RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lonely sky
2- من شدیدا به این قضیه اعتقاد دارم که احترام خانواده من به همسرم از رفتار من با همسرم در حضور آنها شکل می گیره. من فکر می کنم اگه امروز خانواده تون به همسر شما ایراد می گیرند به خاطر تعریفی ست که شما از همسرتون در برابر آنها ارائه دادید.
همیشه به همسرتون در برابر خانواده خودتون احترام دو یا حتی سه برابر بذارید و یک کار کوچیک اون رو خیلی بزرگ نشون بدید و ازش تعریف و تمجید کنید (حتی اگه بزرگ نمایی باشه).
ممنونم دوست خوبم تو این مدت این مطلب شما رو در نظر داشتم و جلوی دیگران بش بیشتر احترام گذاشتم احساس کردم که نتیجه خوبی میده ، در مورد خانوادم هنوز جواب نداده اما رفتار شوهرم یه ذره در حضور دیگران بهتر شده . البته اون واقعا یه آدم عصبیه ولی الان کمتر منو مسخره می کنه .
نمی دونم درسته که وقتی اون عصبانی می شه من تبدیل به یه سیب زمینی بشم . نه چیزی بشنوم ... انگار دارم عصبانیت یه آدمو توی فیلم می بینم . این جوری دفعات عصبانی شدنش کم می شه یا زیاد .؟
در ضمن اون خیلی الکی به دخترم می پره . البته خیلی دوسش داره وقتی اونو دعوا می کنه چون از کارش ناراحت می شه منو دعوا می کنه و ... در این جور مواقع چه کار می تونم بکنم وقتی از دخترم حمایت می کنم خیلی بدتر می کنه . وقتی هم هیچی نمی گم هی عصبانی و عصبانی تر میشه .
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
خوشحالم که داری گامهای مثبتی بر میداری.
راستش رو بخوای در مورد عصبانیت همسرت دو تا نکته به ذهنم می رسه که توی هر شرایط اونی که بهتره رو انجام بده:
1- اگر دیدی توی عصبانیتش از تو توضیح می خواد و یا دچار سوءتفاهم شده، بهش با صدای آروم توضیح بده (تاکید می کنم با صدای کاملا آروم) خودت رو اصلا عصبانی یا نگران و وحشت زده نشون نده، بیشتر باید متعجب باشی. بعد وقتی آرومتر شد، بهش بگو وقتی اخم می کنی چهره ات اصلا زیبا نیست و چین و چروک توی پیشونیت می افته یا از این حرفها. بعضی مردها وقتی احساس می کنند که با عصبانیت و داد و فریاد می تونند کارشون رو جلو ببرند یا همسرشون فرمانبردار می شه، دست از این روش برنمی دارند و براشون عادت می شه. باید متوجهش کنی که می تونه طور دیگه ای هم حرفش رو بزنه!
2- گاهی که می بینی دیگه مثلا خیلی بی منطق می شه، هیچی نگو و یه گوشه بنشین و نگاهش کن. بذار عصبانیتش رو خالی کنه. متوجه می شی که اگه ساکت بمونی به مرور زمان تن صداش پایین و پایینتر می یاد، وقتی کاملا آروم شد می تونی همون حرفهای مورد یک رو بزنی! :163::163:
در مورد فرزندت
راستش رو بخوای به نظر من تربیت فرزند یه مورد شخصیه ولی اگه نظر من رو بخوای هیچ پدر و مادری حق نداره فرزندش رو دعوا کنه یا سرش داد بکشه!!! ما نباید انتظار داشته باشیم از بچه ها که مثل بزرگترها همه چیز رو بدونند و مثل ما رفتار کنند! اگه دوست نداری دخترت مثلا ظرف بلور رو بشکنه، خوب ظرف بلور رو توی دسترسش نذار!
اگه می دونی که با مداد روی دیوار نقاشی می کنه، دیوارهات رو با کاغذ بپوشون، خودت و شوهرت هم با هم بایستید و باهاش نقاشی کنید.
البته این نظر شخصیه و من این رو بیشتر از مردم اینجا یاد گرفتم، اینجا بچه اجازه داره بچگی کنه، هر کاری که دوست داشته باشه و هیچکس مانعش نمیشه!
راستش اوایل فکر می کردم طرز فکر اشتباهیه ولی حالا به این نتیجه رسیدم که این کار کاملا صحیح و درسته! بچه ای که شیطونی نکنه و همه چیز رو بهم نریزه، خلاقیتش رشد نمی کنه و فقط مثل ماشین چیزایی رو که بهش یاد دادند انجام می ده!
در هر جال بهتره با همسرت در مورد رفتارش با بچه صحبت کنی و بهش بگی که فریادهایی که در حضور فرزندتون یا خطاب به اون زده می شه ممکنه در آینده اثرات بدی روی روحیه و شخصیتش بذاره.
موفق باشی.....:72:
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سحرناز عزیزم
این مشکل عصبی بودن همسرتون منم داشتم ولی حرف دوست خوبم LONELY خیلی اثر مثبت داره
وقتی همسرت حس کنه مردونگیش در خطره وقتی حس کنه نمیتونه حرفاش به مرحله عمل برسونه خلاصه اون قدرتو تملک مردونرو نداره این حالت عصبی توش تشدید می شه مخصوصا" وقتی از نظر کلام منطق نتونه پا به پای شما پیش بیاد اونموقع قدرتش تو صداش میاره پس اول از همه تو رفتار های درستش بهش خیلی بها بده و رفتاراش بزرگ کن بزار فکر کنه مرده ایده ال شماست
در مورد رفتارای غلطش یه بخشیش که میشه به روت نیار که فهمیدی که مجبور به اون بحث کی درست میگه نشی تا اون مسایل باشه سر موقع و از راه کارای حسی باهاش مطرح کن
در عین حال استفاده از نوشیدنی های گیاهی ارام بخش تاثیر خیلی خوبی تو تعدیل این حالات ایشون داره
http://www.irshafa.ir/post-4540.aspx اینم یه لینک از انواع این نوشیدنی ها
راجع فرزندتون LONELY پیشنهاد بسیار هنرمندانه قشنگی بهتون دادن که امیدوارم استفاده کنید ولی در عین حال دقت کنید دفاع شما از فرزندتون در مقابل رفتار حتی اشتباه همسرتون موقعیت ایشون به شدت متزلزل میکنه مقابل فرزندتون و بعد ها سبب سو استفادش میشه
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
ممنون دوستای خوبم . حرفاتون رو به کار می بندم . خیلی لطف کردین .
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سلام سحر عزیز
امیدوارم مشکلات هممون خیلی زود حل بشه
راستش نمیدونم چی بگم، اعضای دیگه سایت از من با تجربه ترن ولی چیزی که هست الآن بچه شما از همه چیز مهمتره، فکر میکنم باید مسائل رو یا حل کنی یا باهاش کنار بیای و محیط رو برای پرورش فرزند گلت آماده کنی
از صمیم قلب آرزو میکنم زندگیت آروم و شاد شاد بشه و مشکلاتت خیلی زود حل بشه
راستی تجربت تو زندگی زیاده و سردی و گرمی روزگارو چشیدی اگه تونستی به مشکل منم یه جوابی بده
ممنون میشم
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سلام دوستای خوبم.
ببخشید که یه مدت نبودم داشتم سعی می کردم زندگیمو راس و ریس کنم . تو این مدت تمام تایپیک هایی رو که به موضوع من شبیه بود خوندم خیلی چیزا یاد گرفتم ولی متاسفانه هیچی تو زندگیم تغییر نکرده . من خیلی ناراحتم . تو این مدت فقط چند روز با هم دوست بودیم بعد شوهرم سر یه چیز الکی که حالا توضیح می دم یه دعوای حسابی راه انداخت و باز قهر کرد . احساس می کنم دیگه دوستش ندارم دیگه نمی تونم با هاش صمیمی بشم حتی وقتایی هم که ظاهرا با هم خوبیم دیگه از ته قلبم باش صمیمی نیستم بهش بی تفاوت شدم .
این سری دعواش سر این بود که ظرف شیری رو که دو روز پیش از سوپری گرفته بود نذاشته بودم دم در جلوی پاش که یادش بمونه ببردش شسته بودم و کنار جا ظرفی مونده بود . یه مدتیه احساس می کنم با این دعواهای الکیش می خواد یه دلخوری های دیگه رو خالی کنه چون انگار فقط دنبال بهانه می گرده واسه دعوا .
احساس می کنم خیلی باش غریبه ام . از خوش بودن باهاش متنفرم چون به فاصله خیلی کوتاهی اونقدر (ببخشید که اینو می گم ) وحشی می شه که انگار نه انگار ما آدمیم و همدیگرو می شناسیم . می دونین چیه تا حالا چندین بار ازش شنیدم که می گه زن باید یه چشمش اشک باشه یه چشمش خنده. ولی با این کاراش تمام احساس منو به خودش از بین برده . کلا طرز تفکرش نسبت به زندگی مشترک خوب نیست فکر می کنه اگه من چشم ترسیده داشته باشم بیشتر عاشقش می شم .
واقعا نمی دونم وقتی عصبی می شه چی تو کلش می گذره . بعد آخه موضوع اینه که وقتیم که خوبه باز خیلی روی اعصاب من را میره . اون موقع ها اون قدر روی تک تک رفتارای من حساس می شه که دیوونم می کنه مثلا وقتی که از بیرون بیاد اگه من کار داشته باشم و توی آشپزخانه باشم دیگه شاکی و دلخور می شه تا یکی دو روز . البته این که می گم روی رفتارام حساس می شه موردای خاص نیست که من بتونم رعایت کنم به هزارن مورد حساسه . به تک تک کلمات و حرکات من . ولی به رفتارای خودش اصلا اهمیت نمی ده . جالب این جاست که توی خونه مامانش اینا همه چی کاملا متفاوته باباش همیشه توی کارای خونه کمک می ده ، همه کاری هم می کنه ودر عین حال خیلی با خونوادش مهربونه . و شوهر من کاملا بر عکس باباشه همه چیزو واسه خودش می خواد .
جدیدا خیلی با هم غریبه شدیم همش احساس می کنم اون از یه چیزی عقده داره . یعنی ممکنه این چیزای الکی این قدر عصبیش کنه . ؟
در ضمن احساس می کنم تا وقتی دوتامون برای حل مشکلمون کاری نکنیم مشکل حل نمی شه ولی حرف زدن من و اون فایده نداره راه دیگه ای هست که اونم یه تلاشی برای حل مشکل بکنه .؟ ما 5 ساله داریم اینجوری زندگی می کنیم واقعا دیگه حالم از این جوری زندگی کردن به هم می خوره .
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سحرناز عزیزم سلام
منم یه مشکلات خاصی شبیه به شمارو دارم
من باور دارم ایراد گرفتن همسر شما بهانه گیری .بهانه گیری واسه احساس هایی که یا نمیخواد بگه یا نمی تونه بگه
ببین دیدی مثلا" یه روز که حالت بده اگه مثلا" پات بخوره به در کابینت یهو به در کابینت بد و بیراه میگی یا الکی مثلا" به همسرت می گی ااااااااااااااه هواسم پرت کردی پام خورد ولی حالا واقعا" تقصیر در بوده یا همسرت؟؟؟!!!! واقعیت این بوده تو از رییست مثلا" تو اداره عصبانی بودی !!!!!!!
ببین این یعنی بهانه گیری و رفتار همسرت فکر کنم چندتا علت داره
1 خیلی ایده ال گراست و تحمل هیچ خطایی نداره
2 هزینه حرف زدن و مطرح کردن مشکلات بین شما بالاست در نتیجه نمیتونی مطرح کنه بهانه می گیره
3 خواسته هایی ازت داره که خیلیم منطقی شاید نباشه واسه همین نمیتونه ازت مستقیم بخواد
4 مهارت کنترل خشم نداره
5 تحمل نه شنیدن نداره یعنی یاد نگرفته
لطفا" بگید کدام ازین عوامل تا دوستان اینجا بتونن هدفمند تر بهتون راه کار بدن
شاد باشی :72:
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sahra100
ببین این یعنی بهانه گیری و رفتار همسرت فکر کنم چندتا علت داره
1 خیلی ایده ال گراست و تحمل هیچ خطایی نداره
2 هزینه حرف زدن و مطرح کردن مشکلات بین شما بالاست در نتیجه نمیتونی مطرح کنه بهانه می گیره
3 خواسته هایی ازت داره که خیلیم منطقی شاید نباشه واسه همین نمیتونه ازت مستقیم بخواد
4 مهارت کنترل خشم نداره
5 تحمل نه شنیدن نداره یعنی یاد نگرفته
لطفا" بگید کدام ازین عوامل تا دوستان اینجا بتونن هدفمند تر بهتون راه کار بدن
شاد باشی :72:
سلام پریسای عزیزم .
درست می گی اون ایده آل گراست ، مهارت کنترل خشم نداره ( یعنی اصلا لازم نمی دونه ) ، و تحمل نه شنیدن هم نداره .
منظورت رو از مورد 2 متوجه نشدم . و در مورد خواسته ها اونم نمی دونم .
اما یه چیزی که هست : ما حدود 9 ماهه که اومدیم به خونه ای که خودمون ساختیمش خیلی خونه خوبیه کاملا مطابق سلیقه خودمونه . یه آپارتمانه که من و مادر شوهرم اونجا کنار هم زندگی می کنیم .
خونه قبلی که بودیم همسرم عصبانی می شد ولی کش نمی داد یه دعوا می کرد و تموم می شد ولی از وقتی اومدیم اینجا هی عصبانی و عصبانی تر می شه . احساس می کنم وجود مامانش اینا آرامش روحیش رو از بین برده باباش خیلی ازش توقع داره بدون در نظر گرفتن شرایطش دم به دیقه یه کاری بش می ده و اگه به موقع انجام نده ناراحت می شه شوهرم خیلی وقتا انجام میده ولی با عصبانیت و بعضی وقتا انجام نمی ده ولی به شدت عذاب وجدان می گیره و عصبی تر می شه .
ضمن این که کار شوهرم اصلا متناسب با ادعا و استعداد و تحصیلاتش نیست . الان از لحاظ مالی یه شرایطی برای ما پیش اومده که نمی تونه هیچ کار مستقلی کنه و مجبوره با باباش کار کنه تا کلی قسط ساختمون و قرضا رو بدن که یه چند سالی طول می کشه .
من می دونم که شرایطش زیاد خوب نیست و این شرایط اعصاب خوردی میاره ولی ... ولی اون همیشه می خواد همه چی رو گردن من بندازه . وقتی کارهای باباش مطابق میلش پیش نمی ره میاد مثلا می گه (انگار داره با دیوار حرف میزنه): هرچی بش می گم فلان کارو بکن گوش نمی ده . بعد رو به من می کنه می گه تو که دیگه از همه خرابکاتری .
می دونی چی منو ناراحت می کنه اون کوچکترین احترامی به من نمی ذاره من چه طوری می تونم ترغیبش کنم که بم احترام بذاره .
اون موقع که ازدواج کردیم من فقط 18 سالم بود و چون بچه کوچک خانه بودم یه ذره رفتارام بچه گانه بود . وقتی دعوا می کرد حسابی ازش می ترسیدم و به حرفش گوش می دادم شاید این باعث شده یه سره دعوا را بندازه......... اون واقعا با من مثه بچه رفتار می کنه نه زنی که بش احترام می ذاره . چه جوری می تونم این شرایط رو تغییر بدم . من خیلی تغییر کردم خودم فکر می کنم با اعتماد به نفس و قوی شدم ولی اون می خواد من همیشه مث یه بچه ازش بترسم و تا لب تر کرد بدوم ببینم چه کار داره .
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
سحر ناز جون مشکل من هم دقیقا مثل مشکل شماست دقیقا دقیقا همین الانم تو قهریم دیگه از دستش خسته شدم تمام توصیفهات مثل شوهر منه منتها من یه دختر 15 ماهه دارم ولی دیگه کم اوردم همش تو قهریم خودم هم تازگیها دچار فشارهای عصبی میشم دروغ نگم یک شب در میون کابوس میبینم ولی چون بچه شیر میدم نمیتونم از ارام بخش استفاده کنم واقعا درکت میکنم عزیزم
به جون بچم نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی نمیدونم چرا همه منو دوست دارن و کارام واسه همه جالبه الا شوهر خودم من لیسانس گرافیکم ولی کارم عکاسیه تو خونه هم خیییییییییییییییییییییییل ی کارای هنری میکنم حتی تو اشپزی کد بانویی هم زبانزدم ولی هیچ کدوم از اینا یکبار هم به چشم شوهرم نیومده مثلا من رنگاوارنگ غذا و دسر درست میکنم اونقت شوهرم میگه اینا همه خرج اضافیه خسیس نیستا ولی قدر کارای منو نمیدونه اصلا نمیزاره من نقاشیهامو به دیوار بزنم میگه قشنگ نیست در صورتی که من اون هارو تا یک میلیون هم فروختم خلاصه تا میتونه اعتماد به نفس منو داغون کرده یه مثال دیگه بزنم اینکه وقتی مسافرت خارج میریم عارش میاد از من سوال بپرسه راجه به معنی کلمات اخه من زبانم خوبه شده با اشاره کارشو راه میندازه ولی از من نمیپرسه
RE: ما همیشه با هم قهریم نمی دونم مشکل سر چیه،
وای نیک ناز عزیزم . خیلی متاسفم که تو این زمینه همدردیم .
واقعا چه کار باید کرد ؟ من تبدیل به یه آدم افسرده شدم تو این سالایی که با شوهرم زندگی کردم راهای مختلفی رو امتحان کردم هیچ کدوم جواب نمی ده . دیوونه شدم اینقدر که فکر و خیال کردم که مثلا الان که اومد این دعوای الکی و بی ربط رو راه انداخت دلش از چی پر بوده . الان که به گذشته بر می گردم احساس می کنم حداقل 70 در صد روزای رندگی من تو قهر سپری شده .
منم معماری خوندم و عاشق کارهای هنری ، و زیبایی ام . ولی اینقدر شوهرم تو ذوقم زده جوری شدم که از تزیینات بدم می آد اوایل خیلی به تزیینات و دکوراسیون خونه ، تزیینات غذا و ... این چیزا می رسیدم اما به قول شما اینقدر شوهرم گفت که این کارا اضافی و وقت تلف کردنه که دیگه الان یه دسمالم به زور می کشم رو میزا .
متاسفم دوست خوبم . کاش می تونستم کمکت کنم .