RE: بهترین تصمیم در این شرایط چیست؟
سلام دل عزیزم:
امیدوارم هر چه زدوتر شادی رو به زندگیتون برگردونی.
تاپیک شما چند روزه فکر منو مشغول کرده.
از خدا ملتمسانه می خوام چنین روزی رو نبینم و اندوه و ناخوشی از جان نزدیکانم همیشه دور باشه.
اما ممکنه اینجور اتفاق ها واسه منم بیفته. مخصوصا اینکه اخیرا شرایطی پیش اومده که گویا از تمام فرزندان خانواده همسرم فقط من و همسرم کنارشون خواهیم بود و باقی در شهری دیگر ...
چند روزه از خودم می پرسم، تو یه همچین موقعیت هایی چیکار می کنم؟
( خونه ای که برای شروع زندگی مشترکمون گرفتیم به خونه پدر و مادر همسرم نزدیکه و با توجه به تنهایی این دو بزرگوار، رابطه ما چه جوری میشه؟)
تو اینجور موارد (خدایی ناکرده) بین مادر خودم و مادر همسرم چه تفاوت هایی قائل می شم؟
مثلا اگه مجبور بشم مدت ها میزبان یکی از مادرها باشم چقدر می تونم صبوری کنم؟ چقدر توان تحمل دارم؟
توی یه همچین مواردی تغییر در فرم زندگی برای مدتی پذیرفته شده است. این مدت چقدره؟ یک ماه؟ ده ماه؟ سه سال؟ یک عمر؟!!
چطور می شه کاری کرد که این شرایط بصورت عادت در نیاد؟
این احساس تقسیم همسرم(!!) و از دست دادن توجه صد در صدیش دیوانه ام نخواهد کرد؟ ...
:54::54:
و هزاران پرسش از این دست ...
هم چنان پی گیر این تاپیک هستم ...
اما در مورد پست آخرتون ...
به نظرم به هیچ وجه پذیرفته نیست که شما تا آخر عمر چنین شرایطی رو داشته باشید. مطمئنا راحتی خلوت مشترکتان را دیگر نخواهید داشت ... مشورت ها و اظهار نظر ها و بالطبع دخالت های ناخواسته بیشتر می شه و رابطه شما رو آسیب پذیر می کنه.
راه حلش چیه؟
به نظرم همون دلائلی رو که به خاطرش نمی خوای فرد دیگه ای وارد خلوت شما بشه، راحت با همسرت در میون بذار.
مثلا:
مونسم، من اونجوری دیگه نمی تونم هر وقت دلم خواست، بغلت کنم و ببوسمت ...
یا به قول دوستان، بهتره به مادر کمک کنیم با این اندوه کنار بیاد و به زندگی عادیش برگرده. موندن همیشگی ما اونجا دردی رو دوا نمی کنه ...
اگه چیز دیگه ای به ذهنم رسید باز هم برات می نویسم ...
RE: بهترین تصمیم در این شرایط چیست؟
آویژه ی عزیزم؛ ممنون از توجهت!
راستش چند وقتی بود که زندگیم داشت دقیقا به سمتی می رفت که همیشه آرزوش رو داشتم؛ اما خوب؛ همیشه همه چیز طبق اون چیزی که ما برنامه ریزی می کنیم پیش نمیره و اتفاقات پیش بینی شده ای همیشه وجود دارند!
از هم حسیت ممنونم و امیدوارم که هیچ وقت همچین چیزی رو تجربه نکنی!
خیلی سخته که جلوی چشمات عزیزت رو ببنی که دائما سردرگمه! دائما توی فکره و تو هیچ کاری از دستت برنمیاد!
خیلی سخته که عشق و دوست داشتنی رو که هر روز لمسش می کردی و محبت و خنده هایی که از ته دل می دیدی؛ حالا همش تبدیل شده باشه به غصه؛ به نگرانی! به آینده ای که هیچ چیز اون معلوم نیست!
اینکه هر شب همسرت اون قدر خسته ست که دیگه نای اینکه جواب حرفات رو بده نداره! اینکه ازت بخواد بهش فرصت بدی که خودش رو پیدا کنه و تو از غصه ی اینکه چند وقته از ته دلش بغلت نکرده به خودت بگی چقدر زمان نیاز داری؟ اینکه هر روز داری به این فکر می کنی که چه جوری میتونم آرومش کنم وچه جوری می تونم بهش کمک کنم که کمتر فکر و خیال کنه و ازش بشنوی که ازم توقع نداشته باش که مثل قبل باشم!
یا قبول کن که ما می تونیم سه نفری با هم زندگی کنیم؟
نمی دونم؛ پنج شنبه با هم رفتیم و وقت مشاوره با آقای سنگ تراشان برای سه شنبه ی هفته ی آینده گرفتیم توی مرکز مشاوره!
امروز هم برای فردا پیش مشاوره ی حرم حضرت معصومه (س) برای فردا وقت گرفتیم که ان شاء ا... به زندگیمون کمک کنه و بیشتر به همسرم که بتونه دوباره به زندگی عاشقانه ی قبلیمون برگردیم!
بچه ها! هنوز منتظر نظراتتون در مورد سوالم هستم و البته برام دعا کنید که به سلامت از این بحران روحی بیاییم بیرون!:72:
RE: بهترین تصمیم در این شرایط چیست؟
دل عزيز
چيزي كه مسلم است اين است كه انسان ها نياز به استقلال دارند .
همسرت در شرايط فعلي هنوز تحت تاثير از دست دادن پدر است و فكر مي كند بايد براي مادرش كاري بكند و احساس مسئوليت نسبت به مادر ، منجر به اينگونه تصميم گيري ها مي شود . به درست و غلط موضوع كاري ندارم اما به نظر من بعد از طي شدن شرايط بحران همه چيز بهتر خواهد شد .
شرايط از دست دادن عزيز به گونه اي بعضي از افراد را وادار به قبول مسئوليتهاي بيشتر و خاص مي كند و بعضي از افراد را دچار افتادگي و ميل بي حد به دريافت نوازش و تائيد . بعد از گذر بحران همه چيز بهتر مي شود صبر داشته باش
مشاوره ي حضوري هم كه گرفته اي و اين موضوع هم خيلي به حل مسئله كمك مي كند . در حال حاضر صبور باش . خدا را چه ديده اي و چه مي داني فردا چه خواهد شد ؟!اندكي صبر لازم داري و پرهيز از عجله .