RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
سلام شب بارونی، دوست خوبم.
من نمیدونم قبلاً چی شده و دلیل عاشق شدن و بعم خوردنِ اون عشق چی بوده. اما اینجوری که از حرفات متوجه شدم، دوست نداری که مثل سابق عاشقش باشی و دوباره اون ماجراها باشه. پس اگه مثل قبلاً ، جلوش دست و پاتو گم کنی و نگاهت رو ازش بدزدی و حالتی غیر معمول داشته باشی، اون توی فکر خودش چی فکر میکنه؟!
شب بارونی، عزیزم، حتماً یه دلیلی بوده که رابطتون رو به هم زدین. به اون دلایل فکر کن. مطمئن باش میتونی با این حس ها کنار بیای. خدا خودش کمکت میکنه. ما هم برات دعا میکنیم:72::72:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
دوستان ممنونم ازتون الان خيلي آروم ترم. گفتم كه عشق من كاملا يك طرفه است. شايد تو اين سه سال سر جمع 4، 5 تا جمله هم بينمون رد و بدل نشده.
دختر مهربون من اصلا بدي از اون نديدم كه بخوام يادم بيارم. يه روز اومد و با يه نگاه عاشقش شدم. يه روز هم رفت و من فقط براش آرزوي خوشبختي كردم. من اونو ميشناختم ولي اون منو نمي شناخت. البته اون اواخر يه كوچولو منو ميشناخت كه اون موقع هم ازش فرار مي كردم.
اون يه مشكل داره كه گفتنش برام مقدور نيست. چون من اين سايتو به خيلي ها معرفي كردم. اما بهتون قول ميدم دليل موجهيه براي نرسيدن ما به هم.
در ضمن من هيچ وقت به داشتنش فكر نكردم و بهش چنين جسارتي نميكم. اون تعلق نيست كه بخواد متعلق بشه. اونم متعلق به من!
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
شب بارونی عزیز، ظاهراً نمیشه بیشتر از این بحث رو باز کنی.
خب در همین حد که میدونیم، یه دلیل موجه وجود داره برای اینکه ایشون رو از عمق دلت بیرون بذاری.
بیشتر به اون فکر کن و به این هم فکر کن که اگه اینبار متوجه عشق یه طرفه ت بشه و اون هم درگیر بشه، (با توجه به اینکه یه دلیل موجه برای نرسیدن هست) چه ضربه ای به خودت و ایشون میخوره..
اگه دوست داری بیشتر حرف بزن. بیشتر از حال دلت بگو. بذار سبک شی. لزومی نداره در مورد جزئیات اتفاقی که بوده حرف بزنی. از دلت بگو فقط. ما میشنویم:72:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
ممنونم دختر مهربون. قصدم از زدن تاپيك هم همين بود. اين كه بگم و آروم شم و بگيد و آرومتر شم. من خارج از سايت جايي براي درد دل كردن ندارم. چون بيرون سايت خودم سنگ صبور دوستامم و بدتر اين كه هميشه ازشون خواستم منطقي باشن و هميشه علاقه ي غير عقلاني رو محكوم كردم. اونوقت اگه بفهمن خودم چه جوري ام....:163:
اينه كه مجبورم بيام اينجا سر شما رو به درد بيارم. :43: از اينكه به حرفام گوش ميدين و آرومم ميكنيد ممنونم و اميدوارم منو ببخشين كه وقت گرانبهاتونو ميگيرم. انشا ا... تو خوشي هاتون جبران كنم.
الان آرومترم ولي پيش خودم معذبم. چند سال پيش من و چند تا از دوستام، از جمله "هميشه تنها " كه مدتي هم توي سايت بود، يه راه عرفاني رو پيش گرفتيم. هر كدوم يه ويژگي داشتيم كه ميشديم مكمل هم. تو جمعمون خيلي ها ميگفتن با احساس انتخاب كن و با منطق عمل كن. مثلا با احساست به خدا ايمان بيار، با اصول و قاعده رفتار كن. اما من و "هميشه تنها" مخالفت كرديم. در حقيقت برعكس رو قبول داشتيم. يعني با عقل انتخاب كردن و با احساس عمل كردن. چون معتقد بوديم انتخابي كه عقلاني نباشه سست و بي بنياده و با كوچكترين نا ملايمي از بين ميره. اما بايد با احساس عمل كرد و وقتي ايمان آورد ديگه دو دوتا چهارتا نكرد. به عبارتي حرفمون اين بود كه اطاعت كردن بايد با جون و دل و حتي با ديوانگي باشه. بگذريم. به هر حال ما رو از گروه طرد كردن و البته ما خودمون جدا شديم.
اما توي راهي كه ما در پيش گرفتيم به اين نتيجه رسيديم كه دوست داشتن ديگران آري، ولي عشق ورزيدن خير. در حقيقت همون متن قرآن كه ديگران رو هم بايد به خاطر خدا دوست داشت و نبايد به عشق ورزيدن بيش از حد به ديگران روي آورد. دليل عقلاني مون براي ايمان به اين آيه اين بود كه عشق عبادت مياره و عبادت اطاعت و نتيجه ميشه شرك. پس دوست داشتن ها رو تقسيم بندي كرديم به گروه هاي زير:
عشق به پدر و مادر و خانواده
عشق به جنس مخالف
عشق به دوست
عشق به مال و ثروت.
پس تصميم بر اين شد كه اين چهار نوع عشق رو تبديل به دوست داشتن بكنيم. يعني تا حدي كه حاضر باشيم هر كدوم رو اگر لازم باشه فداي عشق به خدا كنيم.
اما حالا عشق من به اين شخص اطاعت محضه.:316: يعني شايد حتي بيشتر از خدا دوست داشتن.:163: نميتونم خودمو گول بزنم كه اينجوري نيست. چون من انقدر كه به اون فكر ميكنم به خدا فكر نميكنم و اين معناي ديگري نداره.:302:
ولي حالا گيج شدم. همين شخص روزي اومد و عشق رو به زندگي من آورد و من عشق ورزيدن و اطاعت بي چون و چرا رو از علاقه ي به اون ياد گرفتم و از التماس كردن به درگاه خدا به خاطر اون، حضور خدا رو در حد عقل كوچك خودم درك كردم.تا وقتي اون از زندگيم رفت و من فكر كردم حكمت حضورش همين بود. اما برگشت مجددش چرا هاي زيادي در ذهنم ايجاد كرد. چون تصميم گرفتم جز خداوند بنده ي هيچكس نباشم. نميدونم اومده تا من بار ديگه اي براش به خدا التماس كنم و بيشتر بهش احساس نياز كنم يا اين يه امتحانه، اومده تا اينبار بينشون يكي رو انتخاب كنم.
اگه انقدر جنبه ي غير مادي بهش دادم تعجب نكنيد. چون از اول ماجراي ما با يه حكمت اتفاق افتاد. يعني چيزايي كه مطابق ميل من نبود ولي شد. بحثش مفصله. ميدونم باورش سخته ولي واقعا اين اتفاق ها افتاد و حتي برگشتش بعد از 5 سال. خدا كه منو ميشناسه. ميدونه نسبت بهش چه احساسي دارم. بي دليل كه مارو مقابل هم قرار نميده. اما نميدونم بايد چه جور عمل كنم و نميدونم باز با اون چه سرنوشتي در انتظارمه.
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
نقل قول:
اما حالا عشق من به اين شخص اطاعت محضه. يعني شايد حتي بيشتر از خدا دوست داشتن. نميتونم خودمو گول بزنم كه اينجوري نيست. چون من انقدر كه به اون فكر ميكنم به خدا فكر نميكنم و اين معناي ديگري نداره.
سلام شب بارونی عزیزم:
حرف هات رو خوندم و همینطور حرف های بقیه رو ...
نمی دونم سر چشمه این غریبه انگاری عشق چیه؟ ... چرا این همه این عشق رو خارج از قاعده و قانون بندگی می دونیم؟ اصلا مگه عشق بین دو تا بنده با دوست داشتن خدا از یه جنسه که بشه اندازه گرفت با هم؟ ...
می تونی برام یه حدیث بیاری که گفته باشه آخرین درجه عرفان اینه که همسرت رو فلان قدر دوست داشته باشی، نه بیشتر؟!
ولی من بجاش می تونم برات یه حدیث بیارم که دیگه جای هیچ چون و چرایی باقی نمی ذاره!
حدیث از پیامبره و نقل به مضمونش اینه:
" اگه قرار بود کسی برای غیر خدا سجده کنه، قطعا زن باید برای شوهرش سجده می کرد" !!
من کاری به برداشت های خشونت آمیز و یا مخالف های شبه فمنیستی با این حدیث ندارم... برداشت من از این حدیث بی نهایت بودن این عشقه ...
اما اگه الان بیای نزدیک دلم و به حرفاش گوش بدی می بینی دوست دارم به همسرم بگه" می پرستمت!" ....
این شرک نیست ... من خدای خودم رو قبول دارم. اما خدای من بر خلاف تو، موقع نگاه ها و حرف های عاشقانه ما دلش نمی گیره! بر عکس لبخند می زنه وقتی ما رو در آغوش هم می بینه. چون اصلا ما رو اینجوری خلق کرده ...
گلم، چرا خدا رو اینقدر با خودت غریبه می بینی؟ ... چرا فکر می کنی ناراحت می شه از دوست داشتن؟
از پیامبر خدا عارف تر و والا مقام تر تو دین و آیین شما هست؟
می دونستی ایشون بعد از وفات حضرت خدیجه هر وقت یاد همسرشون می افتادن، اشک تو چشمشون حلقه می زد؟ ...
باور کن خدا حسود نیست ... اصلا حسود نیست ... صدای قهقهه اش تو عرش می پیچه وقتی عشق پاک ما آدم ها به هم رو می بینه .. باور کن!
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
ممنونم آويژه جان. يعني منظورتون اينه كه بايد دل رو به دريا بزنم؟ يعني نبايد مانع احساسم بشم؟
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
بله نازنینم،
این احساس رو به خودی خود اینقدر بد ندون ... البته به شرطی که در جای مناسبی خرجش کنی.
اگه مطمئنی، ایشون شخص مناسبی برای همسری شماست، دریچه های قلبت رو به روی این عشق باز کن ...
یک زندگی عاشقانه و آرام رابطه ات رو با خدا به مراتب بهتر می کنه. اصلا بهت یاد می ده عاشق بودن یعنی چی ...
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
فكر كنم وقتشه برم خواستگاري....:311: خونه و ماشين هم بايد داشته باشم؟:43:
رسيدن ما به هم خيلي خيلي غير ممكنه. اما فكرامو كردم. حيفه از احساس عاشقي به سادگي گذشت هرچند، اگر بخوام بگذرم هم محاله. هرچي قراره سرم بياد، بذار بياد. برام مهم نيست. چون به وصال فكر نميكنم. ميرم تا به احساسي برسم كه همه ي عاقلان و فرزانگان از تجربه اش درمانده اند.
عشق او باز اندر آوردم به بند
كوشش بسيار نامد سودمند
عشق دريايي كرانه ناپديد
كي توان كردن شنا اي هوشمند
عشق را خواهي كه تا پايان بري
بس كه بپسنديد بايد ناپسند
زشت بايد ديد و انگاريد خوب
زهر بايد خورد و انگاريد قند
توسني كردم ندانستم همي
كز كشيدن تنگ تر گردد كمد.:302:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shabe barooni
فكر كنم وقتشه برم خواستگاري....:311: خونه و ماشين هم بايد داشته باشم؟:43:
رسيدن ما به هم خيلي خيلي غير ممكنه. اما فكرامو كردم. حيفه از احساس عاشقي به سادگي گذشت هرچند، اگر بخوام بگذرم هم محاله. هرچي قراره سرم بياد، بذار بياد. برام مهم نيست. چون به وصال فكر نميكنم. ميرم تا به احساسي برسم كه همه ي عاقلان و فرزانگان از تجربه اش درمانده اند.
عشق او باز اندر آوردم به بند
كوشش بسيار نامد سودمند
عشق دريايي كرانه ناپديد
كي توان كردن شنا اي هوشمند
عشق را خواهي كه تا پايان بري
بس كه بپسنديد بايد ناپسند
زشت بايد ديد و انگاريد خوب
زهر بايد خورد و انگاريد قند
توسني كردم ندانستم همي
كز كشيدن تنگ تر گردد كمد.:302:
خانم شدیدا احساسی شب بارونی سلام!
همون طور که خود شما مطمئنا بهتر از من میدونی که وجود عشق فرا زمینی و زمینی و زیر زمینی و...همه و همه از دمیدن روح خداوندگار در ما نشات میگیره که اگر یک بار دیگه برگردی و جمله من رو از دوباره بخونی به نظر باید حد اقل 1 دقیقه به این حرف من فکر کنی...
تمام صفات و خصوصیات انسانی که از همین دمیدن روح بر انسان آمده فقط و فقط برای رسیدن به کمال و نزدیک شدن هر جی بیشتر به خداوندگار هست.
پس بیا با هم مسیر رو دوباره طی کنیم.ابتدا به عشق الهی برسیم و این یعنی زندگی دوباره.بهتر نیست بجای اینکه بیشتر ازاین به حس زیبای به وجود آمده در خودت کلنجار بری ،بیا به این فکر کنیم که این حس ناشی از یک حس فرا زمینی هست و خواسته شده تا یک گام فراتر از آن چه بودی به کمال مطلق نزدیک تر بشی و فقط یک قطره از آب طعم میوه عجیبی بوده به دهان شما چکیده شده؟...مانند یک نوزاد...
بیشتر از این ادامه نمیدم،مطمئن هستم منطور من رو متوجه شدی و دوست دارم در آینده نزدیک با مدیریت بهتر اجساساتت و با توجه به این نکته که انسان در هر لحظه امکان تغییر رو داره،تغییر کنی و با قوه تفکرت به این نتیجه برسی که ادامه دادن به این تفکرات نسبت به این اقا (که به گفته خودت هیچ راهی برای رسیدن بهم ندراید)چیزی جز از بین رفتن ساعات مفید جوانی و خستگی و دور شدن از اهداف عالی زندگی ،برای شما نداره.
پس بیا با مدیریت بهتر احساساتت زندگی نو و جدیدی رو شروع کن!
موفق باشی:72:
RE: دعايي كه نبايد اجابت ميشد.
منم میخوام یه چیزی بگم!!!
بگم؟
بگم؟؟
پس میگم.
من هم یک بار عشق یک طرفه رو تجربه کردم!! البته اون موقع سنم کمتر بود. از اون دختر برای خودم یه بت ساخته بودم, اصلا فکر اینو نمیکردم که اونم مثل من یه آدمه و میتونه یه سری نواقص داشته باشه. چند سالی بود که دورادور میدیدم ولی حس میکردم که همه ثانیه هامو پیششم.
عاشقا میدونن که عشق چه لذتی داره, لذتی که چشیدنش بهای بسیار بسیار بالایی داره. من این بها رو پرداختم و این لذت رو چشیدم. باور کنین از دنیا کنده بودم, تو فضا بودم.
مدتی گذشت, روز به روز نقص های این رابطه برام روشن تر شد, دیگه نتونستم ادامه بدم, کم آوردم. بریدم. از فضا, با مخ اومدم رو زمین!!!
به این نتیجه رسیدم که ادامه دادن این رابطه هم منو از کمال باز میداره هم طرفم رو...
من از یه رابطه سالم صحبت کردم, فکرتون منحرف نشه!!! خلاصه... عشقو چشیدم, ولی بهای بسیار سنگینی پرداختم, هنوز هم بعد چند سال نمیتونم فراموشش کنم.
خداکنه که شما به سرنوشت من دچار نشی, البته من الان از زندگیم خیلی بیشتر راضیم و حسرت روزای رفته رو نمیخورم, اما... کاش ... نمیدونم!!! باید رفت و تجربش کرد.