با وسیله خاصی شما رو کتک میزنه؟
شاید از اون دسته از مرداس که از کتک زدن لذت میبرن و براش عادت شده...
نمایش نسخه قابل چاپ
با وسیله خاصی شما رو کتک میزنه؟
شاید از اون دسته از مرداس که از کتک زدن لذت میبرن و براش عادت شده...
این حرفایی که دوستان میزنن نشان از عدم آشنایی ایشان با زندگیه!!!
کسی که اینقدر احساس مسئولیت نمیکنه که از کارت اعتباری زنش استفاده میکنه، فقط چشم شنیده و ...
دیگه از پیشنهاد روتین خارجه باید یه فکر اساسی براش بشه!
فقط دو راه یا تیر آخر که میتونه نظر دکتر روانشاس باشه یا جدا شدن.
دوست خوب MSMG با خوندن چند سطر نوشته اونهم یک طرفه نمی شه اینقدر راحت تصمیم گرفت و حکم طلاق داد. باید بیشتر به ریشه موضوع رفت تا دید چه خبره
فقط مواظب باش فعلا بچه دار نشی .
اگه وضعیت خانوادت و ظاهری و مالیت در حد نرماله مجبور نیستی عمرتو پای همچین آدمی بریزی
آره، در کنار این که می خواهی سعی کنی بهتر باشی و زندگیت را حفظ کنی، حواست باشه که اصلا بچه دار نشی تا اگه یه روز تصمیم به جدایی گرفتی، کارت مشکل تر از این نشه.
سلام این چیزهایی که نوشتی اگر یک طرفه نباشه به ظاهر خیلی بد میاد. سعی کن هر طور شده کارت بانکیت را ازش بگیری حداکثر کمکی که بخوای به یه مرد کنی اینه که خرج خودتو بدی که باز هم بده. خوب اگه فکر میکنی دوربینو به سمت خودت بچرخونی خودت هیچ تقصیری در بگو مگو ها نداری ( البته با توجه به این موضوع که ایشون بیماری عصبی دارند و این دست شما نیست.) یعنی درست صحبت میکنی و احساسات عصبیشو بر افروخته تر نمیکنی اونوقت خوب مسلما راهش جداییست. اما من خودم به این نتیجه رسیدم که گاهی وقتی یکی عصبانیست یک جورایی فیتیله اعصاب بقیه را هم بالا میکشد و حتی اگر برخورد متقابل به شدت اولی نباشد اما شدت ماجرا بیشتر می شود. در ضمن شما اگر قهر میکنید. که به نظر من اصلا کار جالبی نیست( چون یا ادم به کل یک نفر را میگذارد کنار یا مشکلاتش را با منطق حل میکند.) دیگه لازم نیست با یک معذرت خواهی کوچک دوباره برگردید. پای حرفتان بایستید تا تغییر کند. با یک ببخشید کوچک خاطرات بد فراموش نمیشود. اما آنطور که به نظر من آمد ایشان دچار اختلالات عصبی هستند که ممکن است به راحتی قابل درمان باشند. و به نظر می رسد دارای مشکلات شخصیتی هستند که ریشه در کودکی ایشان دارد. مثلا پدر ایشان ممکن است الگوی ایشان بوده باشند و یا اختلالات هورمونی. داغ کردن دست هم یکی از نشانه های شدت بیماریشان است( خود آزاری + دیگر آزاری) به هر حال بهتر است شما تمرکزتان را روی درمان پزشکی ایشان و رفتار های خودتان قرار دهید. به امید خدا که همه چیز درست می شود اما اگر نشد باید بدانید ظلم به خویشتن نیز گناه است و از جانب پروردگار نکوهش شده و ... برایتان آرزوی خوشبختی میکنم:323:
نوشتی اگر جای من بودین چی کار می کردین....
اولا به نظر می رسه جای شما خیلی جای بدی هست...اما واقعا حقیقتا همینطوره؟ به نظرم تو باید دلائل محکمی داشته باشی که
تو این زندگی موندی و تحمل می کنی... اون دلائل رو مرور کنیم با هم بد نیست...
اما همونطور که دوستان گفتند... شما سه راهکار اساسی داری
طلاق... به نظر می رسه رفتی.. اما نمی خوای
سوختن ... که با ساختن همراه نیست در مورد شما کما اینکه کردی
ساختن.. این کاری هست که باید بکنی
شما متاسفانه یک تعبیر غلط از ازدواج داری که باید خیلی سریع اصلاحش کنی و اون مفهوم ازدواجه
ازدواج یعنی با هم زندگی رو شریک شدن ( عامیانه ترین تعریف) خب این به معنی از خودگذشتگی نیست اونم از نوع صد در صدش
از همه چیزها گذشتی... منتظر تکریمی خانوم؟ بی شک ممکن نیست! به خودت بیا و زندگیت رو بکن.
اولین کاری که می کنی تعادل رو به هم بزن مثلا بگو من رو دارن اخراج می کنند.... نمی رم سر کار... بن ندارم! بذار تو شرایطی که تحت کنترل شماست تعادل اقتصادی زندگی ظاهرا به هم بخوره.... بگو پول نداریم! نمی رم سر کار!
بذار شوهرت با زندگی واقعی روبرو بشه! با بی رحمی تموم این فرصت رو بهش بده....
وقتي به كسي بيش از حد سرويس بدي همين ميشه...به نظر من هر ادمي يه ظرفيتي داره و بايد با توجه به اون ظرفيت بهش احترام بذاري توجه كني و يا محبت كني...اگه از اون بيشتر بشه لبريز ميشه و اگه لبريز بشه...ميشه زندگي تو!!!
دوستمون به نكته ظريفي اشاره كرده...شما حتما براي ادامه اين زندگي دليلي داري...اون دليل يا دلايل رو ليست كن...دليل محكمي داره كه تو به خاطر چنين فردي از خانوادت گذشتي؟
در ضمن من اگه جاي تو بودم يه ثانيه هم تحملش نميكردم و جدا مي شدم(چون سوال كرده بودي برات نوشتم)
از همه دوستای خوبم که خوندین و جواب دادین ممنونم.. گفتین چرا دارم تحمل میکنم ؟
خودم هم نمیدونم .. آقای شوهر توی عصبانیت واقعا عصببیه بدترین حرفها رو میزنه و بدترین کارها رو میکنه اما وقتی مهربونه خیلی مهربونه .. من شک ندارم که اون مشکل عصبیه شدیدی داره.. یه عده ای گفتین بمونم و سعی کنم اوضاع رو درست کنم و یه عده ای گفتین طلاق.. من هم دو دلم توی موندن و رفتن .. و هنوزم دو دل....
راستی آقای شوهر کار پیدا کرده .. و امروز رفته سر کار.. نمی دونم این اوضاع رو بهتر میکنه یا نه؟
بیشتر دعوای آقای شوهر سر اینه که فکر میکنه من خانواده ام رو بیشتر از اون دوست دارم .. در حالی که اینطور نیست.. مثلا میریم خونه ما .. من با هیچکدوم از اعضای خانواده ام در حضور اون با محبت نیستم .. اما فقط کافیه داداشم یه چیز بپرسه و من جوابشو بدم.. بعدش که میایم خونه دعوا شروع میشه .. به هیچ وحه هم توجیه نمیشه .. اون خودش به خانواده اش خیلی بیشتر از من بها میده شاید واسه همین راجع به من اینطوری قضاوت میکنه.. باورتون میشه واسه انتخاب لباس عروس ازمن نظر خواهی نکرد.. خواهراش تصمیم گرفتم من چی بپوشم کجا برم آرایشگاه.. حتی اومدن چیدمان خونمو عوض کردن.. اما وقتی شوهر من به اونا بیشتر بها میده من چه کاری از دستم بر میاد؟
البته که اوضاع رو بهتر می کنه.
بمون کنارش و کمکش کن که مهربونیاش همیشگی بشه.
واسه تموم کردن یه زندگی همیشه وقت هست. اما واسه درست کردنش نه....
بیا از همین امروز شروع کن. همین الان یه زنگ بزن بهش بگو دلت واسش تنگ شده. از سر کار که برگشت می خوای چه جوری استقبال کنی ازش؟ یه جوری سوپریزش کن. چی می رسه به ذهنت واسه خوشحال کردنش؟
ببینم چیکار می کنی ها :104: