سلام شانل جان
عزیزم به خود رسیدن که خوبه، ما رو ترسوندی فکر کردیم چه کار می خوای بکنی.
من حدس می زدم که شوهر شما یکمی حسود باشه،
در هر حال به نظر من تغییرات خیلی زیاد نباشه بهتره، برای صحبت در مورد این مسائل بعدا هم فرصت داری.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام شانل جان
عزیزم به خود رسیدن که خوبه، ما رو ترسوندی فکر کردیم چه کار می خوای بکنی.
من حدس می زدم که شوهر شما یکمی حسود باشه،
در هر حال به نظر من تغییرات خیلی زیاد نباشه بهتره، برای صحبت در مورد این مسائل بعدا هم فرصت داری.
سلام
شوهرم قرار فردا بیاد خونه اگه خودم یا دخترم بهش بگیم نرو و بمون به نظر شما منت کشی و یا اینکه فکر کنه من از پس خودم بر نیومدم حساب نمیشه ؟
چیکار کنم بیخیال باشم یا نه یک کاری کنم میدونم اگه بهش بگم بمون میمونه ،لطفآ بگید کدوم درسته
شانل جان نظر من رو می خوای اصراری توی این قضیه نکن، اگر دوست داری بمونه بهش بگو ولی اصلا اصرار نباشه، بذار خودش تصمیم بگیره نه اینکه احساس کنه مجبور شده.
ممکنه خودش هم دوست داشته باشه بمونه ولی منتظر چراغ سبز از طرف تو هست، در هرحال اگه چراغ سبزی هست بهش نشون بده.:163::163:
موفق باشی. :72:
سلام
دلم خیلی گرفته دیگه نمیدونم باید چیکار کنم گریه کنم آروم باشم بزنم تو سر خودم بخندم چیکار کنم دارم دیووووووووووووووونه میشم.
امروز شوهرم اومد خونه اولش فقط سلام کردیم و صحبتی نکردیم فقط با دخترم حرف میزد و کمی باهاش بازی کرد دخترم ازش جدا نمیشود نشسته بود تو بغلش تکون نمیخورد همش پاپا پاپا میکرد،من غذای مورده علاقشو درست کرده بودم و وقتی آوردم سر میز به دخترم گفتم به پاپا بگو بیاد غذا بخوره اولش گفت نه نمیخورم که با اسرار دخترم اومد غذارو خورد بعداز نیم ساعت گفت من دیگه برم خداحافظ که من به دخترم گفتم برو جلوشو بگیر نظر پاپا بره طفلی دختر کوچولوم رفت با اسرار جلو در واستاد گفت نمیزارم بری اما اون میگفت میرم ولی دوباره میام بهت سر میزنم،بعدش من رفتم بهش گفتم این بچه گناه داره اینقدر اسرار میکنه بخاطر اینم شده نرو اینجا خونی خودته دوست داری بری یا بمونی با خودته من مجبورت نمیکنم اما با رفتنت هیچی عوض نمیشه و از مشکلاتمون کم نمیکنه و بعد با اسرارهای مجدد دخترم گفت باشه همین امشب فقط میمونم ولی فردا میرم که اومد داخل و شروع به صحبت کردم و براش توضیح دادم که همه این شکاکیت تو فقط یک سوء تفاهم هستش کلی گریه افتادم گفتم من زندگیم دخترم تورو دوست دارم آخه چرا باید برم دنباله کسه دیگه ای و کلی صحبت کردم که بفهمه اشتباه راجبه من فکر میکنه اما مرغ یک پا داره و اون از حرفه خودش کوتاه نمیاد و میگه دروغ میگی و همیشه چشمت دنبال مردای دیگه هست وخیلی مغرور میگفت همیشه فکر میکردم که جدایی از تو برام خیلی سخته اما حالا میبینم که اصلآ اینطور نیست من الان دارم خیلی راحتر از زمانی که با تو بودم زندگی میکنم خیلی خیلی مغرور شده من تاحالا شوهرمو اینطوری ندیده بودم میگفت آبروی منو بردی همه منو دستبند زده دیدن حالا فکر میکنن چه جنایتی کردم خلاصه سره حرف خودش موند و من هم بهش گفتم حالا که اینطوره و نمیخای کوتاه بیای بهتره بری انگار منتظره این بود که یکی بهش بگه برو و سریع بلند شد لباساشو جمع کردو رفت حالا از همگی خواهش میکنم نظرتونو بگین چیکار کنم چه تصمیمی بگیرم چه راهه حلی واسه مشکلم دارین به نظاره شما شوهرم واقعن داره میره که بره یعنی طلاق!!!!!!! پس این زندگی بچه تکلیفش چی میشه ؟یا شاید هم میخواد منو بترسونه و زهرچشم بگیره که من دیگه از این غلطا نکنم لطفآ رااااااااااااااهنمائی کنید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟سر م درد میکنه دارم خل میشم
سلام خانم عزیز،
از اینکه در این مدت این اتفاقات برای شما افتاده متاسفم.
اینکه شوهر شما شکاک است و همینطور شما را کتک زده چیزی نیست که بشود به راحتی از آن گذشت.
و همینطور اینکه شوهر شما را پلیس دستبند زده و برده، باعث شده شدیداً غرور او شکسته شود و روی او تاثیر بسیار منفی بگذارد.
من در جایگاهی نیستم که بخواهم قضاوت کنم که کار شما صحیح یا غلط بوده.
من فکر می کنم شما در شرایط بسیار سخت و حساسی هستید.
خیلی مواظب دخترتان باشید.
از روی عصبانیت هیچ تصمیمی نگیرید. همینطور سعی کنید کاملاً احساسات خود را کنترل کنید و منطقی باشید.
واقعاً بهترین کار این است که حضوری پیش یک مشاور بروید.
کمک کردن به شما در این شرایط از طریق یک سایت مجازی آسان نیست.
موفق باشید
عزيزم
از ديد من و به نظر من
شما اشتباه كرديد كه وقتي همسرت به درخواست شما و دخترت پاسخ مثبت داد و شب را تصميم گرفت در كنار شما و دخترش بماند با طرح مشكلات در زماني نامناسب فراري داديد .
به هر ترتيب او يك پله و يك قدم جلو آمده بود اما با ايجاد تنش از سمت شما او باز اقدام به خروج از خانه كرد .
پس او يك قدم سهم خودش را برداشت اما شما ...!
حال يك سئوال باقي مي ماند . همسر شما هميني است كه مي بينيد و شما در پي كسب ازادي هايي هستي كه فكر مي كني توسط او از شما گرفته شده است و مي خواهيد به آن آزادي ها دست پيدا كنيد . نتيجه ي اين كارها چه خواهد بود ؟!
تا مدتها دخترت را جلو بيندازي تا از پدرش درخواست ماندن كند و شما با طرح حرفها و مسائل و مشكلات در زمان نامناسب و به شكل نامناسب و ...او را متواري كني ؟!
آيا نمي توانستي در آن شب به جاي طرح مشكلات فضايي را ايجاد كني كه به همسرت تلنگري بخورد و به ياد داشته هاي قشنگ زندگي اش بيفتد و در نهايت جذب شما و زندگي و دخترش و ارزش هايش بشود و بعد به مرور و با كمك گيري از مشاور طي زمان به نتيجه ي مطلوب و دلخواه آزادي در حدي كه متعارف است دست پيدا كني ؟!
شما بايد تكليفت را اول از همه با خودت روشن كني . شايد متوجه نباشي كه در درون خودت چي مي گذره و براي چي اين جوري شد . اما شما هم كم تر از همسرت اشكال رفتاري و مهارتي و هدف پنهان و ....نداري .
تكليفت را با خودت روشن كن
مي خواهي برگردد يا مي خواهي او نباشد و جدا شوي ؟!
اگر مي خواهي برگردد بايد با سياست و درايت از مهارتها و توانايي هايت طي زمان بهره ببري و درغير اينصورت با توجه به اينكه در خارج از كشور زندگي مي كنيد كارتان به جدايي خواهد كشيد .
شانل جان ناراحت شدم که این مشکل پیش اومده.
دختر خوب باید می ذاشتی یک مدت احساس راحتی کنه توی خونه، بعد سر فرصت باهاش صحبت می کردی.
