RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
مرسی sisilii عزیز
پس چیزی که از حرفهای شما برداشت کردم اینه که فعلا" کلا" نقاط ضعف شوهرم رو ول کنم و فقط روی خودم تمرکز کنم درسته؟؟
این خیلی برام سخته میدونی مثلا" من دارم آرام بودن رو تمرین میکنم و اینکه عصبی نشم و آرامش داشته باشم و خوب هم دارم پیش میرم ..اما به محض اینکه کوچکترین نکته منفی توی شوهرم میبینم یا حتی به دلیلی یادش میفتم همه آرامشمو از دست میدم و عصبی میشم و باید همونجا و در همون لحظه (چون بی صبرم)اونو بهش بگم و با حالت عصبی هم میگم حتی اگه نصف شب باشه و خواب باشه یا باید بیدارش کنم و بهش بگم یا تا صبح که پاشه خوابم نمیبره:302:
نمیدونم حس میکنم یه حالت وسواسی نسبت به ایرادات شوهرم پیدا کردم بصورت ناخاسته که خیلی عذابم میده و نمیذاره آروم باشم ..شاید این مسئله بخاطر اینه که خوب ایراد و اشکال ماشالا کم نداره و من از باببت دونه دونه شون خیلی عذاب کشیدم..
یه چیز دیگه که گفتی هر چیزی و ایرادی رو غیر مستقیم بهش بگو ، من خیلی دوس داشتم که میشد اینکارو کنم و جواب میداد ولی متاسفانه آدمیه که وقتی یه چیزی رو بصورت ملایم و غیر مستقیم بهش میگی خیلی جدیش نمیگیره و اصلا" بهش فکر نمیکنه فقط زمانی یه چیزو کمی جدی میگیره و بهش توجه میکنه که رک و مستقیم . تا حدی تند بهش گفته بشه ..اینم یکی دیگه از مشکلاتیه که من بیچاره دارم باهاش و باعث میشه سر هر مسئله کوچیک بحث تندی پیش بیاد و اعصاب من متشنج بشه:302:
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
نقل قول:
این خیلی برام سخته میدونی مثلا" من دارم آرام بودن رو تمرین میکنم و اینکه عصبی نشم و آرامش داشته باشم و خوب هم دارم پیش میرم ..اما به محض اینکه کوچکترین نکته منفی توی شوهرم میبینم یا حتی به دلیلی یادش میفتم همه آرامشمو از دست میدم و عصبی میشم و باید همونجا و در همون لحظه (چون بی صبرم)اونو بهش بگم و با حالت عصبی هم میگم حتی اگه نصف شب باشه و خواب باشه یا باید بیدارش کنم و بهش بگم یا تا صبح که پاشه خوابم نمیبره302
1 : اتفاقا قرار هست كه همين مرحله سخت بودن رو بگذروني و با تمرين كردن بفهمي كه بايد صبر كني .
شما لطف نميكني كه ميخواي صبور باشي بلكه وظيفه ات هست كه ميخواي صبور باشي . متوجه هستيد كه ؟
شما لطف نميكني كه ميخواي خود سازي كني بلكه براي بهتر زندگي كردن ميخواي خودسازي كني . متوجه ايد كه ؟
2 : اينقدر تكرار نكن بي صبرم بي صبرم در عوض تكرار كن بايد صبر كنم بايد صبر كنم و به ذهن خودت آموزش بده كه صبر كنه ، مثل غذا كه هي ميخواي بخوري و ياد گرفتي كه به وقتش غذا بخوري . حالا هي به ذهنت ياد بده با كلمه صبر كردن آشتي كنه و در زمان گرسنگي عصب هات از صبر تغذيه بگيره نه خشم و بد اخلاقي .
باز هم ميگم در حق خودت ظلم داري ميكني + حق شوهرت اگه تغيير رو از همين حالا شروع نكني چون حالا ميدوني و تا ديروز نميدونستي چه بايد بكني .
نگران اين هم نباش كه ديگران در مورد تو چه فكري ميكنند ، اونا احتمالا اصلا به تو فكر نميكنن
يعني فقط خودت مهمي كه چه فكري ميكني تا بتوني زندگي خودت رو رقم بزني .
دعا گوي شما . برادر كوچكتان
يامولاعلي
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
ممنونم جناب محترمm25teh
چشم من دارم سعی میکنم صبور باشم حتی وقتی چیزی توی ذوقم میخوره با اینکه خیلی سخته برام اما همه سعیمو میکنم تا ببینم چی میشه:72:
اگر لطف کنید و در مورد مسائل دیگهای که مطرح کردم به خصوص اینکه اگر مسئله ای رو آروم یا غیر مستقیم به شوهرم بگم جدیش نمیگیره بگین باید چیکار کنم ممنون میشم..خب ببینین همین خصوصیتش باعث میشه من آرامشمو از دست بدم چون مجبورم میکنه همون مسئله کوچیک رو با لحن بلند و مستقیم و گاها"توهین آمیز بهش بگم و نتیجه اینکه حال خودم بد میشه..همیشه همینطور بوده و باعث شده که من در زندگی باهاش رنگ ارامش رو نبینم در عین اینکه خودش ادم آرومیه ..واقعا" دیگه خسته شدم از این وضع و دلم میخواد یه زندگی اروم و لذتبخش رو تجربه کنم.
اگر میشه بیشتر راهنمایی کنید که الان من کلا" کاری به کار اون نداشته باشم یعنی؟؟چیکار کنم؟
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام:72:
دوست عزیز فعلا رو خودت تمرکز کن.
همین خودش یک امتحانه چیزی که شما رو عصبی کرد به جای اینکه شوهرت و از خواب بیدار کنی و همون موقع بگی به خودت بقبولان که من باید بخوابم و فردا که او از سر کار برگشت این موضوع رو بگم خب قطعا خیلی سخته اما خودش یک تمرینه برای صبور بودن.
من نمی دونم چرا شما فکر می کنی همسرت سرشار از ایراده. در حالی که خودتون هم ایرادات بسیاری داری از جمله کم صبر بودنت عصبی شدنت و....
بهتر نیست ایرادات همسرت و مثبت ببینی؟
اینکه که او ادم ارومیه یک خصیصه مثبته نه منفی. اینکه دوست داره همه چیز رک و پوست کنده گفته بشه نه در لفافه خیلی خوبه.
اما اینکه شما مسایل رو با صراحت اما با لحن تند می گی خیلی بده. شما دو تا کلمه عاشقانه و قربون صدقه ضمیمه حرفت کن و موضوع و مستقیم بهش بگو به نظرم تاثیرش 2 برابر خواهد بود.
موفق باشی:72:
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام باران5656
ورودت به جمع دوستان همدردی را گرامی می دارم
خــــــــــوش آمـــــــدی
عزیزم
اینکه خودت به اشکالات و ضعفهایت توجه داری و حتی لیست می کنی ، خیلی خوبه ، اما دقت داشته باش که به خاطر احساس محور بودنت ، حال تسلیم و بی اراده بودن در برابر آنها را نیابی .
احتمال می دهم که پیش از ازدواج آرزویت این بوده که همسری نصیبت بشه که با نوع رفتار و خصوصیاتش تو را بر ضعفهایت غلبه دهد ، به عبارتی خودت را برای مدیریت کردن خودت و از ضعف به قوت آمدن صاحب اراده نمی دیدی و لذا مردی را آرزو می کرده ای که با قدرت و تسلط و هیجان بالا و ... بتواند ترا مدیریت کند و شما به کمک او از شر ضعفهایی که از خود درک کرده و بابتشون رنج می بری خلاص کند و زنی قوی و مورد رضایت خودت شوی ، و چون همسرت را چنین نمی بینی ناراضی بوده و ضعفهایش ( به زعم شما ) را زوم کرده ای .
نیاز دارم ببینم این احتمال درست هست یا خیر تا بهتر بتونم در ادامه راهنمائی کنم . لذا منتظر پاسخ شما می مانم تا بعد ادامه دهم .
.
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام فرشته عزیز
خیلی خوشحال شدم که شما هم به مشکل من توجه کردین ،پیشاپیش بگم که من فوق العاده به قدرت درک و نظرات شما ایمان دارم و از مطالعه پستهای خردمندانه ای که برای سایر دوستان میفرستین بسیارر لذت میبرم:72:
حدس شما تا حد زیادی درسته من کلا" همیشه(حتی از زمان بچگی) دوست داشتم با مردی باشم که قاطعیت و جذبه داشته باشه البته در کنارش خیلی هم منو دوست داشته باشه..شاید خنده دار بیاد بنظرتون ولی یادم میاد بچه که بودم به مامانم اینا میگفتم خوش به حال زنی که شوههرش کتکش میزنه چه مرد با جذبه ای داره..:311: البته خوب الان این حرف خیلی بچه گانه و مسخرس برام ولی کلا" این مسئله قاطعیت بطور کلی خیلی مهم بوده برام نه صرفا" برای اینکه بتونه من رو اصلاح کنه کلا" لذت دوست دارم این خصوصیت رو..
و متاسفانه این مسئله دقیقا" همون چیزیه که در وجود همسرم خیلی کمرنگه:302:
حتما" براتون سواله که خوب چرا اصلا" من با همچین مردی ازدواج کردم،خوب باید بگم اولا" که توی دوران اشنایی و دوستی پیش از ازدواج که چند ماهی بیشتر طول نکشید خیلی متوجه این خصوصیت ایشون نبودم و به مرور متوجه این مسئله شدم و همین باعث شد که علاقم به ایشون کم بشه و احساس کمبود د اشته باشم که اصلا" دوست ندارم اینجور باشه و خیلی از این مسئله عذاب میکشم..
البته همسرم خصوصیات مثبتی هم داره مثلا" اینه خیلی صبوره .مهربونه خیلی منو و غرغرامو خوب تحمل میکنه .صادقه.بسیار با سواد و با اطلاعاته و بسیار اهل مطالعه..
به اندازه موهای سرش کتاب خونده و در هر زمینهای که بگین اطلاعات بالا داره ولی مسئله ای که برای من جالبه اینه که بعد از این همه مطالعه و اطلاعات بالا گاها" ساده ترین و پیش پا افتاده ترین مسائل رو که یه آدم بیسواد هم بلده و رعایت میکنه رو ایشون توجه نمیکنه و رعایت نمیکنه مسائا بسیار ابتدایی مثل اینکه چطور محبتت رو به کسی نشون بدی یا اینکه در زندگی نظم و برنامه داشته باشی،مرتب باشیو شلخته نباشی یا اینکه حرفی نزنی و قولی ندی که در توانت نیست یا اینکه چطور کنترل زندگی و زنت رو تو دستت بگیری و بتونی روی زنت تاثیر گذار باشی و و و
و من بهش میگم پی چه فایده این همه کتابی که خوندیو میخونی و این همه اطلاعاتی که داری که تو ابتدایی ترین اصول زندگی و روابط رو ازشون یاد نگرفتی آخه.. به خدا باعث شده من انگیزم برای مطالعه هم از بین بره..
همه اینارو بارها و بارها به خودش گفتم و ازش خواستم که درست شه البته تغییراتی کرده و لی نه آنچنان.
اینم میدونم که من هم صبرم کم بوده و بیشتر وقتا اینارو با ناراحتی ،دعوا و گاهی توهین بهش گفتم و بعضی وقتا هم که آروم براش توضیح دادم انتظار داشتم که سریع درست بشه و نشده اونجور که دلم میخاسته و دوباره من حالم بد شده..
ببخشید دیگه سرتونو دردر اوردم، حرف خیلی زیاده فعلا" تا همین جا باشه ..
مشتاقانه منتظر حرفها و راهنماییهای همه عزیزان هستم:72:
ببخشید فرشته مهربون یک سوال متفرقه داشتم ازتون ممنون میشم راهنماییم کنید در این زمینه..
من کارشناسی ارشد در یک رشته فنی مهندسی دارم ولی بشدت به مسائل مربوط به روانشناسی و خودشناسی علاقه دارم و آرزوم اینه که بتونم در این زمینه کار و فعالیت کنم میخواستم بپرسم با توجه به این مسئله و اینکه رشته تحصیلیم هیچ ربطی به این موضع نداره ،من میتونم برای ارشد یکی از رشته های مربوط به روانشناسی کنکور پیام نور شرکت کنم؟ یعنی برای اینکه بتونم تو این رشته که مورد علاقم هست کار کنم حتما" باید 3 سال برم فوقشو یگیرم یا لینکه میتونم در دوره هایی شرکت کنم و آموزش ببینم و بعد شروع به کار کنم در این زمینه؟؟
به نظر شما کدوم بهتره؟و کدوم عملیه؟و بعدا" در کدوم مراکز میتونم در زمینه مشاوره فعالیت کنم؟؟
یا اصلا" بهتره فکرشو از سرم بیرون کنم:302:
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
با سلام
در زندگی خودمان میتوانیم کارشناس خبره در زمینه روانشناسی باشیم .
به نظر من مشاوره را از هم اکنون اجرا کنید و اتفاقا روی خودتان امتحان کنید .
احساس میکنم از طرفی دیگر دنبال تایید گرفتن هستید . زودتر به صورت عملی روی خودت کار کن و متفرقه فکر نکن.
با تشکر
برادرکوچکتان
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
نقل قول:
اگر لطف کنید و در مورد مسائل دیگهای که مطرح کردم به خصوص اینکه اگر مسئله ای رو آروم یا غیر مستقیم به شوهرم بگم جدیش نمیگیره بگین باید چیکار کنم ممنون میشم..خب ببینین همین خصوصیتش باعث میشه من آرامشمو از دست بدم چون مجبورم میکنه همون مسئله کوچیک رو با لحن بلند و مستقیم و گاها"توهین آمیز بهش بگم
به نظر بنده :
بعضي مسائل در زندگي پيش مياد كه واقعا وحشتناك هست و شخص ديگه نميتونه راحت بگه : خب مثبت فكر كن و آروم باش ، سعي كن به خودت نياري و مثبت انديشي رو در زندگي خودت وارد كن ، به مسائل طوري نگاه كن تا زندگي خوبي داشته باشي و ...
ما از كودكي تحت سرپرستي خانواده و از طرف ديگه برخوردهاي محيطي جامعه خودمان رشد كرديم . از كودكي در حق ما جفا و بي معرفتي هاي بسياري شده و البته از كودكي خيلي ها ما را دوست داشته و عاشق ما بودن و سعي كرده اند تا بهترين زندگي را براي ما بسازند .
از كودكي تا جواني و البته لحظه به لحظه زندگي لحظات خوش و ناخوشي را سپري كرده ايم . در زندگي ديگران هم دقت كرده ايم و وقتي مثلا ديده ايم كه شوهر خانم Y با او چقدر مهربان صحبت ميكنه آرزوي داشتن چنان شوهري و يا خانم آقاي x با او چقدر مودبانه برخورد ميكنه براي خود آرزوهاي بسياري ساخته ايم .
جامعه و خانواده ما جزو اصلي ترين و موثرترين افراد در ساخت شخصيت ما هست .
حالا فكرش را كه ميكنيم وقتي در ظرفي بارها و بارها سركه ميريزيم و مصرف ميكنيم يا در ظرفي آب ليمو ميريزيم و در آن نگه داري ميكنيم ، خود به خود آن ظرف بوي آن مواد را ميگيرد .
حالا فرض بگيريم كه ميخواهيم در آن ظرف آب خالص نگهداري كنيم ؛ رنگ و بوي آن را ميگيرد ، مزه سركه يا آبليمو ميدهد .
به مرور زمان ، و با عوض كردن متداول آب خالص ميتوانيم تازه تازه ظرف را از بوي مواد قبلي رها كنيم .
حالا درست است كه اولين كار پذيرفتن اشتباه است اما مرحله قوي تر از آن اين است كه خود را نجات بدهي .
سئوال هايي كه ذهنت رو مشغول خواهد كرد : چيكار كنم ؟ چطوري ؟ چرا من اينقدر بد هستم ؟ چرا انقدر بد ميارم ؟
خودتان را اذيت نكنيد ، اين يك مسئله عادي و طبيعي هست .
روشي كه من خودم استفاده كردم به خودم نمره 10- (منفي 10) دادم و شروع كردم به اصلاح خودم و گفتم هر كار مثبتي كه انجام دادم نمره اي به خودم ميدم و به سمت صفر حركت ميكنم تا اول به نقطه صفر برسم و بعد تازه در مورد مثبت شدن زندگيم تصميم بگيرم .
اين حركت رو نزديك به 7 ماه انجام دادم و ...
به هر شكل هدف گذاري به اين شكل ميتوني انجام بدي و منظور از هدف گذاري اين نيست كه شما كلاسي چيزي بري و كلا زندگيت محدود به يك چيز بشه .
مثلا من با خوندن منظم نماز و قرآن به خودم يه نمره قرار دادم . براي رفتن به دانشگاه و قبول شدن در ترم اول رو يك نمره قرار دادم و شغلم رو يك نمره ، از خواب بيدار شدن رو يك نمره ، و ...
هدف هاي نامحدود ولي كاري .
با خودت روراست باش همين .
موفق باشي
يامولاعلي
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
ممنونم که وقت میذارید جنابm25te
به دقت مطالبتون رو خوندم و بخصوص از اون قسمتی که فرموده بودین نمره به خودتون دادین خیلی خوشم اومد ،واقعا" باید به این صبر و اراده آفرین گفت و بخصوص اینکه اینکارو 7 ماه ادامه دادین!
میدوننین من همیشه دلم میخواسته آدم بهتری باشم و اشکالات فراوان و بعضا" حادم رو رفع کنم چون به شدت به این مسئله معتقد بودم همیشه که بیرون زندگی ما در واقع تصویری است از روح و افکار ما و امکان نداره که یک فرد که روح بیماری داره بتونه زندگی شاد و سالمی داشته باشه پس همیشه تکونهایی سعی کردم به خودم بدم و حرکت های مثبتی رو شروع کردم ولی متاسفانه ادامه دار نبودن و به محض بروز اولین مسئله منفی و یا غیر منفی که فکرمو درگیرش کرده ول کردم..و واقعا" غبطه میخورم به اراده و صبر شما..
و همچنین یک مشکل اساسی و ریشه ای که از بچگی داشتم و اینم همیشه باعث شده زود نا امید بشم و ول کنم..نمیدونم چجوری براتون بگم ولی از بچگی همیشه یه چیزی ته ذهنم به من میگفت تو هیچوقت نمیتونی از زندگیت کاملا" راضی باشی .. و این مسئله و ذهنیت تا الن ولم نکرده و این همیشه ته ذهنم بوده و هست و اینکه همیشه یک یا چند مشکل اساسی تو زندگیت وجود داره و محاله که بتونی بدون مشکل و با آرامش زندگی کنی..
و مطمئمنم همین ذهنیت هم باعث شده که من تا به الان همیشه زندگیم دچار مشکلی بوده و به محض اینکه یک مشکلم حل شده مشکل بعدی بوجود اومده...روانیم کرده این ذهنیتی که نمیدونم از کجا اومده ولی آنچنان در من ریشه داره که به هیییییچ وجه نمیتونم ازش خلاص شم..
و مطمئن هم هستم که تا زمانی که این ذهنیت منفی لعنتی رو نتونم پاک کنم رنگ ارامش رو تو زندگیم نمیبینم همونطور که تا الان ندیدم..
یادم میاد فقط یه زمانی بود چند سال پیش که از ته دلم احساس شادی میکردم و خودمو واقع" خوشبخت احساس میکردم اما چون با ذهنیتم جور در نمیومد مدام در حال پیدا کردن یه مشکل بودم و واقع" واقع" دست خودم نبود و غیر ارادی بود این مسئله جوریکه خودمم عذاب میکشیدم تا اینکه به این توهم رسیدم که بیماری مهلکی دارم و بزودی میمیرم و دائم در حال پیدا کردن علائم بیماریم بودم و پیدا هم میکردم حتی رفتم دکتر و دکتر میگفت هیچیت نیست ولی من مطمئن بودم یه چیزیم هست تا بالاخره به زور آزمایش دادم و که دیدم هیچیم نیست با این حال ول کن نبودم تا وقتی که مشکلی(اقتصادی) تو زندگیم بوجود اومد اونوقت دیگه توهم بیماری دست از سرم برداشت.
میخوام بگم این ذهن بیماره من نمیتونه زندگی من رو بدون مشکل تصور کنه و اینو محال میدونه و حتی اگه واقع" هیچی نباشه توهم میزنه و این توهم تا جایی ادامه داره که یک مشکل اساسی برام بوجود بیاد اونوقت خود به خود رفع میشه..
نمیدونم رسوندم یا نه مثلا" من وقتی که میخوام شروع کنم حرکت مثبتی رو و تو ذهنم آینده مو تصور میکنم که شادم و آرومم نمیتونم بخاطر اون ذهنیت منفی این تصور مثبت رو داشته باشم و هر چقدر هم که این آیندهای که میخوام تصورش کنم قشنگتر و بهتر باشه اونو محال تر میدونم..
با توجه به اینکه این پیش زمینه ذهنی در من بسیار قوی و ریشهای هست و از زمانیکه خودمو شناختم وجود داشته ،توروخدا اگه راهی به ذهنتون میرسه که شاید من بتونم ازش خلاص بشم بگین به من چون میدونم ریشه همه مشکلات و بد بختیهام تو زندگی همین بوده و هست:302:
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
با سلام
لطفا جمله زیری رو برعکس بنویس تا همه ما بخونیمش :مثال : نمیدونم = میدونم
تاکید میکنم جمله ای که در زیر مینویسم رو برعکس بنویس :
نقل قول:
نمیدونم رسوندم یا نه مثلا" من وقتی که میخوام شروع کنم حرکت مثبتی رو و تو ذهنم آینده مو تصور میکنم که شادم و آرومم نمیتونم بخاطر اون ذهنیت منفی این تصور مثبت رو داشته باشم و هر چقدر هم که این آیندهای که میخوام تصورش کنم قشنگتر و بهتر باشه اونو محال تر میدونم..
پس لطفا برعکس بنویس
با تشکر
یامولاعلی