RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
و اينكه خيلي مثل بقيه مردا ذوق نشون نميده
نیکا جان مثلا مثل کدوم مرد؟ اگر از این مردها دیدی سلام ما رو هم برسون :163:
عزیزم هول نکن و اینقدر تو سرو وصورتت نزن
من از همه حرفهات یه برداشت کردم و اونم این بود که همسر شما ممکنه از یک خانواده سنتی بیاد که طبق تعریف مرد سنتی رفتار کنه، تو مهمونی ها پیش منزل ! نمی شینه، سعی می کنه با ابهت و غرور برخورد کنه و زیاد حرف نزنه ...
فکر میکنم نباید اینقدر نگران باشید . به مرور راه میاد . به توصیه کارشناس ها خوب دقت کن.
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نیکا جان[/size][/b] مثلا مثل کدوم مرد؟ اگر از این مردها دیدی سلام ما رو هم برسون :163:
عزیزم هول نکن و اینقدر تو سرو وصورتت نزن
[/quote]
قربونت برم :46:
اونا از ما بهترونن كه نصيب ما نشدنن :311:
ممنون از همدرديت
منتظر راهكار بالهاي صداقت هستم
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نیکا جان؛ این مواردی که از همسرت گفتی، دقیقا به تفاوت فرهنگی بین شما و همسرت برمیگرده! اینکه شما احترام و دوست داشتن رو یه جوری تعریف می کنید و همسرتون یه جور دیگه!
درسته که به مروز زمان این موضوعات کمرنگ تر میشه و البته هیچ کدوم از این رفتارها به این موضوع مربوط نمیشه که همسرت دوست نداره؛ چون شوهر من هم توی دوران عقد دقیقا مثل شوهر شما بود! یعنی از مادر و پدرش خجالت میکشید که بیاد و پیش من بشینه! یا روش نمیشد که ما با هم توی یه اتاق بخوابیم! و صد البته که توی خلوت خودمون؛ تمام عشق و محبتش رو نثارم میکرد.
ببین دوست من؛ این مسائل تا حدودی رفع میشه؛ اما نه به صورت کامل!
من و همسرم تقریبا 3 ساله که ازدواج کردیم؛ اما حتی همین چند روز پیش ازش خواستم که در حضور خانواده اش؛ برای چند دقیقه ای هم که شده کنارم بشینه و باهام خصوصی صحبت کنه!:46:
زیاد برای خودت این مسائل رو پررنگ نکن؛ وگرنه تمام فکرت رو پر میکنه و بهت اجازه نمیده که ویژگی های مثبت همسرت رو ببینی! و یه روزی به این فکر می کنی که آیا انتخاب من درست بوده یا نه؟ پس قبل از اینکه به این جا برسی؛ اول یاد بگیر که چه جوری ازش بخوای!
دوم؛ این تفاوت رو به حساب دوست نداشتن نذار؛ چون خود من با وجود این تفاوت؛ مطمئنم که همسرم عاشقانه دوسم داره و این رو بارها و بارها بهم ثابت کرده!
سوم؛ این رفتارها رو به نشونه نداشتن آگاهی همسرت نسبت به جنس زن بگذار و فکر نکن که اون از روی عمد این کارها رو انجام میده!
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
سلام دوستان
ممنون از همتون . توصيه هاتون رو به كار گرفتم .
ديشب همسرم اومد خونمون خيلي دير اومد و خيلي زود رفت هيچ صحبت اضافه هم نكرد . در واقع اصلاً صحبت نكرد .
وقتي رفت اس ام اس داد عذر خواهي كرد و گفت حالش خوب نبوده .
نميدونم اين رفتارش يعني چي ؟
اون متوجه شده رفتار من تغيير كرده الان 10 روزه كه اصلاً كاري بهش ندارم و غر غر نميكنم . خودش كه خيلي راضيه ميگه هميشه همين جوري خوب بمون .
راستي قبلاً تو خونه خودمون يه خلوتي آماده ميكردم تا با هم باشيم . تو اين 10 روز هيچ خبري از اين خلوت نبود .
وقتي تو خونه اونا نميشه تو خونه ما هم نبايد بشه ديگه .:163:
به نظرتون درسته يا نه ؟
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
به همين روند ادامه بده...رهاش كن تا خودش دوباره به سمتت برگرده....خوشحالم كخ تا حدودي موفق شدي....:72:
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
ببين تعريف تو از توجه چيه؟
به نظر تو يه مرد چه طور ميتونه به زنش محبت كنه؟
جواب اين دو تا سوال رو بنويس هم براي خودت هم براي من...
ياد بگير كه خواسته هات رو به شكلي منطقي و معقول به همسرت انتقال بدي نه موقعي كه كودك درونت بيداره و دلت ميخواد نق و نوق كني:310:
من دوست دارم شوهرم اينجوري باشه :
1- وقتي ميرم تو خانوادش پيگيري بكنه كه من راحتم، چيزي نياز ندارم و ...
مثلاً : خونه مادر بزرگش من يكم ديرتر رفتم سر سفره اصلاً انتظار نداشتم غذاشو شروع كرده باشه مامانش واسه من جا باز كرد كه نشستم . شما بودي ناراحت نميشدي
2- براي ديدن من ذوق داشته باشه ، از هر فرصتي براي با من بودن استفاده كنه ،
مثلاً :
1 ماه بعد از عقدمون رفته بوديم مسافرت حتي 1 دقيقه هم تنها نبوديم اون با باباش و برادرشو دومادشون ميرفت منم با مادر و خواهرش . يا اينكه همگي با هم . براي من خيلي عجيب بود يعني شوهر من دلش نميخواست با من تنها باشه ؟ اينكه خواهرش شوهرشو رها ميكنه و با مادرش ميره لزومي نداره ما هم اونجوري باشيم . اونا 3 ساله ازدواج كردن ولي ما تازه به هم رسيديم . عجيب نيست ؟
3- با من صحبت كنه راجع به آينده و زندگيمونو ... تو حرفاش غير مستقيم بگه كه منو دوست داره و حاضره به خاطر من هر كاري بكنه . اون حتي دلش نميخواد راجع به عروسيمون با هم حرف بزنيم .
همين 3تا و چيزايي مشابهشون . واسه من همينا كافيه تا دلخور نباشم
فكر نميكنم خيلي توقع زيادي باشه
نیکای عزیز سلام
من تو زندگیم مشکل کم نداشتم
خواهر خوبم چرا با مامان و بابا.... چرا تنهایی بیشتر با هم وقت نمیذارین....فرصتش رو درست کن که باهم بیشتر تنها باشین
اگر می تونستم برگردم شش سال پیش هرگز با خانواده خودم و همسرم جایی نمی رفتم
او برات کادو خریده..این یعنی ابراز محبت....تو ذوق کردی؟ همه مردا مثل هم نیستن....و اینکه شوهرت ساکته و هی نمی گه عاشقتم نشون دهنده این
نیست که دوستت نداره یا توجه بهت نمی کنه.....نیکا جان زندگی خودت رو بساز و به هیچ کس توجه نکن نه خواهرش نه مادرش....نه بقیه
فرصت مناسب ایجاد کن که باهاش تنها باشی و سعی کن بهش بفهمونی که چی دوست داری تا عوض شه
من بعنوان یه مرد می گم که دوستتت داره....شک نکن
راستی موضوع عروسی هم موضوع مهمیه.....ولی زمانه یک کمی پسرها رو می ترسونه...بهش کمک کن بتونه با قصه عروسی و خرج و مخارج و داستاناش کنار بیاد....همه چی اونقدر خوب جور میشه که فکرشم نمی کنی
هیچ وقت هم از جمله توقع زیادیه استفاده نکن! چون اصلا قرار نیست کسی توقع داشته باشه...باید همدیگه رو دوست داشته باشین پس تو هم خوب باش خواهرم و بدون همه چیز رو نباید رک تو صورت ادما گفت.... باید فکر کرد... سیاست کرد...رفتار کرد نتیجه گرفت
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
sci عزيز سلام
من دوست دارم تنها باشيم ولي نميتونيم . تو پست قبلي توضيح دادم .
وقتي هم كه پيشنهاد ميكنم تنها تا يه جايي بريم مثلاً اصفهان - شمال ، كه خيلي دور هم نيست ، موافقت نميكنه ،
بعد بعدها تو دعوا به اين پيشنهاد من اعتراض ميكنه .
بابا خيلي عجيب غريبه . ميگه زشته اگه ما تنها بريم مسافرت.
يكي بگه زشته آدم با همسرش بره مسافرت ؟ با محرمش بره مسافرت ؟
وقتي هم كه با خانوادش ميريم كه ..................:302:
ما فقط ميتونيم تو خيابون تنها بريم كه اونجام نميشه درست و حسابي صحبت كرد .
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نیکای عزیز
همسرتون معنای ازدواج رو درست درک نکرده ، همه اینائی که گفتی خیلی طبیعیه و عموما هم همینطوره ، اصلا از همین چیزاس (پیش هم نشستن ها ، با هم بودنها و...) که تو یه جمع میفهمن اینا عروس و دوماد جدیدن .
بنابریان پیشنهاد من به شما:
- ببینید تو خانواده شون عروس و دامادهای جدید ( تا 2سال از عقدشون گذشته باشه) چه جوریند ، مثلا سر سفره کنار هم میشینند؟ تو خانواده هوا هم رو دارن ؟
بعد بطور غیر مستقیم همسرتون رو مطلع کنید. مثلا تو جمع یه مورد دلپذیری رو که قبلا دیدید تعریف کنید ، چه خوب بود که عروس خانوم .... دیدی چه جالب بود وقتی آقا دوماد .... ،
- شما این موارد رو انجام بده ،مثلا وقتی اومد خونه خانواده شما ، شما جائی رو درنظز بگیر برا اینکه تنها باشید. آلبوم عکس ، دفتر خاطرات و دفتر شعر های سالهای پیشتون رو بیار با هم ببینید. ایشون یاد میگیره - عجله هم نکن شاید 6-7 ماه طول بکشه ،
-قرارهای تفریحی در روزهای تعطیل تدارک ببین. کوه - پارک- بازار گردی و.... از اینا شروع کن تا به مسافرت چند روزه برسه.
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
baby عزيز . ممنون
واقعاً نميدونم چه جوري بهش بگم .
ميگم داداشم چقدر به زنش ميرسه .
ميگه من اصلاً خوشم نمياد خانوادم هم دوست ندارن.
ميگم پسر خالت با زنش رفت مسافرت
ميگه همه پشت سرشون حرف ميزنن.
اصلاً هم دوست ندارم پيشنهاد بيرون رفتن از طرف من باشه چون وقتي پيشنهاد ميكنم، ميريم بيرون ولي با سردي يه كم كه ميگذره همش ميگه بريم ؟ بريم ؟
من فكر ميكنم دوست نداره با من باشه . دوستاشو به من ترجيح ميده .
يك بار گفتم بريم پارك گفت پارك نه ، شايد يه آشنا ما رو ببينه . :316:
از همون روزاي اول عقد كه مي اومد خونه ما چند ساعتي رو تو اتاق من تنها بوديم . ولي هيچ وقت ياد نگرفت اين كارو تو خونه خودشون انجام بده .
فعلاً من هم تصميم گرفتم مثل خودش باشم وقتي مياد خونه ما مثل مهمون شام بخوره و بره و اصلاً با من تنها نباشه . الان 3 باري ميشه كه وقتي اومده خونمون اين كارو كردم . حداقلش اينه كه دلم خنك ميشه .
بعضي وقتا به سرم ميزنه تنهايي برم مسافرت و بگم از طرف كارم رفتم ماموريت . شايد از اين حال و هوا در بيام
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
دوستان خيلي دلم گرفته
دوست دارم بهش زنگ بزنم حرفاي قشنگ بشنوم . دلم واسش تنگ شده .
خيلي وقته كه وقتي ميبينمش فقط من حرف ميزنم و اون سرشو تكون ميده .
خيلي سخته كه واسه زنگ زدن به همسرم بايد خودمو كنترل كنم و باهاش تماس نگيرم . :302: