RE: با دوستی بدون ازدواج چکار کنم؟
دوست عزیز، اصلا کار خوبی نیست که منتظر مرگ بنشینیم!
من هم تقریبا شرایطی مثل شرایط شما رو داشتم، قبل از ازدواجم تردیدهای شما رو داشتم، اما طی صحبتهایی که با دکترهاو همسرم داشتم تصمیم گرفتم زندگی کنم.
طرز فکر شما غلطه و شما رو به نابودی می کشونه، خیلی معذرت می خوام اما کاری که شما می کنید، کاری نیست که باید انجام بدید، من نمی گم که خیلی ها هستن که شرایط بدتری داشتن و به زندگی امیدوار بودن، نمی گم چون خودتون قطعا اینو می دونید، کسی که تشخیص می ده کی فرصت ما تموم شده خداست نه ما، چه بسا افرادی که در سلامت کامل بودن و در یک سانحه جونشون رو از دست دادن، حتی در سنین پایین تر از شما.
حرفی که میخوام بزنم اینه، چه 1 ثانیه، چه 1 روز، چه 100 سال، نبایدفرصت زندگی کردن رو از دست داد، باید از صمیم قلب زندگی کرد.
من هم می دونستم که ممکنه برای همسرم مشکل ایجاد کنم، من حتی تا یک قدمی مرگ هم رفتم، نمیخوام در مورد اون روزها صحبت کنم، اما ما نمی تونیم به جای دیگران تصمیم بگیریم، همسر من انتخاب کرد که با من و با شرایطی که دارم زندگی کنه، اون کاملا همه چیز رو می دونست و کنارم موند.
رابطه ای که الان شما دارید یک قضیه اس و طرز فکر و نگاهتون چیز دیگه، خیلی معذرت می خوام اما من احساس می کنم شما دارید تدریجا خودکشی می کنید، به جای این کار زندگی کنید و بابت هر لحظه ای که می گذره و هنوز نفس می کشید خدا رو شکر کنید و به آرزوهاتون فکر کنیدو اونها رو به دست بیارید.
:72:
RE: با دوستی بدون ازدواج چکار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
دوست عزیز، اصلا کار خوبی نیست که منتظر مرگ بنشینیم!
من هم تقریبا شرایطی مثل شرایط شما رو داشتم، قبل از ازدواجم تردیدهای شما رو داشتم، اما طی صحبتهایی که با دکترهاو همسرم داشتم تصمیم گرفتم زندگی کنم.
طرز فکر شما غلطه و شما رو به نابودی می کشونه، خیلی معذرت می خوام اما کاری که شما می کنید، کاری نیست که باید انجام بدید، من نمی گم که خیلی ها هستن که شرایط بدتری داشتن و به زندگی امیدوار بودن، نمی گم چون خودتون قطعا اینو می دونید، کسی که تشخیص می ده کی فرصت ما تموم شده خداست نه ما، چه بسا افرادی که در سلامت کامل بودن و در یک سانحه جونشون رو از دست دادن، حتی در سنین پایین تر از شما.
حرفی که میخوام بزنم اینه، چه 1 ثانیه، چه 1 روز، چه 100 سال، نبایدفرصت زندگی کردن رو از دست داد، باید از صمیم قلب زندگی کرد.
من هم می دونستم که ممکنه برای همسرم مشکل ایجاد کنم، من حتی تا یک قدمی مرگ هم رفتم، نمیخوام در مورد اون روزها صحبت کنم، اما ما نمی تونیم به جای دیگران تصمیم بگیریم، همسر من انتخاب کرد که با من و با شرایطی که دارم زندگی کنه، اون کاملا همه چیز رو می دونست و کنارم موند.
رابطه ای که الان شما دارید یک قضیه اس و طرز فکر و نگاهتون چیز دیگه، خیلی معذرت می خوام اما من احساس می کنم شما دارید تدریجا خودکشی می کنید، به جای این کار زندگی کنید و بابت هر لحظه ای که می گذره و هنوز نفس می کشید خدا رو شکر کنید و به آرزوهاتون فکر کنیدو اونها رو به دست بیارید.
:72:
تا حدودی حرفاتون درسته
ولی من به هر دری زدمو نشد برای درمان
پروندمو امریکا فرستادم و نشد
همش جواب رد دکترارو شنیدم بهم گفتن بسوزو بساز
بهم گفتن تو مثل ی لامپی یهو خاموش میشی...
یه بار عمل ناموفق و نفس تنگیو تپش قلبو ....
شما مثل من نیستین ولی من روم نمیشه از کسی درخواست شخصی کنم
وقتی مادر آدم گاهی خسته میشه بقیه چی؟
RE: با دوستی بدون ازدواج چکار کنم؟
سلام ekia گرامي
چند ماهيه از اون تايپيكي كه قبلاً باز كرده بوديد مي گذره يادمه اون موقع از خونه بيرون نمي رفتيد و همه دوستان اصراار داشتند كه به روانشناس مراجعه كنيد و شما مراجعه نكرديد.
باز هم در اين تايپيك جناب مدير همدردي ازتون خواستند كه به روانشناس مراجعه كنيد پس خواهشاً اين بار ديگه حتماً حتماً مراجعه كنيد:305:، اگر فرض كنيم بيماري شما درمان نداشته باشه و صحبت هاي كه پزشكانتون كردند... درست باشه به نظر من يه روانشناس يا مشاور حداقل كاري كه مي كنه ديدتون را نسبت به بيماريتون و وضعيتتون عوض ميكنه و از نظر روحي خيلي بهتون كمك مي كنه.
برادر خوبم خودت هم خوب مي دوني كه همه چيز دست خداست شفا دادنت براي خدا هيچ كاري نداره
كافيه تنها توكلت به خدا باشه حتي اگه همه دكترهاي ايران و آمريكا و ... نااميدت كرده باشند او براي تو كافيست و به امام زمان متوسل شو و ازش بخواه شفيعت بشوند و دعايت كنند.:323:
و اين رابطه ها كه همش به خاطر نااميديه را كنار بذار كه هم در حق خودت ظلم مي كني و هم در حق اون دختر خانم .
موفق و سربلند باشيد:72:
RE: با دوستی بدون ازدواج چکار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط parvaz2010
سلام ekia گرامي
چند ماهيه از اون تايپيكي كه قبلاً باز كرده بوديد مي گذره يادمه اون موقع از خونه بيرون نمي رفتيد و همه دوستان اصراار داشتند كه به روانشناس مراجعه كنيد و شما مراجعه نكرديد.
باز هم در اين تايپيك جناب مدير همدردي ازتون خواستند كه به روانشناس مراجعه كنيد پس خواهشاً اين بار ديگه حتماً حتماً مراجعه كنيد:305:، اگر فرض كنيم بيماري شما درمان نداشته باشه و صحبت هاي كه پزشكانتون كردند... درست باشه به نظر من يه روانشناس يا مشاور حداقل كاري كه مي كنه ديدتون را نسبت به بيماريتون و وضعيتتون عوض ميكنه و از نظر روحي خيلي بهتون كمك مي كنه.
برادر خوبم خودت هم خوب مي دوني كه همه چيز دست خداست شفا دادنت براي خدا هيچ كاري نداره
كافيه تنها توكلت به خدا باشه حتي اگه همه دكترهاي ايران و آمريكا و ... نااميدت كرده باشند او براي تو كافيست و به امام زمان متوسل شو و ازش بخواه شفيعت بشوند و دعايت كنند.:323:
و اين رابطه ها كه همش به خاطر نااميديه را كنار بذار كه هم در حق خودت ظلم مي كني و هم در حق اون دختر خانم .
موفق و سربلند باشيد:72:
سلام دوست عزیز
روانشناس گفت
امیدوار باش پسرم
کارایی که دوس داریو انجام بده
سعی کن تو جمع باشی
تا اونجایی که بهت فشار نمیاد از خونه برو بیرون
ببین دوست من چیزایی که اغلب این روانشناسا میگن از همون 200 واحد دانشگاهشونه تجربه های شخصی نیستش که
بالای گود وامیسن میگن خاکش کن.
همون مستر روانشناس میتونه ی روز جای من باشه؟قلبش اذیتش کنه؟ریش؟ و تنگی نفس؟
نه عزیز من اینا همش حرفه و رو کاغذ قشنگه.
اگر میبینی اینجا مشکلمو میگم واسه اینه که از تجربه شخصی استفاده کنم کسی که این چیزارو لمس کرده نه خونده باشه.
ببین عزیز من اینقدر دکتر و اینا رفتم که میدونم ی دکتر مریضشو واسه چی میبینه
وقتی دکتر جون به من میگه دیگه نیازی نیس بیای کاری نمیشه واسه شما کرد من باید بشکن بزنمو برقصم؟:227:
روانپزشک محترم واسم ی گونی داروی خاب آور تجویز کرد که همش حالت تهوع داشته باشم و خدارو شکر کنم که بابا من بدتر از اینم میتونم باشم و روانم توپ بشه.
من همه این راهارو رفتم
دکتری که خودشو خدا میدونه و گواهی فوت منو صادر میکنه دوباره برم پیشش که چی بشه؟
من اشتباه کردم که خاستم از تنهایی در بیام حالام نمیدونم چیکار کنم
اون بهم میگه اگه بدونی چقدر دوست دارم هیچ وقت حرف از جدایی نمیزنی
من چی بهش بگم؟بابا بخدا ما مردام دل داریم احساس داریم گریه میکنیم
از بچگی میگن مرد گریه نمیکنه وقتی ازدواج میکنه خانمش میگه تو دلت از سنگه هیچ احساسی نداری.واقعا خنده داره.:311:
حالا شما ی راهکاری بگو که بشه اینکارو کرد
جوابشو که نمیتونم ندم دلم نمیاد دختر به این ماهی و خوبی که از شانس بدش منو دوس داره.
چکار کنم؟
از توجهت ممنوونم:72:
RE: با دوستی بدون ازدواج چکار کنم؟
سلام ekia عزیز:72:
فکر می کنم شما خیلی از مدیون بودن می ترسی.
اقای محترم قلب یه ادم زنده رو که در نمیارن اونو و بکشن که قلبش و بدن به شما. که شما بخوای جواب اونو اون دنیا پس بدی.:316:
مطمئن باش وقتی کسی دیگه امیدی به زنده بودنش نیست اون وقت قلب و ... رو اهدا می کنن.
از این طرز فکرتون می شه فهمید که شما بیشتر از مشکل قلبی مشکل روحی داری که البته غیر طبیعی نیست.
شاید منم اگه یک مشکل جسمی داشتم اعتماد به نفسم و از دست می دادم.
بهتره شمابه جای غصه خوردن و در تب معشوق سوختن و منتظر مرگ بودن بلند شین بیاین تهران کاراتون و بکنید و برین در لیست اهدای قلب. حداقل اون موقع می شی 30-31 ساله و موقع ازدواجت دیر نشده ( با توجه به بالا رفتن سن ازدواج)
در مورد اون دختر خانم هم او داره احساسی برخورد می کنه و هم شما. قبول دارین فکر کردن به این موضوع که اخرش می شه اونم داره به پای من می سوزه منم دل دارم دوسش دارم چجوری ازش جدا شم و ...... این افکار هم روی سلامتی شما تاثیر منفی داره؟
بهتره فعلا همه فکرتون و روی کارای اهدا و سلامتی روحی و جسمیتون متمرکز کنید.
در ضمن با توجه به اینکه دکتر گفته شما می ونی ازدواج کنی پس کار و برای خودت سخت نکن. و سخت نگیر.
موفق باشی:72:
RE: با دوستی بدون ازدواج چکار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sisili
سلام ekia عزیز:72:
فکر می کنم شما خیلی از مدیون بودن می ترسی.
اقای محترم قلب یه ادم زنده رو که در نمیارن اونو و بکشن که قلبش و بدن به شما. که شما بخوای جواب اونو اون دنیا پس بدی.:316:
مطمئن باش وقتی کسی دیگه امیدی به زنده بودنش نیست اون وقت قلب و ... رو اهدا می کنن.
از این طرز فکرتون می شه فهمید که شما بیشتر از مشکل قلبی مشکل روحی داری که البته غیر طبیعی نیست.
شاید منم اگه یک مشکل جسمی داشتم اعتماد به نفسم و از دست می دادم.
بهتره شمابه جای غصه خوردن و در تب معشوق سوختن و منتظر مرگ بودن بلند شین بیاین تهران کاراتون و بکنید و برین در لیست اهدای قلب. حداقل اون موقع می شی 30-31 ساله و موقع ازدواجت دیر نشده ( با توجه به بالا رفتن سن ازدواج)
در مورد اون دختر خانم هم او داره احساسی برخورد می کنه و هم شما. قبول دارین فکر کردن به این موضوع که اخرش می شه اونم داره به پای من می سوزه منم دل دارم دوسش دارم چجوری ازش جدا شم و ...... این افکار هم روی سلامتی شما تاثیر منفی داره؟
بهتره فعلا همه فکرتون و روی کارای اهدا و سلامتی روحی و جسمیتون متمرکز کنید.
در ضمن با توجه به اینکه دکتر گفته شما می ونی ازدواج کنی پس کار و برای خودت سخت نکن. و سخت نگیر.
موفق باشی:72:
دوست خوبم 4 سال پیش ی روش جدیدی از آلمان امده بود که قرار شد منم از همون روش استفاده کنم و سوراخ قلبمو ببندم من همه مراحل آزمایشاتو رفتم
روز آنژیو خودم با تاکسی رفتم (از 16 سالگیم تنها میرفتم پیش دکتر)انقدر امیدوار بودم که نگو از دانشگاه مرخصی گرفتم که اینکارو به نتیجه برسونم.
ی هفته بعد آنژیو رفتم پیش دکتر گفت متاسفانه نمیشه با بستن اون سوراخ بطن راستت از کار میفته قول میدم تا 3 سال دیگه روشهای جدیدی بیان که 4 سال شده و خبری نیس.
اونروز از مطب تا خونرو نفهمیدم چطوری امدم.:302:
رفتم پیش یه دکتر معروف تو تهران گفت من اینکارو میکنم اما اول 10 میلیونو میگیرم هیچ تضمینیم برا زنده بودن نمیکنم و همه اینارو به خودم گفت.:311:
شما بودی چکار میکردی؟
الان دوباره برم آزمایشاتو انجام بدم زجرشو بکشم دوباره بگن نمیشه من ی فشار روحی دیگرو باید تحمل کنم.
نمیدونم کسی آنژیو کرده یا نه ی آمپول سادشو خیلیا میترسن
من آدم ترسویی نیستم 10 سالگیم خودم رفتم رو تخت خابیدم تا ببرن عملم کنن.
فقط ایرادم این بوده که همه چیو تو خودم ریختم
تنها رفتم دکترو همه چیو در مورد بیماریم میدونم از منابع فارسی و انگلیسیو ....
آخر و عاقبتشم میدونم
البته به خدا اطمینان دارم ولی حتما که خدا نباید همرو شفا بده شاید منم یکی از اونام نمیدونم.
اینو میدونم که خدا بیش از ظرفیت ما چیزی رو بهمون تحمیل نمیکنه.
RE: با دوستی بدون ازدواج چکار کنم؟
قبل از اینکه بنویسم ازتون معذرت می خوام به خاطر اینکه ممکنه لحنم تند بشه.
نمی خوام مقایسه کنم اما برای اینکه بتونم راحت باهاتون حرف بزنم یه کم از خودم براتون می نویسم.
من الان هم سن شما هستم، 2 سال پیش به خاطر توموری که توی سرم بود رفتم کما، دقیقا وسط ترم 7 دانشگاه، من درس خوندن رو خیلی دوست داشتم و دارم، بعد از برگشتنم و بعد از طی مراحلی که به زندگی عادی برم گردونه به هر زحمتی بود ترم 7 رو پاس کردم، برای درمان به انگلیس رفتم و اونجا یه عمل روی سرم انجام دادم، یکی از تومورها برداشته شد اما یکی دیگه که در جای حساسی بود و توی انگلیس هم جرأت دست زدن به اون رو نداشتن سرجاش باقی موند، من این جمله دکتر ها رو نشنیدم که «کاری برای این یکی نمیشه کرد و هر آن ممکنه که رشدش سریع بشه که در این صورت مرگش حتمیه» حتی الان هم که به یادش می افتم خنده ام می گیره. همسرم به خاطر این قضیه خیلی ناراحت بود اما من ازش خواستم که اجازه بده به زندگیم ادامه بدم و دوست ندارم کسی از این قضیه با خبر بشه، من برگشتم با خبر سلامت کامل به دیگران (هر چند که دکترها چیز دیگه ای گفته بودن!)، الان جز من و همسرم از این قضیه کسی خبر نداره، البته حتی خودم هم بهش فکر نمی کنم، مگر مواقعی که درد شدید و سرگیجه به سراغم میاد که مجبور میشم چند روزی مهمون بیمارستان بشم، اما زندگیم تعطیل نیست، دارم به سمت آرزوهام پیش میرم و به تنها چیزی که فکر نمی کنم مرگه، شاید قبل از اینکه این تومور بخواد بهم آسیب برسونه در اثر یه حادثه دیگه از دنیا برم، اما چرا باید بهش فکر کنم؟
شما تنها کسی نیستید که مرگ تهدیدش می کنه، من حاضرم قسم بخورم که 100 درصد انسانهای روی زمین با همین تهدید رو به رو هستن. حالا من و شما یه شانسی اوردیم اونم اینه که یکی در گوشمون گفته مرگ نزدیکته، خوب این باید باعث بشه که تلاش بیشتری برای روزهایی که هستیم بکنیم نه اینکه یه جا بشینیم و منتظر مرگ بمونیم، این لحظه هایی که در اختیار من و شماست از هر چی گنجه پربهاتره، اما چرا باید با یه دلیل بیخود اونها رو از دست بدیم؟ خیلی ها هستن حسرت همین لحظه ها رو می خورن، خیلیا.
همیشه ما آدمها فکر می کنیم که شرایطمون از سایرین بدتره، نه عزیزم این طور نیست، این فکریه که ما بتونیم باهاش تمام کارهامون رو توجیه کنیم.
میخوام ازتون سه تا سوال بپرسم،
اگه شما توی این وضعیت تا 90 سالگیتون موندین میخواین باقی عمرتون رو چطوری بگذرونید؟
اگه 5 سال دیگه، با توجه به پیشرفت سریع علم، درمانی برای بیماری شما کشف شد، و شما به خواست خدا در سن 32 سالگی درمان شدید، میخواید چه کاری انجام بدین؟ غیر از اینه که مجبورید زندگی کنید؟ که هر جا برید ازتون رزومه میخوان؟ اون وقت میخواین پرونده های پزشکیتون رو نشونشون بدین؟
چرا نباید خودتون کسی باشید که درمان این بیماری رو کشف می کنه؟ (اینو برای مثال گفتم)
ببین من که با شما آشنایی ندارم، از این طرز فکرتون واقعا ناراحت میشم، دیگه وای به حال اطرافیانتون، شما اگه واقعا به فکر اونها هستید باید پرانرژی ادامه بدین، یه آدم سالم وقتی یه گوشه بشینه و ناامید بشه دیگران رو اذیت می کنه اما اگه یه فردی که بیماری سختی داشته باشه برای زندگیش تلاش کنه، موجب تحسین اطرافیانش میشه و باعث میشه اونها بهش افتخار کنن و از بودنش دلگرم بشن و انرژی بگیرن.
من هم همیشه تنهایی رفتم دکتر، همیشه هم دکترها تمام جمله ها رو به خودم گفتن، اما هر چقدر اونها بیشتر می گفتن من بیشتر برای رسیدن به اهدافم نقشه می کشیدم، دقیقا توی همون مطب، وقتی اولین بار قضیه رو فهمیدم تازه میخواستم کنکور کارشناسی شرکت کنم، با شنیدنش همونجا تصمیم گرفتم که همون سال رشته ای که دوست دارم قبول بشم چون احساس کردم شاید فرصتم کم باشه برای اینکه به آرزوهام برسم.
من این حرفهای شما رو فقط یه توجیه می دونم، برای اینکه دست از زندگی بکشید و روزهاتون رو همینطوری سپری کنید، باز هم معذرت می خوام اما شما دارید برای زندگی نکردن دنبال بهونه می گردید در صورتی که این می تونست بهونه ای باشه براتون برای بیشتر زندگی کردن.
به هر حال تنها چیزی که منو خیلی عذاب می ده اینه که یه نفر قدر چیزهایی که داره رو ندونه و فقط به نداشته هاش فکر کنه. فرصتها رو تهدید ببینه و از دستشون بده.
امیدوارم وقتی که به حرف من رسیدید روزهای زیادی رو از دست نداده باشید. باور کنید همه انسانها هر آن ممکنه که دیگه در این دنیا نباشن.
:72:
RE: با دوستی بدون ازدواج چکار کنم؟
سلام و درود [align=right]میفهم که تو شرایط سخت و دشواری هستی،ولی تو باید برای زندگی کردن بجنگی و ناامید نباشی و توکل کنی به خدای بزرگ،همه ما هر لحظه ممکنه که ایست قلبی کنیم یا به هر طریقی بمیریم حالا ماها که مشکل وبیماری نداریم از این مرگ غفلت میکنیم و فک میکنیم که مرگ فقط برا همسایه ست ماحالا حالاها زنده ایم وصد سال عمر میکنیم واز این حرفا،در صورتیکه ما مرگو فراموش کردیم مرگ که که مارو فراموش نکرده :305:حضرت علی در نهج البلاغه فرمودند :دنیا خانه نیست ، شدن است و رنج بردن و دگرگونی پذیرفتن، و عبرت گرفتن . نشان نابود شدن، اینک روزگار، کمان خود را به زه کرده است، تیرش به خطا نرود، و زخمش به نشود؛ بر زنده تیرمرگ ببارد، و تندرست را به بیماری از پا در آرد، و نجات یافته را درناتوانی وماندگی دارد. خورنده ای است که روی سیری نبیند، نوشنده ای است که تشنگی اش فرو ننشیند .پاک و منزه است خدا، چه نزدیک است زنده به مرده، به خاطر پیوستن بدان، و چه دور است مرده از زنده ، به خاطر بریدن وی از آن!
ودر جای دیگر میفرمایند:
حلال دنیا حساب دارد و حرام آن عذاب دارد.
فک کنم اگه خوب دقت کنی به این جملات زیبا جوابتو بگیری،یاد مرگ خوبه نه طوری که بشینی و روزاتو بشمری که کی دیگه تموم میشه،تو الان بهترین فرصته برات که با خدا حال کنی بهش نزدیکتر بشی باهاش رفیق شی اونوقت میبینی که چقدر اروم میگیری،خودتو و اون خانوم ازین بازی احساسی جدا کن امیدوارم که هر چی که خیرت در اون هست برات اتفاق بیافته و عاقبت بخیر بشی برادر عزیزم
RE: با دوستی بدون ازدواج چکار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
میخوام ازتون سه تا سوال بپرسم،
اگه شما توی این وضعیت تا 90 سالگیتون موندین میخواین باقی عمرتون رو چطوری بگذرونید؟
اگه 5 سال دیگه، با توجه به پیشرفت سریع علم، درمانی برای بیماری شما کشف شد، و شما به خواست خدا در سن 32 سالگی درمان شدید، میخواید چه کاری انجام بدین؟ غیر از اینه که مجبورید زندگی کنید؟ که هر جا برید ازتون رزومه میخوان؟ اون وقت میخواین پرونده های پزشکیتون رو نشونشون بدین؟
چرا نباید خودتون کسی باشید که درمان این بیماری رو کشف می کنه؟ (اینو برای مثال گفتم)
ببین من که با شما آشنایی ندارم، از این طرز فکرتون واقعا ناراحت میشم، دیگه وای به حال اطرافیانتون، شما اگه واقعا به فکر اونها هستید باید پرانرژی ادامه بدین، یه آدم سالم وقتی یه گوشه بشینه و ناامید بشه دیگران رو اذیت می کنه اما اگه یه فردی که بیماری سختی داشته باشه برای زندگیش تلاش کنه، موجب تحسین اطرافیانش میشه و باعث میشه اونها بهش افتخار کنن و از بودنش دلگرم بشن و انرژی بگیرن.
من هم همیشه تنهایی رفتم دکتر، همیشه هم دکترها تمام جمله ها رو به خودم گفتن، اما هر چقدر اونها بیشتر می گفتن من بیشتر برای رسیدن به اهدافم نقشه می کشیدم، دقیقا توی همون مطب، وقتی اولین بار قضیه رو فهمیدم تازه میخواستم کنکور کارشناسی شرکت کنم، با شنیدنش همونجا تصمیم گرفتم که همون سال رشته ای که دوست دارم قبول بشم چون احساس کردم شاید فرصتم کم باشه برای اینکه به آرزوهام برسم.
من این حرفهای شما رو فقط یه توجیه می دونم، برای اینکه دست از زندگی بکشید و روزهاتون رو همینطوری سپری کنید، باز هم معذرت می خوام اما شما دارید برای زندگی نکردن دنبال بهونه می گردید در صورتی که این می تونست بهونه ای باشه براتون برای بیشتر زندگی کردن.
به هر حال تنها چیزی که منو خیلی عذاب می ده اینه که یه نفر قدر چیزهایی که داره رو ندونه و فقط به نداشته هاش فکر کنه. فرصتها رو تهدید ببینه و از دستشون بده.
امیدوارم وقتی که به حرف من رسیدید روزهای زیادی رو از دست نداده باشید. باور کنید همه انسانها هر آن ممکنه که دیگه در این دنیا نباشن.
:72:
دوست عزیزم حرفاتون بسیار درست و تاثیر گذاره
پس بذار از خودم بیشتر بگم
من زمانی انرژی فوق العاده ای برای ادامه زندگی داشتم 14 سال تحصیلم هیچ کس نمیدونست من مشکل دارم گاهی مسخره میشدم که نمیتونستم مثل اونا بدوم یا فوتبال کنم و یا ...
یادمه یه بار ضربان قلبم از صبح که پا شدم 140 بود دوبرابر حد طبیعی
فکر میکنی من چکار کردم؟
با دوستام وعده کردم با هم رفتیم شهر بازی توی شهر بازی حالم چن بار بد شد ولی به روی خودم نیاوردم سوار چرخ و فلک و اینا شدیم و
من 23 سال عمرمو همینطور گذروندم با انرژیو امید
شب قبل حمله حالم به شدت بد بود رفتم خونه دوستم شام خوردم که یادم بره.
اما الان من خودمم میدونم که ی زندگیه یکنواخت و بی روح دارم اما شما جای من چیکار میکنید
ساعتی ی بار باید بری دسشویی تو دسشویی در اثر فشار ضربان قلبت بالا میره
تو حموم بیش از 10 دقیقه نمیتونی بمونی
راه بری زود خسته میشی
ریه ها و قلبت و بدنت درد میگیره
ریتم قلبت بهم میخوره (وسطش نمیزنه وامیسه بهش میگن پی وی سی) تو اون لحظه احساس مرگ میکنی
روزی 6 قرص مزخرف میخوری که عوارضش دایم عذابت میده
دستات میلرزه
ضربان قلبتو تو تمام بدنت حس میکنی
شب تا صبح صدای قلبتو میشنوی
تکون خوردنه قلبت از روی لباس پیداس
و هزار تای دیگه
میدونم که میگید بی عرضم یا مشکل روحی دارم یا هر چیز دیگه
اما شاید خود شما یه لحظشم نتونی تحمل کنی
نمیدونم شاید اشتباه بزرگه من این بود که منتظر معجزه نشستم
معجزه ای که شاید هیچ وقت نیاد
الان بازم حالم بهتر از قبله ولی...
جواب سوالاتونو ندادم
هر شب بهش فک میکنم
من الان از لحاظ کامپیوتر تعریف از خودم نباشه بلدم
به حدی هستم که بتونم راحت آموزش بدم مثل قبل
تازه کار برام پیش داداشم هست
اگه 90 سال عمر کنم اسممو تو کتاب گینس مینویسن به دو دلیل
چون تا حالا کسی با شرایط من بیش از 37 عمر نداشته
بعدشم به خاطر اینکه 90 سال تو خونه مونده:311:
ممنون از توجهتون:72:
دلم دردی که دارد با که گوید؟ گنه خود کرده تاوان از که جوید؟
راستی ی چیزی یادم رفت من بعد از حمله خودمو کشتم تا یه ترم دیگرو بگذرونم
اما همشو سر جلسه خراب کردم کل ترمو افتادم:311:
منی که نمره زیر 16 نداشتم نمره 2 آوردم:311:
RE: با دوستی بدون ازدواج چکار کنم؟
ارتاوای عزیز، میدونم شرایط خیلی سختی داری، اما روحیه تو ازدست نده، من هم خیلی شبها با حالت تهوع و سرگیجه از خواب بیدارمیشم و فرصت نمی کنم که خودم رو به جایی برسونم و ... (البته ببخشید)
اما اینجا مسابقه بیماری نیست که منم بخوام مشکلاتم رو بگم، فقط خواهش می کنم روحیه تو حفظ کن، تا 37 سالگی هم 10 سال زمان داری، این 10 سال رو از دست نده، اصلا شاید قرار باشه فردا از دنیا بریم، بهتره امروز رو از دست ندیم.
هیچکس بی عرضه نیست، اجازه نده چیزی تو رو از حرکت بازداره، خواهش می کنم زندگی کن.
من سعی می کنم دیگه پستی برای شما نذارم چون نمی خوام ناراحتتون کنم، اما توی این آخرین پست ازتون می خوام که نا امید نباشی، کارهایی که می تونی انجام بدی رو انجام بده، تویی که معنای زندگیت هستی، خودت رو از زندگیت حذف نکن و ادامه بده.
امیدوارم سلامتیت رو به دست بیاری
از صمیم قلب برات آرزوی پیروزی دارم
:72: