RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
به نظرم اين رفتارت معلول رفتار و گفتاري از طرف همسرت هست كه تو ناخوداگاه سي ميكني خودت رو در جبهه ي مقابل همسرت ببيني و باهاش بجنگي نه اينكه بحث كني....ببين من هم با همسري بحث هاي مذهبي مخصوصا راجع به نماز و حجاب داشتم...يه روز نشستيم كنار هم (نه روبروي هم) شروع كرد بهم توضيح داد كه ....حالا بماند كه من چقدر حرفش رو قبول كردم و چقدر از حرفاش رو رد كردم اما منظورم اينه كه من توي بحثم همسري رو كنار خودم ميدونستم و ازش ميخواستم مثل يه دوست باهام برخورد كنه نه يه ناظم كه بالا سرم واستاده و به زور بهم ميگه بايد فلان كني يا بهمان....
بشين علت اين كه از همسرت بازجويي ميكني و يا علت اينكه از لغت " شرعتون " استفاده ميكني چيه؟چرا احساس ميكني دين رابطه ي مستقيمي با همسرت داره؟
ايا تا به حال همسرت سعي كرده كه تورو به دين نزديكتر كنه؟سعي كرده در اين رابطه نصيحتت كنه؟و در كل علت اين جبهه گيري مذهبي در مقابل همسرت چيه؟
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
آويژه خانم سلام:46:
چه قدر احساساتت رو زيبا بيان كردي! :72: كاملا دركت ميكنم
به قول دوست عزيزم اين فقط دغدغه ي شما نيست دغدغه ي نسل ماست كه راحت هر حرفي رو نميپذيريم ...
من البته همسر شما رو نميشناسم ببخشيد اما فكر كنم شما تحصيلاتتون بالاتر از ايشونه براي همين يه سري حرفهاي اعتقادي رو شما سخت تر ميپذيريد و ايشون راحت تر.
مثلا در مورد خانواده ي من برادرم هيچ وقت با خانمش بحث نميكنه. ميگه شما متوجه نميشي من چي ميگم! ايشون تحصيلاتشون و مطالعاتشون بالاتر از همسرشونه.
آويژه جان مشكل شما دو بخش داره يك بخشش اعتقادات و باورهاته و يك بخشش نحوه ي برخورد با همسر در اين شرايط.
در مورد بخش اول:
من ميگم آدم خوب نيست زياد تو شك و ترديد باقي بمونه چون بالاخره يه روزي خسته ميشه پس بايد يه راهي رو انتخاب كنه
- يا مطالعه شو بيشتر كنه تا اطلاعات ديني و عقليش رو بالاتر ببره و ...
- يا هر چيزي كه ديگران ميگن رو باور كنه و بپذيره و زياد هم در جهت توجيه عقليش برنياد (كه شايد براي شما و حتي خود من سخت باشه اما شدنيه)
- يا اصلا بهش زياد فكر نكني تا برات شبهه بوجود نياد مثلا در مورد اعتقاداتي كه هيچ تاثيري در زندگي ندارن مثل همون قضيه ي فيلم يا ... چون در زندگي حقيقي به ندرت ممكنه بهش برخورد كني و ...
- يا اگر در مورد چيزي شك كردي و عقلت بهت چيزي رو گفت به همون نداي دروني و عقلي عمل كني كه جرات و جسارت ميخواد و در ضمن بايد خيلي خوب فكر كني و بعد هم نتيجه رو به خداي بزرگ بسپري به اين اميد كه خداجونم من با همون عقلي كه خودت بارها در قرآن توصيه به تعقل كردي تصميم گرفتم و ممكنه تصميمم و اعتقاداتم كامل درست نباشه اما تو به بزرگي خودت ببخش اگر قصوري درش بوده و ...
يك حديثي هم از امام صادق هست كه مضمونش اينه كه :
اگر چند كارشناس ديني نظري رو به تو گفتند اما دل تو آن را نپذيرفت (يعني يقين قلبيت به چيز ديگري راي داد) به نداي دلت عمل كن :163: (اين نشون ميده كه دل انسان كه برخواسته از تفكرات و عقلش به چيزي يا چيزهايي گرايش پيدا ميكنه خيلي ارزشمنده) :72:
خوب اين قسمت اول مشكل شما بود يعني مسائل مذهبي
و اما قسمت دوم مشكل شما كه رابطه با همسرتون هست:
شما سعي كنيد زياد با ايشون بحث نكنيد چون به هرحال زندگي زناشويي ارزش بالايي داره و زياد نبايد اونو به صحنه ي جنگ فكري مبدل كرد
اگر ايشون از برخي اعتقاداتش ميگه با مهربوني به ايشون گوش كنيد و حتي اگر قبول ندارين بهش احترام بذارين دقت كنيد كه محيط ايشون با شما متفاوت بوده و ادراك انسان نقش زيادي در باورهاش داره.
اگر موضوعي شما رو آزار داد (مثل همون فيلم) با درددل و نگراني و مهرباني نگراني خودتون رو با ايشون در ميان بگذارين از اينكه روح لطيف و زيباي زن به چه مسائلي فكر ميكنه و ... :43: چه مسائلي براش ناخوشاينده مطمئن باشين حرفي كه با محبت همراه باشه تاثير بسيار بيشتري داره ...
همانطور كه در قرآن هم داريم : اي پيامبر اگر مهرباني تو نبود مردم از اطرافت پراكنده مي شدند.
اميدوارم موفق باشين :72::72:
مطمئن باش جات تو بهشته خانم گلي ما كه از شما بدي نديديم :46:
پس زيادم سخت نگير
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
سلام. از همتون ممنونم که لطف کردید و همراهم هستید.:72:
نقل قول:
آویژه عزیز
من کارشناس نیستم، جزو مراجعین هستم
ولی کلم بو قورمه سبزی میده، یعنی عشق بحثم، عشق کل کل
مخصوصا بحثهای دینی و اجتماعی
اینکه ذهنت درگیر این سوالهاست اصلا بد نیست و اتفاقا نشون میده مرداب نشدی
منم همینطورم
اما سعی کن زیاد با همسرت بحث نکنی، نه اینکه کاملا جلوی خودتو بگیری ولی سعی کن کمی خنده و شوخی قاطی صحبتهات کنی و از درون به خودت نهیب بزنی که بحث زیاد هم جدی نیست
این خیلی کمکت میکنه
من امتحان کردم
@ شمیم بهاری
ممنون از توصیه ات. حق با شماست، خوشرویی موقع بحث می تونه خیلی فضا رو تغییر بده.
نقل قول:
آویژه ی عزیزم؛ من فقط روی این جمله ات می خوام فکر کنم؛ چرا؟ چرا شدی مرداب؟ چرا فکر می کنی شدی مرداب؟ ببین نمی دونم قبلا یعنی توی دوران مجردی چی کار می کردی! اما می خوام بگم تو چیزی رو از دست ندادی و یه چیزهای دیگه هم به دست آوردی؛ اما چون علاقه مندیهات رو کنار گذاشتی، دچار یه فرسایش شدی که باعث شده وقتت رو به چراهایی بگذرونی که بودنشون خوبه؛ به شرطی که اون قدر پیگیر بشی که جواب درستش رو پیدا کنی؛ نه اینکه این شک و تردیدها به صورت مبهم توی ذهنت بمونه!
ببین عزیزم؛ شما باید یه وقتی از روز رو در کنار عشق و صمیمیتی که حالا با بودن با همسرت پیدا کردی به خودت اختصاص بدی! اینکه هدف داشته باشی و براش تلاش کنی، راه های رسیدن به اونها، اتفاقاتی که در این بین میافته و همه اینها باعث به وجود آمدن ارتباط و صحبت میشه، و شما فکر نمی کنی که با همسرت موضوع مشترکی واسه حرف زدن پیدا نمی کنید!
-----------------------------------------------------------------------------
به نظرت انسان بودن؛ جز با خدا یکی شدنه؟
به نظرت همه ی اون دانشمندانی که علم فیزیک و امثال اون رو قبول دارن؛ به اتفاق به این مساله توافق نظر ندارن که انسان موجودی نیست که به صورت اتفاقی پا به این کره ی خاکی گذاشته باشه؟ و به نظرت شبیه خدا بودن؛ به زندگی ما معنا میده؛ یا پذیرش حضور بی دلیل ما در این دنیا؟
نمی خوام باهم بحث کنیم؛ اما می خوام بگم؛ همه ی ما توی یه مقطعی از زندگی مون به این موضوع فکر می کنیم که آیا من و همسرم حرفی برای گفتن داریم یا خیر؟ و من فکر می کنم این در مورد شما؛ با بحث اعتقادیتون خودش رو داره نشون میده؟!
@ دل
الان دارم روز های بیکاری رو می گذرونم و از تب و تاب حرکت افتادم. برام به شدت آزار دهنده است که روز ها یک به یک میگذره بدون اینکه از داشته ها و دانسته های قبلیم سود ببرم و یا اینکه بهشون چیزی اضافه کنم.
ازدواج هم مانعی بر سر علاقه هام نیست. اتفاقا گاهی همسرم تشویقم می کنه برم سراغ چیز هایی که همیشه دوست داشتم انجام بدم. خط، موسیقی، نویسندگی ...
این چراها همیشه بوده. حتی وقتی درس می خوندم اینکه چرا الان اینقدر درگیرشون شدم شاید به خاطر اینه که فرسوده شدم و فکر می کنم دارم پیر می شم و بهتره زودتر تکلیفم رو با خودم روشن کنم....
در مورد قسمت دوم صحبتت، گمان نمی کنم. تنها بهانه نزدیک شدن ما به هم حرف زدن نیست که نگران باشم. خیلی وقتا با زبان چشم یا زبان بدن حرف های قشنگ تری می شه زد...
نقل قول:
از وقتی پایان نامه ات رو دادی و دفاع کردی با همسرت مسافرت رفتید؟ 72
خانومی فکر کنم شما از اون دسته آدم هایی هستی که دائما می خواهد فعال باشند و انرژی زیادی داری واسه اینکه برای بالا بردن معلوماتت تلاش کنی ؟
از اون هایی که تا یه چیزی رو کامل و عمیق درک نکنند باورش نمی کنند؟
@ بالهای صداقت
مسافرت هم رفتیم. گاهی واسه تنوع می ریم رو پشت بوم می خوابیم و تا صبح یخ می کنیم :311: ، گهگاه می ریم می گردیم ... اما خستگی اون دوره به این خاطر که هیچ حاصلی برام نداشته، هم چنان تو تنم مونده ...
لطفا نگید همین که دانسته هات زیاد شده خودش یه "حاصله"...
یعنی شما هم مثل del فکر میکنی از بیکاری و خستگیه که زدم تو خط کنکاش؟ ....
من باید احساس کنم دارم کار مفیدی انجام میدم و در موقعیت خوبی هستم تا از خودم و شرایطم راضی باشم. و راستش خیلی هم در مورد خودم سخت گیرم و فوق العاده ایداه آل گرا. همه چیز به بهترین نحو. در مورد باور ها همینه.
توی رشته من وقتی یه قانون رو می ذاری رو سنگ باید آب بشه! مو لای درزش نمی ره، اینجا باشی یا کهکهشان بغلی، همینه. باید همه چی رو هم بتونه توضیح بده. اگه هم یه روز یه استثنا واسش پیدا شد که اون قانون رو نقض کرد کلا همه چی رو می پیچیمم میذاریم کنار و دوباره از اول قانون می نویسیم. در مورد اعتقادات هم متاسفانه من یههم چین دیدگاهی پیدا کردم. دوست ندارم جاییش بلنگه. یا چون نمی فهمم به امون خدا رهاش کنم که ان شالله درسته! ... تا جایی که من گشتم کسی نیست که بتونه یه دین رو(حالا هر مسلکی) اینقدر شسته رفته برام روشن کنه ...
نقل قول:
خلاف شرعتون؟ این جمله هر چقدر هم با لبخند و محبت همراه باشه باعث جبهه گیری سریع همسرتون شده.زیر سوال بردن تمام اعتقاداتش. یعنی یک شیوه اشتباه در ایجاد بحث. بهتر بود یه جمله ملایم تر به کار می بردی....
@lifeisbeautiful :
درسته، لحن گفتار من اشتباه بود.
ممنون از حرف هات و همینطور معرفی اون کتاب. حتما می خونمش....
نقل قول:
بشين علت اين كه از همسرت بازجويي ميكني و يا علت اينكه از لغت " شرعتون " استفاده ميكني چيه؟چرا احساس ميكني دين رابطه ي مستقيمي با همسرت داره؟
ايا تا به حال همسرت سعي كرده كه تورو به دين نزديكتر كنه؟سعي كرده در اين رابطه نصيحتت كنه؟و در كل علت اين جبهه گيري مذهبي در مقابل همسرت چيه؟
@ غزاله:
به حرف هات فک کردم. به نظرم غیر از جاهایی که حرفامون به قصد حل شدن پرسش های من، بینمون در می گیره، شاید من دارم عصبانیتم از تاریکی های جامعه رو سر همسرم خالی می کنم. همسرم از این طیف و طرز تفکر نیست . اما همینقدر که زمینه های مذهبیش پر رنگ تر از منه انگار شده محل اعتراض من ...
چه اشتباه بزرگی!
نقل قول:
به قول دوست عزيزم اين فقط دغدغه ي شما نيست دغدغه ي نسل ماست كه راحت هر حرفي رو نميپذيريم ...
من البته همسر شما رو نميشناسم ببخشيد اما فكر كنم شما تحصيلاتتون بالاتر از ايشونه براي همين يه سري حرفهاي اعتقادي رو شما سخت تر ميپذيريد و ايشون راحت تر.
مثلا در مورد خانواده ي من برادرم هيچ وقت با خانمش بحث نميكنه. ميگه شما متوجه نميشي من چي ميگم! ايشون تحصيلاتشون و مطالعاتشون بالاتر از همسرشونه.
آويژه جان مشكل شما دو بخش داره يك بخشش اعتقادات و باورهاته و يك بخشش نحوه ي برخورد با همسر در اين شرايط.
@ یاسا:
از نظر تحصیلی و حتی سطح دانشگاه و .. شبیه هستیم،
اغلب از نظر فکری هم همینطور... حتی سلائق مطالعه ... اتفاقا ایشون هم می گه "من هم یه همچین روز هایی رو گذروندم" اما دلائل و براهینی که همسرم رو از این هزارراهی! نجات داده و به یقینی تو ام با آرامش رسونده برای من قانع کننده نیست.
به هیچ وجه به همسرم ایرادی وارد نمی دونم. تا حالا تو زندگیم انسانی منطقی تر از ایشون ندیدم. بسیار فهیم و روشن فکره ... مشکل ما عدم درک متقابل نیست ...
تقسیم بندی ات رو می پذیرم.
در مورد مسائل مذهبی:
باید بپرسم و بخونم و بشنوم. اما از کی؟ از کجا؟
چطور می شه به ندای درون گوش کرد وقتی می دونی بی طرف نیست؟
در مورد قسمت دوم:
تا حالا کم و بیش همین راه رو رفتیم. یا دست کم قصدش رو داشتیم. قبول دارم. گاهی یادم می ره ایشون مونسمه و شریک زندگیم ... نه مسئول هر چه ناروشنی ...
ممنون از لطفت بانوی مهربون.
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
:72::72::72:سلام آویژه
چند ساله اینطوری سردرگم هستی؟
من به شخصه معتقدم اون منبع شسته رفته ای رو که میخوای شاید هرگز پیدا نکنی، هر رودی باید به دلتای خودش بپیونده تا از جوش و خروش بیافته، هر کسی طبق منطق و ساختار شخصیتی خودش تفسیری از دنیا داره و جواب سوالهای تو رو به نوعی میده، تو باید به باوری برسی که واسه خودت منطقی هست، وگرنه تو این موارد مطلق نداریم، یعنی اگر منتظری صد در صد مجاب بشی من فکر می کنم امکان نداره، تاریخ فلسفه رو بخون، هر فلسفه ای متاثر از دوران خودشه و هیچکدوم مطلق نبوده، من اولا توصیه میکنم دنبال این چیزها نری، اگر هم رفتی :311: کتابهای راجع به جامعه شناسی دین و دردجاودانگی از اونامونو رو بخون، شاید به دردت خورد...
در ضمن من با اریانا موافقم، زندگی تو ظاهرا متعادل و خوبه، اصلا لزومی نداره این بحث ها رو با هم داشته باشید، ضمنا همسرت رو دین مجسم نبین، اون بیچاره چیکار کنه اگر فلان چیز در اسلام و .. فلان طوره
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
آویژه جان
مشخصه مدتهاست دچار بحران فلسفی و هویت معنوی شدی اما اغلب پنهانش داشته ای . ریشه اون بر میگرده به دوران نواجوانی و آغاز بلوغ . و شما تا این بحران را نگذرانی و برایت حل نشه و جواب سئوالهایت را پیدا نکنی راحت نمی شوی .
1 - دقت کن که بحث و رویه مباحثه با جدل فرق می کنه ، گاهی ذهن ما به خاطر آموخته های غلط نیاز به بحث و دریافت پاسخ سئوالات را با جدل جابجا می کنه ، علتش هم رویه اشتباه موضع گیری است . برای حل آن هم بهتره از حالت موضع گیری بیرون آمده ، تفاوتهای جدل و بحث را دریابی و از جدل پرهیز کرده و مباحثه را در پیش بگیری .
2 - نیاز به مشاوره و بحث با یک کارشناس دینی و مذهبی داری (البته یک کارشناس حکیم که بتونه حکیمانه پاسخهایت را بدهد) .
پی گیر مشاوری اینچنین به طور حضوری باش ، در دنیای مجازی هم میتونی از سایت تبیان بهره بگیری .
3 - اگر مایل بودی در حد ممکن و بضاعت دنیای مجازی از همدردی کمک بگیری ، نیازه که شارژ انجمن آزاد را بپردازی و در آنجا تاپیک باز کنی ، تا در حد بضاعت خود وارد بحث شویم .
موفق باشید .
.
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
نقل قول:
چند ساله اینطوری سردرگم هستی؟
من به شخصه معتقدم اون منبع شسته رفته ای رو که میخوای شاید هرگز پیدا نکنی، هر رودی باید به دلتای خودش بپیونده تا از جوش و خروش بیافته، هر کسی طبق منطق و ساختار شخصیتی خودش تفسیری از دنیا داره و جواب سوالهای تو رو به نوعی میده، تو باید به باوری برسی که واسه خودت منطقی هست، وگرنه تو این موارد مطلق نداریم، یعنی اگر منتظری صد در صد مجاب بشی من فکر می کنم امکان نداره، تاریخ فلسفه رو بخون، هر فلسفه ای متاثر از دوران خودشه و هیچکدوم مطلق نبوده، من اولا توصیه میکنم دنبال این چیزها نری، اگر هم رفتی 311 کتابهای راجع به جامعه شناسی دین و دردجاودانگی از اونامونو رو بخون، شاید به دردت خورد...
در ضمن من با اریانا موافقم، زندگی تو ظاهرا متعادل و خوبه، اصلا لزومی نداره این بحث ها رو با هم داشته باشید، ضمنا همسرت رو دین مجسم نبین، اون بیچاره چیکار کنه اگر فلان چیز در اسلام و .. فلان طوره
@ سابینا:
آره. شاید چنین کسی رو هیچ وقت نتونم پیدا کنم ... (کلی حرف نوشتم و پاک کردم)
کم و بیش به این نتیجه رسیدم که انسانیت و وجدان برای آدم ها کافیه. اگه آدم این ها رو داشته باشه، شرافتمندانه زندگی خواهد کرد.
اما ... بازم هزار و یک اما و چرا می مونه.
اما اگه خدایی باشه ....
اما اگه ملاک خوب بودن از نظر این خدا فرق داشته باشه ...
چرا غم عالم می شینه تو دلم وقتی به خاطراتم با خدا(!) فکر می کنم؟!!(تلقینه؟!) ...
اون کتاب ها رو هم حتما می خونم.
و البته گناه همسرم هم اینه که با من ازدواج کرده :D
@فرشته مهربان:
خوشحال می شم اگه یه شب بتونم بخوابم بدون اینکه نگران باشم راهی که می رم درسته یا نه ...
پی گیرش هستم.
ممنون بانو :72:
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آویژه
[color=#1E90FF][size=medium]چهار چوب ها یعنی: من از کجا اومدم، واسه چی اومدم، قراره چیکار کنم، خوب بودن یعنی چی و ...
قبلنا: یه خدا بود و باقی قضایا که همه می دونیم و خوب بودن یعنی شبیه این خدا شدن.
حالا: اینجا بودن دلیل نمی خواد. فیزیک ما رو به اینجا رسونده!، و خوب بودن یعنی انسان بودن
سلام خانم آويژه
خوب بودن يعني چي؟ يعني شبيه اين خدا شدن؟؟ فيزيك ما رو به اينجا رسونده؟
قبول دارم فرمايشات شما رو! اما مي خوام يه داستان براتون تعريف كنم
هايزنبرگ فيزيكدان معروف يك اصلي داره به نام اصل عدم قطعيت/ اين اصل به بيان ساده عنوان مي كنه كه ما هرگز نمي توانيم محل دقيق ذره اي اندازه الكترون را در محيط اطراف هسته اتم تعيين كنيم لذا مي گيم يه جايي اطراف هسته اتم ذره هايي به نام الكترون هستند! كجا؟ معلوم نيست!!!
هايزنبرگ براي اينكه تئوريش رو ثابت كنه همواره نامه اي به انيشتن مي نوشت و انيشتن تئوري او را رد مي كرد تا در نهايت توانست تئوري را با اصول دقيق فيزيك ثابت كند! و نامه اي به انيشتن نوشت. انيشتن نامه را خواند و اصل عدم قطعيت را پذيرفت اما در جواب نوشت : خداوند جهان را با تاس نيافريد!
امروز وقتي نظرات هاوكينگ فيزيكدان برجسته رو مي خونيم مي بينيم كه در مقابل نظم هستي واقعا هيچ هستيم. خب پس فيزيك، شيمي، بيولوژي همه به دنبال يك چيز هستند رياضي و منطق حيات! وقتي شخصي مسلمان نزد انيشتن رفت و از او پرسيد خدا كجاست؟! و خدا چيست!؟ براي اينكه بداند انيشتن چقدر خدا را قبول دارد؟!
انيشتن پيپ را به كناري مي اندازد و از روي صندلي بلند مي شود و سر او فرياد مي زند كه تو چه چيزي از خدا مي داني كه جرات مي كني در رابطه با خدا بپرسي؟!
مهم نيست كه خدا هست يا نيست! مهم اين است كه اين جهان توسط نيروي شگفت انگيزي كه تمام محاسباتش دقيق است اداره مي شود كه اگر در اين محاسبات دقيق شويم و لحظه اي به همين ميوه هاي روي ميز منزل نگاه كنيم كاري نمي توانيم بكنيم جز تعجب و تعظيم در مقابل علمي كه بسيار زياد است. صاحب علم كيست و كجاست را هيچ كس نمي داند! اما علم وجود دارد! ما را فيزيك به جايي نرسانده! ما فيزيك،شيمي ،رياضي، بيولوژي را درست كرديم كه بتوانيم اين علم را ياد بگيريم
عملا طبيعت نيست كه فرمولهاي ما رو رعايت مي كنه! طبيعت منظمه! ما براش فرمول مي نويسيم! و فرمولهاي ما قوانين طبيعت رو براي ما قابل درك مي كنه
در مورد خوب بودن و زيبا بودن هم وضعيت به همين ترتيبه! خوب بودن يعني چي؟ واقعا يعني چي؟ خوب بودن يك امر نسبي است! خوب بودن يعني مطابق با ارزشهاي يك جامعه يا فرد رفتار، كردار و گفتار داشتن! شايد با همين رفتار خوب،جاي ديگر بد باشيم!!!
زيادي نوشتم. مي خواستم چند خطي باشد. چندين خطي شد.
سپاس
دكتر راستين
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
آویژه فقط بگم که دردمون مشترکه! نمی تونم بیش از این بگم اما بدون که بیشتر از من کسی درکت نمی کنه
کاش فرشته مهربان بیشتر کمک کنه
کاش مدیر هم کمک کنه
خواستم بگم این تاپیک برای من هم مفید و مهمه و خیلی عجیب بود که تاپیکی دیدم که دردپنهان منو هم داشت!
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
سلام به عضو فعال همدردی" آویژه
پیش از بیان نظرم، برای وصلت با همسرت تبریک میگم و برات آرزوی سعادت و آرامش میکنم.
بنظر من: ادیان الهی،مکاتب عقیدتی،مکاتب نظری،باورهای اعتقادی،علوم ماوراطبیعه(متافیزیک) و....... تماماً در جهت رشد تکامل مادی و معنوی بشر در اختیارش قرار گرفته است است حتی اگر ساخت و تولید خو بشر زمینی باشند.
بحث ادیان الهی هم از سوى افرادى مطرح مىشودکه به مبدء و معاد عقیده ندارند، هم توسط کسانى که به خدا و معاد ایمان دارند.
البته قصد راه انداختن مباحث عقیدتی ندارم مقصودم از عنوان این مطالب این بود که عرض کنم چرا ابزار هایی که مسئولیت ارتقاع کیفیت زندگی مادی و معنوی ما انسانها به عهده دارند،خود وسیله ای بشن برای عدم تفاهم وصف بندی های عقیدتی چه در سطح اقوام مختلف دنیا و چه در نظام خانواده.
در مورد شما آیا دارای اختلاف های ریشه ای عقیدتی هستید و یا تنها اختلاف نظر هایی با هم دارید؟
در ادامه گفتگو با هم سعی با توجه بضاعت فکری و معلوماتیم مطالبی خدمتتون عرض کنم امیدوارم که مفید فایده قرار بگیره.
ادامه دارد........
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
سلام دوست عزیزم
به نظر من برای اینکه این مباحث رو پیگیری کنی بهتره که اول یه مقدار از نظر روحی به شرایط مناسبتری برسی یعنی از این حالت رکود در بیای و بعد به دنبال پیگیری اون مباحث عمیق باشی.اخه احساس میکنم که این مباحث خیلی انرژی گیر هست و تو باید اول از همه امادگی روحی کافی داشته باشی چون خود این حالت رکود و افسردگی هر چند ضعیف گاهی باعث گرفتن نتایج اشتباه میشه
دوم اینکه اگه حالا واقعا مشتاق این هستی که مطالعه جدی در این زمینه داشته باشی همیشه در ذهن خودت با عشق جلو برو و با دید مثبت و نه با یه پیش زمینه منفی
و اینکه چون همسرت هم گفتن که نمیتونن جواب سوالات شما رو بدن بهتره که وارد بحثای عمیق و طولانی در این موارد با ایشون نشین و اگر هم که صحبت به این چیزها کشید از جنجالی کردن آن خودداری کنید و سعی کنید که شکل یه صحبت دوستانه کوتاه باشه
راستی دوست خوبم یه سوال دارم که اگه خواستی جواب بده اونم اینکه شما و همسرت چگونه با هم آشنا شدین...در رابطه با موضوع سوالت نیست عزیزم من همیشه از زوجهای خوشبخت این سوال رو میپرسم:43:
عشق و شادیت پایدار...:72::72::72: