RE: مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....
سلام خواهر خوبم... اميدوارم همواره حال شما خوب باشه...
خب تبريك مي گم شرايط رو اروم كردي و نگراني شما رو درك مي كنم!
اول كه هنوز بايد تلاش كني كه شوهرت بهت بر گرده... بايد پس قبلي رو يه بار ديگه بخوني...
الان براي طرح نگراني زوده... اما چند تا راهكار داري:
اول اينكه با ايشون با ظرافت خاص زنونه خودت صحبت كني... موضع نگيري ها! نگي اه بازم بايد بري اونجا! بگي بيا يه برنامه ريزي كنيم هم تو به كارات برسي و هم به جفتمون خوش بگذره!!! يه برنامه ريزي بكنيد...خيلي هم خوبه!
دوم: بهش بگو راستي اين هفته اونجا رو باز مي كنيد؟ فعاله؟ مي گه چطور؟ بگو خيلي دوست دارم زود تر بريم اونجا!!!
راستي بگيم آقاي ... و خانوم... هم بيان!؟ با اين نوع ديالوگ او ديگه موضع نمي گيره... مي دونه داري تاييدش مي كني!!! از كارش متنفر نيستي!!! به حرفت راه مي آد.. اون وقته كه مي توني بگي كاش مي شد مثلا هفته ديگه بريم شمال... اما حيف تو كار داري! كاش مي شد بريم پارك با دوستامون... اون بايد بفهمه كه مي تونه جاي ديگه به شما خوش بگذره
سوم: شما هم بايد تا حدودي وضعيت شوهرت رو درك كني .. خيلي از كسانيكه شوهرشون مثل شوهر شماست تابستونها سرشون شلوغه... از اين كار لذت ببر! راهكار ديگه شما اينه كه باهاش همراه بشي و واقعا به كارش علاقه مند بشي و بدوني جائيكه او هست به شما خوش خواهد گذشت!!! پس ازش بخواه كه كنار خودش براي شما هم يه كاري جور كنه... بگو منم مي تونم اونجا يه كاري بكنم؟؟ مثلا آرايش صورت بچه ها كه تو شهر بازي ها متداول شده! يا يه كار ديگه... فروختن يه چيزايي مثل اسباب بازي... از اين تهديد زندگيت مي توني به عنوان يه فرصت استفاده كني... يه پولي هم اين وسط گيرمون مي آد!
در هر صورت خيلي خوشحالم... همواره موفق باشيد
RE: مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....
سعی کن جمعه ها یا باهاش بری یا سرتو به کار خونه و رفتن به کلاس ... پر کن اینقدر به این موضوع گیر نده و حساس نشو کم کم اهمیتشو از دست میده برات .و فقط به فکر حفظ و بهتر کردن زندگیت باش و فکر کن چطوری می تونی شوهرتو خوشحال کنی .اگه با دلش راه بیای همه چی درست میشه و اونم همون کاری رو انجام میده که تو رو خوشحال کنه
RE: مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....
سلام شاید همه ما خانوم ها مشکل ابراز احساس از جانب همسرمون رو داشته باشیم
من توی این مدت که این جا اومدم خیلی سعی کردم که مطابق با راهنمایی های دوستان عمل کردم رابطمون خوب شده بود ولی اون مثل سابق بود ولی از نوع خوبش یعنی هیچ ابراز احساسات یا محبتی تو رفتارش نمی دیدم
راستش دیروز رفتم سر راه بر گشت از سر کارم براش گل خریدم بی مناسبت و برای محبت بهش قرار بود باهم جایی بریم و جایی با هم قرار گذاشتیم گل رو بهش دادم فقط گفت مرسی و اصلا نگاه بهش نکرد و گذاشت رو داشپورد بعدشم گفت چند خریدی خودت ازش خوشت اومده که گرفتی گفتم نه برای تو خریدم منم خیلی ناراحت شدم جواب سوالاشو دیگه کوتاه می دادم بعدشم دید ناراحتم گفت ببین همون قدر که تو از گل خریدن من برات خوشحال میشی من از این کار تو خوشحال نمی شم منم عصبانی شدم گل رو از ماشین پرت کردم بیرون
من همیشه این جور وقتا می زنم زیره گریه ولی این بار گریه نکردم بهم گفت از اون موقع که میری سر کار وقیح شدی بازم هیچی نگفتم سکوت کردم گفتم دوباره شدید دعوامون میشه دو ساعت بعدم چون دیگه اعصاب قهر رو نداشتم رفتم بغلش کردم و بو سیدمش به جای اینکه اون بیاد......ولی بازم دلم ازش پر کینه شده من هر کاری می تونستم کردم ولی اون هیچی لطفا راهنماییم کنید
دعوای ما همیشه سر این جور چیزاست
RE: مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....
گفت ببین همون قدر که تو از گل خریدن من برات خوشحال میشی من از این کار تو خوشحال نمی شم منم عصبانی شدم گل رو از ماشین پرت کردم
من اگه جاي تو بودم مي گفتم ولي من خوشحالم كه اين گل رو برات گرفتم و خيلي هم دوستت دارم و از اين حرفاي عشقولانه . دختر خوب قرار نيست كه با اولين كاري كه مي كني از اون توقع داشته باشي يدفعه صد و هشتاد درجه عوض بشه . آخه چرا گل رو پرت كردي بيرون ؟ كار قشنگي نكردي به نظر من .
مي دونم اينجور موقع ها آدم خيلي حرصش در مي آد ولي من حداقل تو اين تالار اينو ياد گرفتم كه تو اينجور مواقع اجازه ندم احساساتي بشم و كاري بكنم كه خودم بعدا مجبور بشم برم عذرخواهي و منت كشي كنم .
آخه حيف نبود اين همه زحمت كشيده بودي با يه كارت خرابش كردي ؟:300:
RE: مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....
آره حق با شماست ولی برخورد اون خیلی بد بود من چه طوری می تونم اینو بهش بفهمونم که رفتارش بد بوده
که منم زنم و نیازمند محبت اونم که اون باید برای من گل بخره نه من که بعدشم برخوردش این باشه؟
چند بار اینا رو بهش گفتم با زبون خوش با email با نامه ...... ولی اون انگار نمی شنوه انگار منو نمی فهمه
RE: مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....
سلام خواهرم ...
كار خوبي كرديد گل خريديد... اما بدون مناسبت!؟ گفتيد بدون مناسبت... خب چرا؟ چرا بدون مناسبت گل خريديد؟
بعضي هديه ها رو نمي شه بدون مناسبت خريد... كاش يه كتاب كوچيك خريده بوديد!
اگر گل خريديد... روش يه كاغذ مي ذاشتيد!! يه چيزي مي نوشتيد.. مثلا تقديم به مردي كه .... مناسبتش هم معلوم مي شد! و اصرار نداشته باش كه ايشون بگه واي چقدر دوستت دارم... عاشقتم! سورپرايزم كردي... گاهي مردها فقط مي گن: ممنون عزيزم! (بقيه اش همش اثراتي كه روشون گذاشته شده... بعدا بهش فكر مي كنند)
خواهر خوبم... مردها و زنها با هم تفاوتهاي زيادي دارند.. پس الزاما اگر چيزي شما رو خوشحال مي كنه... شوهر شما رو خوشحال نمي كنه! و بر عكس... بايد اين تفاوتها را با مهارت ياد بگيريد!
اما قرار بود اوضاع رو اروم كنيد
ذهن خواني نكنيد(اون حتما اين فكر رو مي كنه...ممنوع)
شما هنوز يك هفته نشده شروع كردي به آروم كردن اوضاع... راه زياده! شكيبايي و احترام... حس خوبي به شوهر شما خواهد داد... اگر فقط سكوت مي كردي! فقط سكوت.. وقتي مي آمديد خونه! شوهرتون بود و يه دسته گل! بي اعتنايي هم كرده بود... شما رو هم رنجونده بود! خب اين دفعه او بود كه پيش قدم مي شد!!! اما شما با پرتاب گل به بيرون ماشين موجب شدي ديگه حرفي براي گفتن نداشته باشي... اين مواقع كنترل احساسات رو بدست بگير!
RE: مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....
حالا باید چی کار کنم ؟
دلم ازش گرفته و دیگه دوست ندارم بهش محبت یه طرفه کنم خیلی از دیروز تا حالا دوباره بهم ریخته شدم انگار دیگه امیدی ندارم
RE: مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
حالا باید چی کار کنم ؟
دلم ازش گرفته و دیگه دوست ندارم بهش محبت یه طرفه کنم خیلی از دیروز تا حالا دوباره بهم ریخته شدم انگار دیگه امیدی ندارم
قابل دركه...
بي شك اينطور نبوده كه ايشون بخواد احساسات شما رو ناديده بگيره... تو پست قبلي عرض كردم!
فعلا آروم باش.. پستهاي قبلي رو با دقت بخون!
و با اعتماد به نفس به كارهايي كه قرار بود انجام بدي ادامه بده...
فعلا قصه ديروز رو بايگاني كن... و وقتي اوضاع آروم شد.. به همسرت بگو منظورم از كار ديروز چي بود.. و چه چيزي رو انتظار داشتم... و اشاره كن كه به هيچ وجه نمي خوام گله كنم و از اينكه دسته گلش رو بيرون پرت كردي عذر خواهي كن! (اين به معني اينه كه اون دسته گل براي شوهرت مهم بوده كه تو عذر خواهي داري مي كني)
آرامش خودت رو حفظ كن... فقط به امروز فكر كن و بهترين احساس رو داشته باش!
گاهي زمزمه دعاي سر سفره هفت سين به آدم آرامش مي ده....بخصوص ترجمه فارسي اون!
RE: مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....
سلام دوست خوبم
خیلی خوشحال شدم که اوضاع رو به دست گرفته بودی و مدیریت می کردی اما چرا وسط راه خرابکاری کردی؟
ببین عزیزم بین دنیای ما و دینای مردها خیلی فاصله هست اگه ما از گرفتن گل به هر دلیلی خوشحال می شویم مردها باید دلیل داشته باشند شما که بی دلیل برای ابراز محبت خریدی خوب بهش می گفتی برای اینکه تو فکرت بودم یا برای اینکه دل تنگت شده بودم و یا هر دلیلی که داشتی ....
و اما ممکنه برای شوهرت سوتفاهم پیش اومده باشه ما خانمهایی که سرکار می رویم یه مقداری شوهر هامون حساس هستند البته شوهر من که همینطوره یا فکر کرده که این گل رو کسی بهت داده نخریدی و یا اینکه می خواستی به رخش بکشی به هر حال شما در مقابل ناراحتی شوهرت سریع عکس العمل نشون ندهید اول چند دقیقه حلاجی کن در ذهنت و بعد هم بهشون بگو که ناراحت شدید...
منتظر خبر های خوب شما هستیم...:72:
RE: مشکلم خیلی خیلی جدی شده.....
سلام به همه دوستان
دوباره رفتن های شوهرم به امامزاده داوود و تابستون شروع شد من از این موضوع واقعا ناراحتم که تعطیلات جمعه و وسط هفتههای تابستون رو یا باید تنها باشم یا باید برم امامزاده داوود که از اونجا بدم می آد و وقتی وارد جاده اش میشم احساس بغض بهم دست می ده
ین هفته باهاش رفتم امامزاده از صبح تا عصر که کارشون سنگینه منم تو خونه بودم به امید اینکه عصری رو باهاش باشم عصری هم رفتم پیشش دیدم با دوستاش و پسر عموهاش سرگرم حیوونای تو شهربازی و تفریح هستش اصلا انگار نه انگار من آدمی بودم که باهاش اومدم و منم روز تعطیلمه و دوست دارم اوقاتم و باهاش بگذرونم و به خاطر اون اومدم جایی که اصلا علاقه ای به بودن در اونجا ندارم
بهشم می گم میگه خوب باهام نیا منم یه جمعه دارم دوست دارم هر جور که می خوام بگذرونمش تو هم نیا با دوستات برو بیرون برو هر جا دوست داری
من دوست دارم تعطیلاتمو با شوهرم بگذرونم با اون باشم
تو این چند وقته که اومدم توی تالار همدردی من براش کس دیگه ای شدم و محبت رو در حقش تموم کردم اونم خیلی بهتر شد باهام ولی فقط باهام کمی مهربونتر شد طبق معمول در مقابل sms ها یا حرفهای قشنگ من جوابی جز سکوت نداشت گاهی اینقدر به حرفاش و ابراز احساساتش نیاز پیدا می کنم که ازش می پرسم مثل دیروز که ازش پرسیدم دوستم داری و اونم در جوابم گفت بعد از چهار سال نمی خوای این حرفارو بس کنی
دیشبم سر این چیزا باهاش بحثم شد حالا هم قهریم و می دونم طبق معمول من باید برم منت کشی و نازشو بکشم تو این چهار سال هر وقت باهم قهر کردیم من رفتم منت کشی و.... چون من اگه یک ماه هم باهم قهر باشیم اون پا پیش نمی ذاره جای من و اون خیلی وقته باهم عوض شده لطفا راهنماییم کنید واقعا کم اوردم
اینم بگم اون واقعا مرد خوب و محترمی و من براش احترام زیادی قائلم ولی....