نمایش نسخه قابل چاپ
دوست عزیز سلام
صبرکنید ... صبر
شما ترم چند دانشگاه هستید ؟ به شما قول میدم یک سال دیگه نطرتون با الان زمین تا اسمون فرق کرده باشه منظورم این نیست که شما ثبات ندارید بلکه شخصا چند تا پیراهن از شما بیشتر پاره کردم و این سن رو با تمام ویژگیهاش درک کرده و گذروندم و کاملا میفهمم که هنوز به زمان نیاز دارید و تجربه تا به یک ثبات و استقرار در زندگی و اندیشه برسید پس عجله نکنید....
این موضوع برای یکی از نزدیکان من هم پیش اومد.پسر پیش خودش رویا و خیالپردازی کرده بود و روی حساب همین چیزا موضوع رو مطرح کرد در صورتیکه دختره اصلا بهش فکر نمیکرد!
در ضمن شاید موضوع تفاوت سنی برای شما مشکلی نباشه ولی شاید برای اون خانم خیلی هم مهم باشه بهرحال ایشون هم حق انتخاب دارن.
من هم در صحبت هام عرض کردم من هم چیزی رو تحمیل نکردم و نمی کنم و نخواهم کرد
حالا من موندم که چه جوری اوضاع رو به قبل برگردونم چه جوری از دلش در بیارم هر فکری کردم نتونستم راهی پیدا کنم جز توکل به خدا..... شما راهی به نظرتون نمیرسه؟
کمکم کنید اگر میتونید! تو این یک سال که موضوع رو گفتم با من قهر کرده !!
ترم چهار نرم افزار کامپیوترنقل قول:
نوشته اصلی توسط سبزه
ترم چهار نرم افزار کامپیوترنقل قول:
نوشته اصلی توسط سبزه
سلام
راستش ازدواج فامیلی به نظر من بهترین ازدواجه البته بدیهای خودشم داره ولی خوبیهاش بیشتر از بدیهاشه.
ولی اینکه چطور از دل دختر خالتون در بیارید می تونید به مادر خودتون بگید که بره و از طرف شما بگه که پسرم گفته می خواد بیاد و از شما بابت این کارش معذرت بخواد. اون خیلی از این موضوع ناراحته و دوست داره همه چیزو فراموش کنی و مثل قبل دختر خاله پسر خاله باشید. اینجوری مادرتون هماهنگ می کنه و دوباره باعث سوء تفاهم نمیشه.
تو این مدت هم شما یک کم روی خودت بیشتر کار کن. می دونید دختر خالتون الان در مورد شما چی فکر کرده:
پسر بی ... تا من دو بار به روش خندیدم هوا برش داشت. رسمی رسومی احترامی ....
یک کمی صبر کن تا بتونی از نظر مالی مستقل بشی و مسولیت ذیری و مردونگیتو به دختر خالت یا هر دختر دیگه ای که خواستی باهاش ازدواج کنی بیشتر نشون بدی.
موفق باشی.
والا میترسم تو این یکساله 89 انقدر بلا سرم اومده که میترسم بدتر از این بشه
ولی بخدا تا حالا هرچی بلا سرم اومده با آغوش باز پذیرفتم چون معتقدم اون کسی که دوسش دارم ارزششو و لیاقتشو داره چشم با مادرم صحبت می کنم ببینم چی میشه
ولی خودم در دلم توکل به خدا دارم تمام فکرم اینه اون حداقل بیست ساله منو میشناسه چرا منو ... فرض کرده چرا عصبانی شده اگر به من علاقه نداره بیاد رک و راست بهم بگه چرا ترش کرده ؟ به نظرم شما خانم هستید لطفا راهنماییم کنید تا بیشتر بفهممش...:302:
باتشکر
در پناه مولا علی سالم و پیروز باشید:323:
hooty جان
برادر خوبم
اهدافت برای اینده چی هست؟ بخدا زندگی فقط ازدواج اونم از نوع احساسی نیستا!
شما اول اهدافی که می تونه یک عمر راضیت کنه برای خودت مشخص کن ... اگر تونستی ، مطمئنا می تونی صلاحتو انتخاب کنی
اگر واقعا نمی دونی هدفت چی هست بهتره دست نگه داری...انتخاب هدف خودش کلی زمان بر هست و نیاز به تجربه داره
ازدواج فقط احساسات نیست... فردا که رفتی زیر یک سقف و نیاز های اولیه روحی و جسمیت برطرف شد ، ممکنه به این نتیجه برسی ازدواج تو رو در رسیدن به اهدافت محدود کرده... وقتی ازدواج کن که خودت و اهدافت رو بشناسی و البته شرایطش رو داشته باشی...
اینم در نظر بگیر او از نظر سنی بزرگتر از تو هست و می تونه هزاریک مشکل در اینده برات بوجود بیاد... از نظر روحی و حتی ظاهر فرد مورد نظرتون...
اگر عشق رو واقعا بفهمی باید تمام عواقب رو در نظر بگیری وگرنه هر کسی می تونه ادعای عاشق بودن بکنه
یا علی:72: