دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

شما از همسرت انتظار داري مثل يه آدم بالغ و كامل رفتار كنه درحاليكه هر دوتون كم تجربه ايد و تازه اول زندگيتونه. همسر شما پسر كوچيك خانواده است و بچه هاي آخر يا باصطلاح ته تغاري، جايگاه خاصي توي خانواده دارن. حدس من اينه كه كودك درون همسر شما هنوز هم داره حال و هواي بچگي و لجبازي رو نشون مي ده. البته بروز كردن اين حالت اشكال نداره بلكه نحوه برخورد با اونه كه مهمه. شما هم سعي كنيد شوهرتون رو اينجوري ببينيد. هم با ضعف هاش و هم نقطه قوت هاش. يه چند روز صبر كنيد اگر سراغي نگرفت با يه لحن خوب و خيرخواهانه باهاش سر صحبت رو باز كنيد و مسأله رو با آرامش با هم حل كنيد. ولي بااااااااااز هم تاكيد مي كنم با خوندن مقالات مرتبط، مهارتهاي ارتباطيتون رو بالا ببريد و دست از آه و ناله كردن خواهشا برداريد. متشكرم:72:

ممنونم دوست خوبم

همسرم بين پسرها پسرآخره ولي در كل بچه ي آخر نيست ، خيلي سخته تا چند روز حرف نزنم آخه نميتونم ،
مثل هفته ي قبل كه يك هفته باهام حرف نزد و عاقبتش اون شد ، نميخوام به اين قهرهاي طولاني عادت كنه آخه هيچ نمذاشتم زياد طول بكشه و هرجور شده آشتي ميكرديم ولي حالا يك هفته قبل قهر بود الانم هيچ معلوم نيست تا كي اينطوري باشه ، اصلا اين حالت رو دوست دارم

سعي كن به احساساتت غلبه كني...خيلي هيجاني هستي...اين زياد خوب نيست....بايد براي زندگي مشترك خودت رو اماده كني...صبور باشي...منطقي و به موقع عكس العمل نشون بدي...هر قهري لزوما نبايد زود به اشتي برسه...گاهي قهر بودن هم لازمه براي اينكه ادما قدر همو بدونن و توي تنهايي به اهدافشون فكر كنن...

پس خودتو كنترل كن و يه كم اروم بگير تا گذر زمان يه سري مشكلات رو حل كنه...

ممنون دوست عزيزم
تا حالا هرچي خواسته و هرچي گفته ، گفتم باشه اصلا از مانتو خوشش نمياد خيلي دوست داره چادر بپوشم خيلي زياد ، بهم گفتش كه چادر بپوش منم قول ميدم همونطوري كه تو ميخواي لباس بپوشم ، منم به خواسته اش احترام گذاشتم و چادرپوشيدنم رو ادامه دادم حالا خودش يه شلوار فاق كوتاه ميپوشه با يه تي شرت آستين كوتاه بهش ميگم دوست ندارم اين شلوار رو بپوشي ميگه از نظر من اين شلوار هيچ مشكلي نداره و ميپوشم .

از بعضي رفتاراش و كاراش واقعا خسته شدم ، چطوري ميتونم يك كم فكرم رو از همه چيز آزاد كنم ؟
منظورم اينه كه يك كم بي خيال شوهرم بشم ، فكر ميكنم اين رفتارا كه خيلي خودش رو واسم ميگيره بخاطر توجه بيش از حديه كه هميشه بهش داشتم و دارم و اينقدر بهش بها دادم كه هرچي گفته گفتم چشم ، البته اينم بگم منظورم از اين حرفا بي احترامي و بي اعتنايي نيست منظورم رفتاريه كه يك كم بي خيال باشم بي خيال همه چيز حتي بيش از اندازه محبت كردن .

همين خواهرشوهرم كه ميخواد براش هديه بگيره نميدونين چطوري باشوهرش رفتار ميكنه ، يعني واقعا گاهي اوقات من خجالت ميكشم و دلم براي شوهرش ميسوزه ولي بايد ببينين ، شوهرش براش ميميره .

بعد رفتار شوهرم با من اينطوري بايد باشه كه از هيچ محبتي دريغ نميكنم . :302::302::302:

به نكته خوبي اشاره كردي. محبت براي آدم مثل دوا مي مونه. كمش بي فايده است زيادش كشنده! بايد متعادل باشي و ياد بگيري چطوري و كجا محبت كني كه جواب بگيري و به موقع هم بتوني خواسته ات رو مطرح كني و جواب بگيري. نه اينكه يك الگوي غلط براي شوهرت بسازي كه هر وقت به ميلش نبودي قهر كنه و پيش خودش بگه ولش كن آخرش كه خودش مجبوره آشتي كنه!:163:
اينكه مي گي سخته فضاي فكريتو از شوهرت دور كني كار خيلي سختي نيست. كافيه يه لحظه فكر كني به اون زماني كه شوهرت اصلا توي زندگيت وجود نداشت. چطوري زندگي ميكردي؟ حالا هم هي فكرتو ازش منحرف كن و فقط و فقط رفتارهاي خودتو تحليل كن.
كتاب "زنان شيفته" نوشته "رابين نوروود" رو بخون.

ازت ممنونم سرافراز عزيزم

قبل از اينكه ازدواج كنم هم شاغل بودم و هم دانشجو و كلاس ويولون ميرفتم چون واقعا عاشقش هستم ولي بعد از ازدواجم ديگه اجازه نداد چيزي رو كه واقعا بي نهايت دوستش داشتم ادامه بدم و حتي مجبورم كرد كه ويولونم رو بفروشم الان تقريبا بجز كار و درس خوندن و شب كه ميرم خونه با خانواده صحبت كردن كار ديگه اي ندارم ، اون چيزي كه واقعا دوستش داشتم و سرگرم خيلي خيلي جذابي برام بود رو ازم گرفت ديگه سرگرمي ندارم ، در مورد معرفي كتاب ممنونم ولي چون بخاطر حجم زياد درساي دانشگاه زياد فرصت ندارم اگه توي همين تالار مقاله اي چيزي در اين مورد هست بهم معرفي كنين ازتون ممنون ميشم .
مرسي از همتون :72:
از خدا ميخوام كمكم كنه :323:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط nazta64

.

همين خواهرشوهرم كه ميخواد براش هديه بگيره نميدونين چطوري باشوهرش رفتار ميكنه ، يعني واقعا گاهي اوقات من خجالت ميكشم و دلم براي شوهرش ميسوزه ولي بايد ببينين ، شوهرش براش ميميره .

بعد رفتار شوهرم با من اينطوري بايد باشه كه از هيچ محبتي دريغ نميكنم . :302::302::302:

---

خيلي جالبه....ببين بعضي ادما به قول معروف جنبه محبت زياد ندارن و هنگ ميكنن....هر چي بيشتر بهشون نزديك بشي ازت دور تر ميشن اما اگه ازشون فاصه بگيري به طرفت ميان...رفتار تو و همسرت و خواهرش همينو نشون ميده....همسرت هم از اين دسته است....خواهرش كه جدي و شايد خشن باهاش برخورد ميكنه جذبش ميكنه اما تو كه باهاش با محبت و عطوفت رفتار ميكنه دفعش ميكني...گرفتي چي ميگم؟حالا خودت از اينا نتيجه گيري كن و يه الگوي مناسب براي رفتار با اين تيپ افراد تعريف كن....در ضمن اجازه نده هيچ كس حتي همسرت به حريم شخصي ات...علايق ...و اعتقاداتت وارد بشه و به اونها بي احترامي كنه....

خانم gh.sana دقيقا درست ميگن. لينكهاي زير هم خوبن:

http://www.hamdardi.net/thread-9866.html
http://www.hamdardi.net/thread-12900.html
http://www.hamdardi.net/thread-11810.html
http://www.hamdardi.net/thread-12793.html
http://www.hamdardi.net/thread-13679.html

gh.sana و سرافراز عزيزم
واقعا از راهنمائيهاتون ممنونم نميدونين صحبتهاي شما رو كه توجه ميكنم و ميدونم كه عين واقعيت رو دارين ميگين باور كنين حرفاتون خيلي روم تاثير ميذاره واقعا ازتون نهايت تشكر رو دارم برام دعا كنين :72:

يه مثلي توي تالار داريم كه ميگه :

زن آويزون...مرد گريزون

و

مرد آويزون....زن گريزون:72: