RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
عزیزم متاسفانه خیلی از مردها این اخلاق رو دارن و شوهر شما مستثنی نیست.
خوب خیلی خوشحال باش که شوهرت نجیبه و بهش اعتماد داری. بهش افتخار کن.
شما که با مادرشوهرت زندگی می کنی خوب خدا رو شکر نشون می ده که یکسری حساسیت هات کمتره.
بنظرم سعی نکن در مقام مقایسه با مادرشوهرت بر بیای. و سعی کن کمی به مادرشوهرت نزدیک بشی. حالا که شوهرت در مورد غذا از مادرشوهرت پرسیده، شما خودت هم برو باهاش صلاح و مشورت کن. سعی کن در کمال آرامش و صبوری به خانواده شوهرت نزدیک بشی.
کم کم مطمئن باش اونا ازت نظر می خوان. حتما تو زمان دختریت خانواده ت هم ازت نظر خواستن. شوهرت هم که ببینه خانواده ش روت حساب می کنن، اونم کم کم باورت می کنه.
می دونم دوست داری مستقل باشی و همه کاره ولی خوب یه مدت صبوری کن و بی تفاوت باش، نتیجه رو می بینی.
هیچ وقت سعی نکن لج و لجبازی کنی با مادرشوهرت که احترامت از بین می ره و آرامش رو از زندگیت می گیری.
شما یکم صبور باش و با حوصله جلو برو. حتما جایگاهت رو تو زندگی پیدا می کنی!
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
عزیزم مشکل شما که شوهرت از مادرش نظر میخواد تقریبا شبیه نجوا(عضو تالار) هست.تاپیک ایشون رو بخون
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
من مشکلم همچنان حل نشده و شوهرم هنوز خیلی نسبت به من رفتار سرد و بی تفاوتی دارد. اصلا مهم نیست که من چه چیزی دوست دارم یا از چه چیزی ناراحت میشوم فقط مهم اینه که شوهرم چی دوست داره. هر کاری که میگه براش میکنم ...هرکاری ولی وقتی یه چیز کوچیک ازش میخوام همیشه میگه نه...خیلی نسبت به زندگیم دلسر شدم من قبلا با هیچ پسری دوست نبودم و شوهرم اولین مرد زندگی منه ...منی که قبل از ازدواج با هیچ پسری دوست نبودم الان که ازدواج کردم مدام تو فکر اینم که بلاخره از این زندگی راحت میشم و با مردی که دوستم داره ازدواج میکنم.
تو رو خدا راهنماییم کنید. چه طوری کاری کنم که شوهرم یکم به من اهمیت بده؟ شاید باورتون نشه ولی همون هفته اول ازدواج منو از اتاق خواب بیرون کرد چون میگفت شبها خیلی تکون میخوری و من بد خواب میشم ...من از اینکه به طور یکطرفه همه کار برای شوهرم بکنم و بعد به حساب نیام خسته شدم
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
سلام:72:
اول اخماتو وا کن و یک نفس عمیق بکش
باید اعتماد به نفس خودت رو به دست بیاری. یک کاری که دوست داری انتخاب کن و بدون اینکه کسی رو در اون دخالت بدی به تنهایی انجامش بده، مثلا نقاشی، داستان نویسی، شعر، خیاطی، آشپزی و .... بعد خودت به خودت نمره 20 بده و از کار خودت راضی باش و کارت رو به کسی نشون نده تا نظر اونها باعث خوشحالی یا ناراحتیت بشه. بذار خوشحالی و رضایت از درون خودت باشه.
بعد سعی کن برای اینکه مورد توجه قرار بگیری یک کار جدیدی که کسی انجام نمی ده رو انجام بدی. مثلا اگر صدات خوبه بخونی، یه غذا یا دسر خاص تهیه کنی، یه لباس خاصی بدوزی یا مدل موی خاصی رو درست کنی. وقتی اطرافیان به مهارتت توی اون کار پی ببرن کم کم بهت نزدیک می شن و زمانی که به اون کار نیاز دارن نظر تو رو می پرسن و کم کم به چیزهایی که می خوای می رسی
سعی کن اول زندگیت لجبازی و تلخی نکنی. هر وقت هم که ناراحت شدی فقط ناراحتیت رو نشون بده و سعی کن از موضوع اصلی ناراحتیت صحبت کنی و حاشیه نری و خدایی نکرده تو ناراحتی حرفی نزنی که بعدا پشیمون شی. مطمئنم که با سعی و تلاش موفق می شی.
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negar_a
سلام:72:
اول اخماتو وا کن و یک نفس عمیق بکش
باید اعتماد به نفس خودت رو به دست بیاری. یک کاری که دوست داری انتخاب کن و بدون اینکه کسی رو در اون دخالت بدی به تنهایی انجامش بده، مثلا نقاشی، داستان نویسی، شعر، خیاطی، آشپزی و .... بعد خودت به خودت نمره 20 بده و از کار خودت راضی باش و کارت رو به کسی نشون نده تا نظر اونها باعث خوشحالی یا ناراحتیت بشه. بذار خوشحالی و رضایت از درون خودت باشه.
بعد سعی کن برای اینکه مورد توجه قرار بگیری یک کار جدیدی که کسی انجام نمی ده رو انجام بدی. مثلا اگر صدات خوبه بخونی، یه غذا یا دسر خاص تهیه کنی، یه لباس خاصی بدوزی یا مدل موی خاصی رو درست کنی. وقتی اطرافیان به مهارتت توی اون کار پی ببرن کم کم بهت نزدیک می شن و زمانی که به اون کار نیاز دارن نظر تو رو می پرسن و کم کم به چیزهایی که می خوای می رسی
سعی کن اول زندگیت لجبازی و تلخی نکنی. هر وقت هم که ناراحت شدی فقط ناراحتیت رو نشون بده و سعی کن از موضوع اصلی ناراحتیت صحبت کنی و حاشیه نری و خدایی نکرده تو ناراحتی حرفی نزنی که بعدا پشیمون شی. مطمئنم که با سعی و تلاش موفق می شی.
ممنون از راهنماییت نگار عزیز.
راستش تو فکر هستم که درس خوندن رو شروع کنم و در کنارش به داستان نویسی که خیلی بهش علاقه دارم برسم . اما راستش دستم به انجام این کارها نمیره . اونقدر شوهرم و خانواده اش روحی آزارم دادند که تمام مدت فقط نفرتم ازشون توی مغزم هستش
الان خانواده شوهرم که باهم زندگی میکنیم نمیذارند تنها برم بیرون حتی نمیذارن تنها خونه مادرم برم.برای اینکه میترسن یه وقت پررو بشم. منم برای اینکه نمیخوام درگیری پیش بیاد و از دستم ناراحت بشن و برن شوهرم رو پر کنند گوش میدم.
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
خاله سوسكه عزيزم ميفهمم كه چقدر برات تحمل اين شرايط سخته ولي من يه پيشنهاد دارم كه در مورد من جواب داده. ببين عزيزم وقتي زني توي خونه نشسته و مشغله ديگه اي نداره خيلي زياد روي حرفها و رفتارهاي اطرافيانش زمان براي فكر مي ذاره و به قولي خودخوري مي كنه. عزيزم سعي كن خودتو مشغول كني. با كاري كه بهش علاقه داري. اگه شوهرت دوست نداره سر كار براي خوب اشكال نداره برو كلاسهاي آموزشي مختلف. ورزش كن. نقاشي كن. خلاصه هر كاري كه تو رو از اون دنياي فكري بيرون بياره. ازش بخواه كه ببرتت كلاس و بياد دنبالت.
اصلا اينجوري راحتتري و مجبور نيستي توي اين ترافيك رانندگي كني يا با تاكسي اينور اونور بري.
ببين توي اون دوران كه باهاش دوست بودي سر اين مسائل بحثتون نمي شد؟ مثلا نمي گفت فلان جا نرو؟ با فلان كس دوست نشو؟ اينو نپوش؟ يا ...
دو سال زمان كافي بوده كه بشناسيش و فكر ميكنم تا حدي ميدونستي چهجور آدميه دوسش داشتي و انتخابش كردي.
حالا هم سعي كن باهاش حرف بزني. مثلا در مورد شام مهموني از خيلي قبل از اينكه اون با مادرش مشورت كنه تو باهاش مشورت كن و به نوعي بهش بفهمون كه مسئوليت انتخاب غذا با هر دوي شماست نه شخص ديگهاي.
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lonely heart
خاله سوسكه عزيزم ميفهمم كه چقدر برات تحمل اين شرايط سخته ولي من يه پيشنهاد دارم كه در مورد من جواب داده. ببين عزيزم وقتي زني توي خونه نشسته و مشغله ديگه اي نداره خيلي زياد روي حرفها و رفتارهاي اطرافيانش زمان براي فكر مي ذاره و به قولي خودخوري مي كنه. عزيزم سعي كن خودتو مشغول كني. با كاري كه بهش علاقه داري. اگه شوهرت دوست نداره سر كار براي خوب اشكال نداره برو كلاسهاي آموزشي مختلف. ورزش كن. نقاشي كن. خلاصه هر كاري كه تو رو از اون دنياي فكري بيرون بياره. ازش بخواه كه ببرتت كلاس و بياد دنبالت.
اصلا اينجوري راحتتري و مجبور نيستي توي اين ترافيك رانندگي كني يا با تاكسي اينور اونور بري.
ببين توي اون دوران كه باهاش دوست بودي سر اين مسائل بحثتون نمي شد؟ مثلا نمي گفت فلان جا نرو؟ با فلان كس دوست نشو؟ اينو نپوش؟ يا ...
دو سال زمان كافي بوده كه بشناسيش و فكر ميكنم تا حدي ميدونستي چهجور آدميه دوسش داشتي و انتخابش كردي.
حالا هم سعي كن باهاش حرف بزني. مثلا در مورد شام مهموني از خيلي قبل از اينكه اون با مادرش مشورت كنه تو باهاش مشورت كن و به نوعي بهش بفهمون كه مسئوليت انتخاب غذا با هر دوي شماست نه شخص ديگهاي.
ممنون از جوابت.
راست میگی باید یه فکری برای بیکاریم بکنم...
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
عزیزم من هم تقریبا مشکل تورو داشتم، همسرم زیاد با من مشورت نمیکرد اما خیلی ازش خواستم، ازش درخواست کن که تورو دخالت بعده توی کارش. از جانب یه شخص بالغ درخواست کن، نه با گریه، که ضعفتو برسونه، و نه اینطور که با تحکم بگی من زنت هستم و تو باید این کار رو کنی. از جانب یک شخص بالغ حرف بزن، و درخواستتو روک بگو.
در ضمن بیکاری مفرط اصلا خوب نیست و نتیجهاش همین افکاری هست که به سراغت اومده، من هم به درد تو گرفتار بودم یه مشاور از من خواست سرم رو شلوغ کنم و بعد ببینم چه اتفاقی میفته، وقتی این کار رو کردم و به کلاس زبان و ورزش رفتم روحیم صد چندان شد، به شوهرم خیلی دید مثبت تری داشتم. بهش نشون دادم که من خیلی کارها بدون اون میتونم انجام بدم، و الان احساس میکنم خیلی بیشتر دیده میشم و بهم توجه میکنه. گاهی اوقات بذار جای خالیت توی خونه احساس بشه. مثلا وقتی که میدونی خونه هست برو کلاس ورزش وقتی ببینه تو نیستی دلش واست تنگ میشه، و وقتی تو شاد و سر حال از کلاس میائی حس بهتری نسبت به بودن باهات پیدا میکنه. مطمئن باش اینها جواب میدان، در ضمن زیاد توقع غیر واقعی از شوهرت نداشته باش، واقعیت زندگی با اونی که توی فیلمها هست زمین تا آسمون فرق داره. واست آرزوی موفقیت میکنم.