شیوای عزیز من هم اوایل مثل شما فکر میکردم. نمیدونم واقعا این طور بوده یا نه. ولی اونطور که گفته شده. اون میخواسته کار خیر کنه و به خیال خودش یکی رو سر و سامان بده. حتی از فامیلای خودش هم کسی رو معرفی کرده بود. وقتی از همسرم پرسیدم چرا وقتی دیدی که اون متاهله بازهم ادامه دادی. مخصوصا با شناختی که از ما داشت، خانوادمون، حتی دوستی با برادرم. جواب میداد آشی که میدن باید خورد. میگفت من مجرد بودم و برای اون بد بود.
باران عزیز مرسی از راهنماییهایت. دقیقا گفته های شما را انجام داده ام. یعنی برای هر دو طرف. حتی در بعضی مسائل (:163:) دیگه هم جدی برخورد کردم. سعی میکنم حرفم رو بگم. هرچند که ممکنه اولش ناراحت بشه. یا یک روز دلخوری پیش بیاد ولی خیالم راحته که اون مساله دیگه تموم شده.