من خیلی ناراحتم روز به روز داره فاصله مون بیشتر میشه
داداشم باهاش صحبت کرده قبول کرده که یه خونه جدا بگیره
ولی از اون روز اصلا" درست با من حرف نمیزنه
آخه من نباید حق انتخاب داشته باشم
من نباید بتونم واسه زندگیم تصمیم بگیرم
نمایش نسخه قابل چاپ
من خیلی ناراحتم روز به روز داره فاصله مون بیشتر میشه
داداشم باهاش صحبت کرده قبول کرده که یه خونه جدا بگیره
ولی از اون روز اصلا" درست با من حرف نمیزنه
آخه من نباید حق انتخاب داشته باشم
من نباید بتونم واسه زندگیم تصمیم بگیرم
يك كم خونسرد باش و سعي كن با خونسردي و گذر زمان مسئلتو حل كني نبايد خيلي عجولانه تصميم بگيري
اقايون با زبون خيلي راحت به حرف ادم گوش مي دند هيچ كس به اندازه خودت نمي تونه شوهرتو راضي كنه پس سعي كن خودت با زبون و زبون گرمي و خلاصه هر راهي امتحان كني كه راضيش كني
سعي كن براي اينكه دليل تراشي كني كه اونجا نري از بديهاي مادر شوهرت نگي چون اينجوري بيشتر حساس مي شه
سلام منون از راهنمایی های همگی
عروسیمو انداختم عقب که نرم پایین
اینجوری خیال هه رو راحت کردم
خب خيلي خوبه و اميدوارم كه هميشه خوب و خوشحال باشي
عروست هم پيشاپيش بهت تبريك مي گم
سلام
دیشب دوباره باهاش حرف زدم ولی باز همون حرفهای قبلی ادامه داره میگه حتما" باید عروسیم تو خونه بابام باشه
یه رسم و رسومهای بدی دارن که حتی از یاداورشون ناراحت میشم
هرچی میگم من نمیتونم بیام اخلاقها با هم فرق داره دوست ندارم دلخوری پیش بیاد فایده نداره حرف خودشون میزنند من هم اصلا" نمی تونم اخلاق و رفتار مادرشو تحمل کنم
دارم داغون میشم خانوادم فشار میارن که چرا عروسی نمی کنی؟ چرا جوابشونو نمیدی؟ شما رو به خدا کمکم کنید
میگن 1 الی 2 ماه بمون بعد برو قراره شرکتشون یه درصدی از اجاره خونه رو بده ولی میگه بعد از عروسی.
الينا جان :
اول زندگي نگذار مشكلات باعث كدورت بين شما و همسرتون و خانوادشون بوجود بياد تمام اين مشكلات رو با صبر و درايت مي توني حل كني
چرا مادر شوهر ها و عروس ها هميشه با هم مشكل دارند ؟؟
اين بستگي به رفتار و كردار هر دو نسبت به هم مي باشد . مادر شوهرتان احساس مي كنه كه شما مي خواهيد پسرش رو ازش دور كنيد و ديگه حس مالكيت رو نسبت به پسرش نداره به خاطرهمين كه اينقدر براي ماندن پسرش و عروسش در كنارش پافشاري مي كنه عزيزم شما تازه داريد يك زندگي رو با يك خانواده جديد شروع مي كنيد . بايد كمي انعطاف داشته باشيد هميشه همه چيز با بحث و دعوا درست نمي شه .
شما به جاي اينكه از مادر شوهرتان يك غول براي خودتان بسازيد سعي كنيد بيشتر با او مدارا كنيد اونها را توجيه كنيد .
از نظراتت براي همسرت بگو ولي با آرامش جوري نباشه كه احساس كنند مي خواهي زورگويي كني و از اينكه دوست داري مستقل زندگي كني برايش صحبت كن
و باز هم به مادر همسرت بيشتر محبت كن فعلا نظرات ايشون بيشتر حكم مي كنه و به نظراتش احترام بگذار . به هر حال شما با خانواده اي مي خواهيد زندگي كنيد كه بايد به رسم ورسوماتشان احترام بگذاريد .
ممنون
ولی من هر کاری میکنم نمی تونم رفتارشو قبول کنم همش از من ایراد میگیره هر حرفی میزنم میگه ما همچین رسمی نداریم به من اجازه نمیده واسه هیچ چیزی تصمیم بگیرم
غذا که تمام میشه صدای جاریم میزنه و میگه با هم برید ظرف بشورید انگار من کلفتشم
اگه میخوام با شوهرم حرف بزنم از دور میگه چی؟
به خدا بیشتر از 3 روز نمی تونم تحملش کنم
سلام الینا جان:72:
قرار بود پیش مشاور بری، رفتی؟
درک می کنم خیلی سخته که احساس کنی نمی تونی واسه زندگیت تصمیم بگیری. در مقابل برخوردهای مادرشوهرت، همسرت چطوری عمل می کنه؟ مثلا همین «چی» گفتنشاش یا اینکه از شما می خواد ظرف بشوری؟ چون عکس العمل اون خیلی مهمه. راستش مادر شوهر من مشکل شما رو داشت. اما اون فقط تحمل کرده که به نظر من کار درستی نکرده، البته همسرش هم اصلا عین خیالش نبوده که مادرش با اون چطوری رفتار می کنه که امیدوارم همسر شما اینطوری نباشه.
سعی کن با مادر شوهرت یه طور دیگه رفتار کنی سعی کن سیاست داشته باشی. چه طور آدمیه؟ میشه باهاش حرف زد؟ میتونی یه لحظه احساس کنی مادرته و باهاش حرف بزنی؟
اگه میتونی از این فرصت استفاده کن، اعتمادشو جلب کن، عزیزم متاسفانه باید زبون بریزی تا بعضی از مشکلات حل بشه!
سلام شاد جان
همسرم میگه تو زیادی حساسی اون فکر میکنه تو دیگه از خودمونی
اصلا"؟ نمینونم باهاش حرف بزنم
حرف حرف خودشه