نمایش نسخه قابل چاپ
از تک تک دوستای خوبم که وقت گذاشتن و نظراشون رو گفتن صمیمانه ممنونم:43:
ولی دوستای خوبم من نمی خوام این پاکی رو اینجا با شما درمیون بزارم
من با این همه پاکی و صداقتی که دارم هیچ کس دربارم اینطوری فکر نمیکنن
همه فامیل دوستام آشناها میگن یاسمین که رفته 4.5 سال خارج از کشور هر کاری که فکر کنین کرده
من این حرفارو با گوشای خودم شنفتم.همه من رو یه جور دیگه که اصلا اینطوری نیستم میشناسن
به غیر از چند تا دوستی که خارج از کشور داشتم
واقعا با این قضاوتهاشون عذاب میکشم :302:
تا حدودی درکت می کنم.
من هم ایران که میام گاهی از این حرفها می شنوم.
مثلاً یکبار خانه فامیل می خواستم نماز بخونم، یکی به شوخی برگشت گفت اونجا همه کار می کنی، بیخودی نمی خواهد جلوی ما جانماز آب بکشی... شاید شوخی بود، ولی آدم ناراحت می شه.
یا مثلاً از من می پرسند گوشت خوک چه مزه ایه. وقتی میگم تاحالا نخوردم، باور نمی کنند. تازه ناراحت هم می شوند که این چرا به ما دروغ می گه و ما رو غریبه می دونه!!! :311:
ولی مگه شما به خاطر حرف مردم خودت رو نگه داشتی؟ شما به خاطر خدا، خودت و شوهرت این کار رو کردی.
ان شا الله خدا هم کمک می کنه که یک شوهری پیدا کنی که قدرت رو بدونه.
فکر می کنم کسانی که راجع بهت چنین حرفهایی زدند، کمی به تو حسودی می کنند.
تو با اونها محترمانه برخورد کن. کم کم همه بیشتر با شخصیتت آشنا می شوند و می فهمند که چه شخصیتی داری.
ایستادگی یعنی در همین شرایط پای بند بر عقیده درست باشی . نه در جمع موافقین راه درست را بپیمایی .
شما نیاز داری که خودت را در بعد استقامت ، هم از نظر روحی و هم از نظر ذهنی تقویت کنی .
از نظر ذهنی با توقف فکر با حرفهای آنها برخورد کن ، یعنی چیزی مثل اینکه عامه می گویند یک گوشت در باشه یکی دروازه ، یعنی از این گوش وارد شد از آن گوش بیرون کنی ، یعنی اجازه اقامت به این حرفها در ذهنت ندهی .
با توجه به فرهنگی که از لابلای حرفهات در میان فامیل شما هویداست ، طبیعیه که کمی باور رویه متفاوت شما براشون سخت باشه و تصور کنند تظاهر می کنی ، مهم نیست که اونها باور نمی کنند ، مهم اینه که شما خود را باور دارید و مهم تر اینه که تضعیف نشوی و خود را قوی داری که مشخصه توانش را داری .
در عین ادب و احترام با آنها تعامل داشته باش ، اما خودت را در برابر نیش و کنایه ها قوت بده که روحیه ات را نبازی .
موفق باشی عزیزم
.
دقیقا حامد جان حرف دل منو زدی :310:
من همین هستم و همین هم باقی خواهم ماند حتی اگه شریک زندگی برام پیدا نشه:43:
ولی خدایییش بعضی وقتها حوصلم رو سر میبرن
خیلی ازتون ممنونم فرشته مهربونم:43: سعی میکنم حرفاتون رو آویزه گوشم کنمنقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
من که بعد از شش هفت سال از یه شهر دیگه اومدم، بعضیا فکر می کنن حتما اونجا چادر و حجاب و اینا نداشتم. چند تا دوست پسر داشتم. بعضی کارهامم به اسم کلاس گذاشتن می ذارن. بهم به چشم تحصیل کرده غرب زده (غرب زده غرب نرفته) نگاه می کنن :311:
دیگه چه برسه تو که از خارج اومدی :311:
البته تو مشکلت اونوریه. ولی ریشه هر دوش حسادته.
ولی اینجور متفاوت بودن لذت بخش هم هست. حوصله ات سر میره ولی خب همینکه مثل اونا نیستی خودش خیلی خوبه.
پس من چیکار کنم که منو اینطوری نشناسن؟ یکی یکی که نمیشه به همه توضیح داد
من دارم به جرمی که انجام ندادم تنبیه میشم.به خدا گناه دارم:302:
سلام
شما زندگیتان را بکنید ، مشکل ، شما نیستید . مشکل افرادی هستند که اینطور به شما افترا می زنند...
بعبارت دیگر این دیگران هستند که باید به حالشان تاسف خورد و نه شما
امل کسانی هستند که بدون فکر و سواد حرف می زنند
ضمنا به شما هم بخاطر ثبات رفتاری و فکریتون تبریک میگم
:72:
eng.aydin عزیز مرسی از راهنماییتون:72:
تا حالا هم همین کارا رو کردم ولی نمیشههه