RE: آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
آنی جان به سوالات صرفا در مورد مشکل اولم فکر کردم.
من وقتی تمایل واضح شوهرم رو به زنان دیگه می بینم، احساس خشم، تنفر و ترس می کنم.
زندگی یک تعهد دو طرفه است و تا زمانی که یک طرف رفتارش حاکی از عدم تعهد باشد، هیچ تلاشی برای رسیدن به هدف مشترک وجود ندارد.
متاسفانه ظاهرا من و شوهرم حتی هدف مشترکی از زندگی نداریم و من اینرا دیر فهمیدم. مقصرم ولی نمی دانم چه کنم!
در ضمن من اصلا عاشق شوهرم نیستم.
چشم، دیگر قضاوت نمی کنم و برچسب هم نمی زنم. صرفا رفتاری که احساس ناامنی در من بوجود می آورد و متعاقبش خشم و نفرت و ترس بدنبال دارد را بیان می کنم.
حالا با این مختصر و تامل روی افکار شما، می خواهم بدانم که چطور می توانم مشکل اولم را حل کنم؟
RE: آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
دقت كن دوست نازنينم
زماني كه ما سرشار از آرزدگي و احساسات منفي باشيم طبيعتا دچار خطاي شناختي هم مي شويم .
پس در گام اول
سعي كن به هيچ عنوان به همسرت و رفتار و اعمال و افكار او متمركز نباشي . اين حرف به معناي بي تفاوتي نيست . به معناي رها كردن همسرت نيست .
اما مزيت اينكار در چيست ؟!
در اينكه تو بتواني اين احساسات و هيجانات منفي را كنترل كني . با خودت و درونت آشتي كني و به معناي واقعي اين اتفاق بيفتد . تا به يك فضاي امن و آرام كه حريم خصوصي توست دست پيدا كني . بعد تو در نهايت آرامش و بدون تجربه هاي هيجاني بد تصميم هاي جديد بگيري و حتي همسر تو از اين آرامش تو متوجه خيلي از مسائل خواهد شد و....
در اولين گام عزيزم حال كه تصميم گرفته اي كه قضاوت نكني و تمبر جمع نكني .
به خودت روزي هزار بار بگو من زني عاشق هستم .
خاموش جان
لازم نيست فكر كني عشق يك چيزي است كه از مريخ بر انسان نازل مي شود . عشق مي تواند يك توجه كوچك باشد . يك دوست داشتن ساده . يك عبور ،يك اثر گزاري سازنده و ....
وقتي كه به گلي نگاه مي كني و از عطر و بوي آن لذت مي بري . همين يعني يك صحنه و تصوير كوچك از عشق . مي بيني عمر گل خيلي كوتاه است . از تو هيچ توقعي ندارد مي تواني به او آب بدهي يا آب ندهي اين انتخاب توست . او از زيبايي اش تا لحظه اي كه هست و مي تواند به تو مي بخشد . اين تصوير كوچك از عشق است . چه بهتر كه اين تصوير را بتوان طولاني تر كرد . چطور ؟! با توجه - با رسيدگي و به چرخش انداختن همين مهر و عشق .
حال هر جا تو بر حسب ميزان توانايي مهرت را دريغ كني چه اتفاقي مي افتد ؟! گلت خشك مي شود .
تصميم بگير انسانها را دوست داشته باشي و براي آنها ارزش و احترامي در نظر بگيري در همان حدي كه براي خودت فكرش را مي كني اما بدون اينكه در پي يافتن نقاط ضعفي از كسي باشي و بدون چشمداشت .
مطمئنم موفق مي شوي .
چند روز با خودت اين مباحث را تمرين كن . نه در جايي پستي بزن و نه حرف بزن . سعي كن فقط متمركز بر تمرين ها باشي . حاضر به اعتماد باش نازنينم .
RE: آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
از بعد اینکه از شهرستان اومدیم من تنهام و شوهرم می ره سرکارش (صبح تا شب - مثل همیشه). تو این مدت من نه با کسی حرف زدم و نه جای خاصی رفتم.
اصولا تنهایی منو اروم می کنه!
سعی کردم تا اون جاییکه می تونم به چیزهاییکه آزترم کی ده فکر نکنم (البته کاملا موفق نبودم ولی سعیم رو کردم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
سعي كن به هيچ عنوان به همسرت و رفتار و اعمال و افكار او متمركز نباشي . اين حرف به معناي بي تفاوتي نيست . به معناي رها كردن همسرت نيست .
حقیقتش خیلی این سه جمله سخته! نمی دونم چطور نه روش متمرکز بشم و نه رهاش کنم!
هرکاری می کنم نمی تونم نسبت به رفتاراش بی تفاوت بشم. اما الان که خیلی کم همو می بینیم دارم سعی می کنم به رفتارای آزار دهنده قبلیش فکر نکنم تا اون حس نفرتم فروکش بشه.
کاش تو این مرحله تنهام نذارید. بالاخره رفتار شوهرم که بعنوان "مشکل اول" بیان کردم، واقعیته و نمیشه کتمانش کرد.
الان سعی کردم حس تنفر به شوهرم نداشته باشم و کارای خوبش رو یادآوری کنم. حسم تقریبا معتدله نه نفرت قبلی و نه دوست داشتن.
حالا باید چی کار کنم؟
RE: آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
درد من را نیست درمان الغیاث!
RE: آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
نمی دونم چرا باز دارم اینجا می نویسم!
بعد از این مدت که تقریبا با شوهرم هیچ حرفی نمی زدیم (البته قهر نبودیم) و من یکم آروم شده بودم، دیروز اومد و سر حرف رو باز کرد و یه داستان از مراجعش تعریف کرد و در نهایت گفت. تنها الویتی که یه مرد برای انتخاب همسر داره، زیبایی اونه. اگه یه مردی وضعیت مالیش خوب باشه حتما می ره سراغ یه دختر خوشگل تا بتونه با افتخار به همه نشونش بده و ....
چند روز قبلش یه فردی که اصلا قیافه قشنگی نداشت رو نشون داد و گفت: "این چقدر شبیه توست."
تا حالا مستقیم و غیر مستقیم بهم گفته که زشتی!!! (بنظرم که خودش زشته. بخدا من اونقدرها هم بدقیافه نیستم. تازه از قیافه خودم بدم نمی یاد ولی کامل اعتماد به نفسم رو گرفته!!)
دیروز وقتی داشت داستان بالا رو تعریف می کرد، یکم نظر دادم ولی گفت من مردم و با مردا بیشتر از تو در ارتباطم. من می دونم خواسته اونا چیه! خلاصه که گفتم میشه حرف دلت رو بزنی.
بحث شد و سرتون رو درد نمیارم و در نهایت به اینجا رسید که گفتم اگه از زندگی ناراحتی بیا تمومش کنیم. شروع کرد داد و بیداد و چرت و پرت گفتن که دیگه هرچی گفت جوابش رو ندادم.
حالا با توجه به رفتار واضح شوهرم که تحت عنوان "مشکل اول" عنوان کردم و این داستانهایی که می گه و با توجه به شناختی که ازش دارم بی منظور نیست، فکر می کنید دردش چیه؟
ظاهرا ما با کوچکترین ارتباطی باهم دعوامون میشه و این راه حل نیست که من با شوهرم اصلا حرف نزنم تا مشکلی هم نداشته باشیم!
RE: آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
سلام خاموش
بهترين راه اين است كه با خودش راه تعامل و گفتگو را پيدا كني
بفرما ، بنشين ، بتمرگ همه يه معني مي ده . اما كدام قشنگ تر است ؟!
به جاي اين جمله " میشه حرف دلت رو بزنی."اگه از زندگی ناراحتی بیا تمومش کنیم"
مي تواني بگويي عزيزم به نظر من اين راه حل مناسبي نيست كه ما با هم در گير بشويم و نتوانيم به تفاهم برسيم . به نظر من ، تو توقعي از زندگي و من داري كه من به آن ناآگاه هستم و همينطور برعكس . مي توانيم با صحبت به نتايج بهتري برسيم . اما لازمه ي اين گفتگو شفافيت موضوعي است . فكر نمي كني به جاي بهانه گيري و در لفافه صحبت كردن توقعات همديگر را بدانيم و به هم كمك كنيم تا زندگي بهتر و آرامي را تجربه كنيم ؟!
RE: آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
سلام
نميدونم درست حس ميكنم يا نه ، ولي با اينكه برات مشكل پيش اومده و ناراحتي اما توي نوشته هاتون ديدم كه آرامش خاصي هست . پس راه رو درست رفتي اين بار . همينطور تغيير كن مزه اش رو بيشتر ميچشي .
واقعا اميدوارم همينطور صبور و بردبار باشي و متانت خرج كني تا در زير سايه بزرگ منشي شما ، بنده خدا همسرت هم سهمي از اين بزرگ منشي داشته باشه .
تو ميتوني برنده بشي من مطمئنم .
انشالله به اميد خدا . الهي امين
توهین ها مانند سکۀ تقلبی اند ،ما ناگزیریم آنها را بشنویم ، ولی مجبور نیستیم قبولشان کنیم
RE: آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
قبول دارم که من خوش زبونی رو بلد نیستم. یادمه مجرد که بودم بابام همیشه می گفت "خاموش" محبتش تو دلشه نه تو زبونش. کاش شوهرم هم اینو می فهمید هرچند که اونم همیشه می گه که تو ساده ای و تو دلت بدی نیست. اما چه فایده؟!
مب دونم این ضعفه تو این دنیا که نتونی زبون بریزی، نتونی با زبونت با دیگران ارتباط برقرار کنی، آدمها که دل ما رو نمی بینن، اگه چندتا جمله قشنگ بگی و قلبا هم بهش اعتقاد نداشته باشی تو برقراری ارتباط موثرتره!
کاش بتونم تو این زمینه خودم رو تغییر بدم!
نقل قول:
نميدونم درست حس ميكنم يا نه ، ولي با اينكه برات مشكل پيش اومده و ناراحتي اما توي نوشته هاتون ديدم كه آرامش خاصي هست .
اما اینطور نیست. من فقط حس یه بازنده رو دارم. من کاری نمی کنم چون توانی ندارم.
شوهرم منو دوست داشت. به من و خانوادم افتخار می کرد ولی نمی دونم کدوم از خدا بی خبری که البته حدس می زنم که کیه، تو همون دوران عقد من و خانوادم رو از چشمش انداخت.
من قبلا هم این کارو کرده بودم. ازش فاصله گرفتم. صبحها می خوام تا بره بیرون و بعد پاشم. شبا هم معمولا حرفی برای گفتن نداریم. بله نبودش برام ارامش می یاره!!!!!!!
تو محل کارش، بین فامیلاش نهایت بی احترامی رو بهم می کنه! و من خاموش خاموشم، چون اعتراض برابر با کتک!
نقششون رو خوب بلدن. اول بسم ا... زن رو حسابی می زنن تا از ترسش به هر کار نادرستشون بله بگی!
برعکس شما من فکر می کنم که این راهش نیست. ولی ازش فاصله می گیرم تا نه ببینمش و نه حرفاش رو بشنوم!
کاش حمایت خانواده م پشتم بود و همه چیز رو تموم می کردم. خیلی ترسو ام، می دونم، اعتماد به نفسم کمه، چون برای هر تصمیمی نیاز به حمایت دارم!
وقتی از زندگیم فاصله می گیرم و از دور بهش نگاه می کنم. یه زنی رو می بینم که فقط داره توسط شوهر و خانوادش تحقیر می شه! از خودم می پرسم چرا این زن تحمل می کنه؟
RE: آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
این سوالیه که به نظر من خیلی از خانوما از خودشون میپرسند.
من میگم اصلا قبول واقعا رفتار بقیه با ما زشت و زننده، تحقیرآمیز و پر از توهین، اما ما که نمیتونیم تلافی کنیم به چند دلیل یا دلمون نمیاد یا بلد نیستیم یا چاره ای نداریم و با تلافی کردن همه چیرو بدتر میکنیم و یا.......
و تنها راهی که واسمون میمونه اینه ببینیم با پذیرش و قبول همین شرایط، چه تغییری میتونیم در خودمون ایجاد کنیم که کمتر آسیب ببینیم و بعد همه چیرو به خدا بسپاریم که شاهدتمام این رفتاراس.نمیدونم این عقیدم درسته یا نه اما من که واقعا وقتی رفتارهای زننده بعضی ها رو نه میتونم تلافی کنم و نه حتی اعتراض و دلم به اندازه آسمون خدا میگیره و تو تنهایی خودم حسابی گریه میکنم و نماز میخونم، از خدا میخوام تمام رفتارایی رو که با من دارن سر خودشون بیاره و من خودم انتقام خدا رو ازشون ببینم. خدا خودش گفتهکه مکر مکاران رو به خودشون برمیگردونه.
و با همین امید یه کم آروم میشم.
RE: آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام ثنا
به تالار همدردی خوش آمدید
متاسفانه این تقریبا مشکل بسیار رایجی هست واختصاص به شما ندارد. و باید شما بیشتر در مورد این مسئله بدانید.
متاسفانه بسیاری از آقایان دچار چنین اشتباهاتی شده و به صورت شوخی چنین مسئله ای را بین خودشان و در بعضی موارد با همسرشان مطرح می کنند. نکته ای که می تواند به شما کمک کند این است که حساسیت نشان دادن به این موضوع ، متاسفانه جذابیت این شوخی های آزارنده را زیاد می کند.
مهم اینست که بدانید این حرفها به این معنا نیست که همسرتان نسبت به شما و زندگی بی علاقه شده است و در سر هوای دیگری دارد( این صرفا یک کج سلیقگی است)، بلکه یک اشتباه رایج گفتاری اوست. برای کاهش و بی تاثیر کردن این مسائل بر زندگی باید این حرفها را مورد بی توجهی قرار دهید( اشتباه نکنید نه اینکه قهر کنید یا....) نه مثلا موضوع حرف را زیرکانه عوض کنید. برای اینکار شما هم به شوخی یک بخش کوچکی از حرفش را بگیرید و ضمن ادامه دادن به موضوع دلخواه خود بکشانید مثلا:
آقا: فیلم دیشب رو دیدی، فکر کنم آقاهه هم مثل من تو فکر یه زن دومی بود.
شما: آره ، اون خانم هم مثل اینکه کارمند بود، ولی نه مثل اینکه خانه دار بود، نمی دونم چرا توی این فیلم ها همیشه خانمها را خانه دار نشون میدهند، درسته بیشتر زنهای ایرانی خونه دارند. اما این خونه متعلق به شوهرانشون هم هست.( به شوخی و خنده)،
دوست داشتی یه خانم داشتی نجیب بود ( کاری به جیبت نداشت)، خانه دارم بود ( دیگه نیاز به خانه مسکونی نداشته )....
خوب دقت کن. اینها مهارت هست. یعنی باید تمرین کنی. یعنی به جای برخورد احساسی مستقیم، بطور غیر مستقیم باعث کاهش حساسیت می شوید. موضوع را از یک جایی که آقاتون شروع کرده ، شما هم شروع می کنید، یک جمله او را نیز تکرار می کنید، ولی به صورت خیلی ظریف و آهسته و آرام موضوع را عوض می کنید. ( تاکید می کنم نباید خیلی تابلو باشه بطوریکه او بفهمد و بگوید چرا موضوع را عوض کردید. اگر او متوجه شد، بدون حساسیت می توانی دوباره چند جمله ای را با او همراهی کنی)
در واقع شما می خواهید با این کار به شوهرتان بفهمانید این حرفها فقط در حد حرف است و بعد هم با ظرافت با عوض کردن موضوع به این نکته تاکید می کنید که بهتر است حرفش هم نباشد.