RE: نمی خوام دوستش داشته باشم
ببین دوست من،شما که تصمیمتو گرفتی که بهش فکر نکنی،خوبه منم از خودم که درشرایطی شبیه به تو قرار داشتم میگم تا بیشتر مطمعن شی که نباید بهش فکر کنی
اول بذار یه کم همزاد پنداری کنم :d منم 25 سالمه،منم رشته دانشگاهیم خوبه،منم اهل دوستی با پسرا نیستم،منم حریم با جنس مخالفو رعایت میکنم
منم مثل تو همینطوری یکی از اشنایانمونو دوست داشتم،به مدت چندین سال (تقریبأ 10 سال)،یعنی از همون زمانی که ادم حس میکنه به جنس مخالف کشش داره،تا دوسال پیش عاشقش بودم،بدون هیچ گونه رابطه ای
اینم لینکش : یک تجربه:عشق دوران نوجونیم (اگه خواستی به عنوان یک تجربه تلخ ازمن بخونش)
فقط گاهی همو میدیدیم و نگاهی سرشار از احساس بینمون رد وبدل میشد،حالا گاهی هم یه سلام علیکی چیزی؛تمام حماقت من اون روزا این بود که فکر میکردم بالاخره میاد،ولی میدونی اخرش چی شد؟چند ماه پیش ازدواج کرد،هرچند وقتی خبر ازدواجشو شنیده بودم دیگه فراموشش کرده بودم ،ولی با یاداوری روزها وشبهایی که بهش فکر میکردم قلبم تیر میکشه.
ناگفته نماند که قلبم هم واقعا سراین موضوع اذیت شد وهنوزم وقتی خیلی ناراحتم تیرمیکشه ؛یعنی من هم قلب جسمیمو به اون دادم،هم قلب روحیمو
ولی اون چیکار کرد،باخانمش اومد خونمون و جلو من رژه رفت.
بعد از دیدن اون با خانمش تا چند ساعت فقط گریه کردم،تا دو هفته داغون بودم.
تا ابد هم ببینمش بهش حس دارم و تحمل رفتن به مراسم عروسیشو هم ندارم.
اصلا ازینکه بامن ازدواج نکرد ناراحت نیستم ؛فقط حسرت میخورم که چرا بیخودی دوسش داشتم،بهش فکر میکردم و عاشقش شده بودم،حسرت میخورم به معنای واقعی.چرا باید من تجربه به این تلخی و به شدت طولانی داشته باشم :302:
اینارو گفتم که مطمعن باش اگه بخوادت خودش میاد و اگه نخوادتم مثل من میشی؛من تا اخر عمر حسرت خواهم خورد که چرا به هیچی دل بسته بودم و وقتمو تلف کردم.
پس دوست من صبر کن ولی نه صبری که انتظار توش داشته باشه.
خودتو رهاکن از یادش ،فکرش ،چهرش ؛وقتتو تلف نکن دوست من