این مسئله مشکل منم بود وهمچنان هست! خودم دیگه خسته شدم الان درک میکنم دقیقا چی میگین! واقعا آدم نمیدونه چطور باید برخورد کنه،من که خیلی دارم اذیت میشم.
نمایش نسخه قابل چاپ
این مسئله مشکل منم بود وهمچنان هست! خودم دیگه خسته شدم الان درک میکنم دقیقا چی میگین! واقعا آدم نمیدونه چطور باید برخورد کنه،من که خیلی دارم اذیت میشم.
سلام نازي عزيزم
انشاءاله مشكل شمام زودتر حل بشه ، برات آرزوي خوشبختي دارم :72:
با تشكر از مهساجون و آويژه ي عزيز
مهسا جون قراره انشاءاله توي شهر همسرم زندگي كنيم ، خيلي دوست دارم توي شهر همسرم باشه ولي اعصابمو بهم ريختن هركي يه چيزي ميگه يكي ميگه اونجا باشه ميام اون يكي ميگه نميام و و و و و :302:
سلام:
دوست عزیزم چون مشکل شما رو منم داشتم بهتر دیدم منم نظر خودمو بگم شاید کمکت کنه...
عزیزم همان طور که آویژه عزیزم گفتند نگذار هیچ چیز بینتون جدایی بندازه..ببین من و همسرم مال دو شهر جدا بودیم با یک مسافت خیلی دور طوری که کلا پسرهای شهر همسرم به صورت کاملا تک گیر از استان ما دختر می گیرند ..خیلی کم..چون حتی گذارشون هم به این اطراف نمی افته ..مگه بسته به شرایطی...ما هم عین همین مشکلات را داشتیم و دقیقا همین طور که نه فامیل من این مسافت طولانی می تونستن بیان شهر همسرم و نه فامیل اونا امکان داشت بیان و اگرم فامیل یک طرف راضی می شد پول اسکان این ها بسیار سرسام اور بود ..چون هیچ کدام ما تو شهر اون یکی فامیل نداشت ...ولی ما اصلا خودمونو نباختیم..باور کن نذاشتیم حتی کسی حرف بزنه..من و همسرم از همون اول گفتیم ما تصمیم میگیریم کجا دوست داریم با مشورت خودمون..ما دو تا هم رفتیم جات خالی کنار کارون نشستیم ..یک پیتزا خوردیم و منطقی صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که ما هرکدام تو شهر اون یکی که فامیل نداریم ولی تو تهران هرکس فامیلی داره و تهران هم به هر دو استان میانه بود ..این بود جشن رو گذاشتیم تهران چون هم فامیلای اونا از استانشون اومدن تهران چون نزدیک تر بود هم فامیل های ما اومدم باور کن همه فامیل ها و دوستامون اومدن چون تابستون هم بود هم تو تعطیلات بودن....و مراسم عروسی کامل گرفتیم . و بعد چون مادرشوهرم دوست داشت چون اولین پسرش بود تو شهرشون جشن بگیره منم یک جشن کوچولو تو شهر همسرم گرفتیم خودمونی من فقط لباس سفید پوشیدم _ چون قبلا لباس عروس پوشیده بوده دیگه تو جشن تهران) و به جاش پول جشن دوم رو برداشتیم بردیم ماه عسل به قول غزاله خارج از ایران...نه تنها هیچ بحثی نشد که همه هم راضی بودندو و منم سعی کردم خرج زیادی رو دست همسرم نذارم...و هرجا رو تونستم زدم ولی آخرشم خدا خواست خیلی جشن خوبی شد برای همه پر از شادی...
ببین عزیزم الانه که باید سیاست و درایت خودتو همسرتو به خانواده ها نشون بدی و بگی که من دارم مستقل میشم و باید به همسرت بفهمونی ما زن و شوهریم و قرار نیست به خاطر باقی دعوا یا قهر کنیم..یک فضای رمانتیک ترتیب بدید و خیلی زیبا باهم صحبت کنید..مخارجو تقسیم کنید...و با هم پیش ببرید نه اینکه شما نظرتو بگی ..اونم بیافته سر لج..منطقی بیان کنید ..و به قول همسر من به همه می گفت:
هرکس جشن ما اومد خوش امد هرکس هم نتونست جاش سبز....
باور کن هیچ مشکلی هم پیش نیومد..حالا اگر هنوز جای سوالیه بگو تا برات بگم چون منم دقیقا این روزها رو گذروندم ولی به جای دلخوری چنان خودم و تو دل همسر و خانواده اش جا کردم و همسرم هم همین طور که گاهی باورمون نمیشه بی هیچ حرفی همه چیز انجام شد....
منتظر ادامه صحبت هات هستم عزیزم..:72:
سلام به دوست خوبم ساراجون
از صميم قلب براتون آرزوي خوشبختي دارم ، آخه عزيزم ميدوني مشكل چيه ؟ مشكل اينه كه من نميخوام هزينه ي تالار و اين چيزا رو داشته باشم من هم به شوهرم و هم به مادرشوهرم گفتم كه يه جشن مهموني بعد از ظهر بگيريم بدون تالار و بقيه ي خرجاي مربوطه ، مادرشوهرم كاملا موافق بود ولي همسرم ميگه نه من و پدرومادرم ميايم دنبالت با هم ميايم شهرما كارايي رو كه لازمه و خريدت رو انجام بده بعد خونواده ات بيان اينجا كه يه جشن مختصر بگيريم آرايشگاه و لباس و آتليه و اين چيزا هستش فقط جشن و سوروسات راه نميندازيم ولي خونواده ي من اصلا راضي نميشن و يكيشون ميگه ميام يكيشون ميگه نميام ، موندم بلاتكليف كه چيكار كنم :302:
سلام خانومی خدارو شکر میبینم که مشکل بینی شما مثل اینکه حل شده؟
من یه مطلبی میخوام بگم که شاید اصلا درست نباشه ولی واقعا ذهنمو درگیر کرد .مسئله اینه که شما بهتر نیست بجای دخالت توی مسائلی که تقریبا توی تمام فرهنگها به دوش بزرگترهاست خودتو دخالت ندی؟
قاطع و روشن بگو من تصمیم گیرنده نیستم.
اما مطلب مهم در مورد شوهر شماست !شما به کررات توی تاپیکهای مختلف عنوان کردی که شوهرم باهام قهر کرده !جوابمو نمیده ! پیام نمیده!بنظرتون این مسئله یکم زیادی ریشه دار نشده بنظرم تا نرفتی سر خونه و زندگیت به کمک روانشناس و مشاورهای با تجربه این مشکل رو تعدیل کن واقعا مهمه
من نمیخوام ذهن شما رو خراب کنم اما شوهر شما توی این مسائل داره زیاده روی میکنه .برای چی سر هر مسئله ای قهر میکنه اونم چند روزه !عزیزم این مشکل رو مطرح کن و حلش کن.مسائل مربوط به عروسی عادی و طبیعیه و به راحتی فقط با کمی گذشت ودور اندیشی حل میشن
خوشبخت و سعادتمند باشی:46:
سلام دوست عزيزم پرناز جان
آره خداروشكر بيني ام خوب شد و همه خوششون اومد همسرم كه خيلي خيلي زياد خوشش اومد و گفتش كه عاليه ، اما در مورد مسئله عروسي ، وقتي بزرگترا به نتيجه نميرسن من چيكار كنم ؟ پدرشوهرم از نظر خونه به همسرم كمك كرده ولي ديگه خرج عروسي با همسرمه ، خونواده ها ميگن هرجور خودشون ميدونن يعني من و همسرم چون خودشون بايد حساب و كتاب كنن ولي پاي عمل كه وسط مياد حرفشون عوض ميشه
عزیزم خداروشکر مطمئن باش بینی شما خیلی قشنگتر هم میشه .در مورد عروسی نگفتم مخارجو به گردن اونا بنداز .منظورم سبک و سیاق عروسی و اینکه کجا باشه و چه جوری برگزار بشه با بزرگترها باشه.
شما فقط عنوان کن که راضی به خرج اضافه نیستی نیازی به چند نوع غذا و سلف سرویس و نمیدونم تالار واینحرفا نیست.در مورد نحوه برگزاری مراسم همه چی رو بنداز گردن اونها معلومه مادرشوهر خوبی داری با اون صحبت کن و بهش بگو قصدت اینه که مخارج کم باشه همین.
ممنونم پرنازجون ، آره خب در مورد همون سبك و سياق به نتيجه نرسيدن و خيلي با هم اختلاف نظر دارن و در آخر گفتن هرطور خودشون تصميم ميگيرن ولي الان كه من نظرم رو ميگم مخالفت ميكنن ، انشاءاله خدا خودش كمكمون كنه چون هم خودم و هم همسرم خيلي خيلي اعصابمون خرابه و داغون از اينطرف دوري و از طرفي اين مسائل . :323:
آیلار جان
در تایید یا ادامه ی صحبتهای دوستمون پرناز باید بگم که من هم فکر می کنم یه کمی بیشتر باید روی خودتون کار کنید. رابطه ی شما و همسرتون از پختگی خوبی برخوردار نیست. رفتار شخص شما هم خیلی تحت تاثیر و با اعتماد به نفس پایین است. از موضوع عمل بینی تان تا ازدواج قبلی تا ... تاپیکهایتان یک ترس پنهانی از پذیرفته نشدن درش پنهان هست. امیدوارم که از صحبتهایم ناراحت نشوید. قصدم سرزنش یا توهین نیست به هر حال ارتباط اینجا مجازی است و هدف یاد دادن و یاد گرفتن بدون هیچ حس توهین و تحقیر و ... است.
ببینید راه حلی که سارابانو گفتند هیچ فرقی با راه حل احتمالی مراسم شما ندارد. فقط ایشون خیلی مثبت و خوش بینانه تعریف کردند. مثبت نگاه کن. اعتماد به نفس داشته باش.
ایشون هم یک عروسی توی شهر همسرشون گرفتند و یک عروسی هم توی تهران.
مراسم خانواده ی همسر که در شهر همسر برگزار شده و تمام. مراسم سارا هم چون دوست داشته تهران باشد تهران گرفته است. سارا اینها را مثبت می بیند و می گوید تا حس خودش هم خوب باشد. اما شما با ناله و ناراحتی و غصه به اینها نگاه می کنید.
برای مهمانها رفتن به شهرستان کوچک راحت تر است چون هزینه هتل و اقامت کمتر از تهران است. برای پرواز هم چندان فرقی نمی کند که شما از اردبیل بروید زاهدان ( منظورم مسیر بسیار طولانی است ) یا از تهران بروید اصفهان. برای عروسی هم که نمی شود با اتوبوس این مسیرهای طولانی را رفت. پس عملا مهمانها در شهر خود شما راحت تر هستند حداقل از نظر هزینه و دیدن سایر اقوام. شاید تهران گزینه ی مناسبی نباشد چون نه جاذبه ی توریستی چندانی دارد و نه به هزینه اش می ارزد. اما مهم این است که مثبت ببینی.
سلام به دوست خوبم رهايش عزيز
نه چرا بايد ناراحت بشم :72: واقعيت همينه ، فقط و فقط علت اون ترس رو كه شما بهش اشاره كردي و اينكه اعتماد به نفسم پائينه همه رو توي گذشته مي بينم ، رهايش جان من اصلا همچين دختري نبودم باور كن اصلا به كلمه ي بد فكر نميكردم همه ميگفتن نبايد اينقدر توي زندگي نسبت به همه چيز و همه كس مثبت فكر كني چون ممكنه ازت سوءاستفاده كنن حتي نزديك ترين دوستت ، ولي بعد از اون اتفاقي كه برام افتاد نظرم درباره ي همه چيز زير و رو شد و هميشه با خودم فكر ميكردم كه چرا با وجوديكه هميشه سعي كردم بهترين باشم و محبتم رو از كسي دريغ نكنم اون بلا سرم اومد ، ولي خب بازم بخاطر زندگي جديدم خداروهزاران بار شاكرم همسروزندگيم رو دوست دارم و الان از اون جهت كه شما گفتين به نظر خودم خيلي بهتر شدم و دارم سعي ميكنم كه بهتر بشم .