گفتنش راحته ولی ذهن ما زنها طوریه که نمی تونیم ناراحتی رو مخفی کنیم و باید هر چه زودتر حلش کنیم، گاهی زمان مناسب رو برای صحبت با طرف مقابل انتخاب نمی کنیم. زمانی که شما انتخاب کردی مناسب نبوده ولی نگران نباش باید مهارتها رو در خودت تقویت کنی. فکر می کنم خیلی به شوهرت وابسته هستی و زندگیت رو دوست داری.
پس باید در عین اینکه خواسته های خودت رو مطرح می کنی برای برگردوندنش تلاش زیادی کنی، کار آسونی نیست ولی شدنیه. شاید هم مجبور بشی برای برگردوندن دوبارش از بعضی خواسته هات بگذری!!! در این مورد هم با خودت فکر کن.
موفق باشی :72:
با سلام به همه عزیزانی که به تاپیک من سر زدن و با من همدلی و همدردی کردن و منو تو این غربت تنها نگذاشتن
آنی عزیزم از شما کمال تشکر رو دارم که وقت با ارزشتونو گذاشتید و پست منو خوندید با همین چند خط کوتاه که نوشته بودید خیلی تونستید منو کمک کنید ومن کمی با خودم واقع بینانه ترفکر کردم و به اشتباه خودم پی بردم، در این مدت که من این تاپیکو گذاشتم خیلی از دوستای مهربون و نازنینم منو دلداری و راهنمایی کردن و من صمیمانه ازشون ممنونم ،اما متاسفانه هیچ کدام ازکارشناساهای محترم تالار نیومدن ومنو راهنمایی نکردن که باید چیکار کنم (البته من این عزیزان را درک میکنم که سر زدن به همه تاپیکها کار ساده ای نیست ) ولی منم نمیدونستم که وقتی شوهرم میاد باید چه رفتاری داشته باشم چی بهش بگم فقط سعی کردم آروم باشم و براش صادقانه توضیح بدم که سوء تفاهم پیش اومده و کلی حرفای دیگه که متاسفانه همسرم قبول نکرد و خیلی خودخواهانه گفت از اینکه خونه نیستم خیلی راضی هستم و آرامش کامل دارم و منم وقتی دیدم اینطوری هستش بهش گفتم پس برو همون جای که بهت آرامش میده و اونم رفت. فکر کردم همون موقع خیلی وقته خوبی هست واسه صحبت چه میدونستم میزنم همچیرو خرابتر میکنم.
خواهش میکنم منو راهنمایی کنید من میخوام زندگیمو نگه دارم ولی بشرط اینکه همسرم دست از این رفتار زشتش برداره و با هم دوباره زندگی خوبی داشته باشیم .
من اصلآ از این سیاستها و مهارتها و توانایهای زنانه که گفتید سر در نمیارم و هیچکدومو بلد نیستم اصلآ نمیدونم کی باید حرف بزنم چی باید بگم چه رفتاری کنم کجا مهربون باشم کجا از حق خودم دفاع کنم کجا ناز کنم کجا خشن باشم ......
به طور خلاصه:اصلآ سیاست و مهارته زنانه یعنی چه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با چی میخورنش ؟غذا هستش یا یک نوع بازیه یا باید بذارمش تو جیبم.
من خودم قبول دارم که کمی مغرور هستم و بضی جاها که باید کوتاه بیام و دسته نوازشی به سر همسرم بکشم و آرومش کنم نکردم چون بلد نیستم ...شوهرم گاهی وقتا بهم میگه تو مثل سنگ میمونی سختی احساست شبهه مردهای مغروره این غروره تو مال یک مرد هستش نه زن خوب من هم دسته خودم نیست نمیدونم چطور خودمو عوض کنم که کمی لطیف بشم اصلآ جای دلبری کردن واسه همسر چه وقتی هستش بخدا نمیدونم بهم بگید راهنمایی کنید لطفآ ممکنه زندگیمو از دست بدم بعد میدونم پشیمون میشم از اینکه نتونستم کاری واسه زندگیم بکنم.
من حتی تو روابطه زناشویی هم کمی سرد شدم چون همسرم زیاده خواه هست و من توانایی پاسخگویی به نیازه او را ندارم بخاطره همین هم بعضی وقتا از من دلگیر میشه میگه تو خیلی نسبت به من سرد شدی و منو دوست نداری که فکر میکنم این موضوع هم بر میگرده به همون مهارتها و سیاستهای زنانه که اصلآ در من وجود ندار.
از تمام کارشناسای محترم تالار و مدیریت محترم خواهش میکنم بیاید نظراتتونو بگید و منو به بهترین شکل ممکن راهنمای کنید.
بینهایت سپاس گذارم
عزيزم سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط shanel
خوشحالم از اينكه تصميم گرفته اي با دقت و مهارت بيشتري از توانايي هايت استفاده كني و چاشني اگاهي را هم به آن اضافه كني . پس نويد بهاري موفقيت در راه است .
و اما
تو بايد باور كني كه در اولين گام صبوري فاكتور خيلي مهمي است براي اينكه بتواني پرچم پيروزي را به دست بگيري . در مورد بالا كه قبلا توضيح دادم عجله كردن و بي مهارتي در گفتگو و عدم كنترل احساسات دروني را خوب فهميدي.
حالا بيا و باور كن كه اگر تو بتواني صبوري كني و از عجله كردن پرهيز كني خيلي اتفاقات خوب خوب در راه خواهد بود . ضمن اينكه به خودت باور داشته باش و از چندين زاويه هميشه به مسائلت نگاه كن و احساسات را درتصميم گيري براي مسائل مهم زندگي كنار بگذار . به اين دليل كه ممكن است باز به نقطه اي برسي و نداني كه بايد چگونه برخورد كني و چه بگويي و كسي هم دم دست نباشد تا مشورت كني و احساسات منفي متاسفانه در اينگونه مواقع مخرب است .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shanel
در اولين گام ياد بگير كه شرطي زندگي نكني .
شوهرت هميني است كه مي بيني .
قرار نيست او تغيير كند قرار است تو تغيير كني . اگر تو خودت بتواني تغيير كني او هم يك تغييراتي خواهد داشت . به تغييرات 180 درجه اي او هم دلت را خوش نكن . يك تغييراتي . دقت كن كه چي گفتم . ( حالا اگر ميزان اين تغييرات بيشتر شد برو و كيف كن )
ياد مي گيري . نگران نباش . همين تالار آدم را استاد مي كند به لحاظ آگاهي . برو مطالب مختلف را بخوان و محدود به تاپيك خودت نباش .نقل قول:
نوشته اصلی توسط shanel
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shanel
هيچكدام از اين ها نيست . قدري خرد را چاشني امورات روزانه كه بكني و افسار احساسات را در دست داشته باشي . مسائل تا حد زيادي حل مي شود و معجزات آن را در خواهي يافت . خيلي هم با واژه ي سياست زنانه موافق نيستم . انسان از زن و مرد براي پيشبرد مثبت زندگي نيازمند خرد و انديشه و مهارت و به كار گيري از توانايي هاي سازنده ي خود است .
از قضا من بر خلاف همسرت فكر مي كنم كه تو زن بااحساسي هستي اما احساسات منفي ات را افسارش را ول كرده اي و افسار احساسات سازنده ات را سفت چسبيدي تا در نرود :311:نقل قول:
نوشته اصلی توسط shanel
بيا و تصميم بگير كه برعكس عمل كني . يعني آنجاهايي كه توي برجك شوهرت مي زني
مثل
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shanel
را كنترل كن و به خودت نهيب بزن كه توي برجك ديگران زدن نتيجه ي غير سازنده دارد و طرف رم مي كند و از دستم در ميرود و تو تجربه هاي خوبي از اين قضيه داري برعكس عمل كن .
در تالار بچرخ و چند روز سكوت كردن را تمرين كن و در اين زمان سكوتي كه داري در تاپيكهاي مختلف و راهنمايي ها بگرد و نكته برداري كن و تصميمات جديدي را براي زندگي ات بگير .
براي سردي ات در رابطه بايد مثل زن امروزي بروي دكتر و از دكترت كمك بگيري و مسائل را با يك متخصص در ميان بگذاري . حال از دكتر زنان شروع كن و اگر به جواب مناسب نرسيدي با مشاورت اين مسائل را در ميان بگذار كه بسياري از مشكلات زندگي ات و گيرهايي كه همسرت به تو مي دهد شايد به دليل همين مشكلاتي باشد كه در پاراگراف اخر آورده اي .