من نیومدم محکوم بشم بهشت عزیز من دنبال چاره هستم اگه میبینید موضوع بی ارزشی هست خواهشن جواب ندین اگه هم جواب میدین ندونسته ادم دورغگو خطاب نکنید
نمایش نسخه قابل چاپ
من نیومدم محکوم بشم بهشت عزیز من دنبال چاره هستم اگه میبینید موضوع بی ارزشی هست خواهشن جواب ندین اگه هم جواب میدین ندونسته ادم دورغگو خطاب نکنید
سلام
از اتفاقی که براتون افتاده متاسفم. من تاپیک قبلی شما رو نخوندم ولی تصمیمی که گرفتید، اشتباه بوده.
اما خوب این اشتباه رو انجام دادید و نمی شه برگشت به عقب. اما میشه از اشتباه مجدد جلوگیری کرد.
چند نکته بنظرم می رسه، شاید براتون مفید باشه:
1- به این آقای دوم خیلی جهت ازدواج مطمئن نباشید. احتمال این را هم بگذارید که هرگز ازدواجی مطرح نشود. و با این احتمال برای آینده تان برنامه ریزی کنید.
2- ضمن تاکید بر نکته بالا، یک احتمالی هم برای رخ دادن درخواست ازدواج از طرف این آقا در نظر بگیرید. زندگی شما با یک نامحرم این احتمال را صفر خواهد کرد.
3- ظاهرا شما طلاق توافقی گرفته اید. در مورد منزل و سایر اموال چگونه توافق کردید. زودتر طبق توافقتان عمل کنید.
4- اگر شما قصدتان این بود که طلاقتان را بعد از عید علنی کنید، به آن تاریخ موکول می کردید. حالا که نکردید و چنانچه طبق توافقتان منزل از آن شما نخواهد بود، ناچار به منزل پدرتان بروید. زندگی با یک نامحرم زیر یک سقف صرفا وجه شما را خراب خواهد کرد.
ما طبق توافقی که کرده ایم ایشون باید منزل رو ترک کنن اما انقدر دردسر داره واسه رفتن که خودشم نمیدونه از کجا شروع کنه یه بدهی 2.5 داره که باید تا عید بده خودش با خانوادش مشکل داره یه جا برای خواب نداره و چیزای دیگه همه اینا جمع شدن و باز داره من رو دیونه میکنه بهش میگم آخه چرا این همه دردسر داری خسته نشدی اصلا نمیتونیم همدیگرو درک کنیم نه میتونم بهش بگم برو نه میتونم بهش بگم بمون
وای دارم دیونه میشم باز دارم حرص میخورم باز دارم به کارای بی منطقش فکر میکنم باز دارم باهاش بحث میکنم و میگم اگه تو یه ذره عاقلانه رفتار میکردی من یعنی ما تو این موقعیت نبودیم من الان اینجور بدبخت نشده بودم نمیتونم از خونه بندازمش بیرون چون از اول نه گفتن رو بلد نشدم همیشه دلم به حالش سوخته نمیتونم بیرونش کنم میگم تو باعث شدی کارات باعث شد من بهت خیانت کنم باعث شد من طلاق بگیرم من اون همه طلاق گفتم تا بترسی ولی تو نفهمیدی و خیلی راحت باهاش کنار اومدی و طلاق گرفتیم دارم روانی میشم.
ببین شما مشکل بزرگ زندگی خودت هستی
بله شما!
شما اگه قاطعیت داشتی این بلاها سرت نمی اومد. الانم بجای دلسوزی بی مورد ازش بخواه سریع خونه رو ترک کنه و نگران این نباش که کجا میره و چی میشه چون اینطوری اصلا طلاقتون دچار اشکاله.بهش بگو بره چون اون الان برای شما حکم نامحرم رو داره . به شما چه ربطی داره که نمیدونه از کجا شروع کنه ؟:316:
باید بگم بره ولی چه جوری چطور مثل قبل رفتار میکنه انگار باز زن و شوهریم هیچ چیز رو درک نمیکنه میدونم همش تقصیره خودمه چون نمیتونم سفت و سخت باشم زود دلم به رحم میاد میدونم کارم اشتباهه ولی.........
با اون اقا هم قطع رابطه کردم دیگه نمیخوام کسی پیشم باشه میخوام تنها باشم یا تاوان اشتباهاتم رو میدم یا که همه چیز رو بهتر میکنم.
بهتون تبریک می گم. :72:
بخاطر اولین قدم مثبت و درستی که برداشتید. قطع ارتباط با اون آقا. فعلا تحت هیچ عنوانی با ایشون ارتباط نداشته باش.
کار بسیار خوبی کردید.
اما الان لازمه قدم بعدی را بردارید. به هر حال چه امرزو چه یک هفته بعد، خانواده ها باید بدونند که شما جدا شدید. پس همین امروز این کار را بکنید.
امروز اگر این کار را بکنید با یک مشکل مواجهید. طلاق بدون اطلاع خانواده ها.
فردا اگر این کار را بکنید با دو مشکل مواجهید. طلاق بدون اطلاع خانواده ها+ زندگی در یک خانه با مرد نامحرم ( البته من نمی دونم بعد از طلاق بلافاصله نامحرم می شید؟ شرعیش چه جوریه؟ )
پس سعی کن تعداد مشکلاتت را کمتر کنی. همین امروز به هر دو خانواده اطلاع بده. کار سختیه. می دونم. اما راه بهتری وجود نداره. به تعویق انداختنش فقط بدترش می کنه.
گفته شما کاملا صحیح ولی من به اینم فکر میکنم اگه خانودام بدونن میخوان چی کار کنن یعنی ازم حمایت میکنن فکر نکنم همچین کاری کنن تنها آرزوم اینه که تنها باشم نه کسی سراغ من رو بگیره نه من از کسی خبر داشته باشم تازه به این نتیجه رسیدم میخوام مثل ربات زندگی کنم صبح پاشم برم سرکار عصر برگردم و بعد چند ساعت بخوابم و روزا بگذره تا ببینم کی به آخر عمرم میرسم. مشکل جسمی هم دارم ولی اصلا پیگیرش نمیشم دکتر نمیرم میگم نهایت چی میشه فکر میکنم بهترین چیز تو زندگیم خواب هست تو خواب آرامش دارم میخوام بخوابم و بیدار نشم. از وقتی خودمو شناختم فقط گرفتاری دیدم همه این روزائی که الان میگذرونم انگار یه بار زندگی کردم و باز داره تکرار میشه
.........و نامزدی ناموفق(که بهش نامزدی هم نمیشه گفت شروع نشده تموم شد) -ازدواج ناموفق -طلاق -بیماری ومرگ. وقتی به مشاور زندگی رو تعریف کردم به چهره ام نگاه کرد گفت" رنگ رخسار خبر میدهد از سر درون".:302:
شما دارید از مشاور کمک می گیرید، پس حرفهای من غیر متخصص نمی تونه خیلی قابل اعتماد یا صحیح باشه. شاید هم در شرایط خاص شما به خاطر مشکلات پی در پی و زیادی که داشتید ورود یک غیرمتخصص در روندی که دارید با کمک مشاورتون طی می کنید اختلال ایجاد کنه.
به هر حال به عنوان یک دوست نظرم را می گم. شاید هم سبب خیر شدم و یکی از کارشناسان تالار هم گذرش به اینطرفها افتاد.
شما نیاز به استراحت دارید. نیاز به آرامش دارید. اما نه به اون شکلی که خودتون مطرح کردید. معنیش این نیست که تارک دنیا بشید. بهتره به خودتون برسید. یه مدت سعی کنید خیلی به خودتون توجه کنید. به ورزش، تغذیه، سفر، مطالعه، تفریح، دیدن فیلم ... خلاصه کامل تمرکز کنید روی خودتون که خستگی این سالهای ساپورت کردن همسر و مشکلات اون از تنتون در بره. بعد روی شخصیت خودتون و رفع یا کمرنگ کردن ضعفهاتون کار کنید. نه گفتن، قاطع بودن و ... به کمک یک مشاور اشکالات روابط و رفتارهای قبلیتون را پیدا کنید و راههای رفعش را یاد بگیرید. شاید باید یکسال برای این مقدمات وقت بگذارید.
بعد می تونید برای ادامه ی مسیر زندگیتون و انتخاب همراه زندگیتون تصمیم بگیرید. حتی اگر همسر سابقتون درخواست برگشت و زندگی مجدد دادند، به نظر من لازمه که این زمان و فاصله را به خودتون و ایشون بدید و برای ورود فرد جدید هم همینطور. اول باید خودتون را تقویت کنید.
فرض کنید زندگی یک میدان ورزشی است. شما تو این میدان ضربه خوردید و آسیب دیدید. حالا اومدید کنار زمین برای درمان، اما ضربه اینقد محکم بوده که نیاز به درمان جدی و بازپروری دارید. اگر با این سر و تن زخمی دوباره وارد زمین بشید حتی با داشتن هم تیمی های خوب و یاران خوب، باز هم بازی سختی در پیش خواهید داشت. هم به خودتون و هم به هم تیمی هاتون ضرر می زنید. صبر کنید تا کامل خوب بشید و با نیروی تازه وارد زمین بشید.