RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
به نام خدا
با سلام
از دوستان تقاضا دارم كه اقدام به راهنمايي و نظردهي كنند چرا كه اگر فردا نظر بدن دير هست و ايشون امروز به نظرات و ايده هاي شما بزرگواران نياز دارند و اين رو چندين بار مطرح كرده . پس دريغ نفرمائيد .
اما نظر بنده :
2 مورد رو حس كردم : شما ناخواسته يا خواسته حرفايي كه بين خودتون بوده رو به خانواده انتقال داديد ؟ يا اينكه همسرتون انقدر تند برخورد ميكنه كه پدر شما واقعا بهش بر ميخوره ؟
مورد بعدي اينكه : حس ميكنم شما همسرتون رو به نوعي با بقيه سهيم هستيد از جمله مادر و پدر .
در ضمن : فرزند بزرگتر خانواده هستيد يا كوچكتر ؟ حس ميكنم خيلي حساس هستند مادر و پدرت . يعني فكر كنم كلا خيلي برات زحمت كشيدن براي همين نگراني 200% دارند ؟
-----
يه خواهشي ديگه ام دارم : اجازه بده همسرت راحت تصميم بگيره و يه خورده غرش كنه و شير بودن خودش رو برات به نمايش در بياره . حتي شده توي مسائل ريز اينكارو بكني بكن تا يه مرد تحويل بگيري .
-----
اگر بعضي از قسمت هاي صحبت هام صرفا حدس بنده بوده و وجود خارجي ندارند ، ناديده بگيريد . با تشكر
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام سبزه
متاسفانه روش خوبي را براي زندگي انتخاب نكرده اي . مامانم اين را گفت ! بابام آن را گفت و....
عزيزم اگر ازدواج كرده اي يعني به اندازه ي كافي بالغ بوده اي كه براي زندگي ات تصميم بگيري . زندگي شما مربوط به شماست نه به پدر و مادر شما . كاملا بايد خودت افسار زندگي ات را دست بگيري . شما مي خواهي بروي مكه چرا فكر مي كني پدرت بايد چنين مسئوليتي را قبول كند كه بعدش هم كلي حرف و داستان و حكايت از توي آن استخراج بشود ؟!
ضمن اينكه پدر و ماد رهميشه عزيز و محترم هستند ( هم پدر و مادر شوهر و هم خانواده ي خود آدم ) چرا به مامان و بابا اجازه مي دهي در مورد همسرت چنين حرفهايي را بزنند . مي ترسم مثل بابات باشه يعني چه ؟!
پس اين داستانها در بسياري از مواقع از سمت خود شما به وجود ميايد . قدري بزرگتر و مسئولانه تر با زندگي و همسرت رو به رو شود .به پدر و مادر همسرت احترام بگذار و از زمينه سازي براي حرف و حديث جدا خود دار ي كن . شما تا چند ماه ديگر مي خواهي سر خانه و زندگيت بروي . پدر و مادر احترامشان به جا اما لزومي ندارد كه همه ي الف تا ي زندگي شما را بدانند .
انسانها گاهي مجبور هستند به هم كمك كنند اما نياز نيست وقتي كاري را خودتان از عهده اش بر مي آييد به غير واگذار كنيد حتي اگر اين غير پدر و مادر باشند .
زماني كه شما رفتارتان درست باشد مي بينيد كه زندگي هم شيرين مي شود و از اين مشكلات پيش نمي آيد
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام m25teh عزیز و ani گرامی!
از اینکه لطف کردید و با راهنمایی های خوبتون مشکل منو بی جواب نزاشتید واقعا ممنونم:72:
m25teh عزیز نوشته:
اما نظر بنده :
2 مورد رو حس كردم : شما ناخواسته يا خواسته حرفايي كه بين خودتون بوده رو به خانواده انتقال داديد ؟ يا اينكه همسرتون انقدر تند برخورد ميكنه كه پدر شما واقعا بهش بر ميخوره ؟
مورد بعدي اينكه : حس ميكنم شما همسرتون رو به نوعي با بقيه سهيم هستيد از جمله مادر و پدر .
در ضمن : فرزند بزرگتر خانواده هستيد يا كوچكتر ؟ حس ميكنم خيلي حساس هستند مادر و پدرت . يعني فكر كنم كلا خيلي برات زحمت كشيدن براي همين نگراني 200% دارند ؟
در مورد سوال اول شما باید بگم تقریبا هردو تاش تاحدی وجود داره یعنی بعضی چیزا رو به مامانم میگم یا خودش می پرسه شوهرم اول خوب برخورد میکرد نمیدونم چی شد رفتارش با خونوادم تغییر کرد و تبدیل شد به بی محلی یعنی هرچی بابام باهاش صحبت میکنه در حد یک کلمه یا دو کلمه جواب میده و خیلی سرد و بی تفاوت برخورد میکنه انگار نه انگار بابام جلوش نشسته و دوست داره باهاش وارد صحبت شه.
من فرزند دوم هستم و اولین فرزندی هستم که تو خونواده متاهل شدم.بله درسته پدر و مادرم خیلی روی ما بچه ها زوم هستن و چون خودشون تو زندگی اختلاف و درگیری داشتن میترسن بچه هاشونم این شرایطو تجربه کنن.
ani عزیز نوشته:
شما مي خواهي بروي مكه چرا فكر مي كني پدرت بايد چنين مسئوليتي را قبول كند كه بعدش هم كلي حرف و داستان و حكايت از توي آن استخراج بشود ؟!
ani جون دقیقا مشکل اینجا بود که نه من و نه همسرم هیچ کدوم شرایط انجام این کارو نداشتیم و مجبور شدیم به بابام بسپاریم ضمن اینکه همه کاراشو انجام دادیم و فقط همین اخریش موند که نتونستیم یعنی هیچ کدوم شهرستان نبودیم که انجام بدیم.
اکنون به نظر شما بهتر نیست به حال خودشون بزارم ؟( همسرم و خونوادم) یا اینکه به خونوادم بگم به همسرم زنگ بزنن و احوالپرسی کنن؟یا اینکه با همسرم صحبت کنم به خونوادم زنگ بزنه و دلجویی کنه؟ به نظرتون کدوم راه بهتره؟
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
نقل قول:
اکنون به نظر شما بهتر نیست به حال خودشون بزارم ؟( همسرم و خونوادم) یا اینکه به خونوادم بگم به همسرم زنگ بزنن و احوالپرسی کنن؟یا اینکه با همسرم صحبت کنم به خونوادم زنگ بزنه و دلجویی کنه؟ به نظرتون کدوم راه بهتره؟
با سلام
به نظر من ، تا اينجاي كار هر چي شده ، هر چقدر نمره منفي يا مثبت جمع كردي مهم نيست و از صفر دوباره نمره بگير توي زندگي و آغازي نو كن .
در واقع خيلي آميانه و خودموني بهت ميگم :
پاشو وايسا و زن زندگي باش براي شوهرت
مسئوليت خودت رو به عنوان همسر قبول كن و ياد بگير كه ديگر دختر كوچولوي مامان بابا نيستي و زن زندگي شوهرت هستي .
زن لباس مرد خود و مرد لباس زن خود مي باشد (قران كريم )
لباس خودت رو پاره نكن .
پرسيدي كه : نمیدونم چی شد رفتارش با خونوادم تغییر کرد و تبدیل شد به بی محلی
يه كاغذ سفيد بردار و روي اون شروع به كشيدن خط كن ، بعد از 20 خط از خودت سئوال كن نميدونم چرا اين كاغذ سفيد اينطوري خط خطي شد ؟ جواب سئوالت رو حتما بدست مياري .
به نظر من از حالا شروع كن به درست تر شدن زندگي ات و اين مسائل رو يكي يكي چال كن و اينطوري به فرموده آني گرانقدر ميرسي كه :
نقل قول:
زماني كه شما رفتارتان درست باشد مي بينيد كه زندگي هم شيرين مي شود و از اين مشكلات پيش نمي آيد
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
m25teh عزیز سلام
واقعا از اینکه دلسوزانه پست های منو دنبال میکنید و راهنمایی میدید بی نهایت ممنونم:72:
این جمله ی قشنگی که گفتید واقعا منو به فکر فرو برد فکر نمیکردم این رفتارمن بوده که مشکل زا شده خب الان فهمیدم که نباید پدر و مادرم رو تو حریم خصوصی خودمون ( من و شوهرم ) سهیم کنم و باید در مقابل حرفایی که مامانم اینا پشت سر شوهرم میزنن ایستادگی کنم دیگه چه جوری میتونم به قول شما روی پای خودم وایسم و افسار زندگیمو به دست بگیرم؟ من خیلی بی تجربه ام اگه بازم منو از نظریاتتون بهره مند کنید ممنونتون میشم:72:
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام بچه ها انقد داغونم که ...
شما گفتین نباید اجازه بدم پدر و مادرم دخالت کنن منم گوش کردم و خواستم اجازه ندم اونا واسم تصمیم بگیرن دیشب مامانم اینا زنگ زدن منم در مقابل حرفاشون حرفامو زدم که در مورد شوهرم اینطوری صحبت نکنید و من زندگیمو دوست دارم شوهرمو دوست دارم و ...
مشکل من اینه که اونا فکر میکنن حرف خودشون درسته و هرجوریه میخوان حرف خودشونو به کرسی بنشونن من واقعا دیشب داغون شدم نمیخوان حرف منو قبول کنن. تا الانم سر درد گرفتم نمیدونم با چه زبونی بهشون بفهمونم به دلسوزیتون نیاز ندارم:324:
شدن کاسه ی داغتر از اش از این به بعدم تصمیم گرفتم دیگه تلفناشونو جواب ندم اینجوری اعصابم راحت تره.
البته اینم بگم مادر شوهر منم این وسط خیلی نقش داره مرتب تو گوش شوهرم خوند که خونواده ی زنت بهت زنگ میزنن؟همش نشست پیش شوهرم از خونواده ی من بد گفت شوهرمم الان بدبین شده به خونوادم و حاضر نیست یه قدم پیش بزاره یه کاری کنه دلشون به دست بیاد از خونواده من بدش میاد:163:
یه بار بابام بهش گفت فلانی چرا زنگ نمیزنی گفته نه اینکه شما خیلی زنگ میزنین؟
مشکل من 2 تاست:
خونوادم و شوهرم یعنی شوهر منم تحت تاثیر مامانش کارایی میکنه که حرص همه رو در میاره
تو رو خدا اگه من باید کاری کنم بهم بگید دارم دیوونه میشم خدااااااااااااااااااااااا اااااااااا........
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
با سلام
آروم باش و هيچ كاري هم لازم نيست انجام بدي
الان كجايي چيكار ميكني ؟ دانشجوي خارج كشوري ؟ با پدر و مادرت چقدر فاصله داري ؟ كلا زندگيت الان چه مدلي هست ؟
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
سلام m25tehعزیز
من برای یه فرصت مطالعاتی به مدت یه سال اومدم ترکیه که انشالله یه ماه دیگه تموم میشه و برمیگردم .از مهر سال 89 اومدم.ما هردم دانشجوی ارشد بودیم که عقد کردیم وقتی من اومدم ترکیه شوهرم پایان نامشو دفاع کرد و تا الان 1سال و 6 ماه هست که عقدیم .خونواده ی ما هردو شهرستانن و شوهرم کارش تهرانه و بعد از ازدواج هم قراره تهران ساکن شیم.توی این مدت هم چون هردو دانشجوی تهران بودیم باعث شد خیلی به هم نزدیک بشیم و واقعا به هم وابسته شدیم.شوهرم الان در حال گذروندن سربازیشه که همون تهران میگذرونه .بعد از یه ماه که برگشتم قراره برای تیرماه بریم مکه و بعدهم بریم سر خونه زندگیمون.
به خدا توی این مدت با اینکه شوهرم خیلی بهش سخت گذشت ( چون ما هم از لحاظ عاطفی به هم وابسته شدیم و هم از لحاظ جنسی تاحدی رابطه داشیم البته نه کامل )ولی همه جوره حمایتم کرده که اینجا بتونم ادامه بدم وتموم کنم مشکل ما اینه که هردو خونواده مارو زیر ذره بین گذاشتن و با حرفاشون علیه دیگری و خونوادش سعی دارن مثلا بچه ی خودشونو از خامی در بیارن و نسبت به چیزایی که دورو برش میگذره اگاه کنن.
ذهنیت شوهرم واقعا نسبت به خونوادم خراب شده و انقد این حرف و حدیثا اذیتش میکنه که خیلی وقتا از اومدن به شهرستان طفره میره و تا جایی که میشه دوست داره تهران باشه و شهرستان نره حتی مواقع ضروری .خونواده ی منم از این رفتارا ی سرد دامادشون خسته شدن و هرجوریه میخوان به من بفهمونن که دارم اشتباه میکنم و بابام میگه حتی اگه بزارم بری باهاش زندگی کنی قبلش باید بیاد محضر و یک سری شرط و شروط محضری رو امضا کنه اگرنه نمیزارن تو زندگی کنی. کمکم کنید:323:
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
وقتي برگردي بهتر مي تواني شرايط را مديريت كني .
اين يك ماه را با صبوري پشت سر بگذار و وقتي بر گشتي با اقتدار و اعتماد به نفس بالا با مسائل زندگي رو به رو شو و از جايگاه احترام و حفظ آن به مسائل سرو سامان بده .
اين به هم ريختگي بيشتر به علت عدم حضور خودت و توقع طرفين از يكديگر است . به نوعي شايد هر دو طرف بهانه جويي و دلتنگي تو را دارند و واكنش ها را به هم منتقل مي كنند .
همه چيز درست ميشه . ضبور باش . يك ماه صبر كن و فقط مهربان باش و هر دو طرف را با مهرباني دعوت به آرامش كن .
RE: دخالت خانواده ها و رفتارسرد شوهرم با خونوادم
ani عزیز سلام
واقعا ممنون از ارامشی که بهم میدید .سعی میکنم همین کارو بکنم اما اگه بازم کم اوردم اجازه بدید بیام درد و دلاموبهتون بگو و بازم از راهنمایی های خوبتون استفاده کنم چون خیلی احساس تنهایی دارم یعنی فکر میکنم باید یه تنه هم شوهرمو مدیریت کنم هم خونوادمو و کسی حرف منو نمیفهمه فقط میام اینجا به شما میگم بازم ممنون:72: