-
RE: علاقه من به همکلاسیم
دوست عزیزم اگر میخوای اسیبی به روح و افکارت وارد نشه به توضیحات دوستان کارشناس دقت کن...
باور کن اینها همه واقعیت رو میگن نه چیز دیگه ای رو... شاید فکر کنید دارند حرف های تکراری می زنن ولی باور کنید حقیقت رو میگن
دوستی قبل ازدواج جز اسیب چیز دیگه ای نداره
اگر واقعا علاقه اولیه دارید با خونواده در جریان بگذارید ... اگر شرایطش رو ندارید صبر کنید و برای زندگی تلاش کنید ...
خدا هم بزرگه و کمک می کنه
-
RE: علاقه من به همکلاسیم
-
RE: علاقه من به همکلاسیم
سلام.من اولین باره که دارم پست میزارم اما از مطالب سایت رو قبلا خوندم
مشکل من اصلا علاقه من به همکلاسیم نیست.نمیدونم اینجا باید مطرحش کنم یا نه
من و چندتا از دوستام توی دانشگاه با چند تا از پسرا یه جمع خیلی دوستانه داشتیم تا اینکه بعد از چند ماه یه پسر دیگه به این جمع اضافه شد.بعد از ورود ایشون به جمع از یکی از دوستای من درخواست شماره کردن البته بگم که این قضایا برای اواخر ترم 1 هست البته کارشناسی و ما الان ترم2 هستیم.بعد از چند وقت به دوستم sms زدن که میتونم شماره بقیه دوستاتون رو داشته باشم؟ما هم با رضایت شمارمون رو دادیم.اوایل فقط جوک میفرستاد بعد از چند وقت sms داد که میتونم آیدی تونم داشته باشم.بازم من مشکلی نداشتم و آیدیمو دادم
و از فردای اونروز چت کردن ما شروع شد ولی خب نه به اون صورت خیلی صمیمی،خیلی سنگین با هم شوخی میکردیم
گذشت و بعد از یکماه احساس کردم که داریم صمیمی تر میشیم تا این اواخر که یه حرفایی می زد که بوی محبت میداد ولی من جدی نمی گرفتم چون احساسی بهش نداشتم.چون دوستم بود بهش میگفتم یه کارایی رو توی جمع انجام میدی جالب نیست دیگه انجاموشون نده اونم قبول میکرد
توی دانشگاه هم روزی چند بار زنگ میزد و واسم تعریف میکرد که مثلا فلان کلاس تشکیل نشدو یا کجایی داری چیکار میکنی؟منم تو عالم همکلاسی و دوستی جوابشو میدادم
تا اینکه 3شنبه کاری کرد که احساس کردم این وسط یه احساسی هست.3شنبه من دوستم و اون و یکی از دوستاش با هم دیفرانسیل داریم.ساعت 5 تا 7.قبلش 1 تا 3 تربیت بدنی داشتیم که تشکیل نشد.دوستای من خواستن برن اما اون رفت نماز.
اومد و گفت بریم دیگه برای چی تا ساعت 5 بمونیم؟من اول مخالفت کردم بعد دیدم واقعا نمیشه از 1 تا 5 کاری کرد گفتم بریم
تا پای سرویس دانشگاه که اومدیم یهو نظرش عوض شد،گفت بچه ها اگه نریم استاد حذفمون میکنه و از این حرفا.حرفاش که تموم شد گفت خداحافظ و رفت .من واقعا از شدت عصبانیت نمی دونستم چیکار باید بکنم.از یه طرف جلوی دوستان ضایع شده بودم از یه طرفم من میخواستم بمونم اون نذاشت.خلاصه تا رف جلوی دانشگاه زنگ زد به همون دوستش.دوستشم گفت اون برنامه رو بزار واسه هفته بعد.منم خیلی تعجب کردم که قضیه این برنامه چیه؟رفتیم سوار اتوبوس شدیم که دیدم اومد و سوار شد اما همش میگفت پیاده شید دیگه.درس مهم تره.استادش سخت گیره
انقدر گفت منم گفتم نامرده هرکی پیاده نشه.نگو اونم از خدا خواسته گفت باشه.اگه من پیاده شم تو پیاده نمیشی؟منم گفتم شما پیاده شو تا منم بیام
حالا ما 4 نفر پیاده شدیم بهش گفتم فقط دعا میکنم سرکاری نباشه
حالا فکر میکنید چی شد؟اون 2 تا آقا ناهار ما رو مهمون کردن.دلیل این همه کاراشون فقط همین بود که باهم بریم ناهار بخوریم
اما رفتارش تعادل نداره .دیروز که دانشگاه دیدمش خوب بود.اما دوستم میگه چرا مثل قبل بهت زنگ نمیزنه و sms نمیده.البته دیروز موقع برگشتن رفت نماز من و دوستم اومدیم بیرون بهش sms زدم که خداحافظی کردن بد نیست گفت من که گفتم فعلا خداحافظ شما نشنیدی حالا رفتین؟منم گفتم نه هنوز بعد گفت پس واستید با هم بریم.
میدونید این کاراش گیجم کرده نمیدونم واقعا احساسی بهم داره یا نه
خوشحال میشم راهنماییم کنید
ا
-
RE: علاقه من به همکلاسیم
سلام به دوست عزیزم خوشامدید.
دوست عزیز این تاپیک رو برای سبلان عزیز بزاریم باشه و شما هم یه تاپیک باز کن با رفتن تو انجمن مورد نظر و ایجاد موضوع جدید میتونید این کارو بکنید .حتما دوستان راهنمایی میکنند.