RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
آقا حامد!
هنوز ریلکس نیستی! چون سال نو رو میگن مبارک اما تو گفتی بخیر! رسیدن رو میگن بخیر:311:
بببخشید گفتم یه خورده بخندی:310:
ببین آقا حامد، با توجه به خصوصیاتی که از این دختر خانم گفتی(البته باز هم درست و حسابی نگفتی) دختر بدی نیست و من وقتی خودمو جای اون میذارم (اگه مذهبی باشه و زیاد تو جمع نمیاد و تو روابطش حدود رو رعایت میکنه) پس حتما از بعضی رفتارها و حرکات تو خوشش نمیاد مثل نامه نگاری یا شاید نگاهت یا دوستانت یا ...
برای همین ازت دوری میکنه.
تو که گفتی پدرهاتون با هم دوستند.چرا از طریق پدرت اقدام نمیکنی ؟
البته واضحه که فعلا ظرایط ازدواج رو نداری و دانشجویی اما اگه وقاعا این دختر رو دوست داری و فکر میکنی مناسب همدیگه هستین(با وجود کم توجهی اون) با خانوادت مشورت کن و سعی کن از طریق خانواده اقدام کنی تا بفهمی ایا نامزد داره یا نه ؟ اصلا ازت خوشش میاد یا نه ؟
قصد ازدواج داره یا نه ؟ و ...
اینطوری جواب ذهن مشغولت رو میتونی بدی.
موفق باشی
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
راست ميگي ريلكس نيستم داغونم
در مورد طنزت راحت باش از اين گافا خيلي دادم حتي تو دانشگاه
صدرد صد دختر بدي نيست فوق العاده است نميدون اونجاشو نامه نگاري و اينا موقع كه ميخواستم بگم خيلي راها زياد بود شمارشو به راحتي ميتونستم بدست ارم يا... از نامه نگاري نمودنم خوشش بياد يا نه اما چاره اي نداشتم بهترين راه بود كه كمترين درصد اذيت شوند
خيلي مذهبي هم نيست تا دوري صدرصد كنه .........
من كه گفتم پدرامون دوستند من گفتم همكارند هر دو فرهنگي اند
اره شرايط شو اصلا ندارم
نميتونم با خونوادم مشورت كنم چون اولا دو برادر بزرگتر دارم همچنين گفتم كه با خانواده اونقدر راحت نيستم
ميدونم صد در صد نامزد نداره فقط يكي رو دوست داره تازه فهميدم همسايه اند( خاك تو سرم):316:
تا قتي ايشون هست (كسي كه دوسش داره)من نيستم حتي دنيا رو عوض كنم دست به هر كاري ممكنه بزنم بازم.......
بيشتر در مورد گلم از كجاش بگم راهنماييم كنيد تا بيشتر توضيح بدم
راستي تو دنيا واسم شادي نمونده تا به طنز شما هم بخندم يا نخندم بخدا خيلي سخته چرا؟؟؟
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
دوستان باز چرا نيستيد نظرتونو بگيد منو راهنمايي كنيد چه كار كنم بخصص فرانك جون از لنجا فهميدم شما يه دختر خانم هستيد شما بهتر ميتونيد درك كنيد شما خودتون جاي گل من باشيد چه كار ميكرديد اگه هم درك ميكرديد من چه عذابي ميكشم چه ميشد من نمدنم عشق ايشون اندازه من دوستشون داره يا نه ؟ دوستان لطفا كمكم كنيد؟؟:223::223:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamedrashidi20
دوستان باز چرا نيستيد نظرتونو بگيد منو راهنمايي كنيد چه كار كنم بخصوص فرانك جون از انجا فهميدم شما يه دختر خانم هستيد شما بهتر ميتونيد درك كنيد شما خودتون جاي گل من باشيد چه كار ميكرديد اگه هم درك ميكرديد من چه عذابي ميكشم چه ميشد من نميدونم عشق ايشون اندازه من دوستشون داره يا نه ؟ دوستان لطفا كمكم كنيد؟؟:223::223:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
دوستان كجاييد چرا نميايد نظر نميذاريد من به راهنمايتان نياز مبرم دارم چرا من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چي شده هر يه نظر ميذاريد بعدا يه ماه ميريد من چكار كنم فكرايي تو سرم ميگذره اما جوابي نميبينم منم حوصله شو ندارم تا نظرمو بگم مشورت كنم
يكي از دوستام پيشنهاد داده كه يه قرار با گلم بذاره تا ما همديگرو ببينيم من ازش يه فرصت بخوام چطوره ؟ موندم چي بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟ كجا؟ چطور ؟ هر وقت من به ايشون ميرسم لال ميشم خودمو گم ميكنم
دارم ذره ذره اب ميشم كجاييد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
سلام دوستان بی وفایی چقدر به یه امیدی تو تالار اومدم چه مدت از اخرین جواب تاپیکم میگذره خیلی نیست میدونید چقدر فکر در ذهنم موج میزنه چرا همتون فقط به خوندن تاپیک میپردازید چرا ؟
یه موقع شاید خودتون تو این موقعیت یا موقعیت مشابه قرار گرفتید چه کار میکنید با اینجور بی وفایی هم مواجه بشید اخه چرا؟؟
فرانک جون از خودت خیلی دلگیرم اخه شما از من سوال میپرسید دنبال جوابش نمی جویید؟؟
از من دلگیر شدی یا علت دیگه ای داره ؟
منم به نتیجه دوستان نمی خوام برسم اصلا دوستان همشون واسه خودن تاپیک اومدن هیچ کدوم دنبال حل مشکلات دیگران نیستند
درسته خیلی از دوستان منو خیلی راهنمایی کردند اما چرا وسط راه گذاشتند و رفتند چرا؟
:325::325::325::325:
:323:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
حامد عزیز اینجا جواب دادن سلیقه ایه.
من تایپیکتو میخونم خیلی زود جوابتو میدم:72:
حامد جان درود.
مورد اول اینکه اشتباه کردی نامه نگاری کردی!اصلا معنی نمیده و اگر من جای اون دختر بودم دیگه نگاهتم نمیکردم!
مورد بعدی اینکه دور تلفن و قرارو خط بکش.اگر اینکار را بکنی حتی اگر این دختر(که میدونم با این خصوصیات نمیاد)سر قرار هم حاضر بشه از چشمش میفتی!!
ببین برادر خوبم،اینکه زمان ازدواج کی باید باشه زمانیه که به رشد عقلی و جسمی رسیده باشی.من خودم مخالف ازدواج در سن بالا هستم چون انسان در جوانی اش باید با عقل ازدواج کنه تا دو طرف کنار هم از وجود هم رشد کنند.
ازدواج در سن بالا مثلا پسر بالای24 و یا دختر بالای20-21 برای من و نظر من دیره!
خیلی ساده نیستم که بگی این دیگه کیه!:311:
دلیل و حرف زیاده که بعدا خواستی میگم.
اما برادر عزیزم باید به نزدیکترین کسی که میشناسی موضوع را بگی.اگر خواهر داری به خواهرت بگو خارج از دانشگاه از وضعیت ایشون باخبر بشه و مورد شما را به ایشون بگه و بگه قصد شما چیه.خودتون هم شخصیتتون را حفظ کنید و خیلی سنگین و مردانه کلاس ها را حاضر شوید.ایشون فکر میکنند قصد شما جدی نیست و جنبه دوستی دارد.با خودتون صادق باشید.آمادگی ازدواج را دارید یا خیر؟اگر 2-3 سال هم طول بکشد بازم چاره ای نیست.اما اصل ازدواج باید مسلم بشه.
همونطور که دوستان فرمودن دوستی اصلا خوب نیست و در اکثر مواقع به جدایی و مشکلات روحی منجر میشه.
پس سعی کنید از طرف خانواده اقدام کنید.خواهر اگه دارید بفرستید خارج از دانشگاه با ایشون صحبت کنند.اگر خواهر ندارید خاله ای عمه ای که مورد اعتماد شماست رو بفرستید جلو تا وضعیتتون رو ببینید.
یک مورد را بهت بگم یادت باشه.تو باید بدونی وضعیت به چه شکله!اون میخوادت یا نه!که اونم با مورد بالا میسر میشه.
هیچی تکلیفت زودتر روشن بشه بهتره!در اولین فرصت و عاقلانه اقدام کن:72::310:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
سلام و درود بر فوتر جون اگه درست تلفظ کرده باشم
برادرم یا خواهرم دوستم گلم چکار میکردم نامه نمیادم روبرو میشدم شماره شو بدست میاوردم یا راه دیگه هر کدوم که بدتر از این میشد چند ماه حتی سالی روش فکر کردم ایشون گفته(نمیودنم میدونی یا نه )بخاطر کس دیگر است که رد بر سینم میزنه ایشون خیلی باشخصیته اصلا من از ایشون طلب حلالیت کردم در جواب گفتند شرمنده نکنید این چه حرفی است یا من از ایشون جزوه خواستم خودشون کپی کردن اوردن هزینه اش هم نمی گرفتند به اصرار تمام تقدیمشان کردمو....
من مطمئنم زمان ازدواجم نیست اولا دانشجویم ثانیا شغلی ندارم و دو برادر جلوم هست
نه من این حرفم هم نمیزنم نظر خودتونو بیان میکنید
متاسفانه نه خاهردارم نه تو خانواده کسی هست اونقدر باهاش صمیمی باشم که بتونم حرف دلمو بزنم (عمه خاله دختر عمو دختر خاله و...)
من خودم تصمیم داشتم که هیچ چیز بینمان نباشه تنها سلام ...بعد دو سه سال که هم من و هم ایشون شرایطشو داشتند با خانواده قدم جلو میگذاشتیم بعد هر چی خدا بخواد
منم بانظر بقیه موافقم که اینجور دوستیا اخرو عاقبتی نداره اما نه ایشون اونجور خانومیه نه قصد من اینطوریه
من گفتم ایشون حاضر نیست من حرف دلمو حتی ابراز کنم چه برسه ... اما من میگم اولا من چی ثانیا کی از فرداش باخبره
در مورد اونم که فرمودید خواهر واینا من ابتدا تصمیم داشتم که یکی از دخترای هم کلاسیمو واسطه کنم اما ترسم از اینکه یکی بفهمه و بدتر بشه قدم عقب گذاشتم
قبل این تصمیم تصمیم گرفته بودم به دوست ایشون بگم که اومد نامه منو بهم داد بگم (اخه یکمی صمیمی هستیم)
اما ترسیدم....
نمیدون موندم دنبال تنها یه فرصت میگردم......... |
|
:82:
:301:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
سلام آقا حامد
از من دلگیر نشو،آخه راستش من دیگه نمیدونم چی باید بگم.
از یه طرف، شرایط ازدواج رو نداری(درست تموم نشده-سنت فعلا کمه- شغلی نداری- دو برادر بزرگتر و مجرد داری و اینکه خیلی احساساتی هستی و با این خصوصیت انتخاب همسر خیلی احتیاط میخواد!)
از طرف دیگه ، اون خانم هنوز هیچ چراغ سبزی بهت نشون نداده و حتی در جواب نامه شما هم بیان کرده که دلش پیش کس دیگه ایه و اصلا هم طرف شما نمیاد.حتی برای خلاصی از پیشنهاد شما (طبق گفته خودت) حلقه ازدواج ساختگی هم پوشیده.
حالا خودت قضاوت کن.
تو اول باید خیلی جدی پیشنهادت مبنی بر اینکه قصد ازدواج داری نه دوستی رو بهش منتقل کنی اما نباید از طریق همکلاسیها چه دختر و چه پسر اقدام کنی:305:
دوستانت رو درگیر نکن و مسئله خصوصی خودت رو تو این مرحله عمومی نکن.چون اون دختر خانم بیشتر ناراحت میشه.
به نظر من خودت تو یه موقعیت مناسب که هر دوتون وقتش رو داشته باشید، مودبانه و جدی باهاش صحبت من و حرف دلت رو کاملا واضح بهش بگو.
