RE: دارم با احساساتم مبارزه میکنم
نقل قول:
دوست خوب سلام، میخواستم بگم چرا لقمه رو دور سرت میپیچونی میذاری تو دهنت؟
ای داد بیداد 34 صفحه163 واسه ش مطلب نوشتی بعد انتظار داشتی بخونه؟163163
من فکر می کنم عکس العمل های این خانوم طبیعیه و شما هی غیر مستقیم ایشونو میکشونید به بحث و غیره و وقتشو میگیرید بدون اینکه به موضوع اصلی اشاره ای بکنید
ایشون هم شاید کلافه شده و منتظره شما مستقیما ازشون درخواست کنید
ضمنا خانوم ها از آقایانی خوششون میاد که جسارت کافی داشته باشن که خواستشونو بگن ، البته با رعایت احترام
شما پیشنهاد دادنو خیلی لفت دادید... و اگر با این وضعیت پیش بره شاید این خانوم کلا خسته بشه چون اصولا نمیشه انتظار داشت ایشون سر صحبت رو باز کنه و بره سر اصل قضیه، بنابراین راهشو می گیره و میره
مرگ یک بار و شیون یک بار
خوب یک بار حرفتونو بزنید به جای اینهمه این در اون در زدن
شما دارین کنفرانس میذارید که بیا درباره ازدواج صحبت کنیم، خوب صحبت کردید و تموم شد، 34 صفحه هم نوشتید، خوب حرفش تموم شده بیچاره چیکار کنه311
تازه اگر شما رو نمیخواست خیلی صریح می گفت می بخشید من وقت ندارم گفتنی ها رو گفتیم و تبادل نظر کردیم
حالا چرا هی میگه نه جسارت نشه و ...؟؟؟؟
من جای شما بودم از « نه » شنیدن نمی ترسیدم و راحت حرفمو می زدم ...
کاملا با تموم حرفات موافق هستم.
چیزی که هست اینه که این ارتباط کلا ۱۰ روز نیست بوجود اومده.
۳ یا ۴ بار چت کردیم
یه ۴۰ دقیقه صحبت تلفنی باهاش داشتم.
و اون متنی که نوشتم.
مساله ای که هست اینه که من تموم اون اطلاعاتی که باید از خودم انتقال بدم را باید میدادم که تا ۴ شنبه هفته پیش این فرآیند کامل شد. یعنی این متنه را اگه بخونه که میخونه . دیگه هرچی من لازم میدونم در مورد من بدونه را بهش گفتم و دیگه ادامه این نحوی ارتباط معنایی نداره. و دقیقا حرف شما را هم تایید میکنم بلکه جز برنامه ها بود.
یعنی ارتباطی که برقرار کردم کاملا برنامه ریزی شدست و الان زمانی هست که میخوام مستقیم درخواست بهش بدم.که میگم ۲ شنبه یا ۴ شنبه این اتفاق میوفته
تنها چیزی من ندارم ترسه :311: شما تصور کن پشت تلفن بهش گفتم تو زیباترین دختری (البته نه بی مقدمه بلکه تو جمله و یا عبارت) دیگه پیشنهاد ازدواج و اینا که دیگه چیزی نیست. و میخوام هم حضوری این پیشنهاد را بهش بدم
رو در رو
چشم در چشم
اصلا تلفنی باهاش صحبت کردم ببینه اصلا آدم خجالتی نیستم که مثلا تو چت هرچی دلم میخواد را بنویسم ولی تو زبون نگم. اتفاقا برعکس. و خوب نتیجه این اتفاق را پنج شنبه در همین پایگاه اینترنتی اعلام خواهیم کرد.:227:
و چرا به قول شما اینقدر ارتباط را طول دادم.
اولا که معتقدم ارتباط باید زمان کافی ببره و یهو و سریع نباید رفت سر اصل موضوع. هرچی رابطه زمانش بیشتر باشه (منظورم زمان پیشنهاد دادن هست) اون جا افتاده تر میشه
تصور کن بجای اون موضوع فرطی میرفتم میگفتم من میخوام با شما ازدواج کنم.
انتظار داشتی چی جواب بده؟ خوب از وقتی پاشو گذاشته دانشگاه هر روز همه دارند همین پیشنهاد را با نیت و اهداف گوناگون میدند اصلا گوشش پر شده از این حرفا. اللخصوص این دختر که حساسیتی ویژه ای هم روش بوده.(اینا را برای من گفته که مثلا چقدر پسرا آویزونش میشدند و خستش میکردند). خوب باید در لفافه این موضوع را مطرح میکردم. حتی بهش گفتم من هیچ پیشنهادی نمیخوام بهت بدم (که خیالش راحت بشه) و وقتی اعتماد کرد و باهاش ارتباط برقرار کردم همه موضوعات روشن شد.
از طرفی خیلی مسخرست من به کسی که نمیشناسم برم کلا پیشنهادی بدم.حالا خوشگل بودن خوبه ولی نه یه ملاک بزرگ برای انتخاب.من این خانم را باید از لحاظ افکاری و رفتاری هم بررسی میکردم . شاید اصلا کیس مطلوب من نبود.چی میرفتم بهش پیشنهاد ازدواج میدادم و اونم با یک حرکت فنی منو سبک میکرد؟
الان که باش حرف زدم و همه چیشو دیدم . تازه میفهمم که با این آدم میشه آشنا شدن را ادامه داد.اون پیش شرایط لازم را داره و خوب این را به قول شما
دوشنبه که دیدمش حضوری مطرح میکنم. همین الانم میتونم مطرح بکنم.ولی میخوام حضوری و رو در رو باشه.
قابل توجه به اینکه تو این مدت ۲تا آزمون هم ازش گرفتم . یکی آزمون اعتماد بود. یکی آزمون زود رنجی. یعنی در موقعیتی قرارش دادم ببینم عکس العملش چیه. اعتماد میکنه یا نه . یا مثلا یه دعوای خیلی سوری درست کردم (البته خیلی کوچیک و اس ام اسی ) و ازش انتقاد کردم ببینم عکس العملش چیه. چون شما یه موقع میبنی یکی خیلی مودبه پا دعوا که میریسه میبنی اوه چه گردن کلفتو لات محله (در واقع پیش نیوفتاده بود) و کلا ببینم زود رنج هست یا نه
که خوب با موفقیت از این آزمون ها بیرون اومد.الان دیگه زمانشه که مطرح بکنم و میکنم. اصلا از جواب نه نمیترسم. چون اعتقادی هم به این مساله ندارم. اصلا ناراحتی نداره. حرف یه عمر زندگی هست.طرف من را نمیپسنده باید ناراحت بشم؟ نه اصلا. بهم نیمخوریم تازه همه احترامات و دوستیمون هم سرجاش خواهد بود حتی اگه بهم جواب منفی بده و خوب دختر دیگه ای را پیدا میکنم.اتفاقا خیلی دوست دارم اگه جوابش به هر دلیلی نه هست خیلی با صراحت و مستقیم بگه و قول میدم هم علتش را نپرسم ولی بهونه نیاره و یه جوری منو بپیچونه.
از اینکه کسی منو کله کنه به شدت ناراحت میشم . چون اونقدر آزادی و اختیار و احترام برای طرف مقابل قائل میشم که راحت بگه نه
ولی ممنون از راهنماییت. ایشالله هرچی خدا بخواد همون میشه. ما حرکتمون را کردیم برکتش بمونه به صلاح و تشخیص خدا
نقل قول:
خیلی خوب و اصولی هست نحوه ارتباط برقرار کردنتون..از اینکه اطلاعاتتون رو اشتراک گذاشتید ممنون.من هم به عنوان یه پسر مجرد در اینده از تحربه شما استفاده میکنم./
فقط 1 سوال:شما شرایط ازدواح رو داری؟کار-سربازی-و...
در ضمن مثل اینکه رشتتون کامپیوتر هست و یه کوچولو دارید 0و1 به قضیه نگاه می کنید!...دختر مورد نظرتون هم اگر کامپوتری هست که واویلا...(حود من هم کامپوتری هستم و درک می فهمتون!)
خواهش میکنم. خوشحال میشم کمکی بتونم بکنم
ولی بنده هزینه ها دادم برای آموختن نحوه ارتباط برقرار کردن. تنهایی ها کشیدمو خلاصه داستانی داره برای خودش :305:
من شرایط ازدواج را حداقل هاشو دارم:
۱.کار و اطلاعات فنی و اعتبار که دارم (فقط پشت کار ندارم که اونم به عنوان یک مشکل دارم روی خودم کار میکنم)
۲.معافی سربازی دارم
۳.ماشین هم که دارم
۴.از لحاظ مالی برای شروع ازدواج خانواده ساپورت میکنند
۵. لیسانس هم که یه ۲ ترم دیگه میگیرم
این خانم هم که هم کلاسیم هستند و رشتمون هم که یکیه
در واقع من از ترم ۱ که حساب بکنیم این ها را نداشتم:
۱. ایدوئلوژی (تعریف اینکه چی خوبه و چی بده سوای اینکه عرف چی میگه اینکه خود آدم بهش برشه)
۲.افکار و عقاید (نحوه نگرش به زندگی در واقع پرسیدن چراها و پیدا کردن چگونه ها)
۳.رفتار (طرز برخورد با افراد مختلف در جاهای مختلف اللخصوص جنس مخالف)
۴.علمی (که خوب با کار کردن خودم و گرفتن لیسانس کامل شد)
۵.ارتباطات (نحوه ارتباط برقرار کردن با افراد مختلف : ۱. کاری و مشتری ۲. جنس مخالف)
که الان همه این ها را دارم
یعنی برای هر کودوم زمانی شاید در حد ۲ سال (البته بعضی موارد همزمان بوده) صرف شده و تمرکز کردم و راه درست را پیدا کردم و تا گزینه ۵ را در حال حاظر بدست آوردم که همین گزینه ۵ را در رابطه با جنس مخالف حدود ۵ ماهه بدستش آوردم که خوب موفق هم بود و تونستم با دختر مطلوب و مورد نظرم ارتباط سالمی برقرار بکنم
۶. مالی
این مورد ۶ هست که باید روش وقت بذارم و تمرکز بکنم و اشکالاتم را برطرف بکنم تا بتونم پیشرفت های مالی داشته باشم و زندگیم را این رو به اون رو بکنم. در واقع من پس از انتخاب مناسب همسر و ازدواج تنها تمرکز روی مساله مالی خواهد بود (که خوب همین الان هم شروعش کرده ام)
یعنی عیب و ایرادات رفتاری ممکنه داشته باشم که تو زمینه مالی نتونستم اونجوری که میخوام پول در بیارم ولی خوب سایر مسائل هم بوده که درگیرش بودم مثل همین ارتباط با جنس مخالف (تا حدی که روزی بابت این موضوع افسردگی گرفته بودم و به دکتر مراجعه کردم و فکر میکردم من هیچوقت نمیتونم با هیچ دختری ارتباط برقرار بکنم ) که خدا را شکر این هم حل شد.
حالا باید دید که چی پیش میاد.
اتفاقاتی که دوست داریم خواهد افتاد ولی نه به اون شکلی که فکر میکنیم
RE: دارم با احساساتم مبارزه میکنم
دوست عزیز امیدوارم زودتر به نتیجه برسین
و امیدوارم همیشه در ارامش باشین
امیدوارم هیچوقت به درد من مبتلا نشین
حیف که تاپیک قفل شد خیلی حرف داشتم
امیدوارم . . .:72:
RE: دارم با احساساتم مبارزه میکنم
نقل قول:
دوست عزیز امیدوارم زودتر به نتیجه برسین
و امیدوارم همیشه در ارامش باشین
امیدوارم هیچوقت به درد من مبتلا نشین
حیف که تاپیک قفل شد خیلی حرف داشتم
امیدوارم . . .72
دمت گرم داداش
ایشالله مشکل شما هم حل میشه
با اینکه من بازم نظرم این هست که روی هیچ چیزی پافشاری نکن
یه موقعست یه کاریه نباید بشه
یا اونکار این زمان نباید بشه و به صلاح و منفعت تو نیست
ولی تو الان متوجه نمیشی و احساس میکنی بدشناس ترین آدم دنیا هستی
منم روزی عاشق دختر عموم شده بودم و میگفتم خدا چرا همه به عشقشون میرسند و من نمیرسم
الان روزی ۱۰۰۰ بار حاظرم نماز شکر بخونم که دختر عموم منو رد کرد
اصلا نیمفهمی حال من را ها
یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی...
شاید متوجه نباشی و اتفاقی که داره میوفته به نفع تو باشه
در کل دختر و پسر نباید هم دیگر را به هم بخورونند به زور
RE: دارم با احساساتم مبارزه میکنم
بچه ها مشکل منو تو قسمت روابط دختروپسر با عنوان"چطور ازین وضعیت نجات پیدا کنم "رو بخونید.به نظر شما صلاح کار اینه که خدا نخواست ما به هم برسیم؟آدم مگه نباید واسه بدست آوردن عشقش تلاش کنه خب؟
RE: دارم با احساساتم مبارزه میکنم
نقل قول:
بچه ها مشکل منو تو قسمت روابط دختروپسر با عنوان"چطور ازین وضعیت نجات پیدا کنم "رو بخونید.به نظر شما صلاح کار اینه که خدا نخواست ما به هم برسیم؟آدم مگه نباید واسه بدست آوردن عشقش تلاش کنه خب؟
دوست عزیز بسیار دوست داشتم تو را راهنمایی بکنم البته تا اونجایی که دانسته ها و تجربیات من بدرد بخور باشه . ولی اصلا نمیدونم در این تالار ، اجازه چنین کاری را دارم یا نه ؟ و مدیران و کارشناسانی که هستند بسیار به این امر واردتر هستند. من فقط یه کمی مشکل داشتم که به لطف خدا حل شد و یه سری تجربیاتی هم که داشتم منتقل کردم.اما با برخوردی که با من در این پست شد یه مقدار تو ذوقم خورد که در این شرایطی که بسیار درگیر درس و امتحان ها هستم بیام زمان بگذارم و بتونم به هر حال راهنمایی ، چیزی بکنم و مشکل یا گره ای باز بشه
به هر حال هرچی نباشه تجربیاتی داشتم و بابت این تجربیات هزینه های سنگین و گزافی هم دادم.گفتم شاید بدردبخور باشند.
ولی ظاهر روند تالار از یک فکر و عقیده خاصی پیروی میکنه و در چهارچوب همون فکر و عقیده باید راهنمایی کرد و با این حساب با پاسخ های من شدیدا برخورد خواهد شد. و من اصلا دوست ندارم چنین رفتار یا بی احترامی با من و عقایدم بشه.و خیلی سر و سنگین و با احترام خودم خارج میشم :43:
و امیدوار هستم با کمک مدیران و افراد با تجربه و کمک خدا مشکل شما هم حل بشه حالا هرچی که هست مشکلتون.
مشکل من که حل شده و تا چند روز دیگر از دختر مورد نظرم خواستگاری میکنم و نتیجه این کار را بدست خدا میسپارم.و راضی خواهم بود.:43:
در پناه حق پیروز و موفق باشی دوست من.:72: