خوشحالم که قانون دانه را درک کردید ( بیش از یک بار باید تلاش کرد)
شما با سعی و تلاش بسیار زندگی تون رو از نو ساختید
انتظار نداشته باشید که سریع همین الان همه چیز بر وفق مرادتون باشه و زندگی تون بشه گل و بلبل
بلکه با صبر و آرام آرام می تونید روی رفتارهای همسرتون هم اثر بگذارید تا اون زندگی رویایی رو بدست بیاورید
حالا اگر تمایل دارید پست اخیرتون رو کمی مرور کنیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
----
از ديروز اوضاع خيلي آروم و روتين شده و اوضاع دوباره روبه راه شده . ميگيم و ميخنديم .
می بینی که اگر کمی حوصله کنید و گام هایتان را درست بردارید و به احساسات زودگذر منفی بها ندهید و همچنین مقابله به مثل نکنید ( که نمی کردید و جای تشویق هم داره )به راحتی می تونید سکان زندگیتون رو در دست داشته باشید و طعم شیرین آرامش را بچشید
----
مشكل اساسي كه هست هنوز كه هنوزه پدرخانم من دنبال برنده شدن هست . در واقع اين وضعيت الان بخاطر خودخواهي پدرخانمم هست (البته اين تحليل من هست ) .
شما این فرض رو بگیرید که همه و همه شما و همسرتون رو گذاشتند زیر ذره بین و مدام می خواهند با شما اره بدهند و تیشه بگیرند
اگر شما تمام سعی و انرژی تون رو روی خونه خودتون و همسرتون و رابطه دونفری تون متمرکز کنید و به حرف های دیگران بها ندهید
آنها نمی توانند به مقصود خودشون برسند
یه راه این هست که توام با احترام به جا که به اونها می گذارید نسبت به صحبت ها و رفتارهاشون واکنشی نشون ندهید و بیشتر سکوت کنید
البته سخت هست
چون آنها این سکوت شما را به این تعبیر می کنند که شما در مقابلشون کم آوردید و اونها پیروز شدند
ولی آیا به نظرتون این نظر اونها مهم هست؟
آیا ارزشی توی زندگی شما و زنتون داره؟
مادامی که شما و همسرت در کنارهم باشید و یار همدیگه باشید کسی نمی تونه شما دوتا رو از هم جدا کنه
چطور تحليل ميكنم ؟
سه روز بعد از برگشت من و خانمم ، پدرخانمم به من زنگ ميزنه و دعوت ميكنه براي شام كه من سركار بودم و نرفتم و دو روز بعد رفتم ديدنشون و بعد از رفتن من پدر خانمم به خانم بنده ميگه به احمد بگو خودش رو اذيت نكنه هر چقدر پول ميخواد به من بگه بهش بدم بره دستگاه چاپ و اينا بخره كه من تشكر كردم و گفتم نيازي ندارم اينطوري راحت ترم كه با بازاري ها كار كنم . وقتي دو بار اين موضوع رو در جمع خانواده اش هم مطرح كرد ديگه مطرح نكرد و دفعه بعد پيشنهاد داد كه مغازه رو رهن كنه براي من و پولش رو بده كه باز من محترمانه تشكر كردم و گفتم نيازي نيست .
در مرحله بعد پدر خانمم كه ديد بنده با پول راضي نشدم ،
می دونی چرا دیگه از اون پیشنهاد دست کشید؟
چون شما در کمال احترام و ادب ضمن تشکر از محبتشون قاطعانه اعلام کردی که کمکشون رو نمی خواهی و خودت سر رشته کار و مغازه ات را در دست داری
یعنی عملا شما نسبت به رفتار و صحبت های ایشون بی تفاوت و بی اهمیت بودی
و این دقیقا بهترین راهی است که شما فعلا دارید.
اقدام به نزديك شدن به خانمم كرد و دوباره خانمم رو پر كرد كه احمد رو اينكارو ميكنم و ... در مرحله بعد هم كه با كنترل وضعيت مواجه شد
این هم میشه اینکه شما و خانومت با هم در یک موضع هستید و پشت یکدیگرید
آفرین
اینجا هم دیگران نتونستند به هدفشون برسند بنابراین رفتند سراغ راه دیگر
زنگ ميزنه به سعيد و سعيد رو محترمانه تهديد ميكنه كه تو مرد بودي و بايد سر قولت واي ميستادي و وقتي از اون لحاظ هم راه به جايي نميبره در همين وضعيت آشوب بازار اقدام به متاهل كردن پسرش ميفته كه كاملا مشخص هست از هول حليم توي ديگ افتادن هست .
در اول اين اقدام زنگ ميزنه به من و دعوت ميكنه براي مراسم خواستگاري كه با رفتن من كلي خوشحال ميشه و از روي خوشحالي به خانم بنده ميگه ، من ديگه هيچ مشكلي با احمد ندارم و همه چيز براي من تموم شده هست .
حالا چه اتفاقي ميفته كه ظرف سه روز رنگ عوض ميشه و دوباره با من سرد ميشن ؟ به نظر من كه فقط حدس هست اطرافيان پدرخانمم تحريكش ميكنن و او هم انقدر رشد نكرده كه بتونه در مقابل تحريك ديگران مقاومت كنه .
همه اینها که می گویی درست و مهتر و درست تر تدبیری است که شما در پیش گرفته اید
خسته نباشید و خدا قوت
اگر هر ازگاهی از ادامه راه خسته شدی اینها رو با خودت مرور کن تا انگیزه ات قوی تر بشه
در واقع من نظرم اينه كه اگر قبلا دو تا تيم بوديم و عليه همديگه صحبت ميكرديم ولي الان سه تا تيم شديم و دو تيم ديگه هر كدوم كه تيم ما رو در دست داشته باشند ميخوان برنده اعلام كنند خودشون رو و ديگري رو له كنند .
با اين حساب من تيم خانواده خودم رو كلا در انتظار گذاشتم كه همچين مطلبي رو مطرح نكنه ولي تيم خانواده همسرم رو به تنهايي نمي دونم بشه كنترل كرد يا نه چون گه گداري خانم بنده ميره به اون تيم ملحق ميشه و البته ميبينه كه من چقدر زجر ميكشم برميگرده داخل تيم خودمون .
حتي پدرخانمم براي اينكه تيمش رو در معرض ديد قرار بده اقدام به آوردن يار كردن و ازدواج كردن پسرش جزئي از برنامه پدر هست .
ميدونم كه نبايد انقدر ريز به ماجراها نگاه كنم اما اگر نگاه نكنم بايد دوباره با موجي از دخالت ها مواجه بشم و در اون صورت به نظرتون چيكار ميتونم كنم ؟
آني بزرگوار و بقيه بزرگواران با تجربه من روي كمك شما حساب ميكنم و ميدونم دركم ميكنيد .
همه این مشکلاتی که گفتید هست
و بسیار زجر دهنده هستند
گاهی مایوس می شویم
گاهی دلسرد می شویم
گاهی خسته می شویم
گاهی هم دلمون می خواد بزنیم به سیم آخر و قید همه چیز رو بزنیم
اما خوب که نگاه می کنیم می بینیم
ما زندگیمون رو دوست داریم و برای دوباره بدست آوردنش تلاش کردیم ، ماه های طولانی رو به تنهایی سپری کردیم
روی تک تک رفتارهای خودمون و همسرانمون فکر کرده ایم
و در نهایت دیدم عشق و علاقه ای که در زندگی مشترکمون هست به مراتب با ارزش تر از همه ی این ناراحتی ها و غصه هاست
اقای m25teh هرچقدر شما بیشتر روی رابطه خودت و خانومت کار کنی و وقت بگذاری
بیشتر انرژی می گیری ؛ شک نکن
هرچقدر به همسرت محبت به جا و متعادل داشته باشی بازخورد مناسب تری می گیری
شما راه و رسم زندگی کردن را آموختی ای
زمان می برد تا به طور نامحسوس به همسرت هم بیاموزی
یه نکته هم بهت بگم ... وقتی آروم آروم این مراحل رو سپری کنی و هربار با صبر و انرژی بیشتری آجرهای زندگی ات را مستحکم تر کنی بنایی می سازی که حتی تندباد هم قادر به خراب کردنش نیست و روزی میرسه که همسرت بهت می گه
احمد ، تو واسه من یعنی زندگی