RE: از دست جاریمو برادر شوهر حسودم دارم دیوونه میشم
از راهنماییتون ممنونم . من هم با شما موافقم و مثل شما بودم و در مورد خونه و دکوراسیون هم همینطور بوده ام و دور از خاله زنک بزی و هنوز هم گرفتارش نشدم به قول یکی از استادامون ادم هنری فکر کنه بهتره تا کار هنری انجام بده و من این جمله رو بارها تو ذهن خودم تکرار میکنم با حرفاتون کاملا موافقم ولی حرف رو ادم تاثیر میزاره میتونه یه جمله اعصابت رو به هم بزنه و تو چهرت نمایان بشه.من حرفای شما دوستان رو کاملا قبول دارم و مثل روشنی روز برام واضحه.ارزشهای اخلاقی همیشه ارزشند و تغییر نمیکنند ولی شرایط خیلی چیزهارو بر هم میزنه من همیشه دوست داشتم بهترین باشم نه اینکه خود خواه باشم و خودم رو بهتر بدونم نه ،بهترین هارو انتخاب میکردم و برای رسیدن بهش تلاش میکنم قبلا هم گفتم در این مورد انرژی کاذب دارم و دوست ندارم کسی این تلاشهای منو بی ارزش کنه و تغییر بده ولی متاسفانه این شخص تونسته اینکارو بکنه .و طبیعیع که من حالت عصبی پیدا کنم چون موقعیتمو تو خطر میبینم اونم موقعیتی که براش تلاش کردم تا بدستش اوردم . صحبت های شما نوشتاره در عمل خیلی سخته ،خیلی زیاد .گاهی فکر میکنم خدا این شخص رو برای امتحان کردن من فرستاده .اخه قبل از اشنایی با ایشون من خیلی ارامش داشتمو یا شاید خیلیحس میکردم ادم پاکی بودم ولی از وقتی ایشون رو شناختم چقدر موجب بدبینی و غیبت نفرتو .......در من شده که همه اینا گناهن در نتیجه من چقدر الوده به گناه شدم .حس میکنم انسانیت رو دارم از دست میدم و این برای نقش مادر بودنم مضره اره همه اینارو به خودم میگم ولی دیدنش ،یا شنیدن صداش همه عقایدم رو دور میکنه .این قضیه واقعا برام مشکل شده والا رقابت بین جاریها که تو همه خونه ها ممکنه باشه من کلا با ادمها متناقض نما مشکل داشتم و الان هم که دیگه یکیش ور دلمه بیشتر غذابم میده.
RE: از دست جاریمو برادر شوهر حسودم دارم دیوونه میشم
دوست خوب
به نظر می رسه از این وضعیت خیلی ناراحتید!! می شه با مثال برامون توضیح بدید که چه اتفاقاتی افتاده؟ مثلا چرا حسودی می کنند؟ به چه چیزهایی حسودی می کنند؟ چطوری تلاشهات رو بی ارزش نشون می دهند؟
تعریف کن که مثلا در فلان موقعیت، فلان اتفاق افتاد... تا ما هم بیشتر با موضوع آشنا بشیم..
سعی کن آرامش داشته باشی، براتون مقدور نیست محل زندگیتون رو جدا کنید؟
RE: از دست جاریمو برادر شوهر حسودم دارم دیوونه میشم
من خیلی راضی ام که با مادر همسرم در یک ساختمان هستیم چون در نگه داری بچه و مسایل دیگر کمکم میکنندومشکل من با شخص ایشان هست چند مثال میزنم .من معمولا ارایش کمرنگ با زیر سازی قوی انجام میدهم تقریبا گریم ولی بسیار سبک .مجلسی داشتیم سایه من بسیار کم رنگ و زیبا بود .فردای مجلس ایشون گفت:او پرسید سایه دیشبت کدوم بود؟ مو من نشونش دادم واو گفت :این که از مال منه من خیلی وقته از این دارم وگفت یه کم بزنم و گفتم بله .این سایه بیسش اب بوده وباید با اب رقیق میشد ولی ایشون خشک خشک استفاده اش کرد و این سایه به صورت خشک اصلا روی پوست نمینشیند .ولی حاضر نشد غرورش رابشکند .مثال دیگر من در حال تعریف کردن یکی از خاطرات کودکیم بودم :** ....من چون برادرم تو پاساژمغازه داشت راحت بودم چون همه منو میشناختنو میگفتن خواهر فلانیه و من راحت بودم و......**
که یهو بین حرف من دوید که :* عین من عین من منم که تو خیابونمون راه میرفتم همه پچ پچ میکردن بچه پولداره اومد بچه پولداره اومد .*خداشاهده که بدون اغراق گفتم.
مثال دیگر بحث راجع به مهریه در جمعی بود من عقایدم رو بیان میکردم که هر چیزی حدو اندازه داره و از این حرفا و ایشان طبق عادت حرف من را قطع کردن و اظهار مخالفت کرد و شکایت به سوی مادر همسرم که : چرا باید مهریه ما دو جاری یکسان باشد در صورتی که او (ینی من )دو سال قبل من ازدواج کرده منظورش این بود که او باید مهریه اش بیشتر میشده .باز من سکوت را ترجیح دادم .یا مثال برای معرفی ایراد من در جمعی گفت: ا چشمهای نازلی هم مثل چشای تو سرپایینه .نازلی دخترمه .نمیدانم منظورش چه بود و لی میتوانستم بگویم که تو هم اگه از حالت چشمانت راضی بودی 7 قلم ارایش نمیکردی و سکوت اختیار کردم .و این را هم میدانم که از حسادتش بود چون من به صورت ژنتیکی پوست خوبی دارم ولی او همچنان خرج بر و رویش میکند
RE: از دست جاریمو برادر شوهر حسودم دارم دیوونه میشم
سعی کنید در مقابل چنین افرادی جدی و محکم باشید ... اگر لازم بود در پاسخ درخواست هایشان " نه " بگویید
معمولا این جور افراد با دیدن جدیت ادم ها کوتاه می ایند...
من بشخصه در محیط های مختلف با این جور ادم ها درگیر بوده ام. باید در مقابلشان محکم بایستید و از خود انعطاف پذیری نشان ندهید!
RE: از دست جاریمو برادر شوهر حسودم دارم دیوونه میشم
:311:
جاریت خیلی باحاله!!!
توی فرهنگی که من توش بزرگ شدم همچین آدمهایی یا منزوی می شند یا همیشه دست انداخته می شوند و مسخره می شوند!!!
خانواده تا خانواده و فرهنگ تا فرهنگ فرق می کنه... برخورد بقیه خانواده باهاش چطوریه؟ توی فرهنگ شما همچین آدمهایی چه جایگاهی دارند؟؟
فقط شما متوجه رفتارهاش می شی یا بقیه هم متوجه می شوند که داره حسادت می کنه؟؟
RE: از دست جاریمو برادر شوهر حسودم دارم دیوونه میشم
رفتار و افکار شما غیرطبیعی تر از رفتار جاری تان است.
این خانم نه آزاری به شما رسانده و نه مشکلی با شما دارد. فقط از نظر اقتصادی یا احتمالا فرهنگی وضعیت خوبی نداشته اند و سعی دارد که مشکلات و کمبودهای قبلیش را رفع کند و تمام سعیش را می کند که یاد بگیرد و خودش را به سطح خانواده همسرش برساند تا زندگی خانوادگی خوبی داشته باشد.
اینکه بلد نبوده از سایه مذکور استفاده کند اینقدر تمسخر ندارد. کافی بود مثل یک خواهر براش توضیح می دادید.
پاسخشان به کنکاش شما در مورد بحثی که با شوهرش داشته هم خیلی مناسب و عاقلانه بوده.
موفقیتش در ارتباط با همسرش نشون می ده که ته دلش هم محبت و صداقت داره و تونسته تو قلب همسرش نفوذ کنه.
بهتره باهاش دوست بشید و ازش یاد بگیرید چطور توی دل همسرتون نفوذ کنید. کاری که با همه معایبی که براش شمردید و همه برتریهایی که از خودتون گفتید، نتونستید انجام بدید.
RE: از دست جاریمو برادر شوهر حسودم دارم دیوونه میشم
اره واقعا باحاله.اطرافیان هم میدونند ولی قبلا گفته بودم که مادر شوهرم هی میگه تو عاقلی کوتاه بیا جوابشو نده یا اینکه به همسرش گله گی میکنن .اقوام هم دلخوشی ازش ندارن ولی چیکار میتونن بکنن؟ من از اینجا متوجه شدم که ازش خوششون نمیاد که مثلا تو خیلی از مهمونی ها دعوتشون نمیکنن وزیاد باهاش صحبت نمیکنن البته این هم تقصیر خودشه بس که تو بحث ها حرف بی ربط زده و دیگران رو ناراحت کرده بعضی وقت ها از من از حرف هایی که او میزنه خجالت میکشم مثلا به مادر همسرم میگفت : مامان ناراحت نشیدنا من چون از هوای بیمارستان بدم میاد اگه یه وقت چیزیتون شد از من توقع نداشته باشین پیشتون بمونم تو بیمارستان .... . من کلی خجالت کشیدم که اصلا چرا باید این قضیه رو بیان کنه مادر همسرم هم با یه لبخند سکون کرد .اونا هم به خاطر پسرشون نمیتونن کاری بکنن.من هم در جریان دوستیشون بودم و هم در جریان خواستگاری رفتن شون . ... که همش با نارضایتی و دعوا و بحث بود و من منتظر همچین روز هایی بودم .با این حال اون روزها من برای مراسمشون سنگ تموم میزاشتم با این حال که باردار بودم ولی دریغ از یک فقط یک تشکر کوچیک .تازه بارها شده که پدر و مادر همسرم از کارهای اون پیش همسر من گله گی کردن وخلاصه مورد زیاده .و بعد هر مراسمی که ایشونم توش باشه کلی حاشیه داریم .و من هم کلی حرص میخورم از دست کاراش
RE: از دست جاریمو برادر شوهر حسودم دارم دیوونه میشم
نیک ناز جان سلام
من تعجب میکنم چرا اینقدر خودتو ازار میدی وقتی یه کم سنت بالاتر بره افسوس می خوری چرا اینقدر حساس شده بودی ووقت و عصابت خودت و شوهرت رو خورد کردی وقتی مطمئنی تو از اون بهتری و همه هم اینو میدونند چرا حرص میخوری مگر اینکه در عمق دلت شک داشته باشی من هم شرایطی دقیقا مثل تو داشتم بهترین تنبیه اینطور ادما بی توجهیه مثلا برات یه مثال از رابطه خودمبا جاریم میزنم هر دفعه که من رو توی خونه پدر شوهرم اینها میدید نگاه میکرد ببینه من چقدر طلا بستم چه لباسی پوشیدم میدوید که عقب نیفته ... بعد از یه مدت دیدم دارم همه انرزی و وقت ارزشمندم صرف این میکنم که با اون رقابت کنم در حالی که اصلا اون نه از نظر خانواده و نه از نظر تحصیلات در حد من نبود یک لحظه تصمیم گرفتم بی خیال بشم یعنی ساده ساده ظاهر میدم اولش احساس میکردم دلش خنک شده ولی اصلا به روی خودم نمی اوردم یا شاید فکر میکرد مشکل مالی پیدا کردیم ولی به از چند جلسه دو باره با یه ظاهر دیگه مییومدم شوکه میشد و هرسش میگرفت خلاصه حسابی بازیش میدادم تا اینکه فهمید من اصلا اون را در حدی نمی بینم که بخوام باش رقابت کنم جونم برات بگه خیلی محترمانه کاری کردم که بالا خره به زبون اومد و گفت همه تورا بیشتر دوست دارن و من هر کاری میکنم خرابتر میشه دیگه تحمل این وضع رو ندارم و کلا رابطش رو با کل فامیل قطع کرد:227:
RE: از دست جاریمو برادر شوهر حسودم دارم دیوونه میشم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط اریاناز
جونم برات بگه خیلی محترمانه کاری کردم که بالا خره به زبون اومد و گفت همه تورا بیشتر دوست دارن و من هر کاری میکنم خرابتر میشه دیگه تحمل این وضع رو ندارم و کلا رابطش رو با کل فامیل قطع کرد:227:
واقعا اینقد از به هم خوردن روابط فامیلی دیگران و مشکل داشتنشون شاد می شید؟
جواب تاپیک قبلی هر دو تون ( آریاناز و نیک ناز ) در این پست کاملا مشخصه. اینجا دنبالش بگردید.
RE: از دست جاریمو برادر شوهر حسودم دارم دیوونه میشم
EVAجان چرا اینقذر عصبانی میشی
بله من معتقدم ادمی که باعث ناراحتی و عذاب بقیه میشه باید اول تلاش کنی متوجه اشتباهش کنی وقتی نشد و باعث عذاب کل فامیل شد تنها راحل بایکوت کردنشه نکنه انتظار داشتید من هم به چشم و همچشمی با اون ادامه میدادم نا گفته نمونه که چقدر با مهربونی با هاش صحبت کرده بودم این خودش بود که اینطور انتخاب کرد
هر چند من همیشه به این فکر کردم که ای کاش دخترم یک زن عموی خوب داشت وبا هم مثل دوست بودیم ولی اون بی خیال نمی شود و روی هر چیز کو چکی کلیک میکرد در نهایت من فقط مسئول تربیت خودم و بچه ام هستم نه مسئول رفتار و فرهنگ یه نفر دیگه اینطور فکر نمی کنید این یکی از قانونهای روابط اجتماعیه