RE: گردهمایی های مردونه همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
نمی دونم چرا هر چی مشکل خانمهای تالار دارند منم تجربه کردم. شاید به خاطر اینه که بتونم از تجربه هام برای دیگران بگم.
ببین می تونی خیلی قاطع از همسرت بخوای که این کارو نکنه . ولی بدیش اینه که ممکنه کم کم همسرت نسبت به زندگیش ناراضی بشه.
راه حل بهتر و البته زمان بر تر اینه که به همسرت بگی که خیلی از ایمکه شبها تنها بخوابی می ترسی و حالت بد می شه( کار بدو تحلیل کنی نه شخص رو) بعدم بگی به کسی هم دوست ندارم و روم نمی شه بگم که شب تنها هستم (اینجوری حس غیرت شوهرتو بیدار می کنی) . مثلا یا میتونی بگی من اگر شب دستم تو دستهای تو نباشه خوابم نمی بره . از این حرفها.
یک نکته اساسی اینه که باید به همسرت زمانهایی رو بدی که بتونه به فعالیتهاو تفریحات دوران مجردی به تنهایی بپردازه و احساس استقلال کنه. اینجوری قدرتو بیشتر می دونه ولی این زمانها باید هماهنگ شده با وقایع زندگیتون (مثلا نه شب تولد شما) و بدون خدشه وارد کردن به زندگیتون باشه (نباید شب شما تنها بمونید.)
تا اونجا که می تونید با خودتون بودنو براشون خوشایند کنید تا هیچ وقت نخواد یک شب هم دور از شما باشه. موفق باشید.
سلام
به شما به خاطر همچین طرز تفکری تبریک می گم
اگه همه خانومها مثل شما اینقدر منطقی فکر می کردند باور کنید مشکلات خیلی کمتر بود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
نمی دونم چرا هر چی مشکل خانمهای تالار دارند منم تجربه کردم. شاید به خاطر اینه که بتونم از تجربه هام برای دیگران بگم.
ببین می تونی خیلی قاطع از همسرت بخوای که این کارو نکنه . ولی بدیش اینه که ممکنه کم کم همسرت نسبت به زندگیش ناراضی بشه.
راه حل بهتر و البته زمان بر تر اینه که به همسرت بگی که خیلی از ایمکه شبها تنها بخوابی می ترسی و حالت بد می شه( کار بدو تحلیل کنی نه شخص رو) بعدم بگی به کسی هم دوست ندارم و روم نمی شه بگم که شب تنها هستم (اینجوری حس غیرت شوهرتو بیدار می کنی) . مثلا یا میتونی بگی من اگر شب دستم تو دستهای تو نباشه خوابم نمی بره . از این حرفها.
یک نکته اساسی اینه که باید به همسرت زمانهایی رو بدی که بتونه به فعالیتهاو تفریحات دوران مجردی به تنهایی بپردازه و احساس استقلال کنه. اینجوری قدرتو بیشتر می دونه ولی این زمانها باید هماهنگ شده با وقایع زندگیتون (مثلا نه شب تولد شما) و بدون خدشه وارد کردن به زندگیتون باشه (نباید شب شما تنها بمونید.)
تا اونجا که می تونید با خودتون بودنو براشون خوشایند کنید تا هیچ وقت نخواد یک شب هم دور از شما باشه. موفق باشید.
سلام
به شما به خاطر همچین طرز تفکری تبریک می گم
اگه همه خانومها مثل شما اینقدر منطقی فکر می کردند باور کنید هیچ مشکلات خیلی کمتر بود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negar_a
ببینید همین حرف هاست که من نمی فهمم دیگه....................
اول:
"آزادی"!!!!!!! مگه شما "اسیرین"؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوم:
مگه هر چی دوستاتون گفتن باید انجام بدین؟ یعنی دوستاتون گفتن از پرتگاه بپرین می پرین؟ ما هم دوستامون خیلی چیزها بهمون می گن یعنی ما هم باید به حرفشون گوش کنیم؟
من نمیدونم شما کجای این حرفها رو نمی فهمید
شما هم اخلاقه خانومه من رو دارید حرفهای منطقی رو می گید نمی فهمید
اعصاب خودتون رو الکی خورد می کنید با این قضیه باید کنار بیایین بخدا هیچ آسیبی به زندگیتون نمی رسونه
البته یک چیزی هم بگم رفتار همسر شما که شب تولد و بدون هماهنگی با شما این کار رو کرده خیلی زشت بوده و شما باید خیلی جدی برخورد کنید و الا براش عادی می شه
من خودم هر وقت می خوام با دوستام باشم از دو یا سه روز قبل به خانومم می گم که اونم یک برنامه ای برای خودش بذاره یا حداقل بره خونه مامانش
سخت نگیر دوست من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negar_a
ببینید همین حرف هاست که من نمی فهمم دیگه....................
اول:
"آزادی"!!!!!!! مگه شما "اسیرین"؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوم:
مگه هر چی دوستاتون گفتن باید انجام بدین؟ یعنی دوستاتون گفتن از پرتگاه بپرین می پرین؟ ما هم دوستامون خیلی چیزها بهمون می گن یعنی ما هم باید به حرفشون گوش کنیم؟
من نمیدونم شما کجای این حرفها رو نمی فهمید
شما هم اخلاقه خانومه من رو دارید حرفهای منطقی رو می گید نمی فهمید
اعصاب خودتون رو الکی خورد می کنید با این قضیه باید کنار بیایین بخدا هیچ آسیبی به زندگیتون نمی رسونه
البته یک چیزی هم بگم رفتار همسر شما که شب تولد و بدون هماهنگی با شما این کار رو کرده خیلی زشت بوده و شما باید خیلی جدی برخورد کنید و الا براش عادی می شه
من خودم هر وقت می خوام با دوستام باشم از دو یا سه روز قبل به خانومم می گم که اونم یک برنامه ای برای خودش بذاره یا حداقل بره خونه مامانش
سخت نگیر دوست من
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
آقای alireza آسیب اش اینه که من به زندگیم دلسرد می شم و بالطبع عواقبش متوجه زندگی همسرم هم می شه. درضمن آقایون رو نمی دونم ولی زیاد هم به برنامه هایی که خانم ها با هم می ذارن اطمینان نکنید. حداقل اتفاقی که ممکنه بی افته اینه که خانومتون رو مسخره کنن و بگن که همسرش دوستش نداره که این هم عواقبی داره که متوجه زندگیتون می شه
من دیروز خیلی سعی کردم خودم رو آروم کنم ولی وقتی اومدم خونه و دیدم برام یه دسته گل رز خریده و روش نوشته "عشقم تولدت مبارک" کنترلم رو از دست دادم و خیلی خیلی عصبی و ناراحت شدم.
گل رو گذاشتم توی حیاط خلوت و کارتش رو هم پاره کردم. بعدش هم با وجود اینکه خیلی خسته بودم دیدم نمی تونم توی خونه بمونم و نزدیک های اومدن همسرم از خونه زدم بیرون.
اصلا دلم نمی خواست شب بشه چون مجبور می شدم برگردم خونه. همسرم چند بار زنگ زد اصلا دلم نمی خواست جوابش رو بدم. بالاخره مجبور شدم جواب بدم و اون هم گفت که میاد دنبالم.
گفت بریم رستوران ولی من از ناراحتی اشتها نداشتم و برگشتیم خونه، شب هم در اتاق رو قفل کردم و خوابیدم.
تو رو خدا نگید کارهایی که کردم کارهای بدی بودن. می دونم کارهام بد بودن ولی عصبانی و ناراحت هستم و اصلا خوب کاری کردم. چرا ما زن ها همه اش باید تحمل کنیم و صبر و حوصله به خرج بدیم. اصلا می دونید چیه؟ من از دستش ناراحت هستم و حوصله اش رو ندارم و نمی خوام ببینمش. حالا می گید چیکار کنم؟
چرا من باید یه محیط خوب برای اون درست کنم؟ چرا اون نباید به این فکر کنه که اگه خانومی از زندگیش ناراحت باشه دلسرد می شه و دیگه به زندگیش نمی رسه؟
منم می خوام مجرد و بی مسئولیت باشم، نمی خوام به فکر غذا و خونه باشم، می خوام مهمونی هایی که دوست ندارم رو نرم و فقط کارهایی که دوست دارم انجام بدم. می خوام به جای اینکه همه اش به فکر این باشم که وقتی اون اومد خونه چجوری ازاش استقبال کنم، به کارهای خودم برسم، برم بیرون یا اینکه استراحت کنم اونم بیاد خونه ببینه یه خونه کثیف و بهم ریخته داره و هیچکی در رو واسش باز نمی کنه، شب هم تنهایی بره بخوابه تا حالش جا بیاد. اصلا منم شب تولدش با تور می رم مسافرت.
این حقی که مردها برای خودشون قائل می شن به خاطر فرهنگ ما ایرانی هاست. توی بعضی از کشورها حقوق مردها خیلی بیشتر از اینهاست و توی بعضی کشورها هم اگه مردی همچین کاری انجام بده دیگه حق نداره برگرده خونه.
ببخشید خیلی سرتون رو درد آوردم می دونم بعضی از حرف هام منطقی نیستن ولی می خواستم یک کم درد و دل کنم و احساس واقعی ام رو بگم. Deljoo حرف هاتون خیلی منطقیه و من دقیقا از همین راه استفاده کردم و از گردهمایی هایی که در ساعات روز باشه ناراحت نمی شم ولی اکثر برنامه های همسرم خارج از شهر و شب های دیر وقت هستش، مطمئنا اگر الان آروم بودم و انقدر عصبی نبودم حتما به گفته های شما عمل می کردم.
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
سلام
نگار خانم شما توقع به جايي داري و شوهر شما يا نمي دونه موضع رو يا درك نمي كنه
دو تا مسئله هست يكي اينكه به شوهرتون اين درك رو بديد كه اهميت بيشتري به زندگي قائل بشه
كمي جست و جو كنيد ببينيد شايد يه جاهايي عواطف و غرايز(منظورم همه چيزه) ارضا نميشه
اگه كمبودي ديدين و تونستين برطرف كنين
حرفاي دلجو هم كاملا خوبه اگه انجام بديد
مسئله ديگه اينه كه شما با اين آزادي همسرتون احساس خفقاني بهتون دست داده
ميخوايد از اين احساس بيرون بريد اما نمي ريد
خوب چرا؟ چرا يكم نمي ري بيرون بگردي؟
برو بيرون اما نه بخاطر لجبازي
ببينم قبل از ازدواج به چي علاقه داشتي؟ يكم دنبال اون برو
شما هم كمي به خودتون آزادي بديد و همش خونه و كار و اقوام نباشه
البته عقلانيت رو فراموش نكنيد چون خودتون همونطور كه اشاره كردين به آفات اين مسائل هم آشنا هستين
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
ممنون احمد علی وقتی کسی به آدم حق می ده آدم واقعا عصبانیت اش کم می شه.
راستش من خودم هم گیج شدم و نمی دونم چرا اینقدر عصبانی و ناراحت هستم
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
سلام دختر خوب، میبینم که اخرش کار خودتو کردی.
اشکال نداره. خیلی هم خوب.
فکر می کنم بدونم چرا ناراحتی:
1- فکر می کنی چون همسرت اینکارو کرده در حالیکه می دونه شما از این کارش ناراحت می شی یعنی : شما رو دوست نداره و قدر کارایی که شما براش می کنیدو نمی دونه. پس من عصبانی هستم چون در یک زندگی یک طرفه هستم.
2- چرا حالا با پررویی تمام به روی خودش هم نیاورده و حدس نزده که چقدر من ناراحتم. ایا اصلا فکر می کنه؟ پس یعنی به من فکر نمی کنه و منو درست نداره و بی مسولیته. پس من ناراحتم.
خوب در واقع این تحلیلی که در ذهن هر زنی بعد از سر زدن چنینن رفتاری از شوهر بوجود می اد. ولی ما ادمها باید یک کمی تحلیلهامونو بر اساس فکر طرف مقابل هم بررسی کنیم تا بتونیم عکس العمل سازنده ای داشته باشیم.
حالا من این قضیه رو از دید همسرتون هم می نویسم:
1- ممکنه زنم از این کار ناراحت بشه ولی خوب منم جلوی دوستام ضایع می شم. خوب من همسر بخشنده ای دارن که خیلی دوستش دارم . پس می تونم راحت جبران کنم.
2- حتما اونم دوست داره با دوستاش زمانهای تنها باشه.پس برای حبران بهش می گم اونم بره خوش باشه.
3- حالا که شب تولدش نبودم بذار براش گل بخرم. چون اون گل رو خیلی دوست داره. و چون من همسرن رو دوست دارم اون چیزی رو براش میخرم که دوست داره. حتما خوشحال می شه و ناراحتیش از دلش در می اد. بعدشم می برمش رستوران.
خوب به نطر شما اگر همسرتون شما رو دوست نداشت برای جبران کارش اینکارا رو می کرد؟ پس درسته که شما باید نگران این رفتار همسرتون باشید اما دیگه جایی برای خشم نمی مونه. پس با مهارت کلامی لازم عکس العمل سازنده نشون بدید تا همسرتون در جهت خواسته های شما حرکت کنه.
ببینید من از وقتی بچه دار شدم کتابها و Cd های زیادی برای تربیت فرزندان مطالعه کردم. راستش تمام عکسالعمل هایی که من برای تربیت درست بچم به کار می برم روی شوهرمم جواب می ده. با بچه ها با لج و لجبازی کردن و دعوا کردن هیچ کاری پیش نمی ره. فقط باعث می شه این کارشون رو با شدت بیشتری تکرار کنن. در مورد همسر منم این مورد صادقه. در مورد همسر شما نمی دونم. ولی فکر من کنم در اکثر زندگیها این صادقه.
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
سلام
با این کارهایی که نگار خانم کرده دیگه همسرشون تا آخر عمرش جرات مجردی بیرون رفتن رو نداره
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
خیلی ممنون از راهنماییتون.
می شه بگید "با مهارت کلامی عکس العمل سازنده نشون بدید" یعنی چجوری؟
از شانس بد، مامانم پنج شنبه دعوتمون کرد. اصلا حوصله دیدن هیچ کسی رو نداشتم. ولی به خاطر حفظ آبرو مجبور بودیم که بریم و خودمون رو خوشحال نشون بدیم.
پنج شنبه صبح که بیدار شدم برای همسرم صبحانه آماده نکردم، خونه هم که پشت و رو بود و من اصلا به روی خودم نیاوردم. اون هم یک کمی غرغر کرد و رفت. راستش هر وقت که غرغر می کرد من ناراحت می شدم ولی این دفعه اصلا برام مهم نبود و دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت.
می دونستم بعد از ظهر همسرم میاد خونه که آماده بشه، که البته آماده شدنش یکی دو ساعت طول می کشه و دوست داره که وقتی آماده می شه من دور و برش باشم ولی من اصلا اعصاب اینکه جلوی چشمم باشه نداشتم. برای همین به همسرم زنگ زدم و گفتم وقتی برگشت خونه ماشین رو نیاره داخل من کمی خرید دارم می رم خریدم رو می کنم و میام دنبالش. من معمولا وقتی می رم بیرون سعی می کنم جلب توجه نکنم ولی این بار این طور نبود و از توجهی که بهم می شد خوشم اومد. خلاصه شب رفتیم خونه مامانم و همه چیز به خیر و خوشی گذشت.
از شانس بد این دفعه مامانش اینها برای جمعه برنامه گذاشتن دسته جمعی بریم بیرون. من هم بدجنسی کردم و به همسرم گفتم من ماشین رو لازم دارم و برنامه دارم با دوستام برم بیرون. اون هم با دلخوری گفت خوب باشه برو.
من بهش گفتم: "دیدی آدم با دوستاش برنامه بذاره چجوری می شه؟ حالا اگه برنامه دوستام رو کنسل کنم خیلی زشت می شه و اگه برنامه مامانت اینها رو کنسل کنم که دیگه خیلی خیلی زشت می شه. حالا چیکار کنیم؟" خلاصه برای حفظ آبرو مجبور شدیم با مامانش اینها بریم بیرون.
دیشب هم که برگشتیم خونه من رفتم توی اتاق و خوابیدم و همسرم هم کل خونه رو مرتب کرد و رفت توی اون یکی اتاق خوابید.
باید اعتراف کنم که از زندگی اینجوری خوشم اومده، اولا که یه اتاق واسه خودم دارم، جای خوابم خیلی بزرگ و باحال شده، دیگه مجبور نیستم خونه رو تمیز و مرتب کنم، دیگه مجبور نیستم منتظر همسرم باشم، هر وقت دلم می خواد می خوابم، هر وقت دلم می خواد هر چی دلم می خواد می خورم، هر چی دلم می خواد می پوشم
راستی حلقه ام رو هم درآوردم و وقتی همسرم ازام پرسید که حلقه ام کجاست، گفتم همونجایی که همسرم رفته، گفتم همسر من یه آدم خوب و مهربون و مسئولیت پذیر بود ولی یه روز از خونه رفت بیرون و دیگه برنگشت
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
سلام نگار جون
درکت میکنم سخته ولی احساس نمیکنی خودت داری باعث شروع یه بحران جدید میشه .فکر نمیکنی وقتی مدیریت خونت رو از دست بدی چقدر بهت سخت میگذره وبابت این کارهای که امروز انجام میدم خودت رو سرزنش میکنی.بابت مشکلات وقتی میشه به راحتی حرف زد چرا باید قهر کردو.....
برات دعا میکنم که تصمیم درست روبگیری به نظرم خیلی داری بچگانه برخورد میکنی:323:
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
سلام
نگار خانم عجب كارهايي كردي شما!!
شوهر شما نيومده براي مشاوره كه حرفي بهش بزنم ولي شما اومدي
حالا اگه درستش نكني به نظرم ميرسه يه بحران هايي پيش مياد
من خودم رو جاي شوهرتون ميزارم و احساسم رو ميگم
با حرف هايي كه زدي كمي ميرم توي فكر مخصوصا اون جا كه گفتي منم قرار داشتم ولي كنسلش كردم
كمي مي فهمم اشتباه كردم
ولي اون جا كه مسئله حلقه رو گفتي من رو بد بردي توي فكر و همش دنبال دليلم كه چطور شده كه اينطور شده، هر چي فكر ميكنم نمي دونم چي شده كه اين جو پيش اومده؟
همه چي به ذهنم مياد الا يه اشتباهاتي كه من فكر مي كنم درسته
وقتي به نتيجه نمي رسم، مي گم لابد اون ديگه من رو نمي خواد و از من خوشش نمياد
ولي چرا؟
نمي دونم
اينجا ديگه احتمالا يواش يواش بدعنقي هاي من شروع ميشه
------
من هنوزم بهتون حق ميدم، ولي اين حرفاتون سنگين بود مخصوصا حلقه
من گفتم كه برا خودتون وقت بزارين اما جانب احتياط رو فراموش نكنين
وقت نمازه نمي تونم زياد بنويسم
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
سلام
نگار عزیز خیلی خیلی باید روی مهارتهای ارتباطی بین خودت و شوهرت کار کنی
دوست گرامی چندتا نکته رو فقط جهت روزنامه وار خوندن برایت می نویسم نه قصد تحلیل رفتارهایت را دارم و نه نشان دادن راهکار (در صورت تمایل تحیل رفتار و انعکاس عملکردت را بیان می کنم )
1- مرد ها برای اینکه نشاط و سرزندگی داشته باشند نیاز دارند که هراز گاهی در خلوت مردانه خویش باشند ، این رفتارشون را برای داشتن استقلال نشون می دهند
2- جمع های دوستانه و محیط های سالم برای داشتن روابط اجتماعی چه برای مرد و چه برای زن لازم هست اما نکته مهم اینجاست که حد و حدود این روابط حفظ شود
اگر مردی در هفته ، هر شب در دوره های دوستان خود باشد جای تامل دارد و همچنین در مورد زن
اما چنانچه در ماه یکی دو بار در جمع و دوستان مردانه اش که محیطی سالم هست باشه نه تنها ایرادی ندارد بلکه ذات مرد خواهان چنین روابطی نیز هست
(اینکه رفتار یک زن در قبال این خواست مرد چگونه باشد و بیان کردن مرد نیز چگونه باشد جای بحث دارد که خارج حوصله عزیزان هست)
3-همسرت نکات مثبت زیادی داره اما چنانچه شما رفتار های واکنشی که داشته اید را همچنان ادامه دهید عرصعه را بر شوهرت تنگ کرده و سرآغاز یک بحران را در زندگی قشنگت ایجاد خواهی کرد
4-نه رفتار شوهت را تایید می کنم و نه تکذیب صرفا روی سخنم با شماست چرا که به همسرتون دسترسی نداریم به همین خاطر اگر بخواهی زندگی ات اصلاح شود وظیفه شما برای هم تغییر کردن خودتون و هم همسرتون بیشتر میشه
5-شما به عنوان یک زن می بایست در جاذبه محیط داخل خانه ات بیشترین تلاش را داشته باشی هرچقدر شما بازخورد محبت آمیز نشان دهی همسرت بیشتر به سمت شما متمایل می شود