر خواهی و قول ( که البته طبق تجربه های قبل مطمئنم به سه روزم نمیکشه) و من دوباره اشتی کردم باهاش
راستش نمیدونم چی و کجا کم گذاشتم که باعث شده دروغ بگه . و یا مخفی کنه .........
کاراش باعث جنگ و جدل بینمون میشه و این جنگ و جدله که هر روز داره بیشتر باعث از بین بردن خط قرمزها و حرمت ها میشه
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام خانم گل:72:
نوشته هات رو خوندم
اگه به حد کافی برای اینکه ببرید پیش مشاور تلاش کردی و راضی نشده می تونی بواسطه ی بزرگترهای فامیل (فکرمی کنم اگه بزرگ فامیل خودش باشه بهتره) و اگه صلاحه و فکر می کنی بهش بر نمی خوره یکی از بزرگترهای فامیل خود شما باهاش صحبت کنه
شما خانم صبوری هستی که تونستی این موارد رو تحمل کنی و آفرین به صبرت
گفتی قهر که کردی بعد 3 روز آشتی.... من می گم این روند واسش تکراری شده و دروغ می گه و مطمئنه که شما بعد از سه روز دوباره....
فقط در این بین به فکر روحیه ی کوچولوت باش و سعی کن متوجه چیزی نشه که تو روحیاتش در آینده تاثیر بذاره چون تجربه ش رو دارم
می تونم ازت بخوام در مورد روابطش با خانوادش و بچگی ش و نوجوانی ش بنویسی؟ چیزایی که فکر می کنی مربوط به این موضوعه, باز هم می گم ممکنه ریشه ی این موضوع تو شما نباشه و مربوط به قبل شما باشه,
ممکنه از برادرش الگو برداری کرده باشه چون آدما معمولا از رفتار منفی اعضای خانوادشون دو نوع الگو برداری می کنن یا مثبت یا منفی
منفی به این صورت که اون کار رو تکرار می کنن چون فکر می کنن به نفعشونه و مثبت اینکه چون به بد بودنش پی بردن و برای خودشون آزاردهنده بوده دیگه اون رفتار رو خودشون انجام نمی دن
با توصیفاتی که کردید و رفتار منطقی شما بجز در دوران بارداری که افسردگی و استرس وجود داره و با اون اوضاع هر کس دیگه ای هم جای شما بود رفتار مثبتی نشون نمی داد دلیلی برای ترس از شما نیست البته شما بهتربه واقعیت های زندگی تون واقفید و بهتر می تونید بسنجید
:72:
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
ممنون tell me عزیز از همراهیت
در خصوص خانواده اش من الان با احتساب دوران نامزدی حدود 8 ساله که تو این خانواده هستم .... راستش متاسفانه این خصلت مخفی کاری رو همشون دارن حداقلش جلو من که اینطور بوده و برداشت من این بوده ....... 4تا خواهر دارن با مادرشون همیشه تو خودشون به قول معروف پچ پچ و حرف درگوشی زیاددارن من هیچ وقت تو این سالها خودمو تو صحبتهای یواشکیشون به هبچ وجه دخالت ندادم .... همیشه گرم و خوب بوده برخوردامون اما هر وقت دیدم دارن با هم پچ پچ میکنن از محیط درو میشم تا راحت باشن
*
اینا رو که میگم چون از امکان وجود ریشه مشکل در خانوادشون گفته بودید هست شاید کمک کننده باشه
*
مثلا شوهر من قبل از ازدواج یه شوک عصبی بهش وارد میشه و یه دو سه روز تو حالت کما بوده و یه یک ماهی اسیر بیمارستان و دکترو غیره ........... این موضوع رو شوهرم تو همون چند جلسه اول آشنایی بهم گفت اما هنوز بعد از 8 سال با اینکه خانواده اش کامل میدونن من در جریان هستم اما باز تا صحبتی بشه که اون بیماری بخواد یادورای بشه سریع بحث رو عوض میکنن و طوری به همدیگه اشاره میکنن و وانمود میکنن که نمیخوان در این خصوص به من بگن .... حتی شوهرم یه جراحی داشت چهار سال پیش ما برای اطمینان خاطر با متخصص بیهوشیشون موضوع رو در جریان گذاشتیم و مواردی که با بعضی داروهای آنتی بیوتیک و اینا حساسیت دارن دکتر گفتن اگر بشه پرونده رو ببینم خیلی بهتره .. ........... وقتی پرونده رو از مادر شوهرم خواستیم اصلا حاضر نشد حتی پرونده پزشکی رو بده ...... هرچی شوهرم گفت مامان خانم من در جریان هست و الان اینو لازم داریم فقط هی با ایما و اشاره میگفت نه و دست آخر هم حاضر نشد پرونده رو بده (((( میخوام بگم مخفی کاری تا این حد هست ))))))
زمانی که باردار بودم تا ازم پرسیدن مشخص نشد بچه چی هست سریع گفتم چرا بچه ام دختره .... خودشون میگفتن وای چه جالب چه زود گفت .... گفتم خوب چرا نباید بگم ؟ چه اشکال داره ...... خودشون هم خندشون میگرفت که تو اونا همچین موضوعی رو(جنسیت بچه ) تا آخر بارداری مخفی نگه میداشتن..... یا درمورد انتخاب اسم باز دقیقا به همین شکل
به هرحال من هیچوقت رو خانواده اش حساسیت نشون ندادم و همیشه با لبخنده از کنار کاراشون رد شدم چون اهل درگیری و حرفای خاله زنک بازی نیستم...... و فقط تو بعضی موارد محدوده برای روابطمون مشخص کردم.....
میدونید بچه من الان 2 سالشه---- اما بچه خیلی باهوشیه قدرت درکش از محیط و آدمهای دور و اطرافش فوق العاده است ..... اینکه این دروغ گویی ها و مخفی کاریها شوهرم اینقدر منو میرنجونه و عذاب میده همه ی همش بحث الان من و زندگیم نیست ..... من میترسم از آینده بچه ام ....... از بچه ایی که خیلی راحت از الان همه چیز رو درک میکنه و هر چیزی رو سریع متوجه میشه ....... نمیخوام اول از الان شاهد جنگ و جدل منو پدرش باشه و دوم اینکه یه روز اون پدرشو دروغگو خطاب کنه و حس بدی از داشتن همچین بابایی داشته باشه ........
دوست دارم زودتر بتونم مشکل رو حل کنم ....... ضمن اینکه دلخوریهای من از پدرش بالطبع متوجه اونم خواهد شد و ممکنه اثرات بدی روی دیدش به زندگی و پدرش بشه
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهرم.. مهتاب
خب پس ميبينم فقط دروغ نمي گه! گاهي اوقات اصلا به شما چيزي كه خيلي مهمه مثل وام رو اصلا نمي گه!
بيايد ببينيم ريشه اين داستان كجاست؟!
نظر من اينه كه:
1. ريشه حاد شدن مشكل فعلي در تربيت منزل پدري ايشون نيست... تاثير اون تربيت در اين بوده كه ايشون جرات محور نيست! منفعل عمل مي كنه و نمي تونه پاي تصميماتش ايستادگي كنه..براي اخذ تصميم ها اعتماد به نفس كافي نداره و احتمالا در منزل پدري بابت اين تصميم ها سرزنش مي شده! بنابراين يا اونها رو كتمان مي كنه / يا پنهان مي كنه و يا دروغ مي گه و اين دروغ به نحوي گفته مي شه كه او مورد سرزنش قرار نگيره! دقت كرديد؟ اين مشكل پس وجود داره و بايد از طرف شما پذيرفته بشه...
2. ريشه مشكل ايشون در حال حاضر متاسفانه در خطاهاي مهارتي و رفتاري شماست.
مثالهايي مي زنم تا روشن بشه منظورم:
الف) شما نوشتيد: "درحالیکه مطمئنم که رسیده .... بعد یه دفعه وقتی خودش سوتی می ده در مورد همون مطلب مسیج صحبت میکنه بهش میگم خوب چرا گفتی بهت نرسیده ؟ خیلی راحت میتونستی بگی وقت نشد جوابت رو بدم یا خواستم حضوری بهت بگم چرامیگی اصلا نرسیده ؟؟؟؟؟"
خطاها:
=شما از يك موقعيتي كه براتون مبهمه ، تفسير منفي كرديد و گفتيد مطمئنم رسيده! (شايد واقعا نرسيده، شايدم رسيده! اينكه مطمئن باشيم رسيده.و داره دروغ مي گه!!!.. خطاست!)
= سرزنش مي كنيد! راهكار مي دهيد! اين عمده خطاي رفتاري شماست كه وضعيت گفتگوي شخص شما رو اصطلاحا اگرسيو مي كنه و شوهرتون رو پاسيو... يعني شما تهاجم مي كنيد و شوهرتون منفعل عمل مي كنه!
پس دقت كنيد شما به جاي اعتبار بخشي، بي اعتبار سازي مي كنيد... سرزنش مي كنيد/ مقايسه مي كنيد/ تشويق نمي كنيد و ايراد مي گيريد! درسته ايرادهايي كه مي گيريد منطقي است اما نداشتن اعتماد به نفس رو در ايشون تقويت مي كنه و ايشون براي اينكه مرود سرزنش قرار نگيره، مثل گذشته به شما چيزي نخواهد گفت!
در چنين مواردي اگر جايي ايشون رو تاييد كنند سريعا جذب خواهد شد!!! دقت كنيد و ظريف زندگي كنيد
حالا چي كار كنيم:
از شما مي خواهم
1. تمرين تنفس رو انجام دهيد... روزي يك بار! با هفت نفس... اين تمرين موجب مي شه گفتگوي دروني شما كه دائما شوهرتون رو متهم مي كنه و بي اعتماد خاموش بشه! اين گفتگوي دروني همونيه كه مي گه: ببين مهتاب! دروغ ميگه! پيغامت بهش رسيده! همش داره بهت دروغ ميگه! اونقدر حرف مي زنه تا خستت كنه! تا صدات در بياد!
نمي دونم مي شنويش يا نه! اون خيلي ورراجه!! و يكسره مي گه و مي گه! و كارش بزرگنمايي كردن اتفاقات اطراف تو هست...
شيوه تمرين:
برای این تمرین در اتاقی ساده و تمیز موسیقی بدون هدفون در حدی که خودت بشنوی پخش کن. بدون کلام... بدون خاطره.
بخواب... آرام و کاملا آزاد... با لباسی کاملا راحت.. مثل نوازدی که روی تخت خوابیده...
سعی کن تمام عضلاتت شل باشن و هیچ کدوم تنش نداشته باشند... از سر شروع کن و بعد گردن، بعد دستها، و بعد پاها.. همه رو گام به گام منقبض و رها کن... خیلی آرام! هیچ عجله ای نداریم
چشمانت رو ببند و با 2 شماره هوا را از طریق بینی به داخل ریه ها جاری کن.... تصور کن نوری رنگی به رنگی که دوست داری و مقدس می دانی وارد ریه ها می کنی... هوا را تا چهار شماره نگاه دار... بگذار نوری که وارد بدن تو شده تمام بدنت را فرا بگیرد و به سر تو راه یابد... هم بدنت را رنگین و نورانی تصور کن... با یک شماره هوا را از طریق دهان به خارج بران! مثل حالت سوت... به تنفس فکر کن و نگذار افکار ذهن سطحی تو را درگیر کنند.. این تنفس را تا 10 بار انجام بده! یک بار در روز...
اگر در طول روز دوباره افکار به تو هجوم آوردند، تمرین تنفس به شیوه بالا را در هر حالتی که هستی انجام بده...
طی این تمرین ذهن سطحی تو خاموش خواهد شد...
2. ايشون بايد به شما اعتماد كنه! كه سرزنشش نمي كنيد! هر شب به مدت 15 دقيقه با سوالات باز، ايشون رو ترغيب و تشويق به صحبت كنيد. مثلا نگيد كار خوب بود؟ (سوال بسته) بگيد : كار چطور بود؟ سوالات باز سوالاتي هستند كه جوابشون بله و خير نيست... توضيح لازم دارن ! پس اول سوال رو آماده كنيد و بعد بپرسيد! بداهه اقدام نكنيد
وقتي صحبت مي كند : همدلي كنيد! سرزنش نكنيد/ مقايسه نكنيد/ بي توجهي نكنيد/ تو چشماش نگاه كنيد/ به احساسش توجه كنيد/ ايراد نگيريد/ راهكار ندهيد/ احساسش رو انكار نكنيد/ شما در فرايند همدلي تاييد نمي كنيد كمي بالاتر از احساسات خودتون، ايشون رو درك مي كنيد/
3. ايشون رو سه بار در هفته جاري تاييد كنيد و كارش رو تمجيد كنيد و يك بار بهشون بگيد بهت افتخار مي كنم... يكبار بابت كار مهمي كه كرده كافيه! دلائلتون براي افتخار كافي و محكم باشه...
4. دقت كنيد چگونه صحبت كنيد: از جملات "من" استفاده كنيد و الگوي XYZ
اين الگو اين گونه است:
هنگامي كه در موقعيت X، عمل Y رو انجام دادي، احساس Z كردم
عملا با اين شيوه اطلاعات كاربردي به ايشون مي دهيد! غر نمي زنيد! رفتار ويژه ايشون، بافتي كه در رفتار در آن اتفاق افتاده، و آنچه احساس كرده ايد!!! توجه كنيد كه ترتيب X و Y و Z مهم نيست
مثلا متوجه شديد كه مبلغي از روي اجاره برداشته و به شما نگفته:
وقتي شما پول احتياج داشتي و در موقعيت بدي قرار داشتي، و اين پول را از روي اجاره برداشتي و به من نگفتي تا در صورت امكان بهت كمك كنم، احساس خوبي نداشتم...
5. استقلال مالي ايشون رو به رسميت بشناسيد ( اما در كنترل داشته باشيد) / در مرود مساول مالي فكر مي كنم بايد باهم صحبت كنيم..
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
آفرین به sci عزیز که اینقدر زیبا و پر محتوا نوشتند من هم کلی از صحبت هات استفاده کردم sci عزیز
مهتاب جان تاثیر اصلی ایشون از خانوداشون هست و خیلی بارزه از رفتار خانواده ی ایشون البته تاثیر اصلی... ولی شما می تونی خنثی ش کنی شاید بهتر باشه رفت و آمدتون رو اگه زیاد هست با خانواده ی ایشون کم کنی (کم نه قطع چون با قطع رابطه مشکلات بیشتر خواهند شد) و شروع کنی به تغییر رفتار و برخورد با همسرت, تغییر لحن معجزه می کنه, مثل همون بشین و بتمرگ که تاثیرش خیلی متفاوته
قبل از اینکه بخوای با همسرت صحبت کنی به صحبت هات فکر کن, روی صحبت هات برنامه ریزی کن که چطوری بگی نتیجه ی بهتری داره
بشین به روحیات همسرت فکر کن و بعد کلماتت رو انتخاب کن, حتی جملاتت رو بنویس, سعی کن وقتی عصبانی یا ناراحت هستی با همسرت صحبت نکنی و بری تو اتاق یا بری بیرون و فکر کنی بعد باهاش صحبت کنی چون وقتی آدم از کسی دلگیره رو صحبت هاشظ نمی تونه فکر کنه و حرفهایی می زنه که اوضاع رو خراب تر می کنه
:72:واقعا مادر خوبی هستی که به فکر روحیه ی دختر خانمت هستی, اگه همه مثل شما از اول به فکر مشکلاتشون و رفعش بودند اینقدر اختلالات و افسردگی تو این جامعه وجود نداشت, واقعا بهت تبریک می گم:72:
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
جناب Sci و tell me عزیز و گرامی
واقعا ازتون ممنونم ----- خیلی محبت و لطف دارید که بی چشم داشت برای هموطنا و هم نوعاتون اینطوری وقت میزارید و از راهنمایی و کمکتون اونها رو بی بهره نمیزارید......
واقعا از صمیم دل ازتون سپاسگزارم
جناب SCi نکته های خیلی ظریف و جالبی رو از برخوردامون برام روشن کردید که هیچ وقت بهشون اهمیت نمیدادم و فکر نمیکردم تا این حد تاثیر گذار ...... من حتما مو به مو دستورالعملهاتون رو اجرا میکنم و ازتون صمیمانه خواهش میکنم بازم راهنماییم کنید ....... توی چندتا پست قبلترم اشاره کرده بودم که قبول دارم جدیدن منم خیلی بد باهاش حرف میزنم ... این موضوع خودم رو هم خیلی اذیت میکنه ....... اما واقعا تو یک لحظه وقتی یادم می اوفته به کارهایی که انجام داده و ضربه هایی که از کاراش خوردم به قول هایی که هزار هزار بار داده و عملی نکرده در مورد همین مخفی کاری و دروغ گویی یه لحظه کنترل اعصابمو از دست میدم . جدیدن اینطوری شدم وقتی میبینم انگار هرچی قهر و آشتی میشه و جنگ و جدل یه مدت من محلش نمیزارم و بعد هی اون میاد عذر خواهی و بعدم تموم ....... و دوباره یه مدت دیگه روز از تو روزی از نو ( به قول tell me عزیز انگار براش عادت شده که من ناراحت شم بعد دوباره زندگی روال عادی بگیره ) اون لحظه آتیش میگیرم واقعا و شاید تو اون موقعیت سرزنش زیاد میکنم و به قول شما پرونده های بایگانی رو بیرون میکشم.......
چون شوهرم خودش به ضعف خودش اعتراف داره و منم میدونم گاهی تو اعصبانیت حرفای نباید میزنم ...... دوست دارم حتمن سعی کنم مشکل کمرنگ بشه و از بین بره ....... ازتون خواهش میکنم بازم کمکم کنید و تنهام نزارید تو این راه
توی یکی دوماه اخیر تو بعضی بحثها حرفهایی بینمون پیش اومده که من حس می کنم پردههای حرمت بینمون از بین رفته و این موضوع خیلی اذیتم میکنه
دوست دارم زندگیم برگرده به دوران خوشش.......
tell me عزیز از اینکه تشویقم میکنی به زندگی بهتر ازت ممنونم
و ممنونم که وقت میزاری برام صحبتات خیلی آرامش دهنده است و کمک کننده