RE: 5 روز دیگه عقدمه اما....
دوست عزيزم:72:
بهتون تبريك ميگم ان شاءالله كه يه عمر با خوبي و خوشي زندگي كنيد.:43::72:
بابت مادرتون هم نگران نباشين. عجله نكنيد اجازه بدين كمي زمان سپري بشه بعد با ايشون صحبت كنيد نه با دعوا و جروبحث با مهربوني و صبر! مطمئن باشين از دلشون در مياد ولي نياز به گذشت زمان هست و صبر از طرف شما!
ديگه نبينيم ناراحتيتونو آقاداماد گل:72::72::72:
ان شاءالله كه خدا مادرتون رو هدايت كنه. راستي از دست مادرتون هم پيش همسرتون گله و درددل نكنيد. چون شما بعدا تمام بي مهري هاي مادرتون يادتون ميره اما همسرتون ممكنه زود فراموش نكنه.
RE: 5 روز دیگه عقدمه اما....
امروز تصمیم گرفتم حتی اگه مادرم از خونه ام بیرونم کرد برم ببینمش.خیلی دلتنگشم.
RE: 5 روز دیگه عقدمه اما....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ashoob
عقد کردم .
الانم مادرم از خونه بیرونم کرده
هیچ وقت واسه خودم یه همچین روزایی رو نمیدیدم.
دلم برای مادرم خیلی میسوزه.
اجازه دیدنشم حتی بهم نمیده.
به همه همسایه هامونم گفته و ابرومو برده.
من ۳ سال تموم التماس کردم برا اومدن و موافقتش ولی لج کرد.
با سلام
اگر قبل از جاری شدن عقد دل مادرتون رو بدست می آوردید به مراتب کارتون آسانتر از الان می بود
تصمیمی که گرفتید و اقدام برای دیدن مادرتون بسیار پسندیده و مثبت هست امیدوارم با برداشتن گام های درست درابتدا توسط شما و سپس همسرتون ، رابطه شما و مادر ترمیم شود
در میان نوشته هاتون سخنی از پدرتون به میون نیومده بود
گویا مادرتون بیش از آنچه که باید ،روی پسرهایش تعصب و دلسوزی مادرانه دارد و برداشت من به نحوی وابستگی دو جانبه
شاید عادت کرده اند که اکثرا نظراتشون رو ارائه دهند و دیگران اجرا کنند و چنانچه نظری خلاف نظر خودشون ببینند با روش های دیگری چون قهر ، دعوا ، کم محلی و ... در صدد نشان دادن دلخوری شون بربیایند تا مرادشون حاصل بشه
وقتی ازدواجی صورت می گیره یکی از اساسی ترین مسائل ؛ "استقلال طرفین" می باشد و اولین گام در این خصوص ، استقلال در انتخاب هست
یعنی اینکه شما بتوانید برای خودتون و زندگیتون حق انتخاب داشته باشید
شما عنوان کردید که به خاطر ظاهر این خانم ، مادرتون ایشون رو نپسندیده اند البته من بزرگتر بودن این خانم از شما رو هم دیدم که احتمال می دهم این موضوع دغدغه مادرتون نیز بوده باشه (شاید از نظر چهره و ظاهر این اختلاف سن تا حدی خودش رو نشون بده )
همچنین شما ابراز کردید مردانگی نیست که بعد از گذشت حدود چهارسال از ازدواج با این خانم صرفنظر کنید یعنی یه جورایی با احساساتتون سعی در حل مسئله کردید نه منطق
یعنی
احساسات و اصرارهایی که روی قضیه ازدواج با این خانم به خرج داده اید و دليل و برهانهايي كه مي آوري مادرتون را بيشتر در موضع تقابلي و مانع تراشي قرار داده.
با مادرتون با ملایمت بیشتر از قبل صحبت کرده و بدون اصرار بر روی ازدواجتون و صحیح بودن انتخابتون و بدون پیش کشیدن حرف ها سابق ، خیلی آرام و منطقی سعی کنید با مادرتون هم حسی کرده و به سخنانشون گوش دهید و خیلی منطقی بپذیرید که روی نظرات ایشون فکر می کنید و اونها را بررسی می کنید (دقت کنید منظورم این نیست که از موضع تسلیم وارد شوید بلکه نشان دهید از در هیجان و احساس و حمایت از انتخابتون وارد نشده اید بلکه در حالیکه به نظرات ایشون احترام می گذاری فضای حق احترام برای انتخاب خودت رو نیز مهیا می کنید)
شما می باست قاطع باشید و بر اساس احساسات قلبی عملی انجام ندهید
یعنی چی؟
نقل قولی که از پستتون رو در بالا آورده ام بخوانید و روی نکاتی که برجسته و رنگی کرده ام مکث کنید و با تعمق بیشتری بیندیشید
اینکه مادرتون از موضوع های لج بازی ، قهر ، درددل نزد همسایگان، تهدید ، ... در رابطه با شما وارد شده است همه برای این بوده که شما وادار به کاری که مد نظرش هست ، بکند
حال اگر شما هم از موضع های بالا وارد شوید دقیقا انگار سوار الاکلنگی شده اید که مرتب در حالا بالا و پایین آمدن هست و هیچگاه میزان قرار نمی گیرد
راهکاری که به نظر من می رسد
با احترام و قاطعیت با مادرتون صحبت کنید
اتعطاف داشتن را چاشنی حرفها و رفتارتون کنید و یک راه میانه را در پیش بگیرید
نقل قول:
بالاخره مادر شما
>>يا روشنفكر هستند و براي مسائل علمي ارزش قائلند
>>يا سنتي هستند و براي مسائل ديني ارزش قائلند
>>و يا يك رگ خوابي دارند كه بايد شما با درايت خود و بر اساس آنچه ایشون درك مي كنند،او را قانع سازيد.
با بررسی یکی از سه راه بالا می تواند مسیر گفتگوتون رو مشخص کنید
کاری که شما را در این زمینه از هدف اصلی و ترمیم رابطه دور می کند : بحث کردن ، جدل کردن ، درگیری و نفرت هست، همچنین توجیه و پنهانکاری و ....
به جای توجیه هر گونه حرکتی که از تو سر می زند، گاهی لازم است بعضی صحبت های منطقی را ارائه دهی و حتی اشتباهات خود را نقد و بررسی کنی ( به هرحال شما هم عاری از اشتباه نبوده اید ) و ابراز پیشمانی کنی.
به گونه ای که باج دهی نشود .
سعي نکنيد براي ناراحت نکردن او ، عليرغم ميل خود خواسته هاي افراطي او را جامه عمل بپوشانيد.
و در آخر
احساسات و عواطف خود را نثار مادرتون کنید و به ایشون نشان دهید که همیشه قدردان زحماتش بوده و هستید و در همه حال حمایت خودتون رو ازش دریغ نمی کنید
RE: 5 روز دیگه عقدمه اما....
ممنونم از راهنماییاتون.الان در حال حاضر دارم بدترین روزای زندگیمو میگذرونم.حتی خانواده همسرم هم دایما ازم می پرسن چیه؟مشکلی هست؟این استرس و دلشوره داره داغونم میکنه.اگه کسی میتونه کمکم کنه ازش عاجزانه میخوام کمکم کنه.قصه زندگیم دیگه خیلی داره غمگین میشه.
RE: 5 روز دیگه عقدمه اما....
دوست عزیز بهتون تبریک میگم و امیدوارم سالهای سال باهم خوب وخوش زندگی کنید
من وهمسرم با رضایت خانواده ها مون ازدواج کردیم ولی درست بعد از عروسی مادرش وقتی دید که تنها شده شروع به اعتراض کرد و دخالت ودر این بین شوهرم فقط طرف مادرش رو گرفت و من رو از خونه بیرون کرد و... (نفرت) والان تنها دلخوشی من گشتن تو این سایته که شاید کسی چیزی بهم بگه و آروم بشم منظورم از گفتن این چیزا این بود که سعی نکن بخاطر مامانت زندگی خودت وهمسرت رو تلخ کنی راهی پیدا کن وبا آرامش وبدون استرس به مامانت نزدیک بشو که همه راضی باشید
RE: 5 روز دیگه عقدمه اما....
از این بابت متاسفم غزاله عزیز.ولی ای کاش میتونستم.فقط خدا کنه بتونم دووم بیارم.بعضی وقتا منم از خانمم حرصم میگیره ولی خوب میگم اون که تقصیری نداره.
RE: 5 روز دیگه عقدمه اما....
خدا کنه همیشه این یادت بمونه که همسرت مقصر نیست
RE: 5 روز دیگه عقدمه اما....
سلام
خيلي شرايط سختيه كه بعد از اينكه آدم به بزرگترين آرزوي زندگيش مي رسه بازم اينجوري ناراحت باشه. منم به اين فكر كردم كه اگه خانوادم موافقت نكردن بازم با فرد مورد علاقم ازدواج كنم. البته همه كاري واسه گرفتن رضايتشون مي كنم ولي ديدم زندگي هايي رو كه بعد از چند سال خانواده ها دوباره راضي شدن.
سخته ولي غصه نخوريد.از همسرتون براي نزديك شدن به مادتون كمك بگيريد