RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
شميم جان تو فرهنگ ما بعضي مردا اينطورين دوست ندارن همه مسايل شون مخصوصا مسايل مالي را بازنشون درميون بذارن كه البته خيل ياشتباه فكر ميكنن.
شما هم خيلي رو رفتارهاش حساسيت نشون دادي واون از اين مساله به عنوان يك نقطه ضعف شما ا ستفاده ميكنه بهتر نيست يك مدت بهش بيتفاوت بشي تا احساس خلا كنه وبيشتر به شما نزديك بشه
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
واقعا نباید خواسته هامو بیان کنم؟
ناهید جان، من دوماه اینطوری بودم که میگی، ولی یه جورایی به چیزی که میخواست رسید، اینکه من هیچی نخوام و حس کنه همه چیز بر وفق مرادمه
شاید بهم نزدیک شد ، ولی این نزدیکی تا جائی هست که من همه چیزو تو خودم بریزم نه نزدیکی که حرفمو بیشتر بفهمه
من از این رفتار نتیجه ای نگرفتم، غیر از اینکه بیشتر به خودش حق بده و تائیدی بشه برای رفتارش
چقدر طول میکشه که این رفتار جواب بده؟
چند سال؟
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
شمیم عزیزم.
من اینو تجربه کردم که نباید به مردها حساسیتهاتو نشون بدی چون از اونا بر علیه خودت استفاده می کنن .. به نظر من یه مدتی بی خیال شو میدونم سخته اما خوب شاید جواب بده .. در ضمن به شوهرت محبت کن..شما هنوز اول راهین. و بهتره همه راه ها رو امتحان کنید. اونقدی به شوهرت محبت کن که جای خالی محبتت رو همه جا حس کنه تا تو رو توی هیچ مراسمی و جایی فراموش نکنه.. البته گفتم این فقط یه راه و امتحانش که ضرری نداره...
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
رمز موفقیت توی روابط اجتماعی اینه که اونا رو هر جوری که هستند قبول کنیم
میشه در مورد نحوه اشناییتون بگید؟
بد اینکه من فک می کنم حتی اگه بدترین انفاق تو زندگیتون بیفته شما نیابد اینجور به خودتون فاز منفی بدید
شما در صورتی می تونید رابطه رو مدیریت کنید که بدونید چی کار باید بکنید
ولی قبل از اون اول باید یه باز سازی یا تجدید قوا تو خودتون انجام بدید، چرا اینقد نا امید می زنی؟ ملت مشکلات بدتر تر از این رو حل کردن، شاید این یه امتحانی پیش روی شما؟ به همین زودی
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
نه عزيزم منظورم اين نيست كه خواسته هاتو مطرح نكني .روش بيان شما به نظر من درست نيست .يك مقدار بايد مهارتهاي كلامي راتمرين كني .كتاب چراغ دل شوهرت را روشن كن را حتما حتما مطالعه كن خيلي بهت كمك ميكنه
همانطور كه گفتم از روشهاي غير مستقيم استفاده كن اين كتاب روشهاي خوبي را آموزش ميده
به شوهرت بيشترمحبت كن .سعي كن جذابيت هاتو براش بيشتر كني لحن صحبت وبيان خواستها هم خيلي مهمه .توميتوني با عصبانيت سرش دادبزني وناراحتيتو بهش بگي كه اين راه نه تنها مشكلي را حل نميكنه اوضاع را بدتر ميكنه.
بلافاصله وقتي رفتاري را ازش ديدي ازش ايراد نگير غرنزن وقتي رابطتون باهم خوبه لحظاتي كه باهم خبلي عاشقانه هستين خواستهاتو آروم و بهش بگو از كلمات عاشقانه استفاده كن .در شرايط عادي خيلي بهش محبت كن سعي كن خيلي براش جذاب باشي .وقتي رفتار ناراحت كننده ازش ديدي محبتو كم كن تا خودش متوجه بشه
به نظر من توبايد مهارتهاي ارتباطي ورفتاري وكلامي را بيشتري ياد بگيري
مردها دوست ندارن مورد بازخواست قرار بگيرن.مخصوصا اول زندگي .شايد اون فكر ميكنه تو خيلي روش حساسي ميخاي محدودش كني يا .. يك مقدار به كارهاي شخصيش كاري نداشته باش به مرور زمان اين اخلاقش با تغيير رفتار شما درست ميشه.
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
فرناز عزیز مرسی که بهم سر زدی
چشم بازم عشق میورزم و از کاستیها گلایه نمیکنم، فقط برام دعا کن زیر فشار این مشکلات دووم بیارم
راستش من کلا آدم احساسی و عاطفی هستم، به همسرم اینو گفته بودم ، گفت مواظبمه و متوجه حساسیتهام هست، ولی انگار دروغ گفته، یا شاید جو عاشقانه باعث شده بود اینو بگه
آقا محمد چطوری باید تجدید قوا کنم؟
نا امیدم چون سعی کردم قبل ازدواج چشممو باز کنم، سعی کردم خواسته هامو بگم و با عقلم برم جلو که مشکلاتم کمتر بشه
حالا اینطوری شده
حداقل مسائلی که هر تازه دامادی برای تازه عروسش رعایت میکنه ، داره میشه جزو آرزوهای من
خب بگین دقیقا باید چکار کنم؟ یعنی سکوت و عشق ورزی یه طرفه راه حلشه؟
ترس من از اینه که مسائل اشتباه جا بیفته و دیگه نشه درستش کرد
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام خواهر خوبم
من گفتم مطمئن باش مشكلت حل مي شه...
اصلا اهل اين نيستم كه نصيحتت كنم و بهت بگم بسوز و بساز... درست مي شه! نه درست نشد... مي گي خداحافظ جناب شوهر! شما رو به خير ما رو به سلامت! برو بچسب به دوستات!
بيا با هم مرور كنيم و يه خورده از بالاتر نگاه كنيم.. ساده تر نگاه كنيم و كلي تر تا بتونيم كمك بگيريم و حل كنيم!
البته شما هر چقدر دوست داري مي توني جزئي ترين مسائل رو كه موجب ناراحتيت مي شه رو بگي!
من فكر مي كنم چند تا مشكل وجود داره:
ايشون در مواقعي كه نياز داري بخصوص در پروتكلهاي تشريفات و آداب و معاشرت با شما بويژه بي تفاوتند!
در مورد كارهاشون به شما هيچ توضيحي نمي دن!
نسبت به مسائل عاطفي و نيازهاي شما عكس العمل مناسبي رو نشون نمي دهند؟
مسائل بالا موجب شده از نظر روحي كمي به هم بريزي و پريشون بشي... حساس بشي و اعصابت داغون بشه... خب طبيعيه! اگر غير از اين باشي بايد شك كرد بهت!
اگر موارد ديگه اي هم هست بگو تا اول بتونيم صورت مسئله رو براي دوستان درست بنويسيم...
هر كدوم اين مسائل راه حل خودش رو داره... و گاهي يك راه حل داره...
اينكه نسبت به شوهرت حساسي و دوستش داري شايسته تقديره و بهت تبريك مي گم... طرز فكرت كاملا صحيحه
به هيچ وجه احساس قربوني شدن، وقت تلف شدن، از دست دادن فرصتهات... اگر يكي ديگه بود... رو نداشته باش...احساسات منفي رو كه تو ذهنت شكل گرفته بنداز بيرون! نذار از پا درت بيارن! اونها تو ذهن تو بيشتر هستند تا تو واقعيت! اونها شدن خوره فكرت!!
خودت گفتي نكات مثبت زيادي داره...
اينجا بي شك مهارتهاي زيادي رو ياد خوهي گرفت كه اگر به كار ببندي نه تنها مشكلت حل خواهد شد كه به آرامش خواهي رسيد...
(بازم مي گم هيچ كس قرار نيست بسوزه و بسازه... شما هم از اين قاعده استثنا نيستي! اما بايد بتونيم بعد از هر كاري با صداي بلند فرياد بزنيم من هر كاري مي تونستم كردم!)
در مورد بعضي موضوعاتي كه مطرح كردي:
تو همه زوجها اين مشكلات وجود داره... دعوا مي شه و به خانواده ها توهين هم مي شه.. (نبايد بشه) اما قرار نيست اين توهينها واقعيت داشته باشه... و روح خانواده ها از اين توهينها مطلع بشه! به هيچ وجه!
فعلا لزومي نداره موضوع به بيرون خونه كشيده بشه...
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
ناهید جان به خدا من بلافاصله بهش نمیگم
جدیدا دیگه هم خسته شدم هم فکر کردم شاید واقعا روشم اشتباهه که بعضی اوقات سریع به روش میارم
اگرنه تو تمام این یک سال و چهار ماه همیشه همینطور بوده یعنی هرکاری کرده اصلا حرفی نزدم و سعی کردم تو موقعیت مناسب بهش بگم، که البته تو بهترین شرایط وقتی میخوام حرف بزنم یا چشاشو میبنده یا میگه حوصله حرف زدن ندارم
شرایط عوض میشه
جناب SCi
مرسی از پاسختون
چشم حالا که همه میگین باید ذهنمو خالی کنم و فقط محبت کنم، به خدا دوباره همه چیزو فراموش میکنم، فقط قول بدین تنهام نزارین
بهم بگین دقیقا باید چکار کنم، من هر روز میام میگم اوضاع چطوره، میشه مهارتها رو بهم یاد بدین؟
ناهید جان من اون کتابو حتما تهیه میکنم ومیخونم
به خدا هر روز سرکار، تا فرصت پیدا میکنم نکات همسرداری رو سرچ میکنم، میخونم و به کار میگیرم، ولی وقتی در مقابل جوابی نمیبینم، انگیزمو برای ادامه از دست میدم، میترسم یه روز مثل خیلی از زنهای اطرافم سرد بشم
به خدا من سر کوچکترین مسئله سعی میکنم سورپرایزش کنم، شادش کنم، حتی سر یه شام ساده، با تزئین، با درست کردن غذایی که دوست داره، نمیدونم وقتی وارد خونه میشه همیشه با خنده و شوخی
نمیگم همیشه بی تفاوته
ولی بعضی شبا، خیلی با انرژی درو براش باز میکنم بعد با قیافه خسته میاد تو، نمیدونین چقدر داغون کنندست
مخصوصا اگه قبلش اتفاقی از پای آیفون دیده باشینش، گوشی آیفونو برداشته باشید و ببینید با یکی از همسایه ها یا با تلفن با دوستش داره میگه و میخنده، بعد وقتی میاد بالا قیافش خستس
خب
شما باشید چه برداشتی میکنین؟ من فکر میکنم حوصله منو نداره، سوغاتیش برای من خستگیشه
به خدا یه مدت گفتم خب منم شاید از راه برسم خسته باشم توقع دارم اون درک کنه، کاری به کارم نداشته باشه
مصیبت ماجرا اینجاست که من یاد گرفتم هرچقدرم خسته هستم به اطرافیانم ربطی نداره، اونا مقصر نیستن که بخوام بخاطر خستگیم عذابشون بدم، ولی شوهرم تفسیرش از زندگی مشترک اینه که دیگران یا همساین یا دوست و آشنا که برای نگه داشتنشون باید خوش اخلاق و مسئول باشی ولی همسر یعنی کسی که دائما نزدیکته و باید خستگیها رو تحمل کنه
بازم میگم، خودش نیست ولی خداش هست
خیلی از شبها هم خوش برخورد میاد خونه، ولی بعضی اوقات کارایی میکنه که خیلی از لحظات خوش رو از خاطر آدم میبره
بازم چشم
چشممو رو همه چیز میبندم و دوباره شروع میکنم
دوستان از اینکه بهم جواب دادین، بهم روحیه دادین و کمکم کردین واقعا ممنونم
آرزو میکنم زندگیتون همیشه سرشار از آرامش و شادی باشه و با دیدن خوشبختیتون انرژی برای ساختن زندگیم پیدا کنم
از همتون ممنون
فقط یه سوال دیگه
با وجود بی محلیهای دیشبش، بازم امشب اومد خونه وانمود کنم هیچ اتفاقی نیفتاده و مثل همیشه باهاش برخورد کنم؟
اگه باوجود این رفتار بازم برام کلاس گذاشت چکار کنم؟ منم بی تفاوت بشم؟
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
خواهر خوبم...
اول از همه نگفتين كه صورت مسئله رو درست طرح كرده بودم؟ ايا نكته اي رو بايد اضافه كنيم يا نه؟
قرا نيست كه همه چيز رو سرپوش بذاريم كه.. بايد گله هاي شما اول تبديل به خواسته هاي شما بشوند...
قرار نيست چيزي رو دلت بمونه! فداكاري كه نيست..
اما چند تا نكته : (يادت نره راجع به صورت مسئله و مشكلات... بايد فهرست كنيم اونا رو)
عروس خانوم..
مردها با زنها تفاوتهاي زيادي دارند... مثال: من امكان داره در اوج خستگي باشم و تلفنم زنگ بزنه بي شك به دوستم نمي گم واي چقدر خسته ام قطع كن! ام به همسرم خواهم گفت چون فكر مي كنم و دوست دارم كه محرم من ... نزديك ترين فرد زندگيم در جريان اين موضوع باشه! بي شك شوهر شما به شما اين اعتماد رو كرده و بايد متوجه اين تفاوتها باشي...
مردها براي آرامش و آروم شدن سكوت مي كنند، فكر مي كنند... زنها براي آروم شدن حرف مي زنند..
مردها دوست دارن گاهي هيچكس بهشون چيزي نگه... اصلا هيچي نگيد... شكيبايي كن و همش نپرس چي شده؟ چته؟ چرا هيچي نمي گي؟؟؟ مگه من غريبه ام؟؟؟ نه تو غريبه نيستي.. اون يه مرده و اينطوري آروم مي شه! نگران نباش... خوب مي شه! اگر الان بهش بگي چي شده... يا جوابت رو نمي ده يا دعوا مي شه!
اگر مي خواي يه مرد رو داشته باشي و دل و روحش رو تسخير كني... بهترين راه صحبت كردن در مورد اون چيزي هست كه دوست داره! و علاقه منده...
اگر مي خواي چيزايي كه دوست داري بدوني رو بهت بگه بايد باهاش همدلي كني! همدردي نه! همدلي
بايد وارد زندگيش بشي... مثلا گاهي لازمه وقتي چيزي بهت مي گه يا حتي نمي گه مي فهمي.. دو تا راه داري...ناراحت بشب كه اه... چرا به من نگفتي!!! هيچي رو به من نمي گي!!! من غريبه ام... يا راه دوم: بگي نگفته بودي!!! نمي دوني چقدر خوشحال شدم!! شيريني ما يادت نره آقا... مي دوني چيه... فكر مي كنم اگر بخوام به يه ستون تكيه كنم اون ستن فقط تويي!!! چقدر تو داري پسر!!!! ( با اين چند جمله اولا كلي مسئوليت گذاشتي رو دوشش! كلي خوشحالش كردي!! و كلي ترغيبش كردي... تو يه ترغيب كننده اي نه يه ممانعت كننده! يه مدتي ترغيب مي كني! بعدش مي ري تو دنياي اون... اون وقت مي توني كمك كني كه بهترين تصميم رو بگيره)
گاهي مردها فقط حرف مي زنند... اصلا دنبال جواب نيستند! فقط گوش كن!
در مباحثه ها شنونده خوبي باش... از اولش دنبال آخرش نباش... دنبال جواب تو مغزت نگرد!
يه مدتي... به مدت يك هفته فقط نقاط مثبت او رو بيين
از خودت نگذر.. ايثار و فداكاري ممنوع! حتي در پروتكلهاي تشريفاتي...
- در رفتارهات سعي كن رفتار درست را داشته باشي... اونطوري كه دوست داري! آروم از شما ياد خواهد گرفت ولي هرگز نگو بلد نيستي! نگو به من كم توجه مي كني! نگو لاي در موندم.. نذار اين موضوعها موجب لوث شدن جريان بشه... نصيحت،انتقاد،سرزنش،ق اوت،ذهن خواني و مقايسه كردن ممنوعه!!!
مثلا مي رسيد به در ورودي يك محل: بگو اول خانومها! برو جلو! اعتماد به نفس رو در خودت تقويت كن...
از احترام چيزي كم نذار... غذا رو آوردي سر ميز... بگو اول شما! اول شما بكش! حرمت شوهرت رو خودت حفظ كن و اينطوري يادش بده...
هيچ كاري يك شبه درست نمي شه... شوهرت به مرور زمان درست مي شه! ممارست داشته باشو با اعتماد به نفس قوي انجام بده... اول زندگي خودت! بعد زندگي مشترك..از خودت نگذر! از خودت با مهارت كامل مايه بذار!
نا اميد نشو... اينجا تنها نيستي!
خانومها خيلي با تجربه هستند و بعضي هاشون با مشكلاتي دست و پنجه نرم مي كنند كه كمتر كسي طاقت تحملش رو داره... به شما مهارت رو ياد خواهند داد...
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام جناب SCi
ببخشید من رفتم ناهار، یه کمم کار پیش اومد نشد زودتر جواب بدم
راستش فهرست شما کاملا درسته، فکر نمیکنم چیزی مونده باشه که بخوایم بهش اضافه کنیم
حالا میشه بیشتر برام بنویسین؟
راستش راهکارهای شما تقریبا همون چیزیه که همیشه سعی میکنم انجام بدم ، ولی وقتی میبینم فایده نداره خسته میشم و یه طور دیگه برخورد میکنم
مثلا تو صحبتهامون همیشه آروم و به دور از توهین صحبت میکنم، ولی سریع شروع میکنه به توهین کردن و تحقیر کردن، خب منم بالاخره یه جایی خسته میشم دیگه صدام در میاد
ولی بازم چشم سعی میکنم بیشتر مراقب باشم
واقعیتش اینه که من نمیتونم اول به خودم فکر کنم بعد به زندگیم، متأسفانه من با هرکی دوست بودم همینطوری ضربه خوردم، تو دوستی واقعا همه چیزمو میزارم وسط در صورتیکه بقیه اینطوری نیستن، تو ازدواجم هم ظاهرا همینطوره، خود همسرم هم بهم میگه که من اعتراضی ندارم تو بری دنبال خواسته هات، ولی به نظرم این زندگی مشترک نیست، من یه همخونه نمیخوام، همسر میخوام
بیشتر ترسم هم از اینه که اگه من برم دنبال خوش گذرونی با دوستام، یا برم تفریح یا دنبال کلاس و اینطور چیزا اونم دیگه آتو داره و اگه بخواد زود بره و دیر بیاد و .... من هیچی نمیتونم بهش بگم
منکر نمیشم که یکی از ترسامم اینه
ولی فعلا میخوام این قضیه بی تفاوتی و بی احترامی رو درست کنم
راستش من مشکلات ریز ریز زیاد تو زندگیم دارم که این مسائل در کل داره منو از پا در میاره
میخوام یکی یکی مطرح کنم و با کمک شما و دوستان دیگه حلش کنم
الان برای گام اول باید اعتماد به نفسمو بالا ببرم و نحوه مطرح کردن خواسته هامو عوض کنم ، درسته؟
و یه زحمت دیگه اینکه به سوالی که مطرح کردم جواب بدین،
امشب باید چه برخوردی داشته باشم؟