RE: درد دل امشب من با خدا
خدای مهربانم،
درهای رحمت تو همیشه به روی من باز بوده اند، هر چند که من نتوانسته ام شکر نعمتت به جای آورم.
از دست و زبان که برآید ... کز عهده شکرش بدر آید؟!
و باز هم رحمت تو شامل حالم شده و کم کم زحمات چندین ساله در حال به ثمر رسیدن هستند و یکی از آرزوهایم را برایم دست یافتنی کرده ای. خدایا نمی دانم چطور باید تو را شکر گویم!
و چقدر اگر بخواهی کارهای سخت و پیچیده، آسان و ساده می شوند!
خداوندا، گاه به داشته هایم مغرور می شوم و این مرا نگران می کند.
ولی خدایا، درک کرده ام که هیچ وقت و در هیچ حالتی آنقدر در اوج نیستم و آنقدر مقامم بالا نمی رود، که هر چه هستم و هر چه بدان مغرور شده ام را فراموش می کنم و جسم ناچیزم را در مقابل تو به زمین انداخته، پیشانی بر زمین می گذارم. سجده یکی از عرفانی ترین و زیباترین حالات است. سجده یعنی آرامش کامل! و بیش از هر چیز تو را به خاطر نعمت سجده شکر می گویم و عاجزانه ازت می خواهم که این را هیچ وقت از من نگیری.
جمال در نظر و شوق همچنان باقی ... گدا اگر همه عالم بدو دهند، گداست
مرا، به عشق تو، اندیشه از ملامت نیست ... و گر کنند ملامت، نه بر من ِ تنهاست
RE: درد دل امشب من با خدا
قماش هستی ما را به ناز خویش بسوز...که آن زکات لطیفت نصیب مسکینست
الهی
ظلمت شب بر آسمان دمید
ستاره ها یک به یک روشن شدند
و چشم ها به خواب رفتند
هر دلداده با دلبر خویش خلوت کرد
من هم حضور تو ایستاده ام
الهی
آب بر دوزخ بپاش
و آتش در بهشت بریز
حجاب خوف و طمع را از میان بردار
اشکی بده ، پرده غرض ورزی چشمان را بسوزان
تا تنها تورا بینـــم
آری، مقام حیات و ممات بلند است اما ...
الهی
آن در حضور تو همچون شکوفه سیبی است
دلم حاضر کن
الهی
نیکی های کوچک و ناچیزم را بپوشان
همانگونه که ستارالعیوبم هستی
یارب مبـــاد از یادت غافل باشم
ما را تو می باید
نه این و نه آن
الهی
من تورا خواهم
تو هر چه خواهی می کن
آنگاه که دوست داری کسی همواره بیادت باشد، بیاد من باش که همواره بیاد تو هستم (بقره/152)
RE: درد دل امشب من با خدا
خداوندا!
به کدامین محراب بخوانمت؟ به کدامین قبله گاه سجده ات کنم؟ جهانی است قبله گاهت و لیک... مرا یک سر تعظیم بیشتر نیست.
به کدامین انزوا معتکف شوم، به کدامین خلوت بجویمت مادامی که مرا فکر و دلیست پر آشوب و بی قرار...
به کدامین قبله گاه بخوانمت... به قبله گاه چه بخوانمت؟ نه حرفی دارم در خور ستایشت و نه ستایشی در خور عشقت و نه عشقی درخور خدایی ات.
چون تو در مقام ناز به کمال برآمدی، سزاوار است ما را تماما نیاز باشد.
تو خود دریاب که این بیدار خفته دل را نه تاب حضورت است و نه تاب نبودت.
به محراب چه بخوانمت که مرا جز ندانم هایم ناگفته ای نمانده.
جرعه ای بنوشانم.... جرعه ای بنوشانم که ندانم هایم را جز به مستی ندانم و نخوانم.
جرعه ای ده این بیدار خفته دل را، که خفته ی بیدار دل به از آن باشد.
RE: درد دل امشب من با خدا
خدایا امشب حرف خاصی بات ندارم فقط خواستم یه تک بهت بزنم خوشحال بشم.
خوبی خدا؟اوضاع و احوال خدایی چطوره؟اوضاع و احوال بندگی که خودت میدونه افتضاحه.همش غر...یاس...ناامیدی...
وای چقدر خوبه که تو خدایی و همه اینا رو تحمل میکنی.خدایا یه چیزی رو در گوشی بهت میگم.پس اون چیزی که قرار بود بشه چی شد؟میدونی کدومو میگم که؟
چی؟صبر کنم؟
باشهههههههههههههههههه.فعل بای خدا جون:72::72:
RE: درد دل امشب من با خدا
سلام عشق بزرگ من
خدایا مرا دریاب ، زیرا می ترسم آنگونه باشم که سزاوار عشقت نباشم ، نه از آنکه دوستم نداشته باشی ، نه ، که از عشق خالص تو حتی با بزرگی گناهانم مطمئنم ، ترس من از آن است که آنگونه که سزاوارت است عاشقت نباشم
همیشه تصمیم گرفته ام که شکرگذارت باشم ، بپذیرم آنچه را که تو برایم می خواهی ، در راه خشنودی تو باشم فقط ، ولی.....
حرف کجا و عمل کجا
می ترسم حرف هایم خیلی بیشتر از عمل کردنهایم باشد ، می ترسم از منی که تو نخواهیش ، می ترسم از منی که راضیت نکند
خدایا قسم می خورم که اگر بهشتی است ، آن بهشت برای من خشنودی تو است ، حتی اگر آتش جهنم نصیبم شود
فقط کمکم کن که خوشنودی تو را بدست بیاورم که هزاران بهشت فدای یک لحظه رضایت تو باشد.
خدایا مرا آن ده که تو بخواهی
خدایا مرا حتی به اندازه چشم بر هم زدنی به حال خود وا مگذار
خدایا دوستت دارم:43:
RE: درد دل امشب من با خدا
من خدایی دارم که در این نزدیکی است
مهربان،
خوب،
قشنگ،
چهره اش نورانی ست
گاه گاهی سخنی می گوید با دل کوچک من
ساده تر از سخن ساده من،
او مرا می فهمد
او مرا می خواند
نام او ذکر من است
در غم و در شادی
چون به غم می نگرم
آن زمان رقص کنان می خندم، که خدا یار من است
که خدا در همه جا یاد من است
او خدایی ست
که مرا می خواهد
RE: درد دل امشب من با خدا
خدای بزرگ
نمیخام الان که انقدر ناامید و ناراحتم باهات حرف بزنم نمیدونم چه جوره که هر وقت از همه ناامید میشم یاد تو می افتم ولی میدونم که مشکلات و ناراحتی های عالم پیش قدرتت رام میشه پس خوداگاه و ناخوداگاه به تو پناه میبرم
ای خدای بزرگ
گناهای زیاد منو ببخش و طاعت اندک منو بپذیر که تنها دلخوشی و پناهم تو هستی
چقدر سوره توحید قشنگ وصفت کرده پس به حق این سوره به من مثه همیشه ارامش بده
ای خدای من
تو را میخانم با ناامیدی و ازت میخام که کار را بر من اسان کنی تو پادشاه بسیار با عظمتی هستی همه امورم را به تو میسپارم
ای خدا مرا این عزت بس که بنده ی تو باشم و این فخرم بس که پروردگارم تو باشی تو انچنانی که من دوست دارم پس مرا انسان که میخواهی بگردان:72::72:
RE: درد دل امشب من با خدا
خدا جون امشب بر خلاف دیشب خیلی درددل دارم.:302:
میخوام بگم خسته ام.من نمیتونم صبر کنم.من حوصله صبر کردن ندارم.دلم میخواد همه چیز زود انجام بشه.تو خدایی صبرت زیاده فوق فوقشم ایوب بندت هم صبرش زیاد اما من که نمیتونم.
دلم میخواد گریه کنم.یه کاری کن زود بشه.باشه؟باشه؟
امیدوارم بگی باشه
:72:این گلم اوردم خیال نکنی غر میزنم یعنی قهرم،من اشتی اشتیم.
باشه؟زود زود...:46:
بای
زوووووووووووووووووووووووو وووووووووووووووووووددد
RE: درد دل امشب من با خدا
خدای من ...
گفتی دستانم را به تو بسپارم
یک بغل عاطفه،مهر،عشق...کوله بارم باشد...
یک تنفس کافیست که به مقصد برسم.
یک تنفس که کم آمد هیچ ...
لحظه ها در خفقان اند هنوز...
کوله بارم همه مانده ست به دوش...
هیچ کس اینجا نیست
نه کسی مهر مرا می خواهد
نه کسی دست مرا می گیرد....
و نه مقصد پیداست!
نکند دست تو در دستم نیست!!!!!
:302:
:302:
:302:
:302:
RE: درد دل امشب من با خدا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گلنوش67
خداي من
تو را زماني خوب يافتم تمام فكر و ذكرم تو بودي
چرا گمت كردم چرا فراموشت كردم چرا ديگر تمام ذهنم را مشغول نميكني؟
خداي من تو كه توانايي پس دوباره مرا به آن روز هاي معنوي برگردان خدايا تنهايم نگذار