بگو که اصلا قصد مزاحمت یا دوستی نداری به همین خاطر کس دیگری از دوستان رو واسطه نکردی و فکر کردی بهتره خودتون مثل دوتا آدم عاقل در این مورد صحبت کنید.
شرایطتت رو دقیق بهش بگو . بگو که تا جور شدن شرایط (انشاء الله) شما فقط میخوایی بدونی واقعا کس دیگری تو زندگیش هست یا اینکه به خاطر فرار از شما حلقه پوشیده؟بگو میخوای بدونی اگه نظرش راجع به تو مساعده با خانواده ات صحبت کنی که با خانواده اش در میان بذارن و تا توم شدن درس هر دوتون صبر کنید تا شرایط تون فراهم بشه و از طرفی هم زیر نظر خانواده ها و مشورت و راهنمایی بزرگترها یه شناخت نسبی تا اون موقعه از همدیگه کسب کنید.
این راه حلی بود که به ذهن من میرسه .
موفق باشی:72:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
سلام فرانک جون حداقل اومدی منو راهنمایی کردی مرسی
دلگیر نیستم چه دلگیری فقط اون موقع دلگیر بودم
این درست نیست در جواب نامه هم بیان کرده که دلش پیش کس دیگه ایه نه کی ؟ ایشون فرمودند به دروغ! چند روز دیگه عقدشونه _ حتی ایشون جواب نامه رو که من تو نامه ازشون خواستم ندادند همون نامه ای که من دادم بهم برگردانند خودشون نه دوستشون-:302:
گفتم خودم همین تصمیمو دارم اما نمیدونم کی زمان مناسبیه دوستم میخواد یه قرار بزاره چون خودش میدونه دوستم هم میدونه وما همدیگرو شده اگه قبول کردند ببینیم من اونجا تیر اخرم بزنم حرفایی که تو دلمه بزنم
از یه طرف هم فوتر میگنند نبینیم نمیدونم کدوم راه مناسبه:325::325:
شما میگید دوستانمو درگیر نکنم خوب اخه ایشون به هیچ وجه به قول خودت چراغ سبز بهم نشون نمیده چطور؟
اگه گفتند کسه دیگه تو زندگیشون هست یکی رو دوست دارند چی؟:316::316:
من اون موقع میخوام بگم هنوز رسمی وارد زندگیتون نشده خوب اگه فردا خدایی نکرده نشد ادم که از فرداش باخبر نیست :310:
اما راحلت واقعا مناسبه فقط موندم بین نظر شما و فوتر همچنین دوستامو درگیر کنم یانه ؟
به امید موفقیت و پیروزی برای همه بخصوص شما من و.....:72:
سلام فرانک جون حداقل اومدی منو راهنمایی کردی مرسی
دلگیر نیستم چه دلگیری فقط اون موقع دلگیر بودم
این درست نیست در جواب نامه هم بیان کرده که دلش پیش کس دیگه ایه نه کی ؟ ایشون فرمودند به دروغ! چند روز دیگه عقدشونه _ حتی ایشون جواب نامه رو که من تو نامه ازشون خواستم ندادند همون نامه ای که من دادم بهم برگردانند خودشون نه دوستشون-:302:
گفتم خودم همین تصمیمو دارم اما نمیدونم کی زمان مناسبیه دوستم میخواد یه قرار بزاره چون خودش میدونه دوستم هم میدونه وما همدیگرو شده اگه قبول کردند ببینیم من اونجا تیر اخرم بزنم حرفایی که تو دلمه بزنم
از یه طرف هم فوتر میگنند نبینیم نمیدونم کدوم راه مناسبه:325::325:
شما میگید دوستانمو درگیر نکنم خوب اخه ایشون به هیچ وجه به قول خودت چراغ سبز بهم نشون نمیده چطور؟
اگه گفتند کسه دیگه تو زندگیشون هست یکی رو دوست دارند چی؟:316::316:
من اون موقع میخوام بگم هنوز رسمی وارد زندگیتون نشده خوب اگه فردا خدایی نکرده نشد ادم که از فرداش باخبر نیست :310:
اما راحلت واقعا مناسبه فقط موندم بین نظر شما و فوتر همچنین دوستامو درگیر کنم یانه ؟
به امید موفقیت و پیروزی برای همه بخصوص شما من و.....:72:
سلام فرانک جون حداقل اومدی منو راهنمایی کردی مرسی
دلگیر نیستم چه دلگیری فقط اون موقع دلگیر بودم
این درست نیست در جواب نامه هم بیان کرده که دلش پیش کس دیگه ایه نه کی ؟ ایشون فرمودند به دروغ! چند روز دیگه عقدشونه _ حتی ایشون جواب نامه رو که من تو نامه ازشون خواستم ندادند همون نامه ای که من دادم بهم برگردانند خودشون نه دوستشون-:302:
گفتم خودم همین تصمیمو دارم اما نمیدونم کی زمان مناسبیه دوستم میخواد یه قرار بزاره چون خودش میدونه دوستم هم میدونه وما همدیگرو شده اگه قبول کردند ببینیم من اونجا تیر اخرم بزنم حرفایی که تو دلمه بزنم
از یه طرف هم فوتر میگنند نبینیم نمیدونم کدوم راه مناسبه:325::325:
شما میگید دوستانمو درگیر نکنم خوب اخه ایشون به هیچ وجه به قول خودت چراغ سبز بهم نشون نمیده چطور؟
اگه گفتند کسه دیگه تو زندگیشون هست یکی رو دوست دارند چی؟:316::316:
من اون موقع میخوام بگم هنوز رسمی وارد زندگیتون نشده خوب اگه فردا خدایی نکرده نشد ادم که از فرداش باخبر نیست :310:
اما راحلت واقعا مناسبه فقط موندم بین نظر شما و فوتر همچنین دوستامو درگیر کنم یانه ؟
به امید موفقیت و پیروزی برای همه بخصوص شما من و.....:72:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
سلام دوستان من يه مدت نبودم يعني نه چيزخاصي واسه نوشتن بود نه حال و حوصله اما يه اتفاقاتي افتاد ميخوام مشورت كنم تو رو خدا تورو جون كسي كه دوسش داريد تورو به حضرت علي كه امروز ولادتشه پاسخم را بديد لطفا - ابتدا به همه پدرا به همه مردان روز پدرو تبريك ميگم- اما سخن اصلي قبل از اين تاپيك اگه يادتون باشه دو سه ماه پيش بود قرار شد من به كسي كه دوسش دارم دوباره حرف دلمو بزنم اين از طريق دوستم امكان پذير ميشد اما متاسفانه نشد دوستم يه كار و كاسبي باز كرده بخاطر همين نشد من ميخواستم ترم تابستان خودم دوباره قدم جلو بزارم اماچند رو پيش اتفاقاتي افتاد كه من در همان مكان مردم از اين قرار اتفاقات پيش اومدند من به امتحان ميخواستم برم دوستم دوست ديگمو صدا زد گفت برو ببين اون كلاس چه اتفاقي مي يوفته من هر چه اصرار كردم به من نگفتند به امتحان رفتيم و بيرون اومدن جلو كپي بيرون دانشگاه گلمو ديدم با يكي بگو و بخند راه انداخته مرده بالاي 30 سال خودش نه قيافه خاصي داره نه هيچ چيز بگم يه نوك سر سوزن از من سرتر بود نه و همچينين گلم من ميگفت وميخنند ايشون لال لال و يه نكته هم بگم اون اينكه دور بر دانشگاه مي پليدند جايي نبود اين همه جا جاهاي ديدني و...ولش كنيد اگه متنم زياد شد ببخشيد من چكار كنم؟؟؟؟؟؟؟
3 راه دارم يا فراموششون كنم خيلي خيلي سخته 2 اينكه ترم تابستان بهشون بگم 3 من به سفارش دوستم يه مدت اصلا اونو به حساب نيارم اصلا بدونم اون نيست به گفته دوستم اون خودش قدم جلو ميذاره كدوم راه مناسبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:325::325::